چرا رهبر انقلاب استقبال گرم یاسر عرفات در هراره را بی‌پاسخ گذاشت؟


خبرگزاری تسنیم: در کتاب «از هراره تا تهران» می‌خوانیم: «مردی با صدای بلند، عربی صحبت می‌کند و هر لحظه به ایشان نزدیک‌تر می‌شود. آقای خامنه‌ای صاحب صدا را می‌شناسند، اما برنمی‌گردند. حالا مردِ عرب آنقدر نزدیک شده است که دیگر صدای پایش را هم می‌شنوند.»

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انتشارات صهبا در بیست و هفتمین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران با تعدادی از عناوین جدید و گذشته خود حضور دارد که شاخص‌ترین آنها روایت سفر رهبر انقلاب به زیمباوه با نام «از هراره تا تهران» است.

این کتاب در 336 صفحه تدوین شده که با ارائه سبکی جدید، سعی دارد ماجرای حضور مقام معظم رهبری در اجلاس سران عدم‌تعهد سال 65 در کشور زیمبابوه و اتصال این اجلاس به اجلاس سران عدم‌تعهد تهران از نقش ایشان در معادلات سیاسی جهان پرده بردارد. متن ذیل بخشی از کتاب است که از صفحات 47 الی 48 انتخاب شده و به شرح ذیل است:

با ورود آقای خامنه‌ای به سالن اجلاس، ردیف‌های عقب، همه می‌ایستند و شروع می‌کنند به دست زدن. آنها که جلو نشسته اند برمی‌گردند تا ببینند چه کسی آمده؛ تا آقای خامنه‌ای را می‌بینند که عصازنان در راهرو جلو می‌آیند، همه بلند می‌شوند و شروع می‌کنند به دست زدن. هیچ نمی‌شود گفت که این ورود چقدر باشکوه است. صدای تشویق قطع نمی‌شود. آقای خامنه‌ای هم با اشاره سر به سران و مقامات احترام می‌گذارند و بعضاً دست را با عصا برای کسی بلند می‌کنند. مثلِ این استقبال گرم، از موگابه میزبان، «کاسترو» از کوبا، «اورتگا» از نیکاراگوئه، و «سام نجوما» رهبر مبارزات نامیبیا علیه آفریقای جنوبی هم انجام می‌شود. یکی از مأموران تشریفات تعارف می کند تا ایشان روی صندلی خودشان، در ابتدای ِردیف سوم بنشینند.

آقای خامنه‌ای روی صندلی خود نشسته‌اند که سر و صداهایی از عقب می‌شنوند. مردی با صدای بلند، عربی صحبت می‌کند و هر لحظه به ایشان نزدیک‌تر می‌شود. آقای خامنه‌ای صاحب صدا را می‌شناسند، اما برنمی‌گردند تا او را ببینند. حالا مردِ عرب آنقدر نزدیک شده است که دیگر صدای پایش را هم می‌شنوند.

دست‌های مرد عرب در یک لحظه از دو طرف، بازوان آقای خامنه‌ای را می‌گیرد، اما آقای خامنه‌ای خیلی سرد، فقط نگاهی به «عرفات» می اندازند و دوباره رویشان را برمی‌گردانند. عرفات می‌خواهد رابطه‌اش را با ایران گرم نشان دهد و یک روبوسیِ صمیمی و برادرانه انجام دهد، اما طرف مقابلش حتی یک دست دادن رسمی را هم از او دریغ می‌کند. و یاسر عرفات دلیل این برخورد را خوب می‌داند.

سال پنجاه و هفت، بیست و هشتم بهمن، فرودگاه مهرآباد تعطیل بود. اما یک هواپیمای مسافربری کوچک، با وجود هشدارهای پشت سر هم برج مراقبت، بدون توجه، به فرودگاه نزدیک شد و بالاخره با پررویی روی باند نشست. یاسر غرفات از هواپیما پیاده شد و گفت: می‌خواهم نزد امام(ره) بروم. به او اعتراض کردند که چرا از قبل اطلاع ندادید. گفت: آدم برای ورود به خانه خودش، از قبل اطلاع نمی‌دهد؛ من به آمریکایی‌ها هم گفته‌ام که با شما کاری ندارم، من به ایران تکیه می‌کنم. آن روز مردم ایران سرخوش از پیروزی انقلابشان، «ابو عمار» را به عنوان نماد مبارزه فلسطین می‌دیدند و برای دیدنش سر و دست می‌شکستند. 

این همان «محمد عبدالرحمن عبدالرؤف الحسینی» یا ابوعمار یا یاسر عرفات است. با همان لباس نظامی و چفیه بسته بر سر؛ اما آقای خامنه‌ای حاضر نیستند با او دست بدهند. بوی خیانت و سازشکاری عرفات کم‌کم بلند شده و این را شامه تیز ایرانی‌ها خوب احساس می‌کرد. ...

ادامه دارد...

انتهای پیام/