چگونه با ادعای اسلام می‌شود مطهری‌ها را ترور کرد


خبرگزاری تسنیم: این ریشه‌های فکری که عمیقا در ذهن و فکر فرقانی‌ها نفوذ کرده بود، گروهکی دست به اسلحه را ایجاد کرد که برای چکاندن ماشه اسلحه‌شان ترسی به دل راه نمی‌دادند.

به گزارش گروه "رسانه‌های دیگر" خبرگزاری تسنیم،گروهگ فرقان که در تاریخ معاصر ایران با عنوان ترور و حذف چهره‌های ناب انقلابی ثبت شده و در خاطرها مانده است دارای ریشه‌ها و مبانی فکری است که پیش از هر چیزی ضرورت دارد که این مبانی شناخت شود. تفکری که به یک جریان وحشتناک و کور ترور و حذف فیزیکی افراد آن هم با یک تفسیر و ارجاع دینی می‌انجامد و هرگونه سلم و مدارایی را مخالف روحیه انقلابی تعریف می‌کند بلاشک اهمیت فراوانی برای غور و بررسی تاریخی و علمی دارد. چنین اندیشه و نظری البته پیشینه ویژه‌ای در تاریخ سیاسی ما پس از اسلام دارد و حتی برای امروز و آینده، کلید تحلیل خوبی در اختیار ما قرار می‌دهد.

* ریشه تاریخی
فرقانی‌گری جریانی است که شاید نمونه‌ها و الگوهای مبنایی‌اش از زمان حیات پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تحت عنوان‌ «قرآن منهای پیامبر» و یا «قرآن منهای سنت» مطرح شده بود. در قرآن نیز به این پدیده انحرافی تصریح شده است: «و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل‌الله و الی الرسول رأیت‌ المنافقین یصدون عنک حدودا: و آنگاه که به آنان گفته شود که به سوی قرآن و پیامبر بیائید، می‌بینی که منافقین از ارتباط تو با مردم جلوگیری می‌کنند» (سوره نسا آیه 61).



اندیشه تفسیر به رای، همیشه در تاریخ اسلام
خوارج را آفریده است؛ ساده‌دینان مسلح.


در واقع فرقانی‌گری در قالب شعار انحرافی «حسبنا کتاب الله» و سپس «لا حکم‌ الا لله»، توسط خوارج نهروان، از زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و دوران نخستین امامت حضرت علی (علیه‌السلام) از طرف منافقین و خوارج مطرح شد تا در واقع با عبور از پیامبر اکرم و سپس علی (علیهما السلام)، خود در مسند قدرت بنشینند. در صدر اسلام هم که «خوارج» با امیرالمومنین جنگیدند، ظاهراً‌ مدعی بودند که «چون حق علی ضایع شده است، ما قیام کرده‌ایم و او نمی‌بایست حکمیت را می‌پذیرفت» و به همین بهانه بر ضد امام خود،‌ قیام کردند. این نوع تفکر را باید تفکر «خوارجی» نامید که در عصر ما- و در ایران- در فرقه فرقان نمود پیدا کرد.

در لابه‌لای مطالب و تحلیل‌های پژوهشگران پیرامون گروه فرقان به چند زمینه و اصل اساسی که اندیشه قرقانی‌گری را شکل می‌دهد می‌توان دست یافت. از جمله موارد زیر از اهمیت فراوانی برخوردارند:

1. تأثیرپذیری شدید از اندیشه و ادبیات دکتر شریعتی:
رهبران گروه فرقان و شخص گودرزی، هم در اندیشه و فکر و هم در ادبیات و سبک نگارش و گفتار، از هواداران افراطی دکتر شریعتی به حساب می آیند. درباره تاثیرپذیری گروهک فرقان از شریعتی و تغذیه ایدئولوژیکی که از این منبع پرطرفدار آن عصر می‌کردند بحث فراوان است که به طور مستقل به آن خواهیم پرداخت. اما این نکته شایان ذکر است که هر چه باشد شواهد متقنی نشانگر تاثیرات جدی اندیشه و نظریات شریعتی بر افراد و اعضای گروهک فرقان است.



بدون شک یکی از منابع مورد رجوع فرقانی‌ها
آثار و نوشته‌های مرحوم شریعتی بود

فرقانی‌ها علاقه ویژ‌ه‌ای به شریعتی داشتند و در بیانات و پیام‌های خود از او نقل قول می‌کردند. با این همه رابطه مستقیمی میان فرقان و مرحوم شریعتی وجود نداشته است و آنچه مورد تاکید است تاثیرپذیری و استفاده فرقان‌ها از بخش‌هایی از نظرات او است. در حقیقت فرقانی‌ها با برداشت خاصی که از آثار و افکار شریعتی کردند، آن را به ایدئولوژی انحرافی و خشونت‌طلبانه خود الصاق نمودند.

2. اعتقاد به تز اسلام منهای روحانیت:
ویژگی دومی که در گروه فرقان از لحاظ فکری و رفتاری می‌شود دید، اعتقاد به تز اسلام منهای روحانیت و مرجعیت است. این مقوله بدین نحو در اندیشه و بنیاد فکری این جریان جایگاه پیدا کرده بود که روحانیت در اسلام امری است بدعت‌آمیز و نیازی به نهاد روحانیت وجود ندارد و لازم نیست تفسیر و تبیین دین توسط روحانیت و مرجعیت صورت بگیرد. به تعبیر دیگر اندیشه‌های پروتستانتیستی شدیدی در افکار فرقانی‌ها ریشه دوانده بود که می‌خواستند در اسلام و شیعه آن را پیاده کنند. پر بیراه نیست اگر ریشه‌ها و مبانی این طرز تفکر را نیز در آثار و افکار مرحوم شریعتی دانست. هرچند ممکن است به‌سختی بتوان تز اسلام منهای روحانیت را به شریعتی نسبت داد ولی بخش‌هایی از آثار او به‌شدت زمینه‌های لازم برای چنین تفسیری را فراهم آورده است.

3. تأثیرپذیری شدید از مارکسیسم:
فرقان، دنباله موج گرایش به مارکسیستی است که مدت‌ها پیش در کشور رواج یافته بود و به‌ویژه داشت به سمت گرایش‌های خشونت‌طلبانه و چریکی متمایل می‌شد. فرقانی‌ها هم مانند مجاهدین خلق(منافقین) و گروه‌های دیگر تحت تاثیر اندیشه‌های مارکسیستی، هم به دنبال عمل انقلابی بودند و لذا برخی اقدامات رهبران انقلاب اسلامی را بیش از اندازه مسالمت‌جویانه ارزیابی می‌کردند و هم در قالب ایدئولوژی و مباحث فکری، به تحلیل‌های مارکسیستی و به‌ویژه تفسیر مارکسیستی و سوبژکتیویته از قرآن می‌پرداختند.



 



دانشگاه و کوچه و بازار، مرکز تبلیغات گروه‌های مارکسیستی
شده بود که بر بچه مسلمان‌ها تاثیر منفی گذاشت

حاکمیت جو مارکسیستی در آن روزها به‌گونه‌ای بود که به‌محض اینکه افراد وارد دانشگاه می‌شدید، چپی‌ها می‌آمدند و پس از نزدیک شدن به آن‌ها تحت عنوان کمک درسی و مشاوره به‌تدریج منظور اصلی‌شان را رو می‌کردند که اگر می‌خواهی به تو کمک بشود، ما هستیم و کمکت می‌کنیم و راه را به تو نشان می‌دهیم. بعد هم کتاب‌های ابتدایی مارکسیسم را به او می‌دادند، از جمله: «چگونه انسان غول شد؟» که ظاهر جذابی هم داشت. بعد هم کتاب‌های دیگری از این سنخ را در اختیار فرد می‌گذاشتند. این تنها به دانشگاه هم منحصر نمی شد، بلکه بخش عمده فعالیت‌های اجتماعی هم دست مارکسیست‌ها بود.

تازه از اوایل دهه 50 است که بچه‌ مسلمان‌ها به‌تدریج هویت مستقل از جریان چپ پیدا می‌کنند. در این میان نقش شهید مطهری، دکتر شریعتی و چهره‌های دیگری در حسینیه ارشاد، به عنوان پاتوق بچه مسلمان‌های انقلابی، قابل انکار نیست. آ‌ن‌ها به جوانان مسلمان اعتماد به نفس و هویت اجتماعی دادند. با این همه سایه بختک‌وار اندیشه‌های مارکسیستی، بر همین بچه مسلمان‌هایی هم که آمده بودند تا هویت مستقلی را برای خود تعریف کنند و می‌گفتند ما چرا باید زیر بلیت کمونیست‌ها باشیم، می‌افتاد و دست‌کم خیال می‌کردند که برای موثر بودن باید ادای آن‌ها را در بیاورند. بنابراین، به‌مرور افرادی پرورش یافتند که دین را آمیخته با حشو و زوائدی می‌کنند که شبیه به دین خرافه‌آلود گذشته است. قبلاً برخی از معارف و مظاهر دینی با خرافات و موهومات درآمیخته و حالا با حشو و زوائد مارکسیستی مخلوط شده بود؛ همان چیزی که بعدها از آن تعبیر به تفکر التقاطی دینی شد.




 



حسینیه ارشاد به پاتوق بچه مسلمان‌ها در
برابر موج وحشتناک مارکسیسم مبدل شد

4. تفسیرهای التقاطی و غیرمتدیک از دین:
تفسیرهای به‌اصطلاح مذهبی فرقانی‌ها هم التقاطی بود و هم دلبخواهانه. سران و مفسران (!) فرقان، هم تحت تاثیر شدید مارکسیسم به دنبال «انقلابی کردن» دین بودند و هم اعتقادی به روشمند بودن تفسیر و لزوم کسب برخی مقدمات برای ورود به این عرصه خطرناک نداشتند. نمونه این امر را می‌توان در آثار تفسیری که به عنوان «پیام قرآن» منتشر کردند و یا کتاب «توحید» دید. نگرش آن‌ها درباره مسائل قرآنی و معنوی، یک نگرش مادی و دیالکتیکی است و همه چیز را به «انقلاب و ضد انقلاب»، «سرمایه‌داری» و «ضد سرمایه‌داری» و «زندگی در حال تحول و تکامل دائمی» نسبت می‌دهد. حتی «دجال»‌ در دوره آخر‌الزمان را هم «امپریالیسم» می‌نامد.

فرقانی‌ها کتاب توحید و ابعاد گوناگون آن را از آن روی نوشتند که معتقد بودند ضعف عمده تشکل‌ها و سازمان‌های انقلابی، از مشروطه تا زمان آن‌ها، عدم وجود نوعی «آگاهی» مکتبی بوده است. بحث‌های نخستین این اثر در تعریف اسلام و توحید است و بنا به توضیحی که در آن آمده «خلاصه‌ترین تعریف توحید نمود خارجی جنگ سراسری و دایمی موجودات برای حل تضادها و راه یافتن به تکامل برتر و بالاتر است. توحید، اندیشه‌ای است برای تعریف مسیر حرکت موجودات در دل این تضادها به‌ سوی الله که نقطه نهایی تکامل است». این مباحث که در قالب تحمیل برخی از تفکرات تکاملی با آیات قرآنی طرح می‌شود، تا پایان کتاب ادامه دارد. در این تعاریف قیامت به عنوان «روز تحقق استعدادها» تعبیر می‌شود.
آقای سیدهادی خسروشاهی درباره مشی تفسیری گودرزی، رهبر گروهک، معتقد است: « اشکال اساسی کار وی این  است که او در جای جای کتاب‌هایی که به نام تفسیر منتشر ساخت، به‌رغم ادعای استفاده از تفسیر مجمع‌‌البیان، تفسیر طبری و تفسیر المیزان  و یا حتی ادعای تلمذ در محضر علامه طباطبائی! - من هرگز او را در جلسه درس استاد علامه ندیدم -  می‌کوشید تفاسیر شیعه را منتسب به شخصی به نام «کعب بن ابی» ‌نماید که گویا یک «یهودی سرمایه‌دار منافق» بوده و به ظاهر اسلام را پذیرفته بود و این را مانند یک ترجیع‌بند در آثار خود تکرار می‌کرد.»

5. احساسات‌گرایی و خشونت در عمل:
کار تدوین ایدئولوژی فرقان در پایان سال 56 به اتمام رسید. از آن پس گروه افزون بر تلاش برای پیگیری کارهای ایدئولوژیک، به تحلیل‌های سیاسی، درک شرایط سیاسی جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه علیه رژیم پرداخت. همزمان نشریه‌ای هم به نام فرقان منتشر کرد که نخستین شماره‌اش در اسفند 56 چاپ شد. بعدها پس از پیروزی انقلاب نیز نشریه‌ای با نام «ذکر» تحت عنوان نشریه دانش‌آموزی از سوی فرقان انتشار می‌یافت.

فرقانی‌ها به اندازه‌ای مشی مسلحانه و چریکی را به عنوان تنها راه رسیدن به اهداف خود می‌دانستند که آغاز چالش این گروه با امام و رهبری نهضت اسلامی مردم هم همین بود. آن‌ها به‌ویژه با مشی مسالمت‌جویانه امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) به مشکل برخوردند. معترض بودند که چرا مردم در لوله تفنگ ارتشی‌ها گل بگذارند در حالی که دست آن‌ها به خون ملت آلوده است. آن‌ها همان قدر که می‌خواستند با اندیشه التقاطی خود، دین را از التقاط و پاکیزه کنند (!)، در مشی سیاسی و عملی خود هم می‌خواستند که همه چیز را با سرنیزه و خونریزی پیش ببرند و در این راه از قتل هیچ‌کس ابایی نداشتند.

 


 



فرقان، ساده‌زیستی را تا اندازه فلاکت‌طلبی مطرح می‌کرد؛
یکی از دلایل ترور شهید مطهری سرمایه‌دار بودن بود!!


6. اندیشه فلاکت طلبی
گودرزی بیشتر بر چوپان ‌زاده بودن خودش تاکید می‌کرد و می‌خواست بگوید من آدمی هستم ساده‌زیست و بی‌توقع و در عین حال فطری. شیخ حبیب‌الله آشوری که از عوامل تاثیرگذار بر گودرزی به شمار می‌آید هم در این فکر با او مشترک بود. او هم پایه تبلیغاتش را بر ساده‌زیستی گذاشته بود و به آقای مطهری بد و بیراه می‌گفت. اصلا یکی از دلایلی که برای ترور آیت‌الله مطهری برشمرده بودند توهم اشرافیت و سرمایه‌دار بودن استاد شهید بود.

این ریشه‌های فکری که عمیقا در ذهن و فکر فرقانی‌ها نفوذ کرده بود، گروهکی دست به اسلحه را ایجاد کرد که برای چکاندن ماشه اسلحه‌شان ترسی به دل راه نمی‌دادند. البته گروهی بر این باورند که فرقانی‌ها افراد مومن و بااخلاصی بودند که با قصد و نیت خیر پای در مسیر مبارزه گذاشته بودند ولی در دام ساده‌اندیشی و تهور فرو افتادند. در هر صورت تاریخ سیاسی ما نشان می‌دهد که هزینه این ساده‌اندیشی‌ها و بی‌باکی‌های بی‌مبنا آن اندازه زیاد بوده است که تلخی و سختی خاطره و پیامدهایش فراموش‌ناشدنی است.

منبع:مشرق

انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.