در مواجهه با"حاتمیکیای امروز": آدمها یکشبه سینمانابلدِ رانتخوارِ سیمرغپرست میشوند
خبرگزاری تسنیم: حاتمیکیا در سخنرانی تاریخی دانشگاه تهران پیشبینی کرده بود که باز هم بابت حرفهایش هزینه خواهد داد، اتفاقی که زودتر از چیزی که احتمالاً حاتمیکیا میتوانست پیشبینی کند اتفاق افتاد. اما این حاتمیکیا، دیگر قابل محدود شدن نیست.
خبرگزاری تسنیم: حمیدرضا بوالی
درست یک ماه پیش، ابراهیم حاتمیکیا بعد از دو سال سکوت سنگین، درست در روزهای پرالتهاب قبل از رونمایی از «چ» در جشنواره فیلم فجر؛ به جمع فرزندان شهدا رفت و بغض و سکوت طولانیاش همزمان در ساختمان اوج شکست. حاتمیکیا در جریان سخنرانی هیجانبرانگیز و کوتاهش در این مراسم دوباره بهسراغ خاطره تاریخیاش از دوران جنگ، همان خاطره معروف که رزمندهای در جریان جنگ؛ پای حاتمیکیا را میچسبید و رهایش نمیکرد رفت، آن را با جزئیات وسواسگونه و سینماییاش تعریف کرد و سرانجام به این نقطه رسید: "لازم میدانم بگویم که همچنان جای دست آن عزیز، هنوز روی پای من چسبیده است و از من جدا نمیشود. عزیزان، ما همان موقع هم قرارمان این نبود، عشق سینما ما را به این عالم نکشیده بود، علاقه داشتیم، اما مسئله ما سینمای صرف نبود، ما تصمیم گرفته بودیم حرف بزنیم".
چند سالی میشد که حاتمیکیا این خاطره مشهورش را برای کسی تعریف نکرده بود و همین یک نشانه، کافی بود برای اطمینان از اینکه اتفاقاتی در حال افتادن است، اتفاقاتی که تماشای «چ» احتمال آن را به قطعیت تبدیل کرد.
***
چند روز قبل از شروع جشنواره فجر سال 79 حاتمیکیا با مسئولان روایت فتحِ بعد از آوینی، سر فیلم موج مرده به اختلاف خورد. بعد از یک جلسه طولانی که نهایتاً هم معلوم نشد میان طرفین چه گذشت، حاتمیکیا نگاتیوهای بریدهبریده فیلمش را آورد و جلوی دوربینهای عکاسان و میکروفنهای خبرنگاران پهن کرد و گفت: خوشحال باشند کسانی که میخواهند حاتمیکیا فیلم جنگی نسازد، حاتمیکیا دیگر فیلم جنگی نمیسازد. حاتمیکیا، فیلم به فیلم جلو رفته بود، سال به سال جلوتر رفته بود و حالا از بعد از آن شب کذایی درست در یک نقطه ایستاد و ایستادن، حاتمیکیای بزرگ را به مرز از پا درآوردن کشاند... .
8 سال بعد ابراهیم حاتمیکیا در یک شب کسلکننده، شب اختتامیه جشنواره بیست و چهارم فیلم فجر، بعد از دریافت جایزه شگفتیآور بهترین فیلم به «به نام پدر»به روی سن آمد، بهسنت همیشگیِ ایرادِ یک سخنرانی کوتاه بعد از دریافت جایزه، پشت میکروفن رفت، چند ثانیه مکث کرد و بعد منصرف شد. نگاه معناداری به جمعیت انداخت، لبخند معروفش را تکرار کرد و گفت: "هیچی". همین و بیسروصدا سر جایش برگشت. ماجرا چند سال قبل با "حک فیلم" شروع شده بود. شرکت سینمایی مشترک حاتمیکیا و شخصی بهنام پیرهادی که اولین کارشان «به نام پدر» بود و بعد هم «دعوت» و «گزارش یک جشن»، خیز حاتمیکیا برای ورود به اجتماع در حال تغییر ایران. فیلمهای قابلتوجهی که نشانهگیریهای دیگری از حاتمیکیا در زندگی سینماییاش نشانمان میداد؛ اما هر سه فیلم، دقیقاً در یک نقطه گیر افتاده بود: حاتمیکیا جلو نمیرفت؛ روی نقطه نهچندان محکمی ایستاده بود و حرف نمیزند، درست مثل آن شب افتتاحیه، فقط نگاه میکرد و جلوتر نمیرفت. مشکل نه دفاعمقدسی نساختن بود و نه نگاه اعتراضی. حاتمیکیا مرد ایستادن روی یک نقطه نبود. آدم کنار گودی نبود. آدم سکون و سکوت نبود، و سکون داشت حاتمیکیا را به ورطه آسیب میکشاند.
***
روز پنجم سیودومین جشنواره فیلم فجر، حاتمیکیا با چشمان خیس و قرمز از سالن نمایش فیلم برج میلاد خارج شد. سرش را پایین انداخت و به سالن کنفرانس مطبوعاتی فیلم «شیار 143» رفت، در حالی که این بار تصمیمی گرفته بود که قرار بود خبرنگاران بیخبر از ماجرا ؛ همه کسانی را که دو سال تمام در انتظار گفتوگو با مرد جنجالی سینمای ایران بودند به وجد بیاورد. حاتمیکیا در انبوه خبرنگاران، درست در میانه جشنواره فیلم فجر، «چ» را به «شیار 143» تقدیم کرد و با لفظ و لحنی بیسابقه از هیئت انتخابی که فیلم را ابتدائاً به جشنواره راه نداده بودند، انتقاد کرد و آن را یک تراژدی و هشدار برای سینمای ایران خواند و برای سینمای ایران، سینمایی که بلایی مثل جشنوارهزدگی به سرش آمده بود ابراز تأسف کرد. حاتمیکیا به خبرنگار تسنیم گفته بود: "به آقایان هیئت انتخاب بگویید که برای آمدن این فیلمها بهجای اصرار تهیه کننده شما باید التماس کنید که چنین فیلمهایی با این قدرت وارد جشنواره شود". نشانه بعدی برای پایان دوره ایستادن خیلی زودتر از چیزی که تصور میشد، شکل گرفت.
و سرانجام چهار روز پیش حاتمیکیا به دانشگاه تهران رفت، جایی که دلیل کم رفتنش به آنجا را صراحت لهجه و هراسش از هزینههای آن برای دانشجویان عنوان کرده بود. یک پیشبینی دقیق از اتفاقی که قرار بود دقایقی بعد کلید بخورد و تا روزهای بعد ادامه داشته باشد. حاتمیکیا دوباره خروشید و از مدیریت جشنواره فجر و سازمان سینمایی بهشدت انتقاد کرد. کنایهای سنگین بار ابتکار جدید برگزارکنندگان جشنواره، برپایی مراسم فرش قرمز برای عوامل فیلمها کرد و برای اولین بار فاش کرد که قرار بوده است تا با چینش خاصی در اختتامیه جشنواره فجر جایزه ویژه رئیسجمهور را به او بدهند، تا نشان دهند که حاتمیکیا بین اهالی سینما مقبولیتی ندارد و فقط بهخاطر وابستگیهایش یک جایزه دولتی گرفته است، هرچند بعداً خودشان این جایزه را هم تکذیب کردهاند: "وقتی میبینم یک نوع ارادهای هست که از من به عنوان یک فیلمساز وابسته تعبیر کنند و من را وابسته تعریف کنند و علاقهمندند که من از دست رئیسجمهور جایزه بگیرم و نه از دست همکارانم، خوب، هوشمندی به من میگوید که به نام نامی بچههای جنگ غریب بایستم کنار و جلو نیایم".
این پایان ماجرا نبود، حاتمیکیا صحبتهایش را با حمله مستقیم به علی معلم، یکی از اعضای هیئت انتخاب که به حرفهای زمان جشنواره حاتمیکیا واکنش تندی نشان داده بود، ادامه داد تا مشخص شود که همچنان لقب بیمحافظهکارترین آدم سینمای ایران برازنده اوست: "آقای معلم به من میگوید قیممآب هستم. این عزیزی که هر دولتی میآید سر جای خود هست و کارش را انجام میدهد، در دوره آقای احمدینژاد حضور دارد و در دوره آقای روحانی هم هست و به هر شکلی در همهجا با پاپیون و با کراوات حضور دارد، قیممآب است یا من؟".
و سرانجام حاتمیکیا تیر آخرش را پرتاب کرد، تا مهمترین نشانه برای گذر حاتمیکیا از دوران توقف شکل بگیرد: "جناب آقای روحانی، جریان فرهنگی مردان بزرگ میطلبد نه کسانی که نمیتوانند 24 ساعت پای حرفهای خود بایستند".
حاتمیکیا پیشبینی کرده بود که باز هم بابت حرفهایش هزینه خواهد داد، اتفاقی که زودتر از چیزی که احتمالاً حاتمیکیا میتوانست پیشبینی کند اتفاق افتاد. بهفاصله چند ساعت، دو سایت دولتی و چند سایت متمایل و یک روزنامه سینمایی، حملات تندی را علیه حاتمیکیا ترتیب دادند، حملاتی که در کمال تعجب؛ فقط نمایشگر سراسیمگی آدمهایی بود که حاتمیکیا را در قالبهای ذهنی محدودشان، همان حاتمیکیای متوقف شده روی یک نقطه؛ قاب کرده بودند و حالا میدیدند که حاتمیکیا از قالب ذهنیشان فراتر رفته است، نتیجه: چیزی بیشتر از چند بیانیه تند با گزارههای تاریخی غلط و مبتنی بر استدلالات مبتذل و دستمالی شده به دست نیامد. واضح بود که تلاش برای تقلیل انتقادات تند حاتمیکیا به جایزه نگرفتنش تلاش بیهودهای است.
( برای ثبت در تاریخ یک نمونه از استدلالات را بخوانید: "شما که به پاپیون و کراوات بستن احتمالی علی معلم در فلان فستیوال خارجی هم اهمیت می دهید و ادعای او درباره «قیممآبی» خودتان را با این استناد رد میکنید که او همیشه هست چه دوران احمدی نژاد باشد چه خاتمی و چه روحانی، خودتان که از رذیلت بستن پاپیون و کراوات مبرایید و به فضیلت تراشیدن ریش و پوشیدن بلوز آستین کوتاه، پیراسته و چقدر هم به سیمایتان با آن چشمهای رنگی و زیبا میآید، شما، آری شما در دورانی که بهتعبیر حکیم فردوسی «هنر خوار شد جادویی آمد پدید»کجا بودید؟").
***
حالا در آستانه این دوران جدید تنها گزارهای که از ماجراهای جدیدی که حاتمیکیا محور آن است به دست میآید یک گزاره بیشتر نیست: "به حاتمیکیای قالب ذهنیتان اعتماد نکنید". دوران یکجا ایستادن حاتمیکیا تمام شده است و حتی اگر همه این حاشیههای مهم هم نبود، تماشای «چ» کافی بود برای اینکه تصمیم بگیریم که از روز نمایش فیلم در جشنواره، با حاتمیکیای بهروزتر، صریحتر و انقلابیتری مواجه شدهایم. حاتمیکیا ظاهراً ستون محکم زندگیاش را پیدا کرده است. «چ» اولین فیلم بزرگ حاتمیکیا بعد از دوره سکون است و چمران دیگر تردیدبردار نیست. هرچقدر هم ماجراهای حاشیهای و جنجالی چمران آزارش دهد. آرمانگرای معقول، اما انقلابی. این حاتمیکیا و چمران است. حاتمیکیا و چمرانی که "طرفدار صلح است، اما نه به هر قیمتی". چمران در پایان فیلم، وقتی همه راههای صلح تمام میشد اسلحهاش را رو به دوربین میگرفت.
انتهای پیام/*