جشن آسمانی پدرانی که از جان خویش گذشتند
خبرگزاری تسنیم: تو چه میدانی!؟ چهار ساله بود که پدرش آسمانی شد، همه گفتند «با سهمیه قبول شده»، ولی هیچ وقت نفهمیدند کلاس اول وقتی میخواستند به او یاد بدهند که بنویسد «بابا» یک هفته در تب سوخت.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، و تو چه میدانی!؟ چهار ساله بود که پدرش آسمانی شد، همه گفتند «با سهمیه قبول شده»، ولی هیچ وقت نفهمیدند کلاس اول وقتی میخواستند به او یاد بدهند که بنویسد «بابا» یک هفته در تب سوخت و این است حال امروز فرزندان پدران آسمانی که در گلزار شهدای شهر بیتوته میکنند.
امروز تصمیم گرفتم روز پدر را در میان پدران آسمانی جشن بگیرم، نوشتن و قلم زدن درباره پدر شاید کمی برای من هم غریب و سخت باشد، من هم مانند برخی از آدمها درکی از این واژه ندارم، اما با یک دسته گل وارد گلزار شهدا شدم.
اینجا امروز شلوغتر از همیشه است. تعداد زیادی از بچههای دیروز، که امروز خودشان مادر و پدر شده بودند با بچههایشان برای عرض تبریک با چشمانی اشکبار در گلزار شهدای شهر ماوا گرفته بود.
از نگاه کردن به چشمان بارانی کودکان دیروز به راحتی میتوان غمی را که سالها در دلشان نهفته بود را حس کرد، بهانه و دلتنگی سالهای دور را که در یک جمله نمیتوان نوشت، اصلا مرور شبانه خاطرات کودکی برای یافتن نشانی از پدر را که در جمله نمیتوان گنجاند.
همه خاطرات بچههای دیروز در همان سالهای جنگ ثبت شده است، همان آژیر قرمز، لباسهای خاکی، تشییع جنازههای هرروز و همان ساعت کوتاه دیدارها با پدرانی که اغلب مجروح و زخمی بودند.
فاطمه حسینی که 35 بهار زندگیاش را پشت سر گذاشته است با کودکانش در گلزار شهدا حاضر بود، چشمان فاطمه بارانی بود و نگاهش به گلهای روی سنگ قبر خیره بود، فاطمه از بهانههای شبانهاش، از اولین روز تلخ مدرسه رفتن، از دستانی که نبودنت را بهانه میگرفت، حرف زد.
کمی آن سوتر زنی که گردی از پیری چهرهاش را پوشانده بود برای تبریک روز مرد آمده بود، گلهای رز قرمز در کنار لیلیومهای زرد هارمونی رنگی زیبایی را روی سنگ مشکی قبر مرد جوان به وجود آورده بود.
حسین مرد 32 سالهای که پزشک بود برای پدرش کیک تولد آورده بود و با دوستانش روزپدر را به پدر آسمانی خود تبریک گفتند، چه روز عجیبی است امروز هر کسی دلتنگی خاص خود را دارد.
انگار آن روزهای سختِ جنگ برای هیچ کس التهاب نداشت چون دل همه به وجود مردان خدایی گرم بود، آن روزها یک طرف امروز هم یک طرف. اصلا امروز از همان صبح زود دلم گرفته و به دنبال تو میگردم تا گوشهای ازاین شهر شلوغ پیدایت کنم و سر در آغوشت گذارم و بغض سالهای مانده در گلو را بشکنم.
امروز همه به دنبال شانههای مستحکم پدران آسمانی در گلزار شهدای شهر مأوا گرفته بودند، انگار همه از سالهای سخت نبودنتان خسته شدهاند که این گونه خلأ نبودنت را احساس میکنند.
اعتراف میکنم همه آنهایی که دوست داشتند برای روز پدر هدیه بخرند، امروز با گلهای رنگارنگ میان قبرهای گلزار شهدا مأوا گرفتهاند، همه دوست داشتند روز پدر را کنار پدرانشان باشند.
در قاموس ما پدر یعنی یک سفر بیبازگشت، یعنی وعده دیدار پشت حصار سقف کبود، یعنی دلتنگی گلهای شب بو برای باران، یعنی گم شدن عطر سحرگاه یاس در فضای خانه، یعنی دلتنگی من برای تو، یعنی واژه پدر را به حرمت نام و قلب پر مهر مادر، در صندوقچه دلهایمان مخفی کردن.
بازهم روز پدر شد و من میدانم
مثل هر سال فقط فاتحهای میخوانم
مثل هر سال روز پدر را با شاخههای گل به دیدارت آمدم تا بگویم پدر آسمانی شدنت مبارک....
گزارش از زهرا رئیسی
انتهای پیام/ ق