سردرگمی اوباما در قبال سوریه همچنان ادامه دارد

خبرگزاری تسنیم: کارشناس مسائل خاورمیانه در اندیشکده شورای آتلانتیک بر این باور است که دولت اوباما واقعاً در قبال معضل سوریه هیچ چشم‌انداز واقع‌بینانه‌ای را در پیش نگرفته است و هر سیاستی را که در پیش گیرد پیامد‌های نامطلوبی را به دنبال خواهد داشت.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از شورای آتلانتیک، فردریک هاف، کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه در این اندیشکده معتقد است که اوباما پیش از ادامه مسیر کنونی خود در قبال سوریه می‌بایست به بررسی دیگر مسیرهای جایگزین نشسته و پیامد‌های آنها را با پیامد‌های سیاست کنونی خود مقایسه کند.

شاید بزرگترین و تنها دلیل اینکه دولت اوباما در مسئله سوریه ناکام ماند، ارزیابی رئیس جمهور از خطراتی بود که در کنار گذاشتن سیاست¬های فعلی او نهفته بود. در واقع، خطرات نهفته در تهدید معتبر حمله نظامی برای کاهش کشتار جمعی، بازسازی و گسترش توانمندی¬های نظامی اپوزیسیون ملی¬گرای تحلیل رفته، ترغیب و پشتیبانی از ایجاد دولتی جایگزین در خاک سوریه و فعالیت هدفمند در جهت حذف رژیم اسد و جای¬گزینی آن با حکومتی مطلوب، چشمگیر و قابل توجه است. در حال حاضر، آنچه فقدان آن در حساب هزینه- منفعت دولت کاملاً مشهود است، خطر مربوط به پیگیری مسیر فعلی آن است.

تصور کنید که یک شخص عالم به غیب درماه مارس 2011 پیش‌ بینی کرده باشد که طی سه سال سوریه، که کشوری مهم در مرکز منطقه‌ای حساس است، محلی برای بحران بشری در سطح جهانی، میزبان موجودیت‌های جنایتکار و تروریست، از حکومت قبیله‌ای ضعیف شده تا مجموعه‌ای متنوع از گروه¬های جهادی، از جمله وابستگان القاعده، شود. تصور کنید که این شخص بدبین و منفی باف، به طور معتبر و متقاعد کننده توصیف می‌کند که چگونه آمریکا و دوستان و متحدان او در منطقه تحت تأثیر حرکت برگشت ناپذیر و سریع سوریه به سمت سقوط دولت قرار خواهند گرفت. تصور کنید که او به طور متقاعد کننده‌ای هشدار می‌دهد که مخالفان ملی گرا و غیر فرقه‌ای حکومت به حمایت شدید نیاز خواهند داشت تا مبادا، تروریست‌ها در هر دو طرف اختلاف سوریه موفق به تقسیم میدان بازی میان خود شوند و تمام همسایگان سوریه را در معرض خطر احتمالی قرار دهند. تصور کنید که این پیشگوی بدبین تصویری از رنج انسانی را ترسیم کند و این تصویر تا حدی دلخراش باشد که رئیس جمهور آمریکا بگوید «دیگر هرگز و قطعاً نه در پیش چشمان من».

آیا اصلاً این احتمال وجود داشت که رئیس جمهور اوباما، بر فرض که در مارس 2011 فهمیده باشد که سوریه و همسایگان آن در ماه مارس 2014 چگونه خواهند بود، باز هم همان رویکردی را نسبت به این مشکل حاد اتخاذ می‌کرد که اکنون اتخاذ کرده است؟ قطعاً نه؛ این کاملاً غیر قابل تصور است. اگر او در آن زمان می‌فهمید که چه اتفاقی می‌افتد اگر سوریه را بدون هیچ کمکی به حال خود وا گذارد تا انرژی آن تحلیل رود، قطعاً زمانی را صرف پیدا کردن راه حلی مناسب برای این مشکل می‌نمود. بسیاری از گام‌هایی که حالا خطرناک به¬نظر می‌رسد، در آغاز نیمه دوم سال 2012 باید اجرایی می‌شد؛ زمانی که مشخص شد نه حکومت اسد و نه حامیان خارجی آن ذره‌ای به اجرای توافق ژنو، که در ماه ژوئن همان سال حاصل شده بود، تمایلی ندارند. اگر باراک اوباما می‌دانست که سوریه در ماه مارس 2014 در چه وضعیتی خواهد بود، معامله بدون تبانی، لفاظی‌های سنگین و رویکرد اتکا به حسن نیت روسیه در این بحران را به مثابه گزینه نهایی در ریسک کردن بی محابا در نظر می‌گرفت.

هدف از نگاه کردن به گذشته این نیست که رئیس جمهور و مشاوران او را در معرض قضاوتی قرار دهیم که تنها توسط درک درست ایجاد شده بعد از وقوع حادثه ممکن شده است. بله، در مارس 2011 افرادی در دولت بودند که می‌توانستند ببینند که سوریه به سمت فاجعه‌ای اسف بار پیش می‌رود. آیا آنها قادر به پیش بینی گستردگی فاجعه در حال وقوع بودند؟ جواب منفی است. آیا آنها اعتبار لازم را برای مقابله با احساسات مبنی بر اینکه اسد به زودی رفتنی است، که در آن زمان در کاخ سفید رایج بود، در اختیار داشتند؟ خیر.

هدف از رجوع به گذشته در زمان فعلی این است که برآورد خطر برای آینده را مد نظر قرار دهیم. چون حکومت اسد، به استثنای دوره‌ای قابل توجه در آگوست سال 2013، همواره مراقب بوده است تا شدت فجایع سیاسی و بشری را در آن واحد در یک سطح نگه دارد؛ شرایط کنونی، که با توجه به هر معیاری نامطلوب به نظر می‌رسند، به نوعی به معیار قابل قبولی تبدیل شده است که خطرات در مقایسه با آن سنجیده می‌شوند. بسیار خوب، اگر ما به طور حداقلی با رنج‌های امروز انسان و تأثیرات آن بر دوستان و متحدان آمریکا مشکلی نداشته باشیم؛ اگر بتوانیم یک لحظه با اختلاف عملی میان دو دسته از تروریست‌های جنایتکار بیرحم در سوریه سر کنیم؛ به طور خلاصه، اگر نسبت به جنایت‌ها و بیرحمی‌های این فاجعه بی اعتنا باشیم؛ آیا تصور می‌کنیم که اوضاع به خودی خود، طی شش ماه یا شش سال دیگر بهتر خواهد شد؟ بنابراین، آیا باید به طور آگاهانه ناکامی جمعی خود را در زمینه تصور و اقدام یا عدم اقدام، تکرار کنیم؟

آیا اعمال تغییراتی اساسی در مسیر سیاست، خطراتی را به دنبال خواهد داشت؟ مطمئناً اینطور خواهد بود. آیا تسلیحات و تجهیزاتی که برای بازسازی توانمندی‌های نیروهای اپوزیسیون ملی‌گرا و غیر جهادی در نظر گرفته شده‌اند، به اشتباه در مسیری غلط قرار خواهند گرفت؟ این احتمال وجود دارد. آیا دولت جایگزینی که تحت حمایت یازده گروه اصلی «دوستدار مردم سوریه» در لندن تأسیس می‌شود، به کمک-های فراوان نیاز خواهد داشت و همچنان در سطحی بسیار پایین‌تر از حد کمال عمل خواهد کرد؟ صد در صد همینطور است. آیا اعمال فشار دیپلماتیک همه جانبه بر روی ایران، برای خارج نمودن نمایندگان خود از جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت، ناامید کننده، زمان‌بر و بیهوده خواهد بود؟ البته همینطور خواهد بود. اگر تنها جایگزین باقی مانده برای توقف یا آهسته نمودن روند کشتار انسانی؛ حمله هوایی به توپخانه-ها، هواپیماها، راکت‌ها و موشک¬های حکومت باشد؛ ممکن است خطاها، تلفات غیر عمدی غیر نظامیان، خسارت به آمریکا نیز صورت گرفته و خشم ایران و روسیه را به دنبال داشته باشد. بدون شک، اینطور خواهد بود.

هیچ یک از این گزینه‌ها بدون هزینه نیست. گزینه¬های موجود، دو طیف پیامد غیرقابل قبول را به همراه دارند: حضور فیزیکی مستقیم آمریکا در میدان نبرد و پذیرفتن مداومت و رشد اوضاع نامناسبی که سوریه را ویران کرده و همسایگانش را در معرض تهدید می‌دهد. به هر حال، حداقل باید درکی قوی از این واقعیت داشت که هیچ چیز، مطلقاً هیچ چیز، از خطر آزاد نیست. رویکرد معامله بدون تبانی در مورد سوریه به منزله واگذار کردن عرصه خواهد بود؛ هرچند که کاملاً قابل درک است که اوضاعی همانند اوضاع عراق را قابل تعمیم به همه موقعیت‌های مشابه بدانیم و دچار لغزش شده و همه آنچه را که در سوریه رخ می‌دهد را «مشکل کس دیگری» بدانیم. اوضاع کنونی به هیچ وجه به نحوی پیش نمی‌رود که فرصت حاصله بر هزینه آن بچربد. کسانی که می‌کوشند همچنان بر این مسیر بدون شک رو به انحطاط پافشاری کنند می‌بایست به مقایسه خطرات این مسیر در برابر خطراتی که دیگر مسیرهای جایگزین به همراه دارند، بنشینند.

 

انتهای پیام/