گمنامان آشنا
خبرگزاری تسنیم: سرداران عشق، پس از سالها فراق و دوری، بار دیگر به شهرها برگشتند و شب آخر را در بهترین مکانهای شهرمان یعنی مساجد، سپری کردند. همان مکانهایی که شوق رفتن را در آنها شعله ور ساخت.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، متن یادداشت عشرت شایق با عنوان «گمنامان آشنا» به شرح ذیل است:
می گویند ماه رجب، ماه بارش بخشایش، ماه نزول برکات و رحمت الهی است و من امروز شاهد بارش این باران بودم! امروز رحمت الهی بر گوشه گوشه این سرزمین بارید! از آذربایجان در شمالغرب تا سیستان و بلوچستان در جنوبشرق، از اردبیل تا گچساران و از زنجان زینبیون تا بوستان17شهریور تهران، اما بارش امروز رنگ و بوی دیگری داشت! رنگ خون و بوی باروت! این را می شد از سرخی لاله های پرپر ولباس های خاکی پراز تیر و ترکش فهمید. آری باران رحمت امروز، شهدا بودند. همانها که سرمست از شوق وصال با رمز مقدس یا رسول الله(ص)، یا امیرالمومنین(ع)، یا زهرا(س)، یا حسین(ع) و یا مهدی(عج) از کمینگاههای خطر و میدان های مین گذشتند، همان میدان هایی که صدامیان و دنیا مداران ایجاد کرده بودند تا مانع از عبور آنان شوند! آری آشنایانمان با گمنامی آمدند، حتما خودشان اینچنین دوست داشتند. شاید در آخرین راز و نیازهای خود از معشوقشان چنین خواسته ای داشته اند! و ممکن نیست که خداوند درخواست فدائیان خود را بی پاسخ گذارد، او همان خدایی است که درخواست بندگانش را بدون منت، اجابت می کند.
سرداران عشق، پس از سالها فراق و دوری، بار دیگر به شهرها برگشتند و شب آخر را در بهترین مکانهای شهرمان یعنی مساجد، سپری کردند. همان مکانهایی که شوق رفتن را در آنها شعله ور ساخت. همانجایی که شاهد راز و نیازها و خلوت های آنان بود. همان مساجدی که سالها قبل شاهد سجده های طولانی و اشک های جاری آنان بود. سجده گاه هایی که نوجوانان و جوانان این سرزمین در آنها، وعده دیدار گرفتند. مساجدی که محل بسیجی شدن و اعزامشان بود. محل خداحافظی با پدر و مادر، همسر و فرزند، خواهر و برادر وهمه کسانی که دوستشان داشتند اما نه آنقدر که گرفتارشان شوند و از رفتن باز مانند.
آری باران امروز رنگ خون و بوی باروت داشت! گونه های تشیع کنندگان، چشمان مادران و خواهران شهدا، پرچم های روی تابوت، شقایق های دشت ها و بوستانها، حتی لباس کودکی که در آغوش پدر به استقبال باران آمده بود، همه و همه نشانه هایی از این باران سرخ داشتند. آنها آمده بودند تا باران الهی خیسشان کند! آمده بودند تا باران رحمت، گرد و غبار دنیا و روز مره گی را در آنان بشوید.
اما باران امروز، ویژگی دیگری نیز داشت و آن، بموقع بودنش بود! اصلا شهدا چنین بودند و هستند«وقت شناس»! آنها خیلی خوب می دانند که چه موقع و چگونه حرکت کنند. آنها در تشخیص و راهنمایی سرآمد هستند. خوب می دانند که کی و کجا حضور یابند. آنها خوب می دانند که دوستدارانشان در چه زمانی بیشتر نیاز به دست گیری آنان دارند. نمی دانم شاید آرامگاه ابدی خود را نیز خودشان تعیین می کنند! اما هرچه بود و هست، همه حکمت است و معرفت، درس است و امتحان، سوال است و جواب، پیام است و لبیک، رفتن است و سپردن سنگر، نشان دادن راه است و تداوم آن ...
آری باران امروز خیلی بموقع بود مانند همیشه! همه آمده بودند تا بگویند که آنان نیز «وقت شناس» هستند. آمده بودند تا بار دیگر شهدا، دستشان را بگیرند و مسیر را برایشان بازخوانی کنند. آمده بودند تا به برکت همراهی با شهدا، روزنه هایی از حکمت و معرفت برای آنان نیز باز شود. آمده بودند تا بار دیگر درس را مرور کنند تا در امتحان دنیا مردود نشوند. آمده بودند تا لبیک گوی دعوت شهدا برای پاسداری از سنگر ولایت باشند. همه آمده بودند تا نشان دهند که راه شهدا، گم شدنی نیست حتی اگر نامحرمان و دنیا پرستان با رفتار و گفتار خود در صدد این کار برآیند! آمده بودند تا نشان دهند که تابلوهای غلط نمی تواند آنان را از مسیر روشن شهدا گمراه سازند.
از مسجد الغدیر تا میدان جانبازان، از میدان جانبازان تا بوستان 17 شهریور همه شاهد حضور مردان و زنانی بود که از هر قشر و هر طبقه، پیر و جوان، کارگر و کارمند، خانه دار و شاغل، دانشجو و دانش آموز همه و همه آمده بودند تا تعهد خود را نسبت به شهدا نشان دهند و بگویند که وصیتنامه آنان را کتاب زندگی خود می دانند. آنها پس از همراهی دو شهید در مساجد منطقه 18 و قرائت دعای کمیل و ندبه در کنار شهدا، آمده بودند تا نظاره گر وداع آخرین با آنها نیز باشند.
می گفتند که دو میهمان ما در بوستان 17 شهریورگمنام هستند! اما من نیز مانند خیلی های دیگرآن دو را گمنام ندیدم! آنها محمد بودند و علی، حسن بودند و حسین، سجاد بودند و باقر، جعفر بودند و صادق، رضا بودند و جواد، هادی بودند و مهدی ... دو جوان بودند از جوانان این آب و خاک، دو فرزند بودند از فرزندان روح اله، دو سرباز بودند از سربازان ولی امر زمان، دو شهید بودند از شهدای ایران اسلامی، دو راهنما بودند برای نشان دادن راه برای گمشدگان زمان! آن دو آشنایانی بودند که آمده بودند تا بار دیگر شکوه و عظمت، استقامت و پایداری، صلابت و نجابت، انسانیت و پایمردی، ایثار و فداکاری، بسیجی بودن و بسیجی ماندن را یادآورمان شوند. آمده بودند تا خباثت دشمن، ددمنشی سران کاخ سفید، نیرنگ سیاستمداران انگلیس، فرصت طلبی سران خندان اما پرکینه اروپایی را برایمان یادآور شوند.
شهدای که با دیدن همه ناملایمات و کاستی ها، بازهم مهربانانه پذیرای ما شدند تا بار دیگر راه و رسم چگونه زیستن و چگونه مردن را برایمان یادآوری کنند. آن مهربانان جوان، همه را به ادامه راه سفارش نمودند و همچون امام خود، خمینی کبیر(ره) با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا به سوی جایگاه ابدی سفر کردند.
امروز فضای شهر و دیارمان با رجعت پیکر پاک شهدا معطر به عطر کربلای معلی گشت و مردم ولاییتمدار منطقه 18 تهران با تجلیل از این حماسه آفرینان، بار دیگر پیمان ابدی خود با آرمان سرخ و عاشورایی شهیدان را تجدید نمودند. هر شهید، پرچمی است برای استقلال و شرف این ملت و یقین داریم که آرامگاه این دو شهید نیز مانند دیگر گلزار شهدا، امنیت و اخلاق، دینداری و غیرت، نجابت و پاکی و ... را در این منطقه افزایش خواهند داد و همانطوریکه آن یار سفر کرده فرمود:«همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود». انشا الله.
* معاون امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه 18 تهران
انتهای پیام/