در اهمیت ملاقلی‌پور بودن...

خبرگزاری تسنیم: در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۸۵، خبری روی خروجی تمامی خبرگزاری ها رفت که همه را شوکه کرد؛ "رسول ملاقلی پور" کارگردان برجسته سینمای ایران که آن روزها در تدارک ساخت فیلم عاشورایی خود بود، بر اثر سکته قلبی، جان به جان آفرین تسلیم کرده بود.

خبرگزاری تسنیم: مجتبی اردشیری

در اینکه مرگ حق است، جای هیچ جدلی نیست اما گاهی اوقات، برخی انسان ها به عنوان نمادی از ایستادگی و یا طغیان های عقلی و مشروع شناخته می شوند که در راه پیاده نمودن آرمان هایشان، همه چیز را به ستوه می آورند؛ ملاقلی پور حکم فیلمسازی طغیانگر را داشت که همواره در تلاطم به تصویر کشاندن حقایقی بود که هیچ کس نمی توانست به دلایل مختلفی آنها را بیان نماید؛ این جسارت ذاتی ملاقلی پور که از همان ابتدای ورود او به عرصه سینما، خود را نشان می داد، از وی، تصویر یک فیلمساز نوآر را ترسیم کرده بود که بسیاری از آثار او در سینمای ما ماندگار شدند و حتی جریان سازی کردند.

در ابتدای دهه شصت، که سینمای دفاع مقدس ما، محدود به نشان دادن چند عملیات و پیروزی سربازان ایرانی بود، ملاقلی پور به جنبه های دیگر این جنگ و مقوله "هوشمندنی" ارتش ایران در زمینه مقابله با این جنگ تحمیلی برآمد و خیلی زود توجهات را به سمت خود معطوف کرد.او که جاده صاف کن سینمای دفاع آن سال ها به شمار می رفت سبب شد تا عده بسیاری به تاسی از این تفکر، شاخصه های نوشتاری و اجرایی خود در این عرصه را ترقی بخشیده و با نگاه متعالی تری به سینمای جنگ بپردازند.

این نگاه جریان ساز سبب شد تا سینمای دفاع در دهه شصت، آثار شاخصی را به خود ببیند.جریانی که تا نیمه های دهه هفتاد نیز ادامه پیدا کرد.از آن زمان، باز ملاقلی پور بود که با توجه به شرایط روز اجتماع، دست به یک جریان سازی فکری در این گونه سینمایی زد و انسان های باقی مانده از جنگ را به اشکال مختلفی به تصویر کشید.در همین تصویرگری هاست که مخاطب، هم آن حس انسانی سربازان دیروز و انسان های امروز را در "هیوا" به نظاره می نشیند، هم تردیدهایی که می تواند موجب لغزش این آدم ها در برابر برخی شرایط جامعه امروز شود را در نقش سرهنگ "نسل سوخته" می بیند و هم مراتب نفسانی این انسان ها در مواجهه با زیبایی های و شهوات دنیوی را در "قارچ سمی" مشاهده می کند.

در ابتدای دهه هشتاد، ملاقلی پور، انسان های باقی مانده از جنگ را در ورژن جدیدتری با فیلم "مزرعه پدری" دنبال می کند.حلقه اتصال فلاش بک ها با اتفاقات زمان حال که در قالب پرسش های متعددی از انسان های هر دو عصر مطرح می شود و پاسخ آنها نیز، هر چند که تلخ است اما در خود فیلم داده می شود.درست در زمانی که سینمای دفاع مقدس دور تسلسل خود را در بحبوحه همان تبی که خود ملاقلی پور در تحلیل انسان های باقی مانده از جنگ آن را آغاز کرد، طی می کرد، ملاقلی پور با یک "بازگشت قهرمانانه" به سیاق فیلم های دهه شصت و هشتاد، توانست تلفیق معناداری از نشان دادن صحنه های عملیات و انسان های باقی مانده از جنگ را به تصویر بکشد.

بنابراین سینمای ملاقلی پور که در طول 23 سال، خود را نشان داد، به سه دوره فکری میدان های جنگ، انسان های باقی مانده از جنگ و تلفیق این دو تلقی تقسیم می شود که در هر یک از این سه دوره، کارگردان توانست زوایای متفاوت و پنهانی را به تصویر بکشد که هنوز هم در سینمای ایران، کسی نتوانسته تا این اندازه، به آن زوایا، توجهی داشته باشد.بنابراین وقتی گفته می شود هنوز هم سیاسی ترین فیلم تاریخ سینمای ایران که می تواند تا سال های متمادی دیگر نیز حرف های بسیاری برای گفتن داشته باشد، "قارچ سمی" است، کسی منکر نمی شود یا آیا کسی می تواند ادعا کند که تلطیف یافته ترین و شاعرانه ترین فیلمی که در حوزه دفاع مقدس ساخته شد، "هیوا" نیست؟! دیگر ساخته های ملاقلی پور، هر کدام به نوعی در فهرست "ترین ها"ی سینمای دفاع مقدس که نه، بلکه سینمای ایران جای می گیرند چرا که اکثریت قریب به اتفاق ساخته های ملاقلی پور، آثار "فرا زمینه" ای و "فرامتنی" ای هستند که در آنها، به صورت پیدا و پنهان، به این مقولات چندگانه اشاره می شود.

بنابراین بسیار طبیعی است که وقتی چنین فیلمساز مولفی (نه به معنای نویسنده فیلمنامه های خود، بلکه به معنای حقیقی اش که صاحب سبک تفکر سینمایی خاص است) از سینمای ایران کم می شود، این سینما، با نقصان هایی کلیدی مواجه می شود.شاید اگر در همان سال هایی که ملاقلی پور به تازگی از دنیا رفته بود، کسی به این نقصان های آتی اشاره می کرد، تصور عامه بر بزرگ نمایی هایی بود که غالبا پس از مرگ هر هنرمندی ایراد می شود اما اکنون که 7 سال از مرگ این فیلمساز می گذرد، زمان، داور بسیار خوبی است که با یک برآورد منطقی، حساب کنیم که آیا این نواقص، هم اکنون در سینمای ما جایی دارند یا خیر؟

ملاقلی پور یکی از معدود کارگردانان سینمای ایران بود که در هر دولتی که در آن زیست، فیلم ساخت و در هر فیلم خود نیز رگه هایی از جسارت های سینمایی را به تصویر کشید.گاها این جسارت به معنای عدول صحیح در خطوط قرمز آن سال ها معنا می شود و گاها، ریسک بی نهایت بزرگ ساخت یک اثر کمدی ضعیف برای به دست آوردن پول ساخت فیلم ارزشی بعدی آن هم برای کارگردانی که سال ها در جایگاه کارگردانان پیشروی این سینما قرار داشته است.حال سوال اینجاست که در طول 7 سال گذشته، آیا می توان نشان از فیلمساز جسوری گرفت که به مانند ملاقلی پور، نگاه رئالیستی موجود در جامعه را در تقابل با دیدگاه های ایده آلیستی محک زده و در همان اثر، دست به نتیجه گیری بزند؟ آیا هیچگاه فیلمسازی چون ملاقلی پور در طول حیات 23 ساله فیلمسازی اش، متهم به سفارشی ساختن شد؟ حتی زمانی که ملاقلی پور، فیلم 2 میلیاردی "مزرعه پدری" را در سال 82 ساخت، همه می دانستند که نه او فیلمساز سفارشی سازی است و نه نهاد یا ارگانی می تواند او را حتی با ترفند تزریق مالی به تولید اثرش، مجاب به ساخت اثر یا سکانسی سفارشی کند.

این همان امتیاز بسیار بزرگی است که تنها در سینمای ملاقلی پور وجود داشت و با رفتن او، از سینمای ما هم رفت.مطمئنا در برهه 7 ساله اخیر، فیلمسازان بسیاری بوده اند که مستقل عمل کرده اند و بدون آن جسارت عقلی ( و نه آن جسارت هایی که در قالب طعنه های سیاسی و اجتماعی در بسیاری از آثار دیده می شود)، سفارشی کار نکرده اند اما روی سخن، آنجایی است که فیلمسازی مانند ملاقلی پور، این دو مولفه را به کار می بندد و فیلم به فیلم، به آن مسیر کمال خواهی خود نزدیک تر می شود در حالی که نمونه چنین فیلمسازی در دو دهه اخیر در سینمای ایران به چشم نمی خورد.

تکانه های احساسی مهیبی که در دل سکانس های ساخته های این کارگردان وجود دارد، تا همیشه می تواند نسل های بعدی را نیز تحت تاثیر قرار دهد. صحنه آتش زدن جنازه‌ها در "بلمی به سوی ساحل"، آن نگاه‌های متاثر کننده و دیالوگ‌های فروریزنده در "سفر به چزابه"، آن عاشقانه‌های اشکبار در "هیوا"، صحنه کور کردن چشم‌های شاهزاده به همراه آن موسیقی مسحور کننده در اپیزود اول "نسل سوخته" و مخصوصا آن شوق تطهیر در برابر لذت دنیا در سکانس سوم همین فیلم، از خود به در شدن سلیمان روی قایق در "قارچ سمی"، آن گریه‌های محمود کنار حوض آتش گرفته "مزرعه پدری" و سکانس تزریق آمپول به علی در حالی که خود سپیده به شدت نیازمند آن بود، در "میم مثل مادر" را به یاد بیاورید آیا نمونه‌های تکان دهنده این سکانس‌ها و یا حتی نمونه های مشابه آن را قبلاً در فیلم کارگردان دیگری دیده بودید؟

به دور از نگاه متعصبانه، سخت می توان تصور کرد که فرد دیگری با این مشخصات ذاتی و اخلاقی بتواند در سینمای ایران ورود پیدا کند.درست به مانند ضربه ای که سینمای ایران در از دست دادن "خسرو شکیبایی" در بازیگری خورد، همان ضربه را با از دست دادن "رسول ملاقلی پور" در عرصه کارگردان مولف خورده است.
این یک غم بزرگ است که تا همیشه، سینمای ایران را داغدار خود می کند.

انتهای پیام/