حرفهای شاعر «صبح زود» از توصیههای اسفندقه تا جلسات شهرستان ادب
خبرگزاری تسنیم: لواسانی از معدود شاعران جوان است که نیماییهای او در کتاب «صبح زود» منتشر شد. او از ارتباط خود با امیری اسفندقه و بچههای شهرستان ادب میگوید.
به گزارش خبرگزاری تسنیم؛ سید علی لواسانی از شاعران جوان است که در سال 1369 در تهران به دنیا آمده است. چند سالی است که به سرایش شعر مشغول است. به بهانهٔ انتشار اولین کتابش با عنوان «صبح زود» با او به گفتگو نشستهایم. این کتاب در روزهای پایانی نمایشگاه کتاب تهران رونمایی میشود. گفتگوی تفصیلی تسنیم با این شاعر جوان که او هم از کتاب اولیها محسوب میشود را در ادامه میخوانید:
*تسنیم: برای ابتدای مصاحبه از چگونگی شروع فعالیتهای ادبی خود برایمان بگویید.
عرض کنم که شروع فعالیت ادبی من یعنی همان سرایش شعر برمیگردد به سالهای دبیرستان. یعنی در حدود سال 86، 87 که به صورت مبتدی چیزهایی مینوشتم که وزن و قافیه داشت ولی فعالیت جدی من از سال 1388 شروع شد زمانی که پیش دانشگاهیام تمام شد و با جلسات «حلقهٔ روشنا» آشنا شدم. جلساتی که استاد مرتضی امیری اسفندقه به عنوان منتقد در آن حضور داشتند و آشنایی من با ایشان تاثیر بسیار زیادی در شعر و شخصیت من گذاشت خب همانطور که میدانید ایشان سوای اینکه شاعر توانایی هستند به معنای واقعی کلمه معلم هستند، یک معلم تمام عیار به همین خاطر در همان شروع آشنایی ایشان همیشه با من در رابطه با شعر صحبت میکردند و همواره نصیحتها و توصیههای راهگشایی داشتند مثلا من تا پیش از آن شعر را محدود در لحظهٔ سرایش میدانستم و فکر میکردم شعر امری کاملا ذوقی است و تصورم بر این بود که قوت شعر تنها بستگی به استعداد شاعر دارد ولی پس از آشنایی با استاد امیری متوجه شدم که استعداد برای موفق شدن یک شاعر لازم هست ولی کافی نیست و یک شاعر باید برای ارتقای شعرش مطالعهٔ جدی داشته باشد به عنوان مثال ایشان همواره ما را چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم به مطالعهٔ شعر و آثار شاعران بزرگ توصیه میکردند مثلا ایشان چند بار به من میگفتند که هر شب سعی کن حداقل دو غزل حافظ را به طور دقیق و موشکافانه حفظ کنی و صورت غیر مستقیم این توصیهها هم رفتار و منش خود ایشان بود. مثلا ایشان خدا را شکر حافظهٔ بسیار قوی دارند به طوری که هر وقت با ایشان بحث میکردیم از حافظه چندین بیت میخوانند و همین امر ما را به مطالعهٔ بیشتر تشویق میکرد.
*تسنیم: چه کسانی در آن سالها مشوقتان بودند و چه شد که با حلقهٔ روشنا آشنا شدید؟
خب مثل اکثر آدمها اولین مشوقهای من پدر و مادرم بودند، به خصوص پدرم و در دبیرستان نیز ما مشاوری داشتیم (آقای شیرازی) که با اینکه شاعر نبودند ولی مطالعات خوبی در زمینهٔ ادبیات داشتند من شعرهایم را برایشان میخواندم و ایشان من را بسیار تشویق میکردند.
دیگر مشوق من در مدرسه استاد ادبیاتمان آقای سالاری بودند که بسیار با مهربانی با من و شعرهایم برخورد میکردند و اصلا آشنایی من با حلقهٔ روشنا از دیداری که با ایشان داشتم شروع شد. به یاد دارم بعد از اتمام سال پیش دانشگاهی برای دیدار با ایشان به دفترشان رفتم و از بخت خوب من، آقای قزوه هم آنجا بودند که استاد سالاری گفتند که چه خوب شد که الان آمدی. چند شعرت را برای آقای قزوه بخوان! من هم خواندم و آقای قزوه در مورد شعر من صحبت کردند و در آخر، جلسهٔ حلقهٔ روشنا را که استاد امیری معلم آن جلسه بود را به من پیشنهاد دادند.
دقیقا خاطرم هست بعد از اینکه از دفتر آقای سالاری بیرون آمدم به خیابان انقلاب رفتم (دفتر ایشان در نزدیکی خیابان انقلاب بود) و کتاب «چین کلاغ» استاد امیری اسفندقه را تهیه کردم. و از همان برخورد اول شیفتهٔ شعرهای ایشان شدم با اینکه ورود به فضای ذهنی شاعران کمی زمان بر است ولی کتاب «چین کلاغ» به سرعت مرا جذب فضای ذهنی شاعر کرد. مثلا اولین شعری که از ایشان خواندم قصیده وارهٔ باران بود:
باران شبیه آبشار آمد سرشار آمد، سیل وار آمد
آمد شبیه سیل اما سبز بیدلهره بیداردار آمد
با ما قراری داشت هرباره این بار اما بیقرار آمد
خلاصه من با «چین کلاغ» وارد دنیای شعرامیری اسفندقه شدم و پس از آن با شرکت در جلسات «حلقهٔ روشنا» با شخصیت ایشان آشنا شدم.
*تسنیم: یعنی شما تا پیش از «چین کلاغ» مجموعهای از شاعران معاصر نخوانده بودید؟
نه چندان. یعنی به صورت جسته گریخته با چند شاعر معاصر آشنا بودم ولی مطالعاتم چندان جدی نبود. مثلا در سالهای کمی شهریار میخواندم ولی مطالعاتم چندان جدی و عمیق نبود.
*تسنیم: فضای جلسات «حلقهٔ روشنا» به چه شکل بود؟
در آن ابتدای ورودم به جلسات حلقهٔ روشنا فضا بسیار خوب بود. آقای امیری به عنوان استاد در جلسه بودند. آقای حدادیان به عنوان گردانندهٔ این جلسات حضور داشتند و آقای فاضل نظری هم در بیشتر جلسات شرکت میکردند و کلا فضای بسیار خوبی بود. استاد امیری مجال بسیار مناسبی برای معلمی (به معنای واقعی کلمه) داشتند و تمام اعضای انجمن از نظرات ایشان بهره میبرند و برای من که تازه وارد بودم این فضا بسیار جذاب بود.
ولی متاسفانه بعد از مدتی جلسه از رونق افتاد به طوری که مثلا آقای امیری اسفندقه فرصت کمتری برای صحبت کردن داشتند. در مجموع مثل تمام جلساتی که پس از مدتی سیر خوب و منطقی، سیر نزولی پیدا میکنند جلسات «حلقهٔ روشنا» نیز به چنین سرنوشتی دچار شد.
*تسنیم: چه کسانی در جلسات «حلقهٔ روشنا» شرکت میکردند؟
آقای نظری را که گفتم، به صورت مستمر شرکت میکردند آقای حسین جنتی میآمدند. آقای محسن رضوانی حضور داشتند. سید صابر موسوی به صورت جسته و گریخته میآمد. بعد از مدتی هم که من به جلسات میرفتم آقایان محمد سهرابی، محسن عرب خالقی، سید محمد حسین حسینی، علی رکن الدین، امیر تیموری، علی چاوشی و چند تن دیگر از شاعران جوان نیز به جمع «حلقهٔ روشنا» اضافه شدند.
*تسنیم: به غیر از شرکت در «حلقهٔ روشنا» چه فعالیتهای ادبی از قبیل مطالعه و پژوهش داشتید؟
اجازه بدهید بحث شرکت درانجمنهای ادبی به پایان برسد بعد عرض میکنم. همانطور که میدانید جلسات «حلقهٔ روشنا» در دانشگاه تهران برگزار میشود به همین خاطر این جلسات پس از اتمام هر سال تحصیلی تعطیل میشود و در طول تابستان برگزار نمیشود.
در سال اولی که در «حلقهٔ روشنا» شرکت میکردم پس از تمام شدن سال تحصیلی و تعطیلی جلسات خلا بزرگی را در خودم احساس میکردم و میخواستم با شرکت در جلسات دیگر این خلا را پر کنم به همین خاطر به جلسات مختلفی رفتم که یکی از مهمترینشان جلسهٔ «حلقهٔ مهر» در خانهٔ شاعران بود که گردانندهٔ آن جلسه استاد ساعد باقری بودند (و کماکان نیز هستند) من با اینکه از لحاظ فضای فکری و سیاسی با افرادی که در خانهٔ شاعران میآمدند اختلاف نظر داشتم ولی به دلیل همان خلایی که عرض کردم و همچنین به دلیل قوت ادبی که این جلسه داشت در آن شرکت میکردم.
به یاد دارم من در جلسات اول تنها به عنوان شنونده شرکت میکردم و همیشه در انتهای سالن و روبروی استاد باقری مینشستم و با اینکه تا پیش از این هیچ شناخت و آشنایی با استاد باقری نداشتم ایشان در بیشتر مواقع جلسه با حالت مهربانانهای به من نگاه میکردند و در رابطه با شعرها صحبت میکردند که این نوع توجه ایشان به من برایم بسیار دلچسب بود و همین رابطهٔ نامرئی و دوستانه سبب شد که من بعد از چند جلسه با ایشان از نزدیک سلام و احوالپرسی کنم و شعر بخوانم.
*تسنیم: در واقع آقای باقری پس از آقای امیری اسفندقه دومین استاد شما در زمینهٔ شعر بود.
بله دقیقا بعد از آن برخورد اول که گفتم رابطهام با استاد باقری گستردهتر شد و در واقع من جذب رفتار و منش ایشان شدم و در نتیجه بیشتر پیش ایشان میرفتم شعر میخواندم صحبت میکردم و ایشان همواره من را راهنمایی میکردند و مثل استاد امیری من را به مطالعهٔ زیاد توصیه میکردند مثلا ایشان همیشه به من میگفتند که سعی کن بهترین شاعر بشوی نه حتی یکی از شاعران خوب بلکه بهترین شاعر و برای این کار هم باید مطالعهٔ بسیار زیادی داشته باشی.
مثلا باید از تمام شاعران نام دار گذشته حداقل یک غزل یا یک قصیده حفظ باشی. ایشان همچنین به من میگفتند که برای تقویت شعرت باید به هنرهای دیگر نظیر سینما، موسیقی، نقاشی و... نیز توجه داشته باشی. در واقع بعد از استاد امیری اسفندقه، استاد باقری بیشترین سهم را در جدیتر شدن فعالیتهای من در عرصهٔ ادبیات را ایفا کردند.
*تسنیم: چه شد که پایت به موسسهٔ شهرستان ادب باز شد؟
بعد از آنکه جلسات «حلقهٔ روشنا» دچار چنان سیر نزولی شد که عرض کردم دیگر به این جلسات نرفتم و همچنین جلسات «حلقهٔ مهر» را هم به دلیل اختلاف نظرهای سیاسی ترک کردم. تقریبا سرگشته بودم تا اینکه یک روز آقای سیار به بهانهٔ شرکت در جلسهٔ نقد کتاب شعر، من را به طبقهٔ چهارم ساختمانی واقع در میدان طالقانی بردند که بعدا متوجه شدم که نام آنجا موسسهٔ فرهنگی شهرستان ادب است.
در آن روز جلسهٔ نقد کتاب شعری از عباس احمدی بود که دوستانی نظیر آقای وحیدزاده، اردستانی، صنوبری و.. حضور داشتند. آشنایی من با شهرستان ادب از اینجا بود و رفته رفته این آشنایی گسترش پیدا کرد و بعد من در جلسهٔ نقد شعر که چهارشنبهها برگزار میشد (و میشود) شرکت کردم که در آن جلسات آقایان مودب، داوودی، نعمتی، اردستانی و عرفانپور حضور داشتند و جلسات بسیار جدی بود با اینکه فضا کاملا دوستانه بود ولی نقدها بسیار جدی و سازنده بود.
بد نیست اینجا نقل قولی از استاد ساعدباقری داشته باشم ایشان میگفتند که درجلسات شعر حوزهٔ هنری در دههٔ 60 که سید حسن حسینی و قیصر امینپور شرکت داشتند نقدهای جلسه گاهی آنقدر تند میشد که اگر کسی از بیرون میآمد و از سابقهٔ دوستی اعضا بیخبر بود تصور میکرد که ما در حال دعوا با یکدیگر هستیم. البته قصد قیاس ندارم ولی نقدهای ما در آن جلسات به این شکل بود.
*تسنیم: خب کمی هم در رابطه با سیر مطالعاتیتان توضیح دهید.
بله همانطور که عرض کردم سیر مطالعاتی من در دوران دبیرستان بسیار کم رمق و جسته گریخته بود. ولی پس از اینکه با استاد امیری و استاد باقری آشنا شدم مطالعاتم جدیتر شد مثلا از قدما بیشتر به شعر حافظ توجه داشتم و دارم و به نظر من شعر حافظ شعری است که هرچه بیشتر داخل فضای آن شوی عمق آن بیشتر میشود و لایههای بیشتری از شعرش برای تو روشن میشود.
از سایر قدما در دورههای زمانی مختلف از صائب، بیدل، سعدی، رودکی و شاعران بزرگ دیگر آثاری خواندهام. مثلا با صائب از طریق کتاب «مجموعهٔ رنگین گل» استاد قهرمان آشنا شدم که گزیدهای ست از شعرهای صائب و الحق کتاب بسیار خوبی است.
از معاصرین هم از شاعرانی چون شهریار، رهی معیری، اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج، فروغ فرخزاد، شفیعی کدکنی، حسین منزوی و قیصر امینپور آثاری را مطالعه کردهام ولی سه تن از این شعرا را بیشتر مطالعه کردم و بیشتر تحت تاثیر آنها بودم: اخوان، منزوی و قیصر و به خصوص قیصر که تا حدودی تحت تاثیر او بوده و هستم.
*تسنیم: خیلی ممنون. در آخر در مورد اولین کتاب شعرتان بگویید.
اولین مجموعهٔ شعر من با عنوان «صبح زود» که در بردارندهٔ شعرهای من بین سالهای 88 تا 92 است. با 31 شعر (18 شعر کلاسیک و 13 شعر نیمایی) توسط انتشارات شهرستان ادب در نمایشگاه کتاب امسال رونمایی میشود.
*تسنیم: اما سوال آخر همانطور که میدانید شاعران جوان امروزه بیشتر به قالبهایی نظیر غزل و سپید توجه دارند و عملا ما در بین شاعران جوان شاعری نداریم که شعرنیمایی بگوید چه شد که به این قالب روی آوردید در واقع چه ظرفیتهایی در این قالب دیدید؟
بله درست میفرمایید. خاطرم هست یک شب بعد از مراسمی با استاد امیری اسفندقه داشتم پیاده روی میکردم که در راه چند غزل برایشان خواندم در آنجا استاد امیری به من پیشنهاد دادند که بد نیست که به شعر نیمایی توجه داشته باشی که من در آن موقع با حالت خاصی گفتم که نه من اصلا به سراغ شعر نو نخواهم رفت ولی پس از چند ماه که آثار بیشتری از افرادی چون شفیعی کدکنی و قیصر خواندم به این قالب علاقمند شدم و چند کار در این قالب نوشتم. قالب نیمایی قالب بسیار پر ظرفیتی است که جای کار بسیار زیادی دارد.
انتهای پیام/