اقرار اندیشکده صهیونیست ها به ناتوانی در برابر ایران هستهای
خبرگزاری تسنیم: یک اندیشکده صهیونیستی با اقرار به ناتوانی اسرائیل در برابر ایران اذعان کرد که اسرائیل به قدری کوچک است که نمیتواند با مدلهای فعلی بازدارندگی دوسویه سازگار شود، زیرا تنها دو یا سه بمب کافی هستند تا اسرائیل را محو و نابود کنند.
به گزارش گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، اندیشکده صهیونیستی «مطالعات امنیت ملی» در گزارشی به قلم «آونر گولوف» ازاعضای ارشد این مؤسسه و «یوری سادات» از اندیشکده «شورای روابط خارجی» به بررسی مهار ایران هستهای پرداخت و نوشت: آمریکاییها در طول هفتاد سال گذشته آموختهاند که سلاحهای هستهای میتوانند ثبات را ارتقا دهند، اما اسرائیل در این زمینه درس متفاوتی گرفته است. در حالی که متفکرین و سیاستگذاران در پایتختهای کشورهای غربی به سناریوهای مرتبط با مهار ایران میاندیشند رهبران اسرائیل با چنین چیزی مخالفت کرده و اظهار میدارند: «ما قبل از مهار دست به اقدام پیشگیرانه خواهیم زد.»
یک ایران هستهای میتواند منطقه را باثبات سازد
از نظر طرفداران رویکرد مهار، پافشاری اسرائیل به نظر ستیزهجویانه و سلطه طلبانه است. متفکرین تیزبینی همچون «رابرت جرویس» استدلال میکنند که یک ایران هستهای ممکن است به هیچوجه مصیبتبار نباشد و اگر به درستی اداره شود حتی میتواند منطقه را باثبات سازد. هرچه باشد کره شمالی هم به یک کشور هستهای تبدیل شد و چنین چیزی به رقابت تسلیحاتی یا جنگ منجر نشد. رویارویی هستهای میان اسرائیل و ایران باعث دوراندیشی و احتیاط بیشتر این رقبای منطقهای میشود، همانطور که این امر در مورد هند و پاکستان و همچنین دو ابرقدرت جنگ سرد مشاهده گردید.
دو یا سه بمب کافی است تا اسرائیل را محو و نابود کنند
اما در اسرائیل تاریخ به گونهای دیگر نوشته شده است. در این منطقه جنگ سرد به هیچوجه سرد نبود و در واقع دورهای از جنگهای نیابتی خونین علیه کشورهای عرب تحت حمایت شوروی را شامل میشد. صرفنظر از این، اسرائیلیها پیشاپیش بر این باورند که دشمنانشان به گونهای غیرمنطقی مایل به نابودی اسرائیل هستند حتی اگر با حملات هستهای تلافیجویانه مواجه شوند. از نظر اسرائیلیها، اسرائیل به قدری کوچک است که نمیتواند با مدلهای فعلی بازدارندگی دوسویه سازگار شود، زیرا تنها دو یا سه بمب کافی هستند تا اسرائیل را محو و نابود کنند.
ایران هستهای اسرائیل را در برابر اقدامات تحریکآمیز بدون دفاع خواهد گذاشت
تئوری بازدارندگی هستهای مستلزم یک «جفت هستهای باثبات» است. اما اسرائیلیها خود را تنها با یک دشمن مواجه نمیبینند که بتوان آن را بازداشت، بلکه خود را مواجه با ائتلاف گستردهای از دولتها و گروههای غیردولتی میبینند که کمر به نابودی آنها بستهاند. بر اساس دکترین اسرائیل، این عدم تقارن کمّی را تنها میتوان از طریق دستیابی به یک مزیت کیفی کاملاً برتر متعادل ساخت. از چنین دیدگاهی، یک ایران هستهای توازن فعلی را بر هم زده و اسرائیل را در برابر انواع گوناگون اقدامات تحریکآمیز بدون دفاع خواهد گذاشت.
در تابستان سال 1981، اسرائیل دقیقاً به همین دلایل برنامه هستهای عراق را مورد حمله قرار داد. رهبران اسرائیل خطرات ناشی از رویارویی نظامی را به احتمال از دست دادن برتری کیفی خویش ترجیح دادند. اسناد و مدارک داخلی مربوط به فرآیند تصمیمگیری اسرائیل نشان میدهند که این محاسبات تا چه حد در تصمیم اسرائیل مبنی بر حمله به عراق از نقش اساسی برخوردار بودند. «رافائل ایتان» فرمانده ستاد کل ارتش اسرائیل با یادآوری آن عملیات اظهار داشته: «ما کار [درست] را انجام دادیم و به این عربهای دیوانه اجازه ندادیم به سلاح هستهای دست یابند.» یک روز پس از اینکه جنگندههای اسرائیلی عراق را بمباران کردند نخستوزیر اسرائیل در نامهای خصوصی به «رونالد ریگان» نوشت: «سه بمب از نوع [ریخته شده در] هیروشیما میتوانستند بیتالمقدس… تلآویو … [و] حیفا را ویران کنند.»
کاربرد تئوری بازدارندگی در مورد خاورمیانه با چالشهای عمدهای مواجه است
رویکرد سازشناپذیر اسرائیل شاید ریشه در فرهنگ و تاریخچه خاص آن داشته باشد، اما از دیدگاه واقعگراهای اسرائیلی چنین رویکردی حاصل یک تحلیل شفاف و عملگرایانه است. کاربرد تئوری بازدارندگی در مورد خاورمیانه با چالشهای عمدهای مواجه است و چشمانداز تاریخی جاهطلبیهای هستهای ایران چنین چیزی را به خوبی نشان میدهد. اسناد و مدارکی که از کاخ صدام حسین به دست آمدهاند اثباتکننده سوءظنهایی هستند که اسرائیل در آن زمان متهم شده بود در رابطه با آنها اغراق میکند. با اینکه طرفداران مهار ایران در حال حاضر برخی از فرضیات اصولی اسرائیل را مردود میشمارند، اما ذکر این نکته ضروری است که صحت این فرضیات در مورد صدام اثبات گردیدند و حداقل باید به طور جدی مورد ملاحظه قرار گیرند.
ترس اسرائیلیها از ایران
از نظر اسرائیلیها رهبران ایران تا آن حد مخالف با موجودیت اسرائیل هستند که حاضرند در راستای نابودی اسرائیل خطرات بزرگی را به جان خریده و هزینه گزافی بپردازند. اظهارات رهبر ایران مبنی بر اینکه «اسرائیل باید به خاکستر تبدیل شود» با اظهارات احمدینژاد مبنی بر اینکه «اسرائیل باید از روی نقشه محو شود» تنها این پنداشتهای محکم و تغییرناپذیر اسرائیلیها را تائید میکنند.
این ترس و واهمهها دلیل اصلی عدم پذیرش مهار یک ایران هستهای نزد افکار عمومی اسرائیل است. نظرسنجیها نشان میدهند که دوسوم اسرائیلیهای یهودی از حمله «پیشگیرانه» به عنوان آخرین چاره حمایت میکنند. اسرائیلی که ارتش آن متشکل از سربازان وظیفه از همه اقشار جامعه است و خط مقدم آن در برابر حملات تلافیجویانه آسیبپذیر است این افکار عمومی است که باید بار جنگ را به دوش بکشد. با این حال، اسرائیلیها بر این باورند که ویرانی دوسویه باعث بازدارندگی دشمنانشان نمیشود و به همین خاطر در طول بیش از یک دهه عزم راسخ خود مبنی بر متحمل شدن هزینههای معنادار پیش از رویارویی با یک دشمن هستهای «مهارشده» را نشان دادهاند.
اسرائیل با ائتلافی متشکل از رقبای بزرگتر مواجه است
مسائل جغرافیایی نیز طرز تفکر اسرائیل و آمریکا در قبال بازدارندگی هستهای را از هم متمایز ساختهاند. هنگامی که «کنان» سیاست «مهار» را به عنوان راهبردی جهت همترازی با شوروی تدوین کرد در واقع یک دشمن دارای اندازه و مقیاس برابر را مدنظر قرار داد، حال آنکه اسرائیل با ائتلافی متشکل از رقبای بزرگتر مواجه است. در سال 1948، این ائتلاف متشکل از کشورهای عرب بود که تأسیس یک کشور یهودی را در معرض تهدید قرار میدادند. اسرائیل در سالهای 1967 و 1973 نیز علیه ائتلافی از دشمنانش جنگید. هر یک از کشورهایی که با اسرائیل میجنگیدند از لحاظ اندازه و جمعیت از اسرائیل بزرگتر بودند. در حال حاضر چنین ائتلافی شاید شامل بازیگران غیردولتی مانند حزبالله یا عوامل جهادی فاقد کشور شود که به کمک اقدامات تلافیجویانه هستهای بالقوه نمیتوان مانع آنها شد.
ثبات در خاورمیانه از طریق یک همترازی نسبی حاصل میشود
این شرایط اسرائیل را وادار میسازند تا به دنبال دستیابی به یک برتری کیفی در برابر هرگونه ائتلاف واقعگرایانه دشمنانش باشد تا بدین طریق با برتری کمّی آنها برابری کرده و بقای خود را تضمین کند. برنامههای هستهای آمریکا، روسیه، چین، انگلیس، فرانسه، هند و پاکستان در راستای واکنش به تهدید هستهای شکل گرفتند، اما قابلیت هستهای اسرائیل اساساً با هدف مقابله با تهدیدات متعارف تکوین یافت. بر اساس دکترین اسرائیل، ثبات در خاورمیانه از طریق همترازی هستهای حاصل نمیشود، بلکه از طریق یک همترازی نسبی حاصل میشود که در قالب آن کیفیت با کمیت همتراز میشود.
وسعت ایران تقریباً هشتاد برابر وسعت اسرائیل است
این منطق در حال حاضر در تعاملات اسرائیل با ایران بسیار فعال و پویا است. اگر عوامل نیابتی و متحدان ایران را به کناری بگذاریم وسعت ایران تقریباً هشتاد برابر وسعت اسرائیل است و جمعیت این کشور نیز حدوداً ده برابر جمعیت اسرائیل است. تندروها در ایران به این حقایق اشاره میکنند و از ایران میخواهند تا جهان اسلام را در ستیز با اسرائیل رهبری کند.
هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور سابق ایران، در سخنرانی خویش در روز قدس سال 2001 به وسعت و آسیبپذیری اسرائیل اشاره کرد و اظهار داشت: «هنگامی که دنیای اسلام به سلاحهایی مسلح شود که اسرائیل در اختیار دارد راهبرد استعمارگری به بنبست میرسد.. استفاده از یک بمب اتمی چیزی را در اسرائیل باقی نخواهد گذاشت، اما چنین چیزی در جهان اسلام تنها باعث بروز خسارت میشود.»
در یک رویارویی هستهای بالقوه ایران پیروز خواهد شد
پیامی که در اسرائیل دریافت شد روشن و شفاف است ـ اگر ایران به بمب [هستهای] دست یابد نیروهای درون این کشور به دنبال رهبری ائتلافی از کشورهای مسلمان علیه اسرائیل خواهند بود. یک نکته مهم دیگر اینکه رهبران ایران بر این باورند که در یک رویارویی هستهای بالقوه ایران پیروز خواهد شد. آیا چنین تصوری کاملاً بعید و باورنکردنی است؟ برنامه ریزان اسرائیل علناً میگویند بالا گرفتن تنش و تبدیل آن به یک جنگ هستهای بسیار نامحتمل است. با این حال، آنها همچنان چنین ریسکی را قابلتحمل نمیدانند، زیرا هزینههای چنین پیامد فاجعه باری حتی بالاتر خواهد بود.
اگر آمریکا گزینه مهار را انتخاب کند منطقه وارد دوران خطرناکی خواهد شد
اگر آمریکا علناً گزینه مهار را انتخاب کند در آن صورت منطقه وارد دوران خطرناکی خواهد شد. از نظر اسرائیل و آمریکا، انتقال به یک تفکر بازدارندگی دوسویه با توجه به نابرابر بودن وسعت طرفین باعث میشود هر دو کشور انگیزه یابند ریسک بیشتری را متصور شوند. ایران با علم به این در بدترین حالت متحمل خسارت میشود شاید دلوجرئت یافته و به شیوهای تهاجمیتر بر اسرائیل فشار آورده و با این کشور برخورد کند. اسرائیل با پیشبینی چنین چیزی شاید گزینه خطرناک حمله به ایران را انتخاب کند تا پیشدستی کرده و مانع ایران شود و بدین ترتیب خطر جنگ را به جان بخرد.
تجربه عراق و تعمیم آن به ایران
خاورمیانه قبلاً همچنین شرایط پویایی را تجربه کرده است، یعنی آن هنگام که احتمال ظهور جفت [هستهای] عراق ـ اسرائیل در اواخر دهه 1970 شکل گرفت. در سال 1974 سازمانهای اطلاعاتی بیرونی اسرائیل ابتدا علائم وجود یک برنامه هستهای را در عراق کشف کردند. در طول دوره هفتساله پس از آن اسرائیل یک حرکت دیپلماتیک، خرابکارانه و براندازانه علیه عراق به راه انداخت که در سال 1981 به بمباران راکتور هستهای اوسیراک عراق انجامید.
نگاهی دقیق به فرآیند تدوین سیاستها در درون کابینه امنیتی اسرائیل در طول سالهایی که به حمله اسرائیل به عراق انجامید نشان میدهد که حمله مذکور بر اساس دو تصور عمده انجام گرفت: صدام حسین ممکن است بقای خود را به خطر اندازد تا اسرائیل را نابود کند؛ و اسرائیل قادر نخواهد بود در برابر ائتلافی به رهبری یک عراق هستهای از خود دفاع کند.
بر اساس یکی از ارزیابیهای موساد که توسط یکی از دستیاران نزدیک نخستوزیر گزارش گردید، صدام حسین به عنوان یک فرد «خود بزرگ بین، سرسخت، دغلکار، کارکشته و بیرحم» ارزیابی شده بود که «که مایل بود خطرات بزرگی را به جان خریده و دست به اقدامات شدید بزند… وی با دستیابی به سلاح هستهای قادر میگردید اسرائیل را در معرض تهدید و حمله قرار دهد و بدین ترتیب بر جهان عرب استیلا یابد.» این گزارش افزوده بود که صدام «آماده است به زودی دست به اقدام بزند حتی با علم به اینکه به دنبال آن ممکن است با اقدامات تلافیجویانه مواجه شود.»
بر سر سرنوشت اسرائیل نباید قمار کرد
به گفته «یاکوف امیدرور»، مشاور سابق امنیت ملی اسرائیل که در سال 1981 به عنوان افسر پرونده در اطلاعات ارتش اسرائیل فعالیت میکرد، تفکر «مناخیم بگین» مبتنی بر این باور بود که «بر سر سرنوشت اسرائیل نباید قمار کرد» و اینکه «هر چیزی که موجودیت یهودیها را تهدید کند باید با واکنش سختی مواجه شود.»
این باور که صدام حسین ممکن است در راستای آسیب زدن به اسرائیل دست به اقدامات نامعقول بزند تنها مختص دولت «بگین» نبود و در واقع نمایانگر دیدگاههای سرسختانهای است که در اسرائیل رایج هستند. در جریان جنگ خلیج [فارس] در سال 1991، اسحاق شامیر نخستوزیر وقت اسرائیل غالباً صدام را «مرد دیوانه» مینامید. «دان شامرون» رئیس ستاد ارتش اسرائیل استدلال میکرد که صدام یک بازیگر بیخرد است که «حتی به شکل انتحاری به تفکر میپردازد.» وی علناً اظهار داشت که «نهتنها اسرائیل بلکه ابرقدرتی همچون آمریکا هم نمیتواند صدام حسین را بازدارد.»
صدام چه فکری در سر داشت؟
اگرچه عدم تمایل اسرائیل به پذیرش مهار و توازن هستهای ممکن است کژاندیشانه به نظر برسد، اما اسناد و مدارکی که در سال 2003 به دست نیروهای آمریکایی افتادند نشان میدهند که برداشت اسرائیل از اقدامات عراق به هیچوجه اشتباه نبود. اسناد و مدارک مربوط به نشستهای محرمانه صدام در زمینه تعیین راهبرد یک خط فکری را نمایان میسازند که دقیقاً بازتابدهنده دلواپسی و تردید اسرائیل است. در بهار سال 1979، صدام به مشاورانش گفته بود: «ما مایلیم به انتظار نشسته و از بکارگیری آن خودداری کنیم… تا بتوانیم تضمینکننده جنگی طولانی باشیم که [برای اسرائیل] ویرانگر است و سر فرصت هر متر از سرزمین را تصرف کرده و با رودخانههایی از خون دشمن را غرق کنیم. نگرش ما نسبت به جنگ چیزی کمتر از این نیست.»
این بحث و دیگر مباحثات تصویری از طرح دو مرحلهای صدام را ترسیم میکنند: مرحله اول دستیابی به توازن هستهای با اسرائیل بود و مرحله دوم استفاده از بازدارندگی هستهای جهت رویارویی با اسرائیل در سطح متعارف بود، یعنی در سطحی که در آن عراق و متحدانش از مزایای قابلتوجهی برخوردار بودند. در جریان یکی از گفتگوها صدام توضیح میدهد که اگر اسرائیل احساس کند موجودیتش به خطر افتاده است بر روی بغداد بمب [هستهای] خواهد ریخت مگر اینکه توازن هستهای حاصلشده باشد.
علیرغم اینکه اسرائیل به ایجاد جنجال متهم شد اما بعداً مشخص شد که در رابطه با عراق ارزیابیهای اسرائیل در زمینه شناخت طرز تفکر صدام واقعگرایانه بودند. این بدان معنا نیست که چنین استدلالی را باید اتوماتیکوار به ایران هم تعمیم داد. البته حتی مقامات ارشد تشکیلات امنیتی اسرائیل استدلال میکنند که رهبران ایران «عملگرا» هستند. با این حال، تجربه عراق به ما میآموزد که جنجالبرانگیزی لزوماً فاقد واقعگرایی نیست و اینکه در رابطه با ایران هم نگرانیهای اعلامشده توسط اسرائیل را نباید سریعاً مردود شمرد.
آمریکا با انتخاب گزینه مهار انگیزه اسرائیل و ایران جهت ریسکپذیری بیشتر را افزایش میدهد
از مهار تا محدودیت
خطر اینکه تجارب آمریکا در زمینه سیاست مهار در خاورمیانه تکرار نشوند زیاد است. نکته طنزآمیز در اینجاست که آمریکا با انتخاب گزینه مهار ممکن است انگیزه اسرائیل و ایران جهت ریسکپذیری بیشتر را افزایش دهد. از نظر آمریکاییهایی که معتقدند مهار یک ایران هستهای بیش از اقدامات پیشگیرانه منافع ملی آمریکا را تأمین میکند کاربرد رویکرد مهار در خاورمیانه امری محتاطانه و دوراندیشانه است. عدم توازن جغرافیایی میان اسرائیل و رقبایش را میتوان از طریق استقرار دائم نیروهای نظامی آمریکا در اسرائیل و ایجاد یک چتر هستهای از بین برد. در همین راستا، تقویت قابلیتهای «حمله ثانویه» نابرابریهای ناشی از شکاف دموگرافیکی و جغرافیایی موجود را از بین خواهد برد. یک گزینه دیگر انعقاد یک پیمان امنیتی میان آمریکا و اسرائیل است که جذابیت ایجاد ائتلاف جهت مقابله با اسرائیل را در نزد تندروهای ایران کاهش خواهد داد.
خلاصه اینکه کسانی که خواهان مهار یک ایران هستهای هستند باید به دقت به این موضوع بیندیشند که گذار به چنین واقعیتی مستلزم چه چیزهایی خواهد بود. اگر ثبات در منطقه ـ و اجتناب از یک جنگ دیگر در خلیجفارس ـ نهایتاً به نفع آمریکا باشد در آن صورت گزینش سیاست مهار توسط آمریکا ممکن است نتایج کاملاً متضادی را به دنبال داشته باشد.
منبع: اشراف
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.