تفاوت گفتمانی دولتهای سازندگی، اصلاحات و اعتدال
خبرگزاری تسنیم: بهنظر میرسد آنچه دولتهای اصلاحات و سازندگی در عمل پیش بردند، پیشبرد مدرنیسم وارداتی در ایران یکی در بعد اقتصادی و دیگری در بعد سیاسیبوده است.
به گزارش گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، در آوردگاه تعارض میان سنت و مدرنیته، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که هرکدام تجویزهای خاص خود را دارند. در ایران نیز دیدگاههای متفاوتی در مواجهه با تعارضات میان دین و مدرنیسم، گروههای متفاوتی را شکل داده که با شناخت بهتر آنها میتوان در مورد گفتمانهای دولتهای دورههای مختلف اظهار نظر کرد.
دیدگاههای متفاوت درباره مواجهه دین و مدرنیته را میتوان به شکل زیر تقسیمبندی کرد:
1ـ. قائلین به عدم قابل جمع بودن دین و مدرنیته که اصالت را به مدرنیته میدهند؛ این گروه بر این عقیدهاند که اساسا ابعاد اجتماعی دین اسلام و مدرنیته با یکدیگر قابلیت جمع ندارند. طبق عقیده این گروه، دین باید به حیطه مسائل شخصی محدود شود و نباید در مسائل سیاسی دخالت کند و اینگونه است که بعد اجتماعی دین به کنار میرود، تا مدرنیسم یکهتاز این میدان باشد. این گروه را اصطلاحا «سکولار» مینامند.
2ـ. قائلین به قابلیت جمع دین و مدرنیته که اصالت را به مدرنیته میدهند؛ این گروه معتقدند دین اسلام و مدرنیسم را میتوان با یکدیگر جمع کرد اما از طرف دیگر در تعارضات پیش آمده میان دین و مدرنیته، معتقدند این دین است که باید تعدیل شود. این گروه با بیان اینکه از دین قرائتهای گوناگونی وجود دارد، عملا قرائتی را انتخاب میکنند که با مدرنیسم تطابق بیشتری داشته باشد. این گروه به یک دین حداقلی معتقدند که کمتر جلوی دست پای مدرنیسم را بگیرد.
3. قائلین به قابلیت جمع دین و مدرنیته که اصالت را به دین میدهند؛ این گروه معتقدند میتوان میان دین و مدرنیته پیوندی برقرار و از دستاوردهای مدرنیسم استفاده کرد. چنانچه میتوان قالب جمهوریت را با اسلام جمع کرد و از نهادهایی همچون پارلمان که در غرب رشد و نمو یافته است، در نظام دینی استفاده کرد. البته برای استفاده از دستاوردهای عالم مدرن، محدودیتهایی نیز قائل میشوند و معتقدند هر آنچه از غرب گرفته میشود، نباید در تعارض با دین باشد.
4. قائلین به عدم قابل جمع بودن دین و مدرنیته که اصالت را به دین میدهند؛ این گروه معتقدند غرب مدرن در هر سه لایه تفکر، فرهنگ و تمدن، یک کل به هم پیوسته است که قابلیت تفکیک شدن را ندارد و هر دستاوردی در نظام مدرن، حکم یک جزء از نظام به هم پیوسته مدرن را دارد که قابل تفکیک نیست و مختص نظام مدرن است و نمیتوان آن را به نظام دیگری از جمله نظام اسلامی تعمیم داد. از جمله معتقدان به این گروه میتوان مهدی نصیری، رضا داوری اردکانی، اصغر طاهرزاده، شهید آوینی و حجتالاسلام میرباقری را نام برد. بسیاری از شاگردان احمد فردید که تاثیرات غیرقابل انکاری از اندیشههای مارتین هایدگر (فیلسوف پست مدرن معاصر) گرفتهاند نیز در این طیف قرار میگیرند.
بررسی گفتمانی دولتهای سازندگی، اصلاحات و اعتدال
حال بر مبنای سخن همان تقسیمبندی، به بررسی گفتمانهای موجود در سه دولت سازندگی، اصلاحات و اعتدال میپردازیم و تاثیرات آنها بر یکدیگر را بررسی خواهیم کرد و پیوستگیها و گسستگیهای گفتمانی این سه دولت را بررسی خواهیم کرد.
دولت سازندگی: دولت آیتالله هاشمی رفسنجانی بیشتر توسعه را حول محور اقتصاد دنبال میکرد. در واقع در طرح تعدیل اقتصادی دولت سازندگی، اصل و محور، توسعه اقتصادی بود هرچند که بهصورت غیرمستقیم هم سیاست و فرهنگ تحت تاثیر این توسعه اقتصادی قرار میگرفتند.
ایدههای اقتصادی دولت کارگزاران بر مبنای ایدههای نئولیبرالیستی و بر مبنای مکاتب اقتصادی شیکاگو و اتریش شکل گرفت که این سیاستها سبب شکلگیری طبقه متوسط شهری شد و از این منظر نیز بر فرهنگ و سیاست هم تاثیر گذاشت.
این سیاستها که به توصیه بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول در برخی کشورها اجرا شد، عملا در همه کشورها بهجز برزیل شکست خورد. دکتر فرشاد مومنی، اقتصاددان معروف، در کتابی با عنوان «اقتصاد ایران در دوران تعدیل ساختاری»، با نقد صریح برنامه تعدیل ساختاری که در قالب برنامه اول توسعه در کشور اجرا شد، معتقد است عدم شناخت از وضعیت اجتماعی و فرهنگی مردم ایران و عمل به توصیههای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، عملا باعث تشدید پیچیدگیهای مسائل اقتصادی ایران شد و بسیاری از مشکلات امروز، ناشی از همان سیاستهای اقتصادی پس از جنگ است.
دولت اصلاحات: دولت آقای خاتمی را میتوان بهنوعی تکمیل کار دولت آیتالله هاشمی دانست چراکه در دوره سازندگی هرچند طرح توسعه اقتصادی دنبال شده بود، اما این توسعه تنها در اقتصاد خلاصه میشد. حال این بار آقای خاتمی بحث «توسعه سیاسی» و «جامعه مدنی» را مطرح میکند تا روند مدرنیزاسیون دولت کاملتر شده و کار ناتمام دولت هاشمی کاملتر شود. اعتراضات به جامعه مدنی بالا میگیرد و باعث میشود خاتمی بگوید جامعه مدنی مورد نظرش ریشه در مدینهالنبی دارد. این در حالی است که خاتمی در جایی دیگر میگوید: «بهصراحت میگویم سرنوشت و وجهه اجتماعی دین در امروز و فردا، در گرو این است که طوری دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد».
این سخنان، تناقضآمیز بهنظر میآیند چرا که این سخن بدین معناست که خاتمی در بررسی آزادی، به آن بهعنوان مقولهای بروندینی نگاه میکند و بهدنبال تعریف آزادی در بیرون از ساختار مفاهیم دینی و بهدنبال تطبیق دین با آزادی است. بدین معنا که آزادی را ارزشی اصیل میداند که دین باید خود را با آن تطبیق دهد و سوالها از همین جاست که آیا این همان لیبرالیسم (مکتب اصالت آزادی) است که در ذهن خاتمی شکل گرفته؟ قضاوت در این مورد، مقداری دشوار است. بهصراحت نمیتوان اینگونه به خاتمی بدبین بود چرا که وی را نمیتوان بهعنوان یک اندیشمند در رشته علوم سیاسی که ذهنی مرتب، سازمانیافته و انسجامیافته گفتمانی داشته باشد بررسی کرد. اما بهراحتی میتوان برخی از نزدیکان وی را معتقد به اندیشه لیبرالیسم دانست. به هر حال بازخورد عملکرد سیاسی کل کشور (اعم از نهادهای دولتی و غیردولتی)، تحت تاثیر سیاستهای فرهنگی دولت اصلاحات بهگونهای شد که نه تنها عرصه برای فعالیتهای سکولارها باز شد، بلکه برخی از اندیشههای ضددینی نیز در این دوران فضا را برای نشر خود فراهم دیدند.
فقط کافی است به روزنامههای دوران اصلاحات مراجعه کرد تا حجم عظیم هجمه علیه اعتقادات در آن دوران را فهمید. این اظهارات چه از نظر گستردگی و چه از نظر عبور از خطوط قرمز در تاریخ انقلاب اسلامی بینظیر است. تنها اشاره به چند خط از روزنامههای آن روزگار کافی است تا عمق این مواجهه با دین را دریابیم:
«مظاهر دینی چون حجاب و حیای زنان، نماد عقبافتادگی است».
«آن دسته از جوانانی که به مساجد روی میآورند یا کتب دینی را مطالعه میکنند، از نظر ساختار فکری و روانی ضعیف هستند! یعنی ضعفای نسل جوان، از نظر فکری و روانی و کماطلاعترین آنها هستند».
«قوانین شرعی در مورد زنان ظالمانه است».
«اینکه پیامبر را ابوالقاسم لقب دادهاند نه ابوفاطمه، حاکی از غلبه فرهنگ جاهلی مردسالاری است».
«تفکر شیعهگری موجب انحطاط مملکت ما و مانعی برای دموکراسی است».
«هیئتهای مذهبی، منشاء خشونتند».
«فرهنگ شهادت خشونتآفرین است. اگر کشته شدن آسان شد، کشتن هم آسان میشود».
بهنظر میرسد این امر جز از طریق چراغ سبز برخی از نیروها در داخل دولت ممکن نبوده باشد کما اینکه آقای مهاجرانی نیز در توجیه عملکرد ضعیف خود در مواجهه با توهینکنندگان به مقدسات اسلامی چنین میگوید: «برخورد با توهینکنندگان به مقدسات چون منجر به اشاعه توهین میشود، خود اشاعه فحشاست». به هر حال سیاستگذاریهای اشتباه، سبب شد آنچه بهعنوان جامعه مدنی مطرح میشد، عملا در مواجهه با عقاید دینی ظهور کند.
دولت اعتدال: بعد از هشت سال که طیف جدیدی از مدیران در دوره آقای احمدینژاد وارد بدنه مدیریتی کشور شده بودند، دکتر روحانی به ریاستجمهوری انتخاب شد و دولت اعتدال را تشکیل داد. بررسی گفتمان دولت اعتدال به ما کمک خواهد کرد تا بفهمیم این دولت چگونه عمل خواهد کرد اما مشکل اینجاست که این دولت بیشتر بر مبنای یک سلب رای آورد که عدهای آن را «نه به احمدینژاد» معنا میکنند و عدهای دیگر «نه به اصولگرایان»؛ و نکته مهم اینکه دولت حاضر در کنار این سلب، گفتمان اثباتی مشخصی ندارد و این همان چیزی است که این دولت را از دولتهای سازندگی و اصلاحات متمایز میکند. در عرصه اقتصادی هم هرچند بسیاری از نیروهای کارگزاران و دولت سازندگی در دولت اعتدال بهعنوان مدیر بهکار گرفته شدهاند، ناهماهنگیهای موجود میان تیم اقتصادی دولت اعتدال ـ از جمله در جریان مسکن مهر و سبد کالاـ ما را از تبیین روند اقتصادی دولت در این مدت کوتاه عاجز میکند. در عرصه سیاست بهنظر میرسد آقای دکتر روحانی در نظر دارد همه طیفها و گروههای مختلف مردم را با خود همراه داشته باشد و به همین خاطر در عملکرد سیاسی خود کجدار و مریز و محتاطانه عمل میکند اما اشکال از زمانی پیش میآید که عدهای سعی دارند با تکرار تیپ سخنانی شبیه روزنامههای دوران اصلاحات، همان روند را دنبال کنند. کما اینکه در چند وقت اخیر، روزنامههای قانون، آسمان و بهار هرکدام سخنانی در تقابل با عقاید دینی را انتشار دادند.
واکنش ضعیف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم بیشتر ادامه روند دولت اصلاحات را در اذهان زنده کرد. هرچند که باید گفت حقیقتا این ضعف در وزارتخانه آقای جنتی ناشی از انفعال در برابر جریان روشنفکری است. حال آنکه در دوره اصلاحات، قضیه فراتر از این بود و عملا فضا برای فعالیت جریان روشنفکری مهیا و آماده شده بود.
بهنظر میرسد نکته اصلی در تحلیل عملکرد دولت اعتدال در سیاست خارجه آن است و دولت آقای روحانی قصد دارد خود را با عملکرد دیپلماتیک خود متمایز کند.
تیم سیاست خارجه روحانی با قرار دادن آرمانگرایی در مقابل واقعگرایی، رویکردی بر مبنای «رئالیسم سیاسی» را در سیاست خارجه اتخاذ کرده و خواسته یا ناخواسته در ادامه تکمیل پازل توسعه اقتصادی دولت سازندگی و جامعه مدنی دولت اصلاحات قرار گیرد. در اندیشه سیاسی دولت اعتدال، آمریکا و همپیمانان غربیاش از «مستکبرین» به «قدرتهای جهانی» تبدیل میشوند و همین تغییر کافی است درک شود چه تغییری در سیاست خارجه دولت اعتدال پدید خواهد آمد چراکه بر مبنای رئالیسم سیاسی، دولت واقعگرا باید حقایق جهانی را بپذیرد، «کدخدا» را بشناسد و با او تعامل کند اما مشکل در خود تعامل هم نیست. مشکل آنجاست که کسی که چنین نگاهی به آمریکا و همپیمانان غربیاش دارد، آیا میتواند حافظ منافع ایرانیان باشد و آیا مرعوب ایشان نخواهد شد؟ سخن در این است که آنچه بهعنوان رئالیسم سیاسی به کشورهایی همچون ایران دیکته میشود، آیا میتواند حقوق و منافع ایران را تامین کند یا آنطور که برخی فکر میکنند، نسخهای از طرف غرب و برای منافع غرب است؟
مسئله بعدی آن است که آنچه در غرب بهعنوان آموزههای مدرنیسم یا نهادهای مدرن شکل گرفته، از متن جریان زندگی برخاسته است. حال آنکه آنچه بهعنوان مدرنیسم در ایران پدیدار شده، امری وارداتی و بدون توجه به پیشزمینههای تاریخی و بدون تطابق با شرایط، مسائل و مشکلات ایران است و از همین منظر است که جریان روشنفکری ایران دارای تجویزهای نابجاست.
در مجموع بهنظر میرسد آنچه دولتهای اصلاحات و سازندگی در عمل پیش بردند، پیشبرد مدرنیسم وارداتی در ایران ـیکی در بعد اقتصادی و دیگری در بعد سیاسیـ بوده است و حالا باید منتظر بود و دید آیا دولت اعتدال، این پازل را تکمیل خواهد کرد و در عرصه سیاست خارجه بهسمت همین مدرنیسم وارداتی میرود یا نه؟
منبع: پنجره
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.