روایت دست اول نزدیکان بن لادن که به سرویس اطلاعاتی پیوستند
خبرگزاری تسنیم: "رمزی" امروز با اسمی جدید و هویتی جدید زندگی میکند، ولی روایت گذشتهی او بی شک به روشن شدن زوایای تاریک القاعده (آن هم با نورافکنی از داخل آن) کمک میکند.
به گزارش گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم،گزافه نیست اگر امروز (فارغ از ارزش-داوریهای عقیدتی) گروههای «جهادیِ تکفیری» را تأثیرگذارترین گروهها نه تنها در صحنهی منطقه بلکه در جغرافیای استراتژیک جهانی بدانیم. گروههایی که با طرح شعارهای پررنگ و لعاب و با عملکرد رادیکال و با فراهم کردن عقبهای مذهبی، مغناطیس جذب خیل عظیمی از جوانان آرمانگرای مسلمان در چهارگوشهی جهان شدهاند ولی به دلیل ممزوج کردن خشونت و رادیکالیسم عملی با کمعمقی فکری، خودشان عملا به ضد خودشان بدل گشتهاند.
کسانی که دعوی حمایت از توحید و جهاد با کفار را دارند، بعضا آگاهانه و در اکثریت قاطع موارد ناآگاهانه در حال ضربه زدن به توحید و بازی در زمین کفار هستند و به تعبیر فهمی هویدی اندیشمند اسلامگرای مصری مانند شمشیری هستند که برای نصرت اسلام و مسلمین از نیام برآمدهاند و امروز (بی آنکه خود بخواهند و یا حتی بدانند) بر سر اسلام و مسلمین فرود میآیند.
در کنار این، شکی نیست که این گروهها بیش از هر کس عنادی عمیق با تفکر شیعهی انقلابی دارند، چنانکه یکی از «اسطوره»های تکفیری جهادی یعنی ابومصعب الزرقاوی (رهبر القاعدهی شاخه عراق موسم به «دولت اسلامی عراق») پس از اشغال عراق توسط آمریکا در پیامی صوتی، استراتژیاش را اینطور اعلام کرد که «یک گلوله برای اشغالگران و ده گلوله برای روافض [یعنی شیعیان]».
در کنار این دو، خیلی عظیم تحلیلهای «سطحی» و ناشی از کمبود مطالعه در کنار آشفتگیهای روایی از سیر و سرشت این گروهها، ما را به لزوم ارائهی مطالبی رهنمون میکند که بتواند شناختمان را از آنان افزایش دهد. یکی از راههای رسیدن به چنین هدفی، بررسی نوشتهها و گفتههای خود این افراد و روایتشان از قضایا است و ارائهی کامل آنها گرچه از زبان «دشمن» است، ولی ما را در هدفمان یعنی «شناخت نظر و عمل دشمن» یاری میکند.
روزنامهی عرب زبان بینالمللی «الحیاة» که به دلیل برخی شبکههای ارتباطیاش بارها توانسته در دل این گروهها وارد شود و از آنها گزارشهایی دست اول ارائه کند، این بار اقدام به مصاحبهای تفصیلی با یکی از اعضای ارشد القاعده کرده است که سالها در دایرهی نزدیک به سران این سازمان حضور داشته ولی بعدها از آن جدا شده است. این شخص که بنا به دلایل امنیتی از ذکر نام اصلیاش پرهیز شده و با نام مستعار «رمزی» معرفی شده است در این مصاحبه، به تفصیل مسائلی خواندنی از تجربههای «جهادی» خود نقل کرده است. مصاحبهگر الحیاة در مقدمهی انتشار قسمت اول این مصاحبه آورده است:
«وقتی همکارمان امجد ابوالعز تماس گرفته و داستان «رمزی» را مطرح کرد، نمیشد ندیدهاش گرفت. چراکه فقط تعداد کمی بوده اند که توانستهاند به داخل القاعده نفوذ کنند و رمزی، یکی از همان افراد نادر بوده است. باید با او مینشستیم و به روایتش گوش فرامیدادیم تا آنکه قبل از انتشارش در روزنامه، از صحت آن مطمئن شویم. این مأموریت به عهدهی من گذاشته شد. ولی چطور میشد فهمید چیزهایی که میگوید راست است؟
از ابتدا مشخص بود که دستگاههای اطلاعاتی غربی دربارهی صحبتهای همکار سابقشان توضیحی نخواهند داد، نه اثباتا نه نفیا. عرف اینگونه مسائل اطلاعاتی چنین است که دستگاههای اطلاعاتی هرگز نه تأیید میکنند و نه رد. فلذا باید به روایتش کاملا گوش میدادیم و تلاش میکردیم که بفهمیم که اسامی و اشخاص و تاریخهایی که در روایت «رمزی» آمده صحیح است یا نه، و این همان کاری بود که من کردم.
از پادگانهای بوسنی تا افغانستان و از رهبران جهادی حاضر در بریتانیا (مثل ابوقتادة الفلسطینی و ابومصعب السئری و ابوحزة المصری)، همهی روایاتش طوری بود که باورت میشد دارد آنچه رخ داده را بازگو میکند، بی هیچ تخیلی. و این روایات را برخی دیگر از جهادیهایی که آن دوره را درک کرده بودند، [در تماس با الحیاة] صحت آن را تأیید کردند.
رمزی برای روایتش از «نفوذ به القاعدة» هیچ پولی نخواست، او طبق تأکید خودش حتی وقتی هم که برای دستگاههای اطلاعاتی غربی کار میکرد هدفش گرفتن پول نبود، هدفش «مبارزه با القاعده» بود، چراکه به نظر او القاعده خود را تنها نمایندهی اسلام نشان میداد و در عین حال تصویر اسلام و مسلمین را هم تخریب مینمود.
رمزی امروز با اسمی جدید و هویتی جدید زندگی میکند، ولی روایت گذشتهی او بی شک به روشن شدن زوایای تاریک القاعده (آن هم با نورافکنی از داخل آن) کمک میکند. این روایتی است نادر که قهرمانان اصلی داستان خودشان آن را روایت میکنند.»
روزنامهی الحیاة همچنین در معرفی خلاصهواری از رمزی نوشته است:
«رمزی از عالم جهاد به عالم جاسوسی منتقل شد، از جهاد همراه با اسامه بن لادن به جاسوسی برای دستگاههای اطلاعاتی غربی ضد او.
«رمزی» یک سال و نیم همراه با بن لادن «جهاد کرد» و نه سال علیه او جاسوسی نمود. با او بر «السمع و الطاعة» بیعت نمود و یک بار که در بستر مرگ افتاده بود بن لادن او را به بهشت بشارت داد. به دست نیروهای اولیهی القاعدة و بزرگانش آموزش دید، از ایمن الظواهری (رهبری فعلی سازمان) و ابوحمزة الغامدی (رئیس گارد محافظین بن لادن که او را جذب القاعده کرد) گرفته تا ابوخباب سازندهی بمبهای القاعدة و ابوزیبدة الفلسطینی و ابومصعبا لزرقاوی. همراه با رهبران القاعدة یاد گرفت که چطور از تفنگ و موشک استفاده کند و مین کار بگذارد، همانطور که جنگ شهری و کوه و اطلاعات را آموزش دید.
رمزی در سال 1994 و در حالیکه تنها شانزده سال داشت به «جهاد» در بوسنی و هرزگوین ملحق شد و در آنجا با خالد شیخ محمد (مغز متفکر انفجارهای 11 سپتامبر) آشنا شد. بعد از امضای معاعدهی صلح دایتون بین صرب ها و بوسنیایی ها و کرواتها، مجبور شد به کشورش بازگردد، جایی که دیگر خود را غریب مییافت.
فلذا بار سفر به میدان جهادیای که با هویت تازهیافتهاش منطبق باشد بست و به افغانستان رفت و در آنجا به رهبر جهادی افغانستان گلبدالدین حمتیار ملحق شد.
جنگ داخلی افغانها با یکدیگر و چندپارگی رزمندگان عرب در آنجا، دلچسبش نبود، فلذا این بار راهی جمهوری آذربایجان شد تا مشغول حمایت لوجستیکی از رزمندگان چچن به رهبری خطاب شود. آنجا بود که سفر ایمن الظواهری را هماهنگ کرد و بعد از آنکه الظواهری حین ورود به چچن دستگیر شد و به زندانهای داغستان افتاد، در آزاد کردن او نقش ایفا کرد. «کارهای اداری و بروکراتیک خسته کننده» در آذربایجان هم چنگی به دلش نمیزد، پس این بار برای یافتن «بازاری جدید برای بهشت» راهی فیلیپین گردید. آنجا مشغول نبرد شد ولی «جهاد با طبیعت» سخت تر از جهاد با آدمها بود، فلذا تصمیم گرفت به افغانستان بازگردد، جایی که با اسامة بن لادن بر «السمع و الطاعة» در خوشی و ناراحتی، بیعت کرد.
پس از بیعت، چندین منصب در القاعدة به عهده گرفت، مثلا یکی از آموزش دهندگان مسائل شرعی بود. چهرهی «نوجوانانه» اش و حافظهی پولادینش رهبران القاعده را بر آن داشت تا از او به عنوان پیک بینالمللی و حافظ اسرار خود استفاده کنند تا پیامهای رهبران خود را به افغانستان و پاکستان و پایتختهای عربی و اروپایی ببرد.
در خلال دورهی درمانش در سال 1998 در خارج از افغانستان، پس از درگیری درونی فکری و عقیدتی با خودش، نهایتا رمزی بیعت با رهبری قبلی خود را نقض کرد و از زیر چتر القاعده بیرون آمده و با پشت کردن به همرزمان جهادش از قایق آنها پیش از غرق شدن آن بیرون پرید و به پایگاه طرف مقابل منتقل شد.
حالا او برای بهکارگیرندگانش «گنج» به حساب میآمد،؛ این او بود که آنها را انتخاب کرده بود نه آنکه آنها او را انتخاب کرده باشند، آنها او را مجبور به همکاری نکرده بودند بلکه او خودش تصمیم گرفته بود که "بخشی از راه حل باشد، همانطور که بخشی از مشکل بوده است."
بعد از یادگرفتن کارهای اطلاعاتی به القاعده بازگشت و در به شکست کشیدن دهها عملیات آن در گوشه گوشهی جهان نقش ایفا نمود. از رهبران اصلی القاعدة و از نزدیکان به آن در اروپا و خارج اروپا جاسوسی کرد. خودش میگوید: "اگر ترسو بودم به پایگاههای القاعده برنمیگشتم که ضدشان جاسوسی کنم، در حالیکه میدانستم لو رفتن قضیهام یعنی برپا شدن مجلس اعدامم."
بعدها هم که القاعده داستان جاسوسیاش را فهمید، ابویحیی اللیبی فتوا به قتل او داد.»
گروه بینالملل جهان نیوز با توجه به اهمیت موضوع، اقدام به ترجمهی این سلسله مصاحبهها کرده و ضمن تأکید بر اینکه مسائل مطرح شده در آن لزوما مورد تأیید جهان نیوز نیست و از جهت حفظ امانت و شناخت دقیق نظر و عمل دشمن ترجمه شده است، این سلسله مطالب را از فردا به صورت مرتب منتشر خواهد کرد.
منبع:جهان نیوز
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.