دیدار خاطره انگیز یک اسیر با امام(ره)


خبرگزاری تسنیم: برخورد امام آنقدر صمیمی و مهربانی و دلنشین بود که گویی سال ها منتظر من بودند. درک محضرش آنقدر شیرین بود که دوست داشتم بگویم: "بگذارید برای همیشه در کنارتان باشم".

 به گزارش گروه "رسانه‌های دیگر" خبرگزاری تسنیم،خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده علیرضا رحیمی است:


بیست و هشتم مهر63 بود که به آغوش ملت بازگشتم. دو روز را در تهران به صورت قرنطینه گذراندیم. شب اول که در بیمارستان، قرنطینه بودیم نماینده ی نخست وزیر وقت به دیدار ما آمد و اظهار داشت پس از قرنطینه برای ملاقات با امام و مسئولین کشور آماده باشید. بهترین وعده و خبری که در عمرم می شنیدم همین خبر بود.
سال ها آرزوی دیدار امام را در دل داشتم. آن روز روزی بود که این آرزو محقق می شد. اول آبان ماه بود، صبح حدود ساعت20/8 به محضر مبارکش مشرف شدم. جماران فضایی عطرآگین داشت و مالا مال از صفای وجود روح الله بود. هنگام ورودم به اتاق، امام روی کاناپه نشسته و مشغول مطالعه ی روزنامه بودند. وقتی وارد شدم روزنامه را تا زدند و عینک شان را در آورده کنار گذاشتند. با دنیایی از احساس و شوق و شعف، سبکبال وارد اتاق شدم دست مبارک شان را گرفته به نیابت از کلیه ی اسرای عزیز بوسه زدم و برای بار دوم و سوم.

اشاره فرمودند تا کنارشان بنشینم. لحظات روحانی بود. گرچه هیچ گاه تکرار نخواهد شد؛ اما خاطره ی آن چنان در وجودم نقش بسته که هیچ گاه فراموش نخواهد شد.
با امام در اتاق تنها بودیم، آرزویم این بود که حدیث عشق و معرفت برایم بخواند. احساسم این بود که هرچه توفیق و سعادت است در آن منزل محقری که ریشه در ملکوت و سر به عرش دارد یک جا جمع شده و من شاهد زنده این همه نیکبختی بودم که لمعه ای از آن را در آن روز احساس کردم.
مختصری از وضعیت اسراء به عرض مبارک شان رساندم. امام در طول صحبت من سرشان را پایین انداخته بودند و به یک نقطه خیره شده بودند. نه سخنی می گفتند و نه حرکتی می کردند. پس از گزارش مختصر من در همان حالتی که وصف کردم برای کلیه اسراء و نیز برای خود من دعا فرمودند. از آن کلبه ی سراسر نور با وجود بارقه ای از نور دل نمی کندم.


برخورد امام آنقدر صمیمی و مهربانی و دلنشین بود که گویی سال ها منتظر من بودند. درک محضرش آنقدر شیرین بود که دوست داشتم بگویم: "بگذارید برای همیشه در کنارتان باشم". موقع خداحافظی بوسه ای از صمیم قلب بر دست ایشان زدم. در این هنگام متوجه شدم که امام به اطراف شان نگاه می کنند تا هدیه ای به من بدهند چیزی نیافتند جز رادیویی که با آن به اخبارگوش می دادند، همان را به من هدیه کردند. اثر دستان لطیفش بر آن را به پاره ای از نور تبدیل کرده بود. از محضرشان مرخص شدم در حالی که دلم را در آن اتاق محقر و نورانی باقی گذاشتم.

منبع:سایت جامع آزادگان

انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.