برخی مشاوران و کدام عقلانیت؟
خبرگزاری تسنیم: "عمل عقلانی" (عقل جزئی) مبتنی بر "عمل ارادی" است که مبتنی بر سه رکن اساسی است. رکن اول عمل ارادی، "فهم وضعیت فعلی" است، رکن دوم "انتخاب مقصد" است و رکن سوم "انتخاب راهکار مناسب برای نیل به مقصد"
به گزارش خبرگزاری تسنیم، عبدالله عبداللهی در یادداشتی با عنوان "مشاوران دولت و کدام عقلانیت؟" نوشته است:
یکی از مسائل مهم امروز در برابر وفاداران به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، مسئله ای با عنوان "عقلانیت" است که به ابزاری در دست مخالفان و معاندان رویکردهای کلان و اهداف فعلی جمهوری اسلامی تبدیل شده است و آنچه موجبات تقویت انگیزه برای نوشتن این مقال هرچند بسیار موجز را فراهم کرد، نگرانی عمیق درباره برخی مشاوران شخصیتهای درجه اول اجرایی کشور است که با شعار "عقلانیت" نسخههایی برای تغییر رویکردهای کلان ایران در مواجهه با غرب میپیچیند.
استکبارستیزی و بخصوص مبارزه با آمریکا و مقاومت و مقابله با فرهنگ غربی و همچنین حمایت از هستههای مقاومت ونهضتهای آزادیبخش در جهان از جمله رویکردهای کلان جمهوری اسلامی است که معمولاً از سوی عدهای با سنگ "عقلانیت" رفض میشود.
به عنوان مثال یکی از همین مشاوران در کتاب مشهور خود که به عنوان پرطمطراق و جذاب "عقلانیت و توسعهیافتگی ایران" نیز مزین است با توصیه بر لزوم قرار گرفتن بر مدار غربی برای توسعه، مینویسد که: "ما در جهانی زندگی میکنیم که غرب جهتگیری آن را مشخص میکند، اما ما علاقه نداریم که این را بپذیریم، ما مشکل تاریخی داریم که این را بپذیریم، ما مشکل اخلاقی داریم که این را بپذیریم، ما ناراحتیهای تاریخی انباشته داریم که این را بپذیریم، ولی واقعیتی است و فهم این واقعیت، یک عقل سیاسی میخواهد." (کتاب عقلانیت و توسعه یافتگی ایران، صفحه 272)
همچنین در یکی دیگر از کتابهای خود ذیل توصیهای برای تغییر رویکردهای سیاست خارجی ایران مینویسد: "قبل از اینکه رجال کشور به اجماع برسند که کجا میخواهند بروند، هر نوع کار استراتژیک با بیرون غلط است... برای ایجاد تغییر باید در بعضی جاها کوتاه بیایند و تا زمانی که این آمادگی و انعطاف چه در مسائل داخلی و چه در مسائل خارجی وجود نداشته باشد، نمیتوان معقول حرکت کرد." (سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران:نقد نظری و طرح ائتلاف، ص 79 و 82)
همچنین یکی دیگر از مشاوران پشت صحنه برخی شخصیتهای اجرایی تراز اول نیز شخصاً به حقیر تاکید میکرد که باید بر اساس عقلانیت و واقعبینی حرکت کرد؛ عقلانیت به شما امروز استکبارستیزی و آمریکاستیزی را تجویز نمیکند.
اما آیا حقیقتاً عقل و عقلانیت با اهداف جمهوری اسلامی مانعهالجمع است؟ استکبارستیزی و مقابله کشوری مانند ایران با آمریکا و برخی کشورهای غربی که کشورهای مستکبر خوانده میشوند، غیرعقلانی است؟ نپذیرفتن آنچه استانداردهای جهانی خوانده میشود و در پیش گرفتن مسیری جدید برای حرکت و پیشرفت، غیرعقلانی(در اینجا به معنای غیرممکن) است؟ یاری رساندن و حمایت از هستههای آزادیبخش در جهان و گروههای عدالتخواه و ضداستکباری و ضدصهیونیستی خلاف عقل و عقلانیت است؟
به عقیده نگارنده این مسائل به 2 نحو در فضای افکار عمومی مطرح میشود، که قطعاً نحو و نوع اول همان دستگاههای تبلیغاتی و رسانهای غربی است که باتوجه به تفاوت ماهوی رویکردهای جمهوری اسلامی ایران با آنچه غرب میپسندد، چنین القائاتی با هدف تردید افکنی در افکار عمومی ایران به منظور مهار نظام اسلامی شاید طبیعی باشد.
با این وجود، هدف از این نوشتار مختصر پرداختن به این سوی ماجرا نیست، بلکه داستان آنجا حالت نگرانکنندهتر و وخیمتری به خود میگیرد که بدانیم، به قول استاد حسن رحیمپور ازغدی بخشی از این تبلیغات در افکار عمومی داخل، حاصل "نمازهای بیوضوی" خودمان و مساله علوم انسانی است.
نمازهای بی وضوی ما نیز همانگونه که در کلیپ بسیار جالبی از استاد رحیمپور ازغدی که اینروزها در پایگاههای اطلاعرسانی منتشر میشود، آمده، "پرتگاه علوم انسانی غربی" است. علومی که پس از انقلاب اسلامی در قاطبه امور بدون هیچ تغییری در دانشگاه ها تدریس شده و تنها تفاوتش با پیش از انقلاب آن است که این بار به جای اساتید کراواتی، از سوی اساتید ریشدار هم تدریس میشود. استادها آنهم فقط تا حدی جایگزین شدهاند اما متن همان است که بود.
* کدام عقلانیت؟
در پاسخ به این سوال که کدام یک از ادعاها مبتنی بر واقعیت است، پیش از هرگونه قضاوت باید تأملی در خود مفهوم "عقلانیت" صورت بگیرد.
عقل بزرگترین موهبت اهدایی و اعطایی از ناحیه خداوند به بشر و فصل ممیز و مقوم انسان از سایر مخلوقات است. در بین تعاریف سنتی فلسفی از انسان(تعریف به جنس و فصل) نیز تعریف "انسان حیوان ناطق است" ارسطو، مشهورتر از سایر تعریفهاست که به اعتقاد شارحان، مراد اصلی از نطق در این تعریف، قدرت تعقل و تفکر بشر است.
با این وجود، "عقلانیت" از مفاهیمی نیست که همگان بر آن اتفاق نظر داشته باشند، بلکه اتفاقاً دعوای اصلی همینجاست. یعنی دعوای یک عده انسان دارای عقل، بر سر عقلانیت! و جالب اینجاست که اساساً سرمنشاً تفارق و جدایی دو پارادایم اصلی اندیشهای و رفتاری انسانها در عصرها و قرون متمادی، همین مساله عقلانیت بوده است.
* کار عقلانی به چه معناست؟
صرف نظر از تعاریف مختلفی که از "عمل عقلانی" از سوی اندیشمندان غربی و شرقی در این باره صورت گرفته، و در این مقال، مجالی برای طرح آنها نیست، و اصلاً هدف این نوشتار این نیست، مسالهای که قاطبه اندیشمندان بر آن اتفاق نظر دارند آن است که "عمل عقلانی" (عقل جزئی) مبتنی بر "عمل ارادی" است که مبتنی بر سه رکن اساسی است.
رکن اول عمل ارادی، "فهم وضعیت فعلی" است، رکن دوم "انتخاب مقصد" است و رکن سوم "انتخاب راهکار مناسب برای نیل به مقصد" که استادگرانقدر جناب آقای دکتر محمد جواد لاریجانی در بررسی این مساله، رکن اول را "رکن علمی"، دومی را "رکن فلسفی" و سومی را "رکن فنی" عمل ارادی نامگذاری میکنند که نامگذاری دقیق و مناسبی است.
اما جدای از این عقل جزئی، یک عقل کلی دیگری که حاکم بر عقل جزئی هست، نیز مطرح است که اساس آن در عرصههای مختلف پاسخ به یک سری سوالات اساسی است که وجه مشترک این سوالات دقیقاً مساله این نوشتار نیز هست. و آن اینکه: آیا وجود انسان در جهان دارای معنای خاصی است؟ و آیا انسان کمالپذیر است یا خیر؟
هرچند این سوال به هنگام مواجهه فطرت که به قول شهید مطهری "ام المعارف" است، پاسخ فوری و روشنی مییابد، اما جالب است که بدانیم نقطه افتراق عقلانیت اصیل که مورد تایید ماست با "عقلانیت لیبرال" مورد توافق علوم انسانی امروزی غربی در همین جاست.
توضیح بیشتر آنکه لیبرالیسم به عنوان پارادایم حاکم بر غرب که امروزه در علوم انسانی ترجمهای در دانشگاههای کشورمان نیز متجلی است، مبتنی بر به اصطلاح عقلانیتی است که از آن به عنوان "عقلانیت لیبرال" نام میبریم.
جان استوارت میل فیلسوف انگلیسی به عنوان یکی از بنیانگذاران لیبرالیسم مدرن، به صراحت در رساله مشهور خود (رساله آزادی) که جزو کتابهای مقدس لیبرالهاست، در ذیل بحثی با عنوان مشروعیت حکومت، بر لزوم نادیده گرفتن مسالهای با عنوان "سعادت(کمال) انسانها" تاکید کرده و مینویسد که "تنها دلیلی که در اعمال قدرت نسبت به یک عضو جامعه متمدن و به رغم میل او قابل توجیه است، همانا برای بازداشتن او از اضرار به دیگران است. اماسعادت شخص او، چه مادی و چه معنوی، به هیچ وجه دلیل موجهی نمیباشد."(رساله درباره آزادی، جان استوارت میل، ویرایش ماری وارنوک، 1962، صفحه 153). مستندات بسیار فراوانی از بیتوجهی به این مولفه اساسی یعنی سعادت در آثار فلاسفه برجسته غربی از جمله هابز، لاک، رالز و ... وجود دارد اما با توجه به آنکه میل را مهمترین بنیانگذار لیبرالیسم مدرن میدانند، تنها به ذکر مستندی از رساله مشهور وی بسنده میکنیم)
بر اساس چنین گزاره بسیار اساسی و حیاتی است که سایر مولفههای عقلانیت لیبرالی شکل گرفته و در اختلاف 180 درجهای با عقلانیت اصیل و اسلامی قرار میگیرد.
چه آنکه وقتی این عقلانیت کلی یعنی (بیتوجهی به مبدأ و معاد -که روح کلی حاکم بر مدرنیته است- و همچنین بیتوجهی و عدم اعتقاد به چیزی به عنوان سعادت برای انسان) شکل گرفت، 2 رکن اساسی (دوم و سوم)عقلانیت جزئی که در بالا بدان اشاره شد نیز شکل میگیرد.
* یک تذکر درباره علمانیت یا عقلانیت
نکته اساسی دیگری که دراینجا نیاز به تذکر است، آنکه بر خلاف تبلیغات اغواکننده، دعوا بر سر علمی بودن و یا نبودن اقدامات و رویکردهای دو طرف نیست. چه آنکه ما در رکن اول عقل جزئی که به عنوان رکن علمی از آن تعبیر میشود، بخصوص در علوم پایه و علوم فنی تقریباً اختلافی با غرب نداریم و علمای معتقد به اسلام نیز بر لزوم استفاده از علم برای پیشبرد اهداف عالی تاکید دارند. هرچند درباره علوم اجتماعی غربی همچنان که در یادداشت پیشین نیز تاکید کردیم به علت پشت سر داشتن یک مفروضات فلسفی خاص که همان عقلانیت کلی لیبرالی است، همواره با دیده انتقاد بدان مینگریم.
نتـــیـــجه: بر اساس آنچه در بالا از افتراق میان عقلانیت لیبرال و عقلانیت اصیل و اسلامی گفته شد، آنچه که بر اساس آن برخی اهداف و اقدامات کلان جمهوری اسلامی و مردم مسلمان و انقلابی ایران "غیرعقلانی" تلقی میشود، نه عقلانیت اصیل، بلکه صرفاً "عقلانیت لیبرال" است که با یکی از تکنیکهای مشهور مغلطه، تحت عنوان "مغلطه تعمیم ناروا" به کل عقلانیت تعمیم داده شده و اینگونه القا میشود که تنها عقلانیت واقعی و اصیل همین "عقلانیت لیبرال" است حال آنکه بنا به تعریفی که کردیم نه تنها این عقلانیت، تنها عقلانیت نیست، بلکه اگر به دید عمیقتری بدان بنگریم، اساساً چنین تفکری را نباید عقلانیت نام نهاد.(درباره این مساله انشاءالله اگر توفیقی حاصل شد در آینده خواهیم نوشت.)
آری اگر عقلانیت لیبرال، به عنوان عقلانیت پایه قرارگرفت و مبداً و معاد و سعادت نفی شد، قطعا در "انتخاب مقصد" و "روش رسیدن به مقصد" که 2 رکن دوم و سوم عقلانیت جزئی هستند، تغییرات اساسی باید صورت بگیرد.
بر همین اساس است که "منفعت و سود" مقصد اصلی میشود و روشها و راههای رسیدن به آن "مباح"
بر اساس همین عقلانیت لیبرال است که قرار گرفتن بر مدار غربی برای توسعه و هزینه کردن از جیب فرهنگ و سیاست خارجی و ... برای نیل به توسعه به عنوان دستور کار قرار میگیرد. چرا که اساساً در این عقلانیت، فرهنگ اسلامی از مبنا پوچ میشود چراکه فرهنگ اسلامی یک سلسله ارزشها و باید و نبایدها برای دست یافتن به سعادت دنیوی و اخروی است، ولی در عقلانیت لیبرال همانطور که دیدیم اساساً "سعادت" موضوعیت ندارد.
بر اساس همین عقلانیت لیبرال است که حمایت از نهضتهای آزادیبخش در جهان و هستههای مقاومت و گروههایی همچون حزبالله و حماس، "غیرعقلانی" تلقی میشود چرا که حمایت از این گروهها موجب خشم غربیهاست و خشم غربیها مانع قرار گرفتن بر مدار غربی است و قرار نگرفتن بر مدار غربی نیز مانع توسعه است!(ر.ک عقلانیت و توسعه یافتگی، نوشته آقای محمود سریعالقلم) و قس علی هذا
انتهای پیام/