نتیجه توسعه بهشیوه غرب تندادن به اخلاق پروتستانی است
خبرگزاری تسنیم: معاون آموزشی دانشگاه امام صادق(ع) میگوید که بدون حضور مردم در عرصه فرهنگ هیچ اتفاقی نمیافتد، ولی دولت هم باید تسهیلکننده و حمایتکننده باشد و بتواند جریان مردمی فرهنگ را با مدیریت جهادی پیش ببرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محمد هادی همایون معاون آموزشی دانشگاه امام صادق(ع) است. او در کارنامه خود فعالیت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را هم به صورت برجسته دارد. یکی از افرادی است که بر روی مقوله تمدن نوین اسلامی که از موضوعات مورد اشاره رهبر معظم انقلاب است مطالعات جالبی داشته است. پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب درباره موضوع «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی» را در ابعاد مختلفی مورد تحلیل و بررسی قرار داده و نکات جالبی درباره این مطالبه و پیام مطرح کرده است.
همایون بر این باور است که فرهنگ زیربنای تحقق اقتصاد مقاومتی است. تعبیر دکتر همایون از «مهندسی فرهنگی» این است که تمامی نظامها و خردهنظامها باید بر اساس فرهنگ، مهندسی شوند. او درباره حضور مردم در عرصه فرهنگ و حرکتهای خودجوش میگوید: «وقتی به حوزه عمومی نظر میکنیم میبینیم واقعیت این است که در حوزه عمومی داوطلبان برای ورود به عرصه فرهنگ بسیار بیشتر از داوطلبان عمومیای هستند که میخواهند به حوزه اقتصاد ورود کنند. اما از آنجا که در این زمینه ما برای مدیریت، هماهنگی و پیشبرد این جریان عمومی و داوطلب بستر مناسبی فراهم نکردهایم و به نوعی از این جریان غفلت شده است، معمولا همیشه در ارتباط برقرار کردن میان دو حوزه اقتصاد و فرهنگ ناموفق بودهایم و این همان نکته اساسیای است که در بحث اقتصاد در فرهنگ مطرح است.» بخش دوم از گفتوگوی تفصیلی تسنیم با محمد هادی همایون در ادامه آمده است:
*تسنیم: ماکس وبر در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» میگوید نظام سرمایهداری هنگامی در اروپا محقق شد که اجتماع به سمت اخلاق پروتستانی گام برداشت؛ یعنی فرهنگ اجتماعی مهیای پذیرش نظام سرمایهداری شده بود. این موضوع ناظر به اهمیت فرهنگ برای استقرار انواع نظامهای سیاسی و اقتصادی و... است؛ حالا اگر قرار باشد ما به سمت توسعه غربی گام برداریم آیا فرهنگ ما تحتالشعاع غرب قرار نمیگیرد و بنا بر ایده وبر توسعه غربی پیش از استقرارش در جامعه ما ضرورتهای فرهنگی خودش را به ما حقنه نخواهد کرد؟
به نظر من اتفاقی که در قرون 15 و 16 میلادی رخ داد، کاملا برنامهریزی شده بود. البته این برنامه ریزی در سطح بسیار کلان بوده، نه خرد که بشود همه جزئیات آن را دقیقا نشان داد. منظورم این است که اتفاقی مدیریتشده بود. شما ببینید در 1453 رنسانس اتفاق میافتد، بعد در 1455 دستگاه چاپ به عنوان ابزار رسانهای علمی که قرار است آن را راهبری کند، اختراع میشود. مارتین لوتر در 1483 در حالی متولد میشود گه قبل از آن حرکتهای اصلاحطلبانه در کاتولیسیسم مسیحیت به راه افتاده بود و در 1521 فرمان پاپ مبنی بر تکفیر لوتر در آتش انداخته میشود و در 1523 لوتر کتابش را مینویسد. ببینید این فاصلهها خیلی کم است و همه این اتفاقات به شکل عجیبی نزدیک به هم رخ میدهند. از سوی دیگر در این میانه یعنی در 1492 آمریکا به عنوان مرکزیتی که این الگو در آنجا طراحی و محقق شود، اشغال میشود و باز فاصله زمانی آن بسیار به اتفاقات فوق نزدیک است.
بنابراین طبیعتا هر جریان تمدنسازی که بخواهد رخ دهد، به یک مبنای دینی نیاز دارد. همانطور که پروتستانتیسم را آوردند تا پشتوانه این نوع تمدنسازی خاص در غرب باشد، چون آنها خوب میدانستند که با کاتولیسیم نمیشود چنین تمدنی را ساخت و شکل داد. ایجاد تمدن نوین غربی و الگوی توسعه در غرب، آمریکای شمالی و کشورهای صنعتی، اصلا با وجود کاتولیسیسم شدنی نبود. حتما باید یک قرائت جدید از دین طراحی میشد و قرائت پیشین را تعدیل میکردند تا کمکم آموزههای آن دین جدید و مکتب نو بتواند پشتوانه تمدنسازی خاصی که دنبالش بودند محقق شود.
در تمدنهای دیگر تاریخ هم همینطور بوده، یعنی بالاخره یک نوعی از قرائت دینی نیاز است که پشتوانه تمدنسازی نوین شود. در تمدن اسلامی خودمان هم این بحث وجود دارد؛ واقعا دین اسلام و بعثت پیامبر(ص) یک تعریف جدید از نحوه تمدنسازی و ارتباط با نظام خلقت و مقولاتی مانند دین و دنیا و علم و خلقت و فرهنگ و ... ایجاد کرد که در پس آن ما توانستیم در قرون ابتدایی تمدن اسلامی ایرانی به آن شکوفاییهای بزرگ برسیم. در تمدن یونان و مصر جاهای دیگر هم همینطور است و هیچ دلیلی نداریم که بگوئیم در این دوره ما از این فرمول تمدنسازی مستثنی هستیم.
*تسنیم: منظورتان این است که ما هم در حوزه فرهنگ و اندیشه نیاز به قرائتی داریم که بنیادهای نظری تمدن آینده را شکل دهد؟
دقیقا. اگر بخواهیم تمدنسازی کنیم باید قرائت جدیدی از دین که مبتنی بر شیعه انقلابی تمدنساز و مبتنی بر نظریه ولایت فقیه باشد ایجاد کنیم. یعنی با همان ویژگیهایی که در این 35 سال گفته شده باید بتوانیم یک قرات و نظریه مدون کنیم تا آینده ما را شکل دهد. وقتی این ارائه شد عرصهها کاملا گسترش پیدا میکند. بازگشت به برخی چیزهایی که از دست دادهایم باید صورت بگیرد، البته نه به معنای سنتگرایی و اینکه بگوییم هر چه در گذشته و سنت بوده خوب بوده و باید سنتها برگردند. نه، گاهی جلو رفتن چاره کار است، نه به عقب بازگشتن.
بنابراین مهم این است که آن الگوی تمدنسازی در بیاید. این الگو باید با مهندسی فرهنگی طراحی شود - یا بهتر است بگوییم که باید طراحی میشد - و بر اساس آن اقتصاد مقاومتی شکل بگیرد و بعد همه حوزههای دیگر و جریانات دیگر حول و حوش آن به نظامند شوند. اگر چنین پیش برویم مسئله ما دیگر بازگشت به سنتهای گذشته یا پذیرش یا عدم پذیرش وضعیت فعلی نخواهد بود. بلکه آرمان ما طراحی یک حوزه کاملا بومی و اسلامی، مبتنی بر اهداف تمدنساز انقلاب اسلامی خواهد بود.
*تسنیم: انگار نگاه خاصی در کشور ما آگاهانه یا ناآگاهانه قصد دارد توسعهای را که در غرب پذیرفته شده را پیش ببرد و الگوی تمدنی آنها را هم خواه ناخواه در کشور ما ترویج کنند. یعنی تئوریسینهای آنها عموما نسخههای رفتارگرایانه و پوزیتیویستی را ترویج میکنند و گویا تمایل دارند که ما هم در حوزه اقتصاد و هم در حوزه فرهنگ و سیاست مدل کشورهای غربی را بپذیریم و حتی در بحث سبک زندگی هم نگاهمان به آنها باشد. در چنین فضایی رهبر انقلاب فرمودند ما باید بر مبنای فرهنگ خودمان اقتصادمان را شکل دهیم تا به پیشرفت ویژه خود برسیم. تحلیل شما از این نگاه چیست؟ و چه آسیبهایی میتواند برای ما داشته باشد؟ آیا تن دادن به توسعه غربی میتواند ما را به جایگاه آرمانیمان که با انقلاب اسلامی مطرح شد، برساند؟
بگذارید همانطور که آنها ما را بارها متهم به بیسوادی کردند، ما هم در این زمینه آنها را به بیسودادی متهم کنیم. اگر انسان تاریخ را بداند، اگر نگاه کلان تمدنی داشته باشد، اگر مبانی دینی خودش را خیلی عمیق بداند، برایش خیلی روشن خواهد بود که این نوع نگاه به نتیجه مطلوب نمیرسد. حداقل اگر آدم تاریخ این صد و اندی سالی را که از مشروطه میگذرد مرور کند، درمییابد که این حرفها، حرفهای جدیدی نیست و نتیجه خوبی هم در بر نخواهد داشت.
از همان زمانی که قرار شد مشروطه را طراحی کنند و به عنوان یک فرمول پیش روی ما قرار دهند، همین حرفایی که امروز از برخی دوستانمان میشنویم، وجود داشت. اینکه نظام و توسعه الگوی غرب نظام قابل اعتمادی است و ما هم باید به همان شکلی جلو برویم که آنها رفتند. یا کمی معقولترش این است که بالاخره در میان دشمنان ما هم کسانی هستند که خیرخواه هستند یا خیر همه کشورهای دنیا را میخواهند و باید با تفاهم و گفتگو با آنها راه حل مشترک جهانی را پیدا کنیم. در واقع آنها سهمی در اداره جهان دارند و ما هم تازه آمدیم و ادعای مدیریت جهان میکنیم و باید حق آنها را به رسمیت بشناسیم و باید با آنها گفت و گو کنیم و به نتیجه برسیم و این نکته را هم میگویند که اگر گفت و گو کنیم نشانه قدرت ما است.
اما ما قصه را اینطور نمیبینیم. ما مدیریت مطلق را از آن خداوند و تمدن بشر را از روز اول متعلق به انبیا میدانیم و آینده این تمدن را هم به همان سمت میبینیم. ما انتظار حکومت جهانی حضرت ولی عصر(عج) را داریم و موظفیم برای آن برنامهریزی کنیم و انقلابمان را زمینهساز آن ظهور و حکومت میدانیم و کاملا واقفیم که در یک درگیری و جدال بین جبهههای حق و باطل واقع شدهایم.
به نظر من این خوشخیالیها که ما از دشمنانمان در ذهن خودمان داریم و اصرار داریم که تصویر کنیم، چیزی جز اتلاف وقت برای ما نخواهد داشت. البته این اتلاف وقتها به نظر من از جهتی خوب است، زیرا آرام آرام پختگی میآورد و همانطور که حضرت آقا اشاره میکنند بالاخره یک اتمام حجتی خواهد شد برای کسانی که در ذهن خودشان باور به الگوی بومی و دینی خودمان ندارند و عادت دارند جریان را ساده و خوشبینانه و آرام و عادی ببینند و فقط مسئله را در این میبینید که چند نفری که مدعی اداره جهان هستند با هم بنشینند و به یک الگوی جدید از اداره جهان برسند و بخواهند آن را عملی کنند. ان شاء الله این حرفها چندان هم از ما وقت نخواهد گرفت و وجود این نوع نگاه تجربه خوبی برای ما خواهد شد تا بتوانیم اداره مسیر را پرقدرتتر پیش برویم. کما اینکه فتنه 88 مشکلی بر سر راه انقلاب ایجاد نکرد. البته این مسئله از نظر سیاسی با فتنه 88 قابل ملاحظه نیست و این حرف من خدای نکرده توهین به کسی تلقی نشود. به نظر من همه مسائلی که پیش روی ما قرار میگیرد، آزمایش است و این سنت الهی است و ما با آزمایشها و فتنهها است که جلو میرویم.
*تسنیم: عزم ملی و مدیریت جهادی؟ اصالت را اگر روی فرهنگ گذاشتیم و جلو برویم. اگر بخواهیم مدل و الگوی خودمان را داشته باشیم، باید مردم بیایند و کار را جلو ببرند، ما در عرصه سیاسی و علمی با حضور مردم توانستیم به ثبات برسیم و این یک رکن است. رهبر انقلاب به حرکتهای خودجوش هم در این مسیر اشاره کردند و فرمودند که یک جناح فرهنگی مومن شکل گرفته که باید تقویت شود. به نظر شما این مردمی شدن فرهنگ چه ویژگیهایی باید داشته باشد و در کدام عرضه باید عملیاتی باید باشد؟
ما حضور مردم را در عرصه فرهنگ از خیلی قدیم به عنوان یک سنت جدی در دینمان داشتهایم. چیزی که امروز به عنوان هیات و مسجد و تکیه و نماز جماعت و نماز جمعه و... که از اول انقلاب به این سمت هم احیا شد، همه الگوها و نحوههای حضور مردم در عرصه فرهنگ است که تا این سطح توان ظهور داشته است. اما نکته اینجاست که اینها بدون در اختیار داشتن حکومت هم شدنی بوده، یعنی ما قبل از انقلاب هم میتوانستیم هیاتمان را داشته باشیم و عزاداری عاشورا و نماز جماعت را داشته باشیم، البته ممکن است کیفیت و کمیتاش بسیار متفاوت با امروز باشد اما به هر حال شدنی و ممکن بود.
اما باید متوجه باشیم که در دورانی زندگی میکنیم که حکومت به دست اسلام افتاده است و نحوه حضور مردم در عرصه فرهنگ باید کاملا رنگ و بوی این اتفاق را با خود داشته باشد. این همان معنایی است که حضرت آقا فرمودند که دولت نباید خود را از عرصه فرهنگ کنار بکشد. عدهای فکر میکنند که مردمی شدن فرهنگ یعنی دولت و حاکمیت هیچ حضوری در عرصه فرهنگ نداشته باشد، در حالی که اینطور نیست، اصل مسئله این است که مردم باید حضور داشته باشند، بدون حضور مردم در عرصه فرهنگ هیچ اتفاقی نمیافتد، ولی دولت هم باید تسهیل کننده و حمایتکننده باشد و بتواند جریان را پیش ببرد.
مثلا خود من تجربه کار در وزارت ارشاد را دارم، اغلب موسسات فرهنگی که ما به آنها مجوز میدادیم و شکل میگرفت به سرعت دچار مشکل مالی میشدند، این ساز و کار که چطور میشود موسسات فقط به یارانه دولت متکی نباشند و بتوانند خودشان را در نظام اقتصاد جهانی تامین کنند و پیش ببرد بسیار مهم است. این کار دولت است که آنها را هدایت کند و این امکان را برایشان فراهم سازد.
*تسنیم: جایگاه اقتصاد در فرهنگ از مسائلی است که ما کاملا از آن غفلت کردهایم و فکر میکنید در مسیر تمدنسازی، اقتصادِ فرهنگ چه جایگاهی دارد؟
اگر چه در تمدن نوین اسلامی که مد نظر حضرت آقا است همه الگوها تعریف شدهاند، اما فعلا ما داریم درباره تمدن حال حاضر حرف میزنیم و برنامههایی که امسال میتواند مد نظر ما باشد و در سالهای آینده کار ما را برای رسیدن به جایگاه مطلوب پیش ببرد. تمدن معاصر اگر در فرایند خود نتواند مسئله مالی را برای خودش حل کند، محکوم به زوال و شکست است. پس اصل بر این است که مردم وارد عرصه شوند و اتفاقا موتور حرکت، مردم هستند اما مردم برای اینکه وارد عرصه اقتصاد و فرهنگ شوند نیاز به دولت دارند. یعنی فتح باب و گشودن خط را دولت باید انجام دهد. برای اینکه منابع و قدرت در دست اوست و ارتباط او با خبرگان و نخبگان راحتتر و سهل تر صورت میگیرد.
فرهنگ یک مقوله دو وجهی است، از یک وجه به طور خیلی جدی حتی بیش از اقتصاد و سیاست به مردم وابسته است و از یک طرف کاملا بیش از اقتصاد و فرهنگ نخبهگرا است و ما در حوزه فرهنگ، حوزههای علمیه و دانشگاهها را به عنوان مرجه و منبع داریم و مهم است که اینها وارد عرصه شوند. بنابراین فرهنگ یک نظام چند لایه است. حوزهها هستند، دانشگاهها هستند، موسسات فرهنگی سنتی ما هستند و موسسات فرهنگی جدید هم که با اشکال خاص خودشان تعریف شدهاند حضور دارند. قاعدتا دولت باید در همه اینها الگوهای جدیدی را که با کمک نخبگان طراحی میکند، تبیین کند و راههای ورود مردم در حوزه فرهنگ را پیشبینی کند.
مثلا وقتی ما راههای ورود مردم را در عرصههای راهپیمایی و انتخابات طراحی کردیم اینها کاملا دارای الگو بوده است و مردم میدانند که حمایتشان را از نظام جمهوری اسلامی ایران باید در 22 بهمن با آمدن در راهپیمایی نشان بدهد و حمایتشان را از آرمان فلسطین و ایده تمدنی اسلام باید در روز قدس نشان دهند. اینها دقیقا خطکشی شده و معین است و ایده حضور مردم در آن هم بدون هیچ مشکلی طراحی شده است. ببینید ما حتی فکر پارکینگ ماشین مردم را هم در آن روزها میکنیم. یا اینکه راهپیمایی کجا برگزار شود که مردم بیشترین درسترسی را داشته باشند و راحت به محل برسند. اما در عرصه فرهنگ هنوز به این مرحله و حدود نرسیدهایم، اینها را دولت باید طراحی کند. باید با کمک صاحبان اندیشه، الگوهای جدیدی طراحی شود و کار دولت به طور کلی تسهیل نحوه حضور مردم در عرصه فرهنگ باشد؛ این دقیقا همان کاری است که دولت باید آن را با مدیریت جهادی انجام دهد.
اگر چنین طرح و الگویی ایجاد شود، دولت مطمئن باشد موفق خواهد شد، یعنی مانند همه مواردی که ما در عرصه سیاست دچار فتنه و مشکل شدیم، حضور مردم مانند سیل آمد و مشکل را حل کرد، در عرصه فرهنگ هم به شدت بسیار بسیار بیشتری این حضور مردم و حل مشکل فرهنگ توسط آنها اتفاق خواهد افتاد. چون واقعا انرژی و قوه فرهنگیای که در جمعیت مردمی ما وجود دارد بسیار بالاتر است از آنچه در عرصه اقتصاد و سیاست خود را نشان داده است. مهم این طراحی الگوی نحوه حمایت از حضور مردم است که دولت باید آن را انجام دهد.
*تسنیم: دولت به معنای عام کلمه مد نظر شماست، یعنی همان حاکمیت؟
بله. منظورم حاکمیت است، مثلا در راس این جریان شاید باید شورای عالی انقلاب فرهنگی حضور داشته باشد، نه دولت به معنای قوه مجریه. منظور من بیشتر آن بنیاد تثبیت شدهای است که خیلی هم با جا به جا شدن دولت ها جا به جا نمیشود و ثابت باقی میماند. انتظار میرود که شورای عالی انقلاب فرهنگی خیلی جدی وارد این عرصه شود.
ادامه دارد...
انتهای پیام؟