سردرگمی دولت‌های حاشیه خلیج فارس در برابر ایران هسته‌ای

خبرگزاری تسنیم: کارشناسان اندیشکده انگلیسی در تحلیل و پیش‌بینی رفتار کشورهای حاشیه خلیج فارس در قبال ایران، معتقدند که این کشورها همچنان به شدت وابسته به کمک‌های امنیتی آمریکا بوده و از برهم خوردن توازن قوا در منطقه به نفع ایران هراس دارند.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از مؤسسه رویال یونایتد سرویس، کارشناسان این اندیشکده معتقدند که کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس از یک سو تلاش می‌کنند که از انجام اقدامی که ایران را خشمگین می‌کند بپرهیزند و روابط خود با تهران را برقرار نگاه دارند و از سوی دیگر از آمریکا برای حضور نظامی بیشتر استقبال کرده و تسلیحات بیشتری از آن خریداری می‌کنند.

در مورد مسئله هسته‌ای، سعودی‌ها در مقایسه با شرکای خود در شورای همکاری خلیج فارس، خود را در وضعیت متفاوتی یافتند، که این همسایه‌ها به همان میزان به آمریکا وابسته هستند اما توانایی کمتری در شکل دادن به محیط پیرامونی خود دارند. برای روشن‌تر این ماجرا باید گفت که شمار همه اتباع کویت، بحرین، قطر، امارات متحده عربی و عمان، در مجموع کمتر از جمعیت ریاض است و مجموع سرزمین‌های خاکی ایشان تقریباً برابر با استان ریاض در عربستان سعودی است. هر چند که امارات متحده عربی، بحرین و قطر به نحو قابل توجهی بودجه‌های دفاعی خود را افزایش داده‌اند، اما کل هزینه‌های دفاعی ایشان همچنان کمتر از افزایش نسبی هزینه‌های دفاعی عربستان سعودی در نه سال گذشته است. هزینه‌های نظامی سعودی همچنین سهم قابل توجهی از تولید ناخالص ملی آن را صرف خود می‌کند (8.9 درصد)، در حالی که عمان رقم 8.4 درصد و امارات متحده 6.9 درصد را صرف این هزینه‌ها می‌کنند.

بنابراین به منظور درک اینکه دولت‌های حاشیه خلیج فارس، هم به طور انفرادی هم به صورت جمعی،  چگونه به ایران واکنش نشان خواهند داد نیز منوط به آن است که چگونگی نگاه آنها به روابط‌شان با عربستان سعودی درک شود ـ موضوعی که هیچ یکپارچگی و اتحادی در آن دیده نمی‌شود. هر یک از این کشورها، تهدید ایران را از منظر خود می‌بیند که به شدت متأثر از چیزی است که این کشورها هم از غرب می‌خواهند و هم از شورای همکاری خلیج فارسی که تحت رهبری سعودی‌هاست. برای مثال بخش‌هایی از رهبری بحرین خواهان ایجاد یک اتحادیه خلیج فارسی با ادغام هر چه بیشتر در عربستان سعودی است که باید به صورت دوجانبه شکل گیرد، چرا که این حاکمیت می‌کوشد جنبش مخالف شیعی را که به دنبال اصلاحات دموکراتیک است، کنترل کند. در مقابل، عمان بسیار در برابر هرگونه ادغام نیروهای امنیتی خود تحت رهبری سعودی، به شدت مقاومت می‌کند. به زعم یکی از کارشناسانی عمانی، «سعودی‌ها طرح‌های امنیتی ما را مورد بی‌توجهی قرار می‌دهند، عمان هم به دنبال منافع خود است ... عمان به پروژه شورای همکاری خلیج فارس اعتقادی ندارد.» در دسامبر سال 2013، وزیر امور خارجه عمان تأکید کرد که کشور وی در هرگونه اتحادیه خلیج فارسی که در آینده شکل بگیرد «مشارکت نخواهد داشت». یک چنین استقلالی هم توسط سلطان قابوس، رهبر عمان نشان داده شده است، که در واقع واسطه چندین دور مذاکره مخفیانه میان مقامات ارشد آمریکایی و ایران بوده است که از دسامبر سال 2011 آغاز شده و تا کنون ادامه داشته؛ فرایندی که نگرانی‌های سعودی و اماراتی از نزدیک شدن آمریکا و ایران را به شدت افزایش داده است. دیگر کشورهای باقی مانده یعنی کویت، امارات و به ویژه قطر، همگی اختلافات خاص خود را با ریاض دارند و بسته به موضوعی که مطرح است این اختلافات کمرنگ و پررنگ می‌شوند، اما بر سر مسائل حیاتی مربوط به امور سیاسی و اقتصادی جمعی، برای رسیدن به اجماع به شدت با یکدیگر درگیر می‌شوند.

آنچه که در مورد مسائل مربوط به ایران در منطقه خلیج فارس غیر از عربستان سعودی مطرح است، این است که این کشورها ترجیح می‌دهند که کمتر به ایران به عنوان یک بازیگر استراتژیک در منطقه نگاه کرده و بیشتر آن را بازیگری می‌دانند که منافع خاص ملی ایشان را مختل می‌سازد. در نتیجه تفکر غایت‌گرایی که معمولاً در رویکرد‌های سعودی و اسرائیلی دیده می‌شود اساساً جای خود را به تمرکز بر نگرانی‌های امنیتی ملموس‌تر، داده است. مناقشه بر سر سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی، بخش اصلی تصورات اماراتی در مورد ایران را شکل می‌دهد. در مورد قطر، روابط با ایران اساساً مربوط به تعاملات میان این دو کشور در مورد میدان گازی پارس جنوبی/ گنبد شمالی، می‌باشد که تقریباً 50 درصد تولید ناخالص ملی آن را فراهم می‌آورد. در بحرین، توان ایران برای فعال کردن شبکه‌های مخالفان و شبهه نظامیان شیعی این کشور، به شدت در محاسبات امنیتی مد نظر و مورد توجه است. همزمان کویت، بحرین و قطر همگی نگران آن هستند که در صورت انجام یک حمله نظامی یا وقوع زمین‌لرزه، تشعشعات رادیواکتیوی راکتور بوشهر به کشور‌های ایشان نیز نشت کند. احساس جدایی طلبی محلی با توجه به تهدید ایران نیز ملموس است. دست یافتن ایران به بمب هسته‌ای نیز اساساً به مثابه ابزاری است برای ایران تا نقشی تهاجمی‌تر در امور داخلی کشورهای منطقه خلیج فارس ایفا کند و همچنین فضای منطقه‌ای را متشنج‌تر و رقابتی‌تر خواهد ساخت که در آن کشورهای کوچک‌تر به شدت از ناامنی‌هایی که به کشورهای ایشان سرریز می‌شود، متأثر خواهند شد.

در زیر لایه متعارف، نگرانی‌های کشورهای خلیج فارس متمرکز و یکسان است؛ ایشان نگران آن هستند که ایارن بتواند با به کار گرفتن شهروندان شیعه ایشان ـ که در بیشتر این کشورها حاشیه زندگی اقتصادی و سیاسی ایشان را اشغال کر‌ده‌اند ـ به رژیم‌های حاشیه خلیج فارس فشار وارد کند و در حالت حداکثری، بی‌ثباتی سیاسی جدی را به وجود آورد. این ترس بیش از هر جای دیگر در بحرین احساس می‌شود ـ و به میزان بسیار کمتری  در کویت ـ چرا که در این کشور هر چند شهروندان شیعه ارتباطات بلند مدتی با نخبگان قدرتی داشته‌اند، اما با این حال در چند سال اخیر تنش‌های فرقه‌ای رو به رشدی را ایجاد کرده‌اند. این امر نگرانی‌های کشورها خلیج فارس را نه تنها از ایران هسته‌ای بلکه از هرگونه توافق میان ایران و غرب تقویت می‌کند؛ توافقی که می‌تواند تعهد کنونی نظامی آمریکا به منطقه را به تدریج از میان ببرد یا باعث شود همچنان بخش قابل توجهی از زیرساخت‌های هسته‌ای ایران پابرجا باقی بماند. در مذاکرات متعدد و بسیاری، نخبگان سیاست گذاری در منطقه خلیج فارس، البته به جز نخبگان عمانی، اظهار نگرانی کردند که در برابر یک ایران تشجیع شده، «پیروز» در میدان دیپلماتیک در برابر غرب که به دنبال نفوذ در سراسر منطقه است، تنها باقی خواهند ماند.

نگرانی از تنها رها شدن

کشورهای کوچک‌تر خلیج فارس هم به لحاظ جمعیتی و هم به لحاظ جغرافیایی، از نگاه خودشان، در موقعیتی دشوار قرار گرفته‌اند که در برابر تهدید ناشی از ایران مسلح یا فاقد سلاح هسته‌ای، به عنوان واحد‌های مستقل، کار چندانی از پیش نمی‌برند. باید خاطر نشان ساخت که هیچ یک از کشورهای خلیج فارس ظرفیت آن را ندارند که برنامه هسته‌ای خاص خود را راه‌اندازی و اجرا کنند؛ البته به جز امارات متحده عربی که برنامه ساخت و ساز تأسیسات تولید انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز را آغاز کرده است. حتی همین اماراتی‌ها هم برنامه خود را محدود به نیازمندی‌های غیر نظامی کرده‌اند و حق غنی سازی اورانیوم در خاک خود را واگذار نموده و آن را از شرکت‌های روسی، کانادایی، فرانسوی، انگلیسی و آمریکایی تأمین می‌کنند.

اعلان تمایل برای حضور نظامی پررنگ‌تر غرب در منطقه یا افزایش خرید‌های تسلیحاتی که تا به اینجا هم بسیار کلان بوده است، به عنوان راه‌کاری کوتاه مدت قابل اجراست. شورای همکاری خلیج فارس، به استثنای عربستان سعودی، بیشتر از ایران برای تسلیحات نظامی هزینه می‌کند ـ اما تحلیل‌گران منطقه خلیج فارس به خوبی از عدم یکپارچگی خود آگاهند، می‌دانند که مناسبات امنیت جمعی ایشان بسیار ضعیف است و خطری را که ایران از طریق ایجاد مناقشات دو جانبه میان ایشان و استفاده از این اختلاف به عنوان اهرم فشار به وجود می‌آورد، به خوبی احساس می‌کنند. ایران در حال حاضر به لحاظ هزینه‌های نظامی، پس از عربستان سعودی و امارات متحده عربی، ‌جایگاه سوم را در منطقه خلیج فارس به خود اختصاص داده است، اما با این حال هزینه‌های دفاعی ایران در سال 2012، به میزان 127 درصد افزایش یافت. به استثنای قطر، بهار عربی این احساس آسیب پذیری را در میان کشورهای کوچک‌تر خلیج فارس، تشدید کرده است.

تنها یک کشور، یعنی امارات متحده عربی، این ظرفیت را دارد که به طور مستقل در برابر نیروهای متعارف ایران ایستادگی کند بدون آنکه ترس از این داشته باشد که توسط بمباران هوایی از پای بیافتد. نیروی هوایی امارات، که خلبانان زبده‌، 79 جنگنده اف16 (به علاوه 25 فروند دیگر که تا چند سال آتی تحویل می‌گیرد) و 50 جنگنده میراژ 2000 را در اختیار دارد، توان بسیار بیشتری در برابر 28 فروند میگ 29، شمار معدودی اف14، فانتوم و میراژ اف1 بسیار سالخورده ایران احراز می‌کند. ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده وقت ستاد مرکزی فرماندهی نظامی آمریکا در سال 2009 گفت که «نیروی هوایی امارات به تنهایی می‌تواند همه نیروی هوایی ایران را در هم بکوبد.» با این حال امارات به رغم برتری گسترده هوایی خود در برابر حملات موشکی ایران، آسیب پذیرترین کشور حاشیه خلیج فارس است؛ دبی در معرض اصابت موشک‌های کوتاه برد زلزال2 و فاتح ای‌110ای و ای‌110بی ایران قرار دارد. اگر ایران بتواند موشک‌های خود را از جزایر خلیج فارس شلیک کند، قادر خواهد بود تا همه تأسیسات نفتی و پالایشگاهی امارات را هدف قرار دهد؛ تأسیساتی که یک چهارم تولید ناخالص ملی امارات را تأمین می‌کنند. در نتیجه به رغم برتری توانمندی‌های هوایی، نگرانی‌های امارات از تهدید ایران همچنان بسیار بالا است.

سواری گرفتن مجانی و گزینه نظامی

مواضع کشورهای حاشیه خلیج فارس در مسئله هسته‌ای قبال ایران نیز به واسطه تنش‌هایی جدی، تعریف می‌شود: بیشتر ایشان هم نسبت به مذاکرات ایی‌یو/ایی3+3 و هم نسبت به توانایی تحریم‌های اقتصادی برای از پا در آوردن ایران، به شدت تردید دارند. با این حال، دولت‌های حاشیه خلیج فارس توافقنامه نوامبر 2013 در ژنو را پذیرفتند، چرا که هیچ یک از این کشورهای کوچک‌تر نمی‌خواستند به عنوان مسئول تضعیف دیپلماسی دیده شوند، حال چه با مفاد این توافقنامه موافقت داشتند یا خیر. علاوه بر این، کشورهای خلیج فارس همچنین تأکید دارند که سرزمین‌های ایشان نباید به عنوان پایگاهی برای هرگونه اقدام نظامی علیه تأسیاست هسته‌ای ایران قرار گیرد، چرا که به دلیل فقدان عمق استراتژیک، نمی‌توانند در برابر منازعه‌ای که ایران را وادار به اقدام متقابل علیه زیرساخت‌های ایشان می‌کند، ایستادگی کنند؛ یک چنین اقدام متقابلی خسارتی جدی بر ایشان وارد می‌کند که ادامه حیات سیاسی ایشان را بی شک دچار خلل خواهد کرد. به زعم مقامات بحرینی «کشوری همچون کشور ما، شبیه به موشی است که در محاصره فیل‌ها قرار گرفته است. برای این موش، مهمترین و کلیدی‌تری استراتژی آن است که مانع درگیری فیل‌ها شود.» برای مثال قطر نیز در ممانعت از ایجاد پایگاه به منظور حمله به ایران بسیار قابل توجه است؛ شیخ حامد بن جاسم بن جبار الثانی، نخست وزیر پیشین این کشور در سال 2012 اعلان کرد که «بدون هیچ شک و تردیدی ما قبول نخواهیم کرد که از خاک ما برای هرگونه حمله به ایران استفاده شود.» یکی از مقامات عالی رتبه اماراتی تصریح کرده است که محمد بن زیاد، نایب‌السلطنه امارات متحده عربی «به هیچ وجه نمی‌خواهد که به ایران حمله‌ای صورت گیرد، چرا که جنگ برای امارات یک فاجعه خواهد بود.»

در این مورد، اعضای شورای همکاری خلیج فارس چندان مخالف با سواری گرفتن مجانی نیستند. این یعنی که بسیاری از ایشان مشکلی با انجام حمله نظامی ندارند به شرطی که از منطقه دیگری صورت گیرد و ایران هم دلیل نداشته باشد که برای تلافی، ایشان را هدف قرار دهد. در گفتگوی نویسنده این گزارش با نخبگان سیاسی کشورهای حاشیه خلیج فارس معلوم شد که شمار معدودی از ایشان متوجه هستند که حمله به برنامه هسته‌ای ایران چه پیامد‌هایی برای خود برنامه هسته‌ای ایران دارد و بیشتر ایشان هیچ درکی از جزئیات مذاکرات هسته‌ای ندارند و اساساً بر مواضع حداکثری خود پافشاری می‌کنند (برای مثال واگذاری همه فعالیت‌های غنی سازی) حتی اگر موضع غرب هم تلطیف شود به نحوی که در توافقنامه نوامبر 2013 در ژنو، حق غنی سازی برای ایران به رسمیت شناخته شد. ابوظبی و منامه به طور خاص مخالف این تلطیف موضع غرب هستند و بر این باورند که مفاد توافقنامه ژنو به ایران این فرصت را می‌دهد که بر منافع منطقه‌ای خود متمرکز شده و آنها را گسترش دهد. با این حال اگر این توافقنامه به توافقی جامع منتهی شود که به میزان قابل توجهی ظرفیت غنی سازی ایران را تضعیف کند و توانمندی تولید پلوتونیوم را از آن صلب نماید، از نگاه این کشورها توافقنامه به مثابه پیشرفت و گذار از وضعیت فعلی خواهد بود حتی اگر ایشان بخواهند مانع روابط میان ایران و آمریکا در امور غیر هسته‌ای شوند.

اطمینان آفرینی

درست همانند عربستان سعودی، کشورهای حاشیه خلیج فارس از ناتوانی یا عدم تمایل شرکای امنیتی خود در حل مسائل حیاتی همچون جنگ داخلی سوریه، ناامید شده‌اند و آن را ذیل بخشی از سیاست عقب نشینی آمریکا از منطقه پس از یک دهه جنگ در عراق و افغانستان می‌بینند. در این فضا، هسته‌ای شدن ایران بیش از پیش اعتماد کشورهای حاشیه خلیج فارس به آمریکایی‌ها را فرسایش می‌دهد.

با این حال واکنش غریزی ایشان به این ماجرا، افزایش همکاری‌های نظامی، بالا بردن سطح تعاملات تجاری (به عنوان سرمایه گذاران عمده و خریداران تسلیحاتی بزرگ) و تقویت موضع خود به عنوان تولید کننده نفت و فراهم آوردن پایگاه برای غرب بوده است. برای مثال در اکتبر سال 2013، پس از آنکه فرایند دیپلماتیک میان آمریکا و ایران سرعت گرفت، جزئیات خرید تسلیحات 4 میلیارد دلاری امارات از آمریکا، منتشر شد. دو ماه بعد، پس از عقد قرارداد مذکور، مقامات نظامی آمریکایی از «منافع بسیار» خرید نظامی کشورهای حاشیه خلیج فارس خبر دادند که در حال خرید یکی از دو جنگنده پیشرفته نسل پنجمی اف35 آمریکا بودند. این اقدامات، رفتاری نیست که از کشورهایی سربزند که معتقدند آمریکا در حال ترک گفتن ایشان است یا بخواهند که خود را از آمریکا جدا کنند. برای قطر، کویت، عمان و برخی در ابوظبی، این امر بسیار حیاتی است، چرا که حرکت آمریکا به سمت مصالحه با ایران به مثابه تنها گذاشتن ایشان در برابر آسیب است نه تنها در برابر مداخلات ایران بلکه در برابر هژمونی عربستان سعودی. حتی بحرین، که شمار بسیاری از نخبگان قدرت آن به ریاض و نه دیگر کشورهای منطقه نزدیک هستند، آمریکا را به مثابه قدرت توازن بخش غایی و تأمین کننده امنیت می‌بیند. چنانکه سلطان حامد بحرینی در سال 2005 برای دیپلمات‌های آمریکا خاطر نشان ساخت، اگر «ایران توانمندی تسلیحاتی هسته‌ای به دست آورد، او از آمریکا می‌خواهد که به عنوان «ضمانت کننده هسته‌ای» وارد منطقه شود.» یک چنین اظهاراتی با تهدیداتی از جمله تهدیدات نایب‌السلطنه بحرین در سال 2013 مبنی بر اینکه کشور او و دیگر کشورها به سمت روسیه سوق داده شده‌اند، در تناقض است و احتمالاً صحت و ثقم بیشتری هم دارد.

به عبارت دیگر به رغم شکایات متعدد و روز افزون کشورهای حاشیه خلیج فارس از آمریکا، ایشان در هر صورت گزینه‌های چندانی پیش روی ندارند. تأمین کنندگان امنیتی جایگزین، همچون فرانسه و انگلیس، در حال افزایش حضور خود در منطقه خلیج فارس هستند. با این حال، با در نظر گرفتن اندازه محدود و کم‌ظرفیت ارتش‌های این کشورها، نمی‌توان آنها را جایگزین معناداری برای پوشش همه پایگاه‌ها، نیازمندی‌های تسلیحاتی و ایجاد کننده‌های ضمانات امنیتی دانست که آمریکا می‌تواند فراهم آورد؛ جدای از اینکه ایشان به طور کامل مستقل از سیاست گذاری‌های آمریکا نیستند. ساختار کنونی ضمانات آمریکایی ـ به ویژه پایگاه‌ها ـ به آمریکا این امکان را می‌دهد تا با سرعت بسیار حضور خود را افزایش دهد و با اتکا بر شبکه‌های لجستیک موجود، پشتیبانی لازم را هم به وجود آورد. این ادعا در قطر و امارات به میزان قابل توجهی قابل اثبات است؛ دو کشوری که تأسیسات فرماندهی و کنترل نیروهای زمینی و هوایی آنها کاملاً مستقر و گسترده است. در مورد بحرین هم که وجود مقر ناوگان پنجم دریایی آمریکا در این کشور، به اندازه کافی گویا هست. با این حال هر سه این کشورها اعلان کرده‌اند که حتی پیش از هسته‌ای شدن ایران، از حضور نظامی هر چه بیشتر آمریکا استقبال می‌کنند.

بسیار محتمل است که این تأمین کنندگان پایگاه برای آمریکا اسباب لازم برای حضور پررنگ‌تر آمریکا در منطقه را به دنبال هسته‌ای شدن ایران فراهم آورند و امکان ایجاد سپر موشکی آمریکا در منطقه را میسر سازند؛ چه به عنوان رویارویی با تغییر و تحولات منطقه‌ای و چه به عنوان متحد آمریکا. از برخی جهات، دست یافتن ایران به تسلیحات هسته‌ای، تنها اطمینان آفرینی آمریکا را سرعت می‌بخشد نه اینکه آن را دچار تغییر شکل کند. آمریکا پیش از این به دنبال آن بود که کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس را زیر چتر امنیتی خود سازماندهی کند و بر توانایی جمعی ایشان برای مرتبط ساختن سیستم‌های دفاع موشکی و بالا بردن عملکرد مشترک آنها، تأکید بسیار داشت. این برنامه فروش سیستم‌های موشکی تاد و پتریوت به امارات و دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، راه‌اندازی رادار باند ایکس در قطر و توسعه ظرفیت‌های فرماندهی، کنترل و ارتباطات منطقه‌ای را تسهیل کرد.

آمریکا اکنون کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را تشویق می‌کند تا به طور مستقیم روی یک سیستم چند جانبه همکاری کرده و با همکاری با آژانس دفاع موشکی آمریکا، یک سیستم دفاعی کاملاً یکپارچه ایجاد کنند. با این حال یکپارچگی نظامی یکی از حساس‌ترین مسائلی کشورهای حاشیه خلیج فارس است و در نتیجه یک چنین تلاش‌هایی بسیار کمرنگ و در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. تشویق کشورهای حاشیه خلیج فارس به کنار گذاشتن اختلافات مربوط به سیستم‌های دفاع موشکی یکجانبه به منظور گسترش سیستم‌های دفاعی در سراسر منطقه، گام بعدی است، اما هنوز هم مشخص نیست که چه زمان و چگونه یک چنین امری باید محقق شود.

در واقع یکپارچگی هر چه بیشتر شورای همکاری خلیج فارس، به ویژه در بخش نظامی، نگرانی‌ از استیلای سعودی‌ها را بیشتر می‌کند. در دوران پس از هسته‌ای شدن ایران، اگر عربستان به دنبال آن باشد که سیگنال‌هایی آشکار و مخفی مبنی بر فعالیت‌های هسته‌ای ارسال کند، چه آنکه واقعی باشد یا به منظور بالا بردن حمایت‌های آمریکا صورت گیرد، مسئله استیلای سعودی‌ها، جدی‌تر می‌شود. مقابله با این مسئله اساساً برای خود کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، مسئله‌ای جدی است، هر چند که آمریکا می‌تواند اقدامات مشورتی و آموزش خود را به عنوان واکنشی بلند مدت به هسته‌ای شدن ایران، با این کشورها ادامه دهد.

منطقه خلیج فارسی که هسته‌ای شده است، بیش از پیش نیازمند مدیریت منازعه و بحران خواهد بود. از این منظر، آن دسته از کشورهای حاشیه خلیج فارس که موضع کمتر معاندانه‌ای نسبت به تهران دارند (به ویژه دوحه و مسقط)، می‌توانند کانال‌های ارتباطاتی را باز نگاه دارند. برای مثال قطر همه روابط خود با ایران را «در همه سطوح به جز سوریه، فعال می‌بیند.» وجود مواضع متفاوت در میان بازیگران شورای همکاری خلیج فارس، می‌تواند در دیگر سطوح به عنوان عاملی تعدیل کننده عمل کند؛ در صورتی که گفتگوها حداقل از سوی برخی کشورها با ایران وجود داشته باشد و سوء تفاهم‌ها کاهش پیدا کند، ایران کمتر احساس خواهد کرد که باب مذاکره به طور کلی بسته شده است. کشورهای کوچکتر منطقه خلیج فارس همواره در ارتباط و تعامل خود با ایران تلاش کرده‌اند تا انعطاف نسبی به خرج دهند. جدای از بحرین، تردید و دو‌دلی قابل توجه ایشان برای حرکت به سمت چیزی که اتحادیه‌ای تحت تسلط عربستان سعودی نگریسته می‌شود حاکی از آن است که ایشان در واکنش به ایران هسته‌ای از طریق مذاکره دوجانبه تقویت شده و نه مقابله صرف، پاسخ خواهند داد.

امارات متحده عربی را می‌توان استثنایی بر این قاعده دانست به این دلیل که اختلافی جدی میان ابوظبی و دبی در مورد ایران و تصورات ایشان از شورای همکاری خلیج فارس وجود دارد. دبی همواره به دنبال آن بوده است که در روابط خود با ایرانی‌ها، رویکردی منعطف داشته باشد و حتی با ایران هسته‌ای همچنان همین رویکرد را دنبال خواهد کرد ـ که این رویکرد به شدت خانواده سلطنتی النحیان در ابوظبی را خشمگین کرده است چرا که ایشان به پشتیبانی و با فشار آمریکا رویکردی خصمانه‌تر را در پیش گرفته‌اند. در حالی که ابوظبی در مورد امور خارجی امارات سخن آخر را می‌زند، دبی اجازه نخواهد داد تا روابط تجاری گسترده با ایران، که از سال 2011 به یک سوم کاهش یافته، به واسطه موضع افراطی ابوظبی، به طور کامل قطع شود. یک ایران هسته‌ای شاید تغییرات جدی را در داخل امارات متحده رقم زند، اما دبی همچنان نگران خود خواهد بود و تلاشی برای پیروی از فرامین ابوظبی نخواهد کرد. تغییر و تحولات در توازن قوای مالی در امارات متحده عربی در بحران‌های آتی مالی، این وضعیت را تشدید خواهد کرد و تأثیری میانی اما قابل توجه بر چگونگی واکنش امارات به ایران هسته‌ای و متحدین غربی آن خواهد گذاشت.

تنوع بخشیدن

یک ایران هسته‌ای همچنین باعث خواهد شد تا کشورهای حاشیه خلیج فارس با بازیگران بین‌المللی بیشتری تعامل برقرار کنند تا مکانیسم‌های لازم برای ایجاد ثبات در منطقه خلیج فارس را کارآمد ساخته و حداقل در بخش ایجاد ضمانات امنیتی به نتیجه برسند. تأمین کنندگان سنتی امنتی در آسیا، از جمله پاکستان، که نقشی طولانی مدت در شورای همکاری خلیج فارس ایفا کرده، از این جمله‌اند ـ البته گستره مداخله ایشان بسیار کمتر از تأمین کنندگان امنیتی غربی است. در بازه زمانی طولانی مدت‌تر، کشورهای حاشیه خلیج فارس می‌توانند روابط خود با چین و هند را عمیق‌تر سازند؛ کشورهای حاشیه خلیج فارس در حال افزایش روابط نفتی خود با این کشورها هستند و در مقابل از نیروی کار ایشان بهره می‌برند، چرا که چین و هند را می‌توان صاحب جایگاه در نظام بین‌المللی دانست. علاوه بر این، با بالا گرفتن مطالبات عمومی برای ایجاد تغییرات دیپلماتیک در کشورهای حاشیه خلیج فارس، سکوت این کشورهای آسیایی در قبال مسائل داخلی ایشان، به ویژه مداخله شورای همکاری خلیج فارس در بحرین، ایشان را شرکایی مطلوب‌تر در نظر رهبران خلیج فارسی جلوه می‌دهد، در حالی که غربی‌ها برای اجرای اصلاحات به ایشان فشار وارد می‌کنند.

در این مرحله، تنوع بخشی امنیتی را به دشواری می‌توان تصویر و ترسیم کرد: توسعه و توان نظامی چین و هند، محدود است. برای مثال بیشترین فعالیتی که چین برای ایجاد امنیت در منطقه خلیج فارس اخیراً ترتیب داده است، اعزام نیروهای ویژه گروهان 151 نیروی دریایی برای مقابله با دزدی دریایی بوده است؛ این گرو‌هان هرگز با عملیات‌های یگان ویژه 152 خلیج فارس، در هم نیامیخت. با توجه به امور جاری، به دشواری می‌توان گفت که ایفای نقش نظامی آسیا می‌تواند جایگزین یا حتی تکمیل کننده موضع کنونی آمریکا در منطقه باشد. علاوه بر این، در حالی که هند و چین چندین توافق امنیتی دوجانبه با کشورهای حاشیه خلیج فارس امضا کرده‌اند، اما هنوز نمی‌توان این اقدامات را به مثابه چارچوبی کامل دانست که روابط ایشان با شورای همکاری خلیج فارس به عنوان یک بلوک را در بر می‌گیرد.

با این حال، خلیج فارس ابزار لازم برای کشاندن این قدرت‌های نوظهور به حلقه خود را دارد و پیشتر از این کار خود را برای این منظور آغاز کرده است. به خوبی می‌توان دید که در چند سال اخیر، شورای همکاری خلیج فارس تمایل بیشتری برای تعاملات اقتصادی با شرق دارد و به تدریج در حال دور شدن از شرکای سنتی غربی خود است. آسیا به مهمترین شریک تجاری شورای همکاری خلیج فارس تبدیل شده است و بیشتر از 57 درصد کل تجارت آن با آسیا صورت می‌گیرد. در پنج سال گذشته، تعاملات تجاری میان شورای همکاری خلیج فارس و آسیا تقریباً دو برابر شده است؛ از 480 میلیارد دلار در سال 2008 تا 814 میلیارد دلار در سال 2012. بیست سال پیش از این، آمریکا و اتحادیه اروپا 40 درصد از تعاملات تجاری شورای همکاری خلیج فارس را به خود اختصاص می‌دادند. امروز این رقم اندکی بیشتر از 20 درصد است و آمریکا اکنون در جایگاه ششم شرکای تجاری این سازمان قرار دارد. تأثیر یک ایران هسته‌ای بر یک چنین تنوع بخشی به شدت ملموس خواهد بود، هر چند باید در خاطر داشت که هم چین و هم هند، روابطی جدی و قابل توجه با ایران دارند که وجه انرژی در آن بسیار ملموس است. تا زمانی که این روابط اقتصادی بتواند وجوع امنیتی معنادار و قابل اتکایی به خود بگیرد، چندین دهه زمان لازم است.

نتیجه‌گیری

ظهور یک ایران هسته‌ای در آینده‌ای نزدیک، به شدت کشورهای کوچک اما بسیار ثروتمند خلیج فارس را نگران کرده است. کشورهایی که همواره خواهان یک محیط باثبات هستند تا بیش از پیش در رفاه و آرامش به سر برند. عمان به دنبال آن است که مسیر مطلوب خود را به سمت ایجاد روابطی دوجانبه و فعال با ایران طی کند و از آن بهره ببرد؛ امارات و بحرین بیشتر زیر سایه سیاست‌های سعودی احساس آرامش می‌کنند؛ در حالی که کویت و قطر سیاست‌هایی را تعقیب می‌کنند که بدون خشمگین کردن ایران، در جهت محدود ساختن آن پیش می‌رود و با عربستان سعودی تعامل می‌کنند بدون آنکه در مدار استراتژیک آن هضم شوند. با این حال همه کشورهای کوچک‌تر خلیج فارس نگران آن هستند که یک ایران هسته‌ای همه این اقدامات توازن‌زا را بیش از پیش دشوار سازد و تهران را تشجیع کرده در حالی که ریاظ را فعال‌تر می‌سازد. میزان مشخصی از همراهی با ایران محتمل‌ به نظر می‌رسد و این از تنش‌های درونی شورای همکاری خلیج فارس (برای مثال قطر در برابر عربستان سعودی) و نیز تنش‌های داخلی اماراتی‌ها (ابوظبی در برابر دبی) حکایت دارد.

احتمالاً نتیجه این خواهد بود که تنش‌های متقابلی میان این کشورها و متحدین غربی ایشان شکل گیرد، هر چند که غیر قابل مدیریت نخواهند بود. برای مثال در سال 2009، جان کری، سناتور وقت و وزیر امور خارجه فعلی آمریکا، هشدار داد که «قطر نمی‌تواند متحد آمریکا باشد و همزمان به حماس کمک مالی کند.» اما قطر همچنان رفتار تعادلی خود را حفظ کرده و هم با حماس و هم با آمریکا تعاملات سازنده‌ای برقرار ساخته است جدای از آنکه با ایران هم تعامل دارد. کشورهای حاشیه خلیج فارس می‌دانند که نگرانی‌های ایشان در برابر بازی بسیار بزرگ‌تری که میان ایران و عربستان سعودی، ایران و اسرائیل و ایران و غرب در جریان است، حاشیه‌ای محسوب می‌شود. بر خلاف عربستان سعودی یا اسرائیل، این کشورها تمایل چندانی ندارند تا با تهدید انجام اقداماتی یک جانبه، در مسیر دیپلماسی هسته‌ای تغییر ایجاد کنند. در سایه این موضع حاقلی، تلاش‌های ایشان همچنان در جهت ایجاد توازن داخلی و خارجی متمرکز شده است: خرید تسلیحات غربی، دعوت از نیروهای غربی به داخل کشور خود، همزمان با ایجاد روابط مستمر با دولت ایران. با این حال بیشتر این کشورها از اینکه آمریکا ایشان را تنها بگذارد اعلان هراس می‌کنند در حالی که عمل ایشان خلاف آن را نشان می‌دهد. گزینه‌های ایشان برای تأمین امنیت از بازیگرانی جایگزین به شمار معدودی از کشورهای غربی محدود می‌شود؛ شکل گرفتن یک ایران هسته‌ای خود به مثابه شکست همین کشورهای غربی است اما می‌تواند اتکای کشورهای خلیج فارس بر ایشان را بالا ببرد.

یک ایران هسته‌ای ممکن است فضای منطقه را دچار تغییر جدی کند، اما بعید است که رویکرد کلان آن را متحول سازد. در یک بازه زمانی طولانی‌تر، کشورهای خلیج فارس شاید به دنبال تأمین کنندگان امنیتی جایگزینی در آسیا باشند. با این حال سیاست امنیتی منطقه خلیج فارس بر مبنای چارچوب‌های زمانی بسیار کوتاه مدت‌تر از این شکل گرفته است. تا آنجا که می‌توان پیش بینی کرد، محدودیت کشورهای خلیج فارس در مرود گزینه‌های امنیتی، به معنای آن است که واکنش ایشان به ایران هسته‌ای اساساً بر مبنای ترتیباتی امنیتی کنونی، و نه مناسبات کاملاً جدید، شکل خواهد گرفت.

انتهای پیام/