محمد منتظرقائم فرمانده سپاه یزد، شهید خیانت بنیصدر و لیبرالها
خبرگزاری تسنیم: شهید محمد منتظرقائم تنها شهید واقعه تهاجم آمریکا به ایران از طریق طبس و بمباران هلیکوپترهای بهجا مانده بهدستور بنیصدر است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، محمد منتظرقائم در سال 1327 هجری شمسی در یک خانواده مذهبی و کمبضاعت در شهر فردوس به دنیا آمد. پس از پایان سوم دبستان به یزد نزد اقوام پدری خود رفت و در آنجا به ادامه تحصیل پرداخت. همزمان با قیام 15 خرداد، محمد همراه پدر، در صف مبارزه با طاغوت درآمد و به تکثیر و پخش اعلامیههای امام خمینی پرداخت. او با خلوص خاصی، عکس امام را به شیفتگان میرساند و با همکلاسیهایش، بیپروا علیه رژیم شاه بحث میکرد.
محمد بعد از پایان دبیرستان به خدمت سربازی رفت و پس از پایان خدمت در شرکت برق توانیر مشغول به کار شد و همزمان با هدف برانداختن نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی با تشکیل گروهی به مبارزه پرداخت. در سال 1351 هـ.ش. اعضای گروه شناسایی و محمد نیز دستگیر و زندانی شدند و محمد تحت شکنجههای وحشیانه مأموران ساواک قرار گرفت؛ اما جانانه در مقابل شکنجهها مقاومت میکرد و شکنجهگران را به ستوه آورد. سرانجام پس از 15 ماه تحمل شکنجه و زندان، در حالی که هیچ اعترافی نکرده بود بهناچار او را آزاد نمودند.
پس از آزادی از زندان همچنان به مبارزه ادامه میدهد و به همکاری با سازمان منافقین که آن زمان وجهه خوبی میان مردم داشت، پرداخت؛ اما بعد از انحراف و تغییر ایدئولوژی سازمان، رابطه خود را با آن قطع کرد؛ ولی همچنان به مبارزه علیه رژیم شاه ادامه میداد. محمد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، خود را وقف انقلاب نمود و بهعنوان نخستین فرمانده سپاه پاسداران استان یزد انتخاب شد و مسئول بنیانگذاری و تشکیل سپاه یزد و تصفیه کمیته گردید. او سپاه را گسترش داد و با قاطعیت با ضدانقلاب به مبارزه برخاست.
________________________________________
مشکل بزرگ آقای رئیسجمهور
تلفن محرمانه ریاست جمهوری در کاخ سفید به صدا درآمد. منشی مخصوص رئیس گوشی را برداشت و با اضطراب به اتاق رئیس جمهور وصل کرد. مکالمه فرد ناشناس 20 دقیقه طول کشید؛ پس از پایان مکالمه، رئیس جمهور بهسرعت از منشی خواست تا یادداشتی را که در پاکت قرار داده شده به ستادکل بفرستد.
پس از فرار آمریکاییها از ایران، کاخ سفید اعلامیهای به این شرح پخش کرد:
«آمریکا در عملیاتی در صحرای طبس جهت آزادی جان گروگانهای اسیر در ایران با شکست روبهرو شد و اسناد سری و مهمی در درون هلیکوپترها به جای مانده است».
پس از اینکه مدت زمان کوتاهی از پخش این اعلامیه از جانب کاخ سفید سپری شد، بهدستور مستقیم بنیصدر، که در آن زمان سمت فرماندهی کل قوا را داشت، هلیکوپترهای به جا مانده از عملیات آمریکاییها بمباران شد و اسناد سری و مهم باقیمانده در آتش سوختند و محمد منتظرقائم ــ فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد ــ که در منطقه از هلیکوپترها محافظت میکرد، به شهادت رسید.
________________________________________
شهید محمد منتظرقائم
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد
حکایت سرخ و ماندگار محمد از کویر طبس آغاز میشود، او متولد فردوس و از خانواده ای متدین و مذهبی و روحانی قدم به عرصه وجود می گذارد. محمد آفتابی ترین نوزاد کویر طوفان خیز در اسفند ماه 1327 ه ش متولد شد. محمد از همان خردسالی مقاوم، پر تحرک و با تقوی بود و تحصیلات خود را با جدیت تمام آغاز و به پایان رساند .هنوز 15 سال بیشتر نداشت که حماسه 15 خرداد سال 1342 آغاز شد و با وجود کمی سن در بیشتر فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و مبارزه علیه رژیم طاغوت سرآمد بود. تحصیلاتش به خاطر عشق و علاقه به رشته فنی در هنرستان گذراند و سپس به خدمت سربازی رفت و بعد از در شرکت برق منطقه ای مشغول به کار شد. ولی به دلیل انقلابی بودن و فعالیت علیه رژیم شاه و حرکت های انقلابی و مبارزاتی از کار اخراج شد و به مدت 15 ماه به زندان افتاد. مبارزات خستگی ناپذیر او چه در زندان و چه در بیرون از آن قطع شدنی نبود و هر کجا به سر می برد علیه رژیم منحط پهلوی در نبرد بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 1357 به عنوان اولین فرمانده سپاه یزد منصوب شد و دو ماه پس از تشکیل آن به همراهی گروهی از همرزمانش به منطقه کردستان عزیمت نمود و پس از مدتی به یزد بازگشت و به فعالیت خود ادامه داد و در روز پنجم اردیبهشت 1359 وقتی تجاوز آمریکا به خاک جمهوری اسلامی در صحرای طبس آغاز شد سراسیمه به آن جا شتافت و پس از تفحص در منطقه مشغول کشف ماجرای چگونگی تجاوز خود فروختگان داخلی بود که طی یک نقشه از پیش تعیین شده آن منطقه مورد حمله هوایپما قرار گرفت تا اسناد خیانت خودفروختگان داخلی و خارجی نابود شود و چهره پلید منافقین تا ابد در پس پرده بماند ولی شهادت این سردار رشید اسلام پرده از چهره تمامی منافقین برداشته و تا ابد چهره کریه استکبار و هم پیمانانشان برای ملت مظلوم ایران و جهان هویدا شد و خون این پاسدار رشید اسلام باعث روشن شدن بسیاری از تجاوزات استکبار به مملکت اسلامی ما شد.
-----------------------------------------------------------------
شهید محمد منتظرقائم در کلام مقام معظم رهبری
ما به وجود چنین عناصر بزرگ و عزیز, چنین روحهای فداکار و گستاخ و دلهای آشنا با خدا افتخار میکنیم
برای اینکه باز هم بیشتر نسبت به خون جوشیده این شهید عزیز «محمد منتظرقائم» عرض ارادتی بهسهم خودم کرده باشم, این جمله و این نکته را عرض کنم که شهادت این برادر در آن کویر سوزندهای که مدفن کفار نظامی دشمن ما شد, یک معنای این مفهوم سمبلیک میتواند این باشد که ما جز بهبهای خون و جز با سرمایه شهادت و جانبازی امکان ندارد که بتوانیم جهازات صنعتی مخوف که بیشتر تلاش و کوشش را متأسفانه برای ایجاد ابزار تخریب به کار برده تا ابزار سازنده, مقاومت کنیم در همان میدانی که متجاوزان و دزدان آمریکایی در زیر تلی از خاکستر مدفون میشوند برادر شهید عزیز ما, محمد منتظرقائم خونش ریخته میشود و نمودی از شجاعت میشود. در آن لحظاتی که همه خیال میکنند در داخل هلیکوپترها آیا چه هست و آیا چه سیستمهای پیچیدهای و تلههایی احیاناً وجود دارد, این با ایمانش یا عزمش یا یقین و تصمیم راسخش این گستاخی را به خود میدهد که پرده رعب و ترس را بدرد و به داخل هلیکوپتر میرود تا آنجا را ببیند و احیاناً اگر چیزهایی هست که بیرون آورد که شاید اگر وسیلهای و موجبی هم برای انفجار هست, خنثی کند و این بهبهای جانش تمام میشود و شهید میشود. ما به وجود چنین عناصر بزرگ و عزیز, چنین روحهای فداکار و گستاخ و دلهای آشنا با خدا افتخار میکنیم و این جملهای است که امام فرمودند من افتخار میکنم به داشتن چنین جوانهایی و یقیناً برای یک ملت و یک انقلاب و برای خانوادههای شهیدپرور مایه افتخار است چنین عناصری و خوشبختانه یک چنین نسلی در این انقلاب پا گرفته است.
--------------------------------------------------------------------
شهادت محمد منتظرقائم بهروایت همرزمان
ظهر جمعه پنجم اردیبهشت از ستاد مرکزی سپاه تهران، با برادر شهید محمد منتظرقائم در یزد تماس میگیرند که خبر رسیده چند فروند هلیکوپتر آمریکایی مردم را در کویر به گلوله میبندد و یک آمریکایی زخمیشده هم، در بیمارستان یزد است. بلافاصله در بیمارستانها تحقیق میشود و قسمت دوم خبر تکذیب میگردد ولی بعد از ساعتی از دفتر آیتالله صدوقی با سپاه تماس میگیرند که، اینجا یک راننده تانکر است و ادعا دارد تانکر نفتش را آمریکاییها در جاده طبس آتش زدهاند. در پی این گزارشات، محمد تصمیم میگیرد که هرچه سریعتر به منطقه بروند و از نزدیک با حادثه برخورد نمایند.
آخرین دستخط شهید نشان میدهد که وضع منطقه را حساس و حضور آمریکاییهای مسلح و مهاجم را بنا بر اخبار و گزارشات رسیده قطعی میدانسته است، یکی از برادران پاسدار یزدی اینچنین گزارش میدهد:
«وقتی قرار شد برویم، محمد گفت: اول نمازمان را بخوانیم… ما که نماز خواندیم و برگشتیم، محمد هنوز در گوشه حیاط سپاه مشغول نماز بود، او نماز را همیشه خوب میخواند. اغلب، در جمعها، او را بهدلیل تقوایش پیشنماز میکردند، بااینهمه، این بار نمازش حال دیگری داشت. بعد از آنکه تمام شد یکی از برادرها بهشوخی گفت:”نماز جعفر طیار میخواندی؟».
او با خوشحالی پاسخ داد: «به جنگ آمریکا میرویم، شاید هم نماز آخرمان باشد».
بین راه مثل همیشه شروع کرد به قرآن و حدیث خواندن و تفسیر کردن و توضیح دادن، سوره اصحاب فیل را برایمان تشریح کرد و داستان ابرهه را… و گفت، آمریکا قدرت پیروزی بر ما را ندارد، و به توضیح بیشتر مسائل پرداخت، از احادیث نیز استفاده میکرد … محمد شهید با آنکه یک فرمانده نظامی خوب بود، یک معلم اخلاق و عقیده نیز بود، و با آنکه در مواقع لازم از قاطعیت و همچنین خشم و جسوری فراوان برخوردار بود اما در مواقع عادی از همه پاسداران متواضعتر و معمولیتر بود، از اینکه به او بهچشم یک فرمانده نگاه کنیم ناراحت میشد و با اینکه او میبایست بیشتر نقش فرماندهی، و تصمیم گیری و طرح و نقشه را داشته باشد ولی علاوه بر آن همواره خود پیشقدم بود و بهویژه در مواقع خطرناک حتماً خودش نخست اقدام میکرد، از خودنمایی بهشدت پرهیز داشت، حتی زیر گزارشات یا اطلاعیههایی که اصولاً با نام فرمانده سپاه اعلام یا ارسال میشود، از نوشتن نامش خودداری میکرد، کسی که وارد سپاه میشد امکان نداشت تا مدتی بفهمد او فرمانده ما هست. بیشترین کارها را خودش انجام میداد. اغلب شبها نیز به خانه نمیرفت و حتی بهجای ما هم پست میداد، غذا خیلی کم و ساده میخورد، بیشتر روزه میگرفت، روز قبل از شهادتش نیز که پنجشنبه بود، روزه بود… .
راه طبس را با اینکه خاکی و خراب است با سرعت بسیار زیاد طی کردیم. در راه از سرنشینان اتومبیلی که از آنجا گذشته بودند، سؤال کردیم، گفتند آمریکاییها یک تانکر را آتش زده مسافرین یک اتوبوس را گروگان گرفته و هرچه داشتهاند بردهاند. «وقتی که به چند کیلومتری منطقه فرود رسیدیم، حدود پانزده نفر از برادران کمیته طبس در آنجا بودند و عدهای از برادران ژاندارمری نیز در آنجا حضور داشتند که یکی از آنها گفت: «منطقه مینگذاری شده و یک فانتوم بهطرف ما تیراندازی کرده است». صبح زود چون از فانتوم خبری نبود به منطقه رفتیم و تعداد هشت جسد در آنجا یافتیم. افسر ژاندارمری، برای اطمینان، حکم مأموریت ما را که برای غرب کشور بود، نگاه کرد و به ما گفت: «تا فردا در اینجا نگهبانی دهید»؛
ما که میرفتیم یک ستوان گفت: چون فانتومها اینجا پرواز کردهاند، میروم بیسیم بزنم به نیروی هوایی که بدانند نیروی خودی در منطقه هست.
عدهای از پاسداران فردوس و طبس نیز با ما تا 100متری هلیکوپترها آمدند ولی جلوتر نیامدند، ولی ما جلوتر رفتیم.
در این موقع متوجه طوفانی که حدود سه کیلومتر با ما فاصله داشت و معلوم بود که بهسوی ما میآید، شدیم. در این لحظه فانتوم مزبور بالای سر ما ظاهر شد، وقتی طوفان شروع شد، مأموران ژاندارمری منطقه را ترک کردند؛ ولی ما پنج نفر پاسدار یزدی و برادران کمیته طبس باقی ماندیم.
طوفان رسید و ما میان طوفان حرکت کردیم تا اینکه به منطقه فرود هلیکوپترها رسیدیم. دو فروند هلیکوپتر در یک طرف جاده و چهار فروند در طرف دیگر جاده قرار داشت، یکی از هلیکوپترها در حال سوختن بود و یک هواپیمای چهارموتوره نیز کنار آن میسوخت. ما وسط جاده از اتومبیل پیاده شدیم و برای شناسایی بهطرف آنها حرکت کردیم…».
محمد شهید بهدقت مراقب مینگذاری یا هر نوع تله انفجاری بود، به موتورها و جیپ آمریکایی رسیدیم اول محمد موتورها را بررسی کرد، وقتی مطمئن شد که مواد منفجره به آن وصل نیست رفتیم و آنها را روشن کردیم و با هم کنار جاده آوردیم، همچنین جیپ را .
شهید محمد خوشحال و خندان گفت:
« خوب، اینهم 5 هلیکوپترهایی که در کردستان از دست دادیم خدا رسانده است.» و خودش بهسمت یکی از هلیکوپترها رفت. طوفانی که مدتی قبل آغاز شده بود کاملاً برطرف شده بود و هوا صاف بود.
«…فرمانده ما خیلی با احتیاط داخل یکی از هلیکوپترها شد. پشت سر او من هم داخل هلیکوپتر شدم… یک کلاسور محتوی چند ورقه درجهبندی شده در آنجا پیدا کردیم و چون تخصصی در این مورد نداشتیم آن را سر جای خود گذاشتیم تا برادران ارتشی بیایند و آنها را مورد معاینه قرار دهند».
«...داخل یکی از هلیکوپترها، یک دستگاه رادار روشن بود. فانتومها یک دور زدند، سپس دوباره بهطرف هلیکوپترها آمدند و بهوسیله تیربار کالیبر50، یک رگبار بهطرف هلیکوپترها بستند. این رگبار دقیقاً بهطرف هلیکوپتری بسته شد که دستگاه رادار در آن روشن بود؛ در یک لحظه آن هلیکوپتر منهدم شد. من به فرماندهمان گفتم: «برادر محمد، بیا از اینجا برویم.» گفت: «فعلاً وقت آن نرسیده، وقتی فانتومها دور شدند ما هم میرویم»؛ «بهمحض اینکه صدای فانتومها کم شد، ما بهسرعت از هلیکوپترها دور شدیم و بههرصورت که بود، حدود 20 متر دویدیم و بعد روی زمین دراز کشیدیم. برادر عباس سامعی که راننده ما بود، بهطرف من آمد و گفت: «من تیر خوردم، او با سرعت بهطرف جاده رفت، برادر رستگاری در حال دویدن بود که من داد زدم تیر خوردم، او در جواب گفت: «من هم زخمی شدهام.» و بعد روی زمین افتاد؛ چون از ناحیه پا زخمی شده بود.»
«برادر عباس سامعی نیز که روی زمین دراز کشیده بود، بلند شد و مانند انسانهای بیحال تلوتلو خورد و به زمین افتاد؛ من فکر کردم که از خستگی اینطور شده است. برادر رستگاری خودش را بهطرف او کشاند و کنارش دراز کشید. برادر منتظرقائم هم در طرف دیگر خوابیده بود. رفت و برگشت فانتومها همچنان ادامه داشت و دو هلیکوپتر که در آن طرف جاده قرار داشتند؛ هیچکدام منفجر نشدند (البته بعد از آنکه به طبس رسیدیم، با کمال تعجب شنیدیم که فانتومها مجدداً بازگشته و یکی از آن هلیکوپترها را منهدم کرده بود[ند]). من داد زدم: سوییچ ماشین کجاست؟
برادر رستگاری گفت: «عباس زخمی شده و بیهوش است.» برادر محمد منتظرقائم همچنان در آن طرف جاده دراز کشیده بود. من بهطرف او رفتم، وقتی نزدیک شدم، دیدم مچ دستش قطع شده و پشت سرش افتاده است. فکر کردم مواد منفجره، دستش را قطع کرده است؛ جلوتر رفتم و او را صدا زدم، ولی جوابی نداد. چشمانش باز بود و چهره بسیار آرامی داشت، مانند آدمی که در خواب است. زیر بدنش خون زیادی ریخته بود. دیگر دلم نیامد که به او دست بزنم... .
برادر زخمی دیگری که همراه محمد به داخل هلیکوپتر رفته است، میگوید:
«…در هلیکوپتر اشیای مختلفی پیدا کردیم. از جمله یک کلاسور که چند ورقه درجهبندی شده و مقداری هم رمز در آن بود … وقتی فانتومها آمدند و رفتند، برادر شهید و من از هلیکوپترها پائین آمدیم و بهسرعت دور شدیم اما بلافاصله فانتومها برگشتند. ما روی زمین خوابیدیم و بهحالت خیز درازکش پیش میرفتیم. برادر عباس گفت: من تیر خوردم. بعد بلند شد ولی تلوتلو خورد و بر زمین افتاد. فرمانده شهید منتظرقائم هم در طرف دیگر خوابیده بود. رفت و برگشت فانتومها همچنان ادامه داشت. بهطرف محمد برگشتم، دیدم که دست چپش قطع شده و پشت سرش افتاده است. او را صدا زدم ولی جوابی نشنیدم. چهره بسیار آرامی داشت. چشمانش تقریباً باز بود و لبانش مثل همیشه لبخند داشت، آنقدر آرام روی کتفش بر زمین افتاده بود که فکر کردم خواب رفته است، اما زیر بغل او پر از خون بود، فهمیدم محمد شهید شده و به آرزویش رسیده است. ما نتوانستیم پیکر به خون خفته او را ببریم. لذا محمد همچنان روی ریگهای کویر، که با خونش رنگین شده بود، تا صبح با خدای خویش تنها باقی ماند و صبح هم با اینکه از کانالهای گوناگون قول هلیکوپتر و هواپیما برای آوردن جسد شهید را به یزد به ما دادند و حتی یک بار مردم طبس جمع شدند و با شکوه تمام جسد شهید را تا فرودگاه تشییع کردند و با اینکه برادرانمان حکم برای سوار کردن شهید و زخمیها گرفته بودند، اما بینتیجه ماند و سرانجام نزدیک غروب با آمبولانسی که از یزد آمده بود، شهید و من را به یزد بردند و شهید را فردا صبح با عظمت بینظیری تشییع کردند…».
________________________________________
خون شهید موجب رسوایی دوستان آمریکا
با توجه به اینکه بمباران هواپیماهای ایرانی بهدستور بنیصدر خائن موجب شهادت شهید منتظرقائم شد، سؤالاتی در مورد علت صدور دستور بمباران غنائم باقیمانده از ارتش آمریکا مطرح شد. پاسخ این سؤالات زمانی آشکار شد که بنیصدر از ایران فرار کرد، در همان زمان آیتالله مهدوی کنی … درباره مسائلی که در کمیسیون (شورای انقلاب) مطرح شد، اظهار داشت: «یکی از مسائل، مربوط به بمباران کردن هلیکوپترهای باقیمانده و شهادت فرمانده پاسداران یزد در جریان این بمباران و بعضی حوادث دیگر که در این باره واقع شده، بوده است. شورای انقلاب 3 نفر را مأمور بررسی این حوادث کرد تا این حوادث را پیگیری کنند تا ببینند ماجرای بمباران چه بوده است و چرا توجه نکردند که فرمانده سپاه پاسداران یزد شهید و عدهای مجروح بشوند و پارهای حوادث دیگر که ذکر آن مصلحت نیست».
همچنین دانشجویان مسلمان یزدی دانشگاه تهران، خواستار محاکمه عاملین شهادت فرمانده سپاه پاسداران یزد شدند:
«برادر مجاهد محمد منتظرقائم در رکاب بتشکن زمان امام خمینی و در رابطه با حمله نظامی احمقانه آمریکای جنایتکار که بهلطف خدای تبارک و تعالی در هم شکسته شد به شهادت رسید. ما این شهادت پرافتخار را به پیشگاه امام امت و ملت قهرمان ایران و همچنین خانواده محترم شهید تبریک میگوییم، ولی ما شهادت برادر مجاهدمان را در رابطه با یک توطئه علیه انقلاب اسلامی ایران میدانیم و از مقامات مسئول خصوصاً شخص رئیس جمهوری (بنیصدر) میخواهیم که چگونگی طراحی این توطئه را که منجر به شهادت این برادر رزمنده شد برای ملت رشید ایران و خانواده آن شهید روشن نمایند…».
نیم ساعت بیشتر از خبر رادیو آمریکا مبنی بر وجود اسناد در هلیکوپترها نگذشته بود که صحرای طبس بهبهانه وجود مین و کماندوی خیالی بمباران میشود. این اقدام کاملاً خلاف اصول نظامی و همه موازین منطقی بود. گذشته از اسناد، هلیکوپترهایی از بین رفت که هرکدام چند میلیون دلار ارزش داشت.
رئیس جمهور بنیصدر در مصاحبه تلویزیونی پنجشنبه 59.2.26 خیلی عادی با این ”فاجعه» برخورد کرد و با رد وجود هرگونه توطئه، پس از بیست روز تنها به این جمله اکتفا کرد: «مسأله در حال پیگیری است»! پس از بمباران هلیکوپترهای آمریکاییها ــ که اسناد و مدارک مهمی مربوط به ادامه طرح و برنامههای آنها پس از انجام دادن مرحله اول عملیات در آنها بود ــ بنیصدر علت این اقدام را از بین بردن فرصت دوباره، برای استفاده آمریکاییها از این هلیکوپترها اعلام کرد؛ در حالی که اگر چنین احتمالی وجود داشت، باز کردن وسایل و قطعات حساس پروازی کافی بود که آنها را از کار بیندازد. علاوه بر این اضافه شدن پنج فروند از مدرنترین هلیکوپترهای جهان به نیروی هوایی ایران میتوانست غنیمت جنگی بسیار خوبی باشد که با این اقدام خائنانه بنیصدر تحقق نیافت.
________________________________________
برخی سؤالهای کلی:
1 ــ نکته اساسی و مهمی که باید مورد توجه باشد این است که ارتش در زمان وقوع حمله در حالت آمادهباش جنگی به سر میبرده است!!
2 ــ در اسفند ماه 1358 بهدلیل عدم وجود پوشش هوایی در منطقه شرق کشور، استقرار دو دستگاه رادار به تصویب رسیده بود. این اقدام تا زمان وقوع حادثه انجام نشد. با وجود آمادهباش نظامی، رادارهایی که در آن منطقه وجود داشتهاند، غیرعملیاتی اعلام شدند و خبر ورود هواپیماهای آمریکایی یا اصلاً گزارش نشد و یا به این گزارشها ترتیب اثر ندادند.
3 ــ طبق امریه شماره 256-16-1412 مورخ 59.2.3 (دو روز قبل از حمله آمریکا به طبس) معاونت عملیاتی پدافند هوایی مقرر شده بود آتشبارهای ضدهوایی 23میلیمتری مستقر در تهران، مشهد، شیراز، بابلسر با کلیه تجهیزات لازم به مأموریت اعزام گردند. همچنین طبق گزارشات توپهای ضدهوایی مهرآباد و پادگان منظریه نیز برداشته شد و این توپها تا تاریخ 1359.2.6 پس از انتقال از محلهای خود در انتظار و بیهوده در نقطهای میمانند و بعداً در کمیسیون مورخه 1359.2.7 و سپس طی نامه شماره 48-2/03-412 بهتاریخ 1359.2.10 تعداد آتشبارهای اعزامی تقلیل مییابد و بعداً کلاً دستور لغو و مسأله منتفی میشود، یعنی بدون هیچگونه استفاده یا عملکردی، تنها در چند روز تجاوز و توطئه آمریکا، توپهای ضدهوایی از نقاط حساس و مورد توجه دور میشوند!
4 ــ هلیکوپترهای آمریکایی در سه نوبت عصر جمعه 1359.2.5 ساعت 5/6 و 5/10 شب و صبح شنبه 1359.2.6 ساعت 7 بمباران شدهاند. این عمل پس از اعلام وجود اسناد در هلیکوپترها و در حالی که در دو نوبت عصر و صبح هوا روشن بوده است و همچنین در حالی که نخستین بمباران نیز به شهادت برادر محمد منتظرقائم منجر شده بود، وقوع یافته است. این بمباران بدون تردید بهنفع آمریکا تمام شد و تجهیزات نظامی پیشرفته و اسناد محرمانه را از دسترس انقلابیون خارج کرد. در برخی از این اسناد، نام ایرانیانی که مورد اعتماد آمریکا بودند و کماندوهای آمریکایی در صورت نیاز میتوانستند از آنها کمک بخواهند ذکر شده بود و بنابراین این افراد تمام تلاش خود را به کار بستند تا هویتشان فاش نشود. اما شهادت محمد منتظرقائم مردم و مسئولین را نسبت به وجود توطئه حساس نمود و موجب رسوایی توطئهگران شد.
منبع: سایت نوید شاهد بهنقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی
انتهای پیام/*