بانوی باران! عصاره خوبیها! خوش آمدی
خبرگزاری تسنیم: بانوی باران! تو دختر نور، همسر نور و مادر نور هستی تا خورشید و ماه و ستاره از پرتو گلهای چادر نمازت، آیینه میشوند؛ آیینهای جنس نور! خوش آمدی، عصاره تمام خوبیها، کوثر، زهره؛ خوش آمدی زهرا!
به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، در عالم خبری عظیم است، آنقدر عظیم که از شب قبل در آسمانها هلهله بر پا شد و آسمان ریسهای از ستارهها به دور خود کشید، چه شبی بود که آسمان پیراهنی پر از پولک ستاره بر تن کرد و دکمه مهتاب را به زیبایی بست تا عالمیان از شیدایی شب عید به وجد آیند.
صبح امروز که آسمان تاج زرین خورشید را بر سر گذاشت، خانههای مکه ملتهب شدند و جهان در غوغایی عظیم لبخند میزند.
حوریان بهشت با لباسی به سفیدی قرص مهتاب و با آب کوثر نوزادی را غسل میدهند و همه همنوا با همه زمزمه میکنند، سرود آمدنش را... .
ملائک سبد سبد ستاره بر سر عالمیان میریزند، انگار درهای بهشت رو به زمین گشوده است و آسمان رو به زمین نزول کرده است.
اعراب جاهلی که دخترکان بیگناه را زنده زنده در آغوش سرد خاک میسپردند، یک باره تعجب کردند، صدای بال فرشتگان که سبد سبد یاقوت و عقیق بهشتی را همراه با طبقی از سبزههای بهشتی با گلهای صورتی در حوالی زمین میگردانند، بهترین سمفونی روزگار شده است.
امین خدا را التهابی شیرینتر از عسل فرا گرفته است، التهابی که روشنتر شبهای درخشان در حرا است. طنین انا اعطینا شیرینترین لالایی دخترکان هراسان، از زنده به گور شدن است که نبض خسته از روزگارشان، امروز پر توانتر همیشه میتپد.
زنان زیبا روی بهشتی گهوارهای را در دست میچرخانند و هلهله میکنند تا عطر زن بودن و عطر عشق را در گوش مردانگی فروشان تاریخ فریاد کنند، تا زنان خسته از رنج و انزوای متعصبان کور دل را که در عمق گورهای سرد؛ مرگ را در آغوش میکشیدند، بر اریکه مهر بنشینند و رایحه آزادی را در سلولهای آنها تزریق کند.
زمین از شوق میلرزد و آسمان گهواره زمردین بانوی نور را در آغوش بیکران آبی، میفشارد و یک مرد که از التهاب آمدن نور خالی شده بود به شکرانه این خیر کثیر جبهه بر آستان حق میستاید.
بانوی رازهای نامکشوف خلقت! جریانِ زلال چشمانت را باز کن که جهانی منتظر ناز نگاهت است، مهتاب چشمانت را به سیاهی ظلمانی شبهای تیره مردان جاهلیت بتابان تا از کرانههای دامانت در صحرای جنون، جوانههای یقین متولد شود.
بانو! شور و هیجانِ آمدنت را از کدام هیاهوی آسمانی میشنوم؟ تو آمدهای تا اقیانوسها و رودها واله وشیدا، سر بر دیوارهها و جدارهها بکوبند.
بانوی بهار! نامت، راز شکوفایی بهار است و لبخندت هم رنگ شکوفههای صورتی عشق، از پشت تمام پنجرههای عالم مینگرم؛ آسمان آبی، پس از آمدنت چگونه میبارد به شوق و شور، انگار باران بیبهانهترین اشک شوق آسمان است در روز میلادت، شاید هم بهانه دلتنگی روزهای زمینی شدنت باشد.
ای فراتر از ادراک بشر! آمدنت را شوری ست و روزهای پیش رویت را اندوهی ست سرشار. بانو! ایستادهای روبروی جبروت و گونههایت از باران خیس است وبا چه عظمتی بندگیات را اشک میریزی، دل بیتابت میتپد و تاریخ هنوز دنبال تکیه گاهی چون تو میگردد.
بانوی باران! تو دختر نور، همسر نور و مادر نور هستی تا خورشید و ماه و ستاره از پرتو گلهای چادر نمازت، آیینه میشوند؛ آیینهای جنس نور!
خوش آمدی، عصاره تمام خوبیها، کوثر، زهره؛ خوش آمدی زهرا!
یادداشت از زهرار ئیسی
انتهای پیام / ق