سازنده تنها کار ایرانی درباره «عبیر»: ما ایرانیها، شرمنده عبیرها باقی نمیمانیم
خبرگزاری تسنیم:«چرا جنگ» تنها اثر ایرانیای است که به ماجرای عبیر الجنابی پرداخته است. اگر نامی از «چرا جنگ» و عابدین مهدوی سازنده این مستند در پرونده «جایی میان پروندان عبیر» نبود، پرونده ناقص میماند.مهدوی یک یادداشت شفاهی به تسنیم داده است.
خبرگزاری تسنیم: در شرایطی که رسانههای به ظاهر نقاد ایرانی، هرروز سرگرم یک بازی مبتذل با مصرف داخلی محدود هستند، اتفاقات واقعی در دنیای بیرحم واقعی درست در غیاب رسانهای و فرهنگی ایران در حال رقم خوردن است. 8 سال پیش یکی از بزرگترین و وحشیانهترین جنایات قرن در نزدیکی ما اتفاق افتاد و سکوت مرگبار رسانهها و فرهنگ ایرانی بعد از 8 سال همچنان ادامه دارد. همه منابع رسانهای و فرهنگی ایرانی کماکان خالی از هر اثری در فاشسازی اصلی ماجرا، بزرگنمایی و مانور رسانهای روی آن و حالا هم یادآوری و استفاده از آن است.
«عبیر الجنابی» دختر 14 ساله عراقی، در خانهاش بود که استیو گرین و چهار سرباز آمریکایی دیگر به خانه آنها حملهور شدند؛ پدر، مادر و برادر کوچکش را کشتند، به او تجاوز کردند و پیکرش را سوزانند. به همین صراحت و قطعیت. در چند گزارش قبلی پرونده «جایی میان ابروان عبیر» نوشتیم که رسانههای جریان اصلی غرب چگونه با این ماجرا معامله کردند و چگونه رسانههای ایرانی، ماجرا را عملا نادیده گرفتند.
اما این همه ماجرا نیست، یک مستند درخشان از یک مستندساز ایرانی به نام عابدین مهدوی، کارنامه 8 ساله ایرانیها در بازنمایی این بیعدالتی و حقیقتکشی آشکار را خالی نمیگذارد. عابدین مهدوی یک مستندساز مشهور ایرانی است و سابقه کار مستندسازی ضدجنگ در بسیاری از کشورهای دنیا در کارنامه فیلمسازی او مشاهده میشود.
این لیست بلندبالای فیلم ها و مستندهای مهدوی است: سورج و مینهای هرات، افغانستان1382/ کودکان مقدس، افغانستان 1383/ بازگشت یک بومی، افغانستان 1383-1382/ رد مرز، افغانستان 1384/کودکان آسمان، افغانستان 1383-1384/کوچ فوری، ایران 1385/خانه آخر زندگی است، ایران 1385/حافظان پارس، ایران 1386/افتخاری دیگر، ایران 1386/پرستوهای برباره، لبنان 1387/ بچههای مدرسه دازان، ایران 1387/ میم مثل مهر، ایران 1388/ نبض، ایران 1388/ نیاز، پاکستان 1389 /نسل درد، ایران - فلسطین، غزه 1388/ هائیتی زنده است، هائیتی 1389/فرزندان بولیواری، کوبا – هائیتی – ونزوئلا 1389/دکتر زاکا، هائیتی- ونزوئلا- کوبا - کلمبیا 1389/شعر بدون مرز، سوئد 1390/چرا جنگ؟ ایران – سوئیس – سوئد 1390/خوش آمدید به موگادیشو، سومالی 1390 /اینجا خانه ماست، ایران – تهران/ خط سبز، سومالی- کنیا 92-1391
لیستی که ظاهرا برای مدیریت فرهنگی اهمیت چندانی ندارد.
مهدوی چندی پیش استودیویی به نام کودکان مقدس تاسیس کرده است. استودیو هنری کودکان مقدس، به عنوان یکی از فعال ترین موسسات فرهنگی هنری بین المللی در زمینه فعالیت های انسانی و بشردوستانه برای کودکان جنگ زده فعالیت خود را در ایران دوباره آغاز نموده است.
«چرا جنگ» مستندی از عابدین مهدوی است که در سال 1390 ساخته میشود. این مستند به عبیرالجنابی، دختر 14 ساله عراقی تقدیم شده است و در آن ماجراهای تجاوز و قتل او شرح داده است. «چرا جنگ» تنها اثر ایرانیای است که به این ماجرا پرداخته است. اگر نامی از «چرا جنگ» در پرونده «جایی میان پروندان عبیر» نبود، پرونده ناقص میماند.
این یادداشت شفاهی عابدین مهدوی برای پرونده «جایی میان ابروان عبیر» تسنیم است:
ما نه اتاق فکر میخواهیم نه این همه بخشنامه و دستور و بازی… . ایدئولوژی هنر امروز ایران ما چیست؟
ما همه چیزمان را از سیدمرتضی داریم. سید مرتضی به ما یاد داد که هنر برای تعالی انسان است، برای بزرگ کردن انسان. هنر جلفبازی نیست.اصلا بازی نیست. همه ما هم مسیر سید مرتضی را می دانیم، هم زندگی قبلی او را؛ تحول او با آمدن حضرت امام(ره)، انقلاب اسلامی و زندگی بعدی او را؛ همه را در کنار هم میبینیم. مرتضی آوینی مسیر را رفته بود.از راه نرفته حرف نمیزد و میگفت هنر برای به اوج رسیدن روح انسان و به سمت تعالی رسیدن است. حالا چه زمانی هنر سمت تعالی میرود. وقتی که یک ایدئولوژی، به معنای دقیق کلمه، پشت آن باشد.
ما نه اتاق فکر میخواهیم نه این همه بخشنامه و دستور و بازی… . ایدئولوژی هنر امروز ایران ما چیست؟ وزارتخانه ها و موسسات وابسته فرهنگی هنری است ؟ خانه ها و محافل گوناگون هنری و هنرمندان است ؟ گالری های گوناگون و مُدهای روز هنری است؟ از داخل همه اینها چی بیرون آمده است؟ نمی گویم چه چیزی برای انسان اصلاً می گویم برای این وطن، یکی از بزرگترین وظایف امروز ما این است که به دنیا نشان دهیم که دارند درباره ما دروغ میگویند، درباره ایران و مردمش دروغ می گویند، درباره اسلام دروغ می گویند، نشان دهیم که اسلام دین صلح و دوستی است، ایرانی های صلح طلبند، نه این مزخرفاتی که غربیها با پول صهیونیست به عنوان خوراک به مردم دنیا تزریق میکنند. هنر امروز ایران چه قدر تلاش کرده است این را نشان دهد؟ از مرزهای خود دفاع کند ؟ از حقایق وطن و دین و ملیت و حقانیتش دفاع کند ؟
خیلی وقت است که خودمان را از فضای فعلی هنر موجود در این مرز، رها کردهایم
ما برای خود، تفکر و ایدئولوژی خودمان را داریم و مسیر مستقیم خودمان را با سرعت تمام می رویم و خیلی وقت است که خودمان را از فضای فعلی هنر موجود در این مرز، که هر روز به سمتی سوق می گیرد، رها کرده ایم.
والا ما نه ادعا داریم که چپ هستیم و نه راست ، نه حزباللهیایم نه اصولگرا، نه سیاسی و نه دنبال این جناح و آن جناح.. ولی به اعتقاد خودم دارم مسیری را جلو میروم که همه این ادعاها برای همین به وجود آمده است.
عابدین مهدوی، کارش را دفعه اول از کار برای کودکان مین زده کردستان در سال 78 شروع کرد و امروز رسیده به کار برای همه کودکان جنگ زده دنیا
یادم میآید یکشب؛ آخرهای شب در یک هتل در کنیا نشسته بودیم. قرار بود فردا صبحش، یک بار کمک ببریم سومالی. خودت خوب میدانی من اهل تبلیغ کردن برای خودم نیستم. یکی از بچهها عکسی از من در صفحه فیسبوک گذاشته بود و نوشته بود که ما در آفریقاییم و فردا میخواهیم یک بار کمک ببریم سومالی. بار کمک را هم خودمان جمع کرده بودم، برای هیچ ارگانی هم نبود.خودمان جمع کرده بودیم. یکی این وسط پیدا شده بود و زیر عکس نوشته بود که آقای عابدین مهدوی، این همه گرسنه در تهران، شما پاشدید رفتید آفریقا؟ اول بیا به گرسنههای مملکت خودت کمک کن. اتفاقا از قضا ایشان هنرمند هم بودند.
وقتی این مطلب را دیدم . خیلی بهم برخورد. آدمی هم نوشته بودش که هنرمند خوب و معروفی است. باید جوابش را میدادم. من معمولا تو فیسبوک جواب نمیدم. اما این یکی را خودم رفتم زیر عکس و جواب بهش دادم. دو تا حرف زدم؛اول گفتم که آقای محترم! عابدین مهدوی، کارش را دفعه اول از کار برای کودکان مین زده کردستان در سال 78 شروع کرد و امروز رسیده به کار برای همه کودکان جنگ زده دنیا. کلا این شغل من است ، همین الان برو و به هر انجمن و گروه و خانه ای که برای کودکان کار و خیابان و بیماری های خاص و سرطانی سری بزن و سراغی از من بگیر… همه اینجاها یک ردپایی از عابدین مهدوی هست و وظیفه اش بوده که باشد.بیرون گود نشستن و گفتن لنگش کن خیلی راحت است. شماها چی کار کردید برای بچههای مملکت خودتان.
خیلی خیلی حرفه ای هاتان از طریق آقازاده های فرهنگی از درون تخم مرغ شانسی ظهور کردید و هنرمند شدید و الان با پورشه توی خیابان اندرزگو دیده می شوید
خیلی خیلی حرفه ای هاتان، از طریق آقازاده های فرهنگی وقت در دوره های مختلف، از درون تخم مرغ شانسی ظهور کردید و هنرمند شدید و نمایشگاه ها و حراجی ها را گرفتید و الان با پورشه توی خیابان اندرزگو دیده می شوید، برای من کلاس فلسفه هنر برگزار نکنید لطفاً.
در این میان هنرمندان مستضعف و شهرستانی ها هم با هزاران ایده و تفکر،که هر روز دم این درب منتظر اتمام جلسه حاج آقا شدند و تا چشم به هم زدند دوره بعدی آمد و دوره بعدی... این اصولاً البته در ایران اپیدمی بوده است، در دوره های مختلف.
زمانی که من به درد و رنج بچهها ایرانی میرسیدم شما با پول وام های فرهنگی در حراجی های اروپایی، کارهنری می دیدی و مک دونالد می زدی
اما مهتر از این حرف، یک حرف دیگر هم بهش زدم. گفتم باباجان، این ها حرفهای انسانی است. مرز و مملکت نمیشناسد. چه فرقی میکند یک بچه ایرانی یا یک بچه آفریقایی… هر دو انسان اند و دارند رنج میکشند، به داد همه بچهها باید رسید. من در دوره ای اتفاقا به داد رنج و درد بچه های ایرانی رسیدم و اتفاقاً چوبش را هم خوردم که شما با پول وام های فرهنگی در حراجی های اروپایی، کارهنری می دیدی و مک دونالد می زدی.
اگر خودم را نمیشناختم الان اینجا نبودم در دانشگاه سوئد داشتم دکترایم را می گرفتم و هر روز هم یک بازی در می آوردم که عابدین مهدوی میآید ایران و نمیآید
مشکل میدانی کجاست؟آدمها باید یک مسیری را طی کنند تا از آدم تبدیل بشوند به انسان. یک مسیر سهگانه خداشناسی و خودشناسی و جامعه شناسی. من ادعا میکنم که حداقل خودم را شناختهام خدایم را هم اندازه عقل و دل کوچکم شناختهام. اگر خودم را نمیشناختم الان اینجا نبودم، نشسته بودم در دانشگاه سوئد، داشتم دکترایم را می گرفتم و هر روز هم یک بازی در می آوردم که عابدین مهدوی میآید ایران و نمیآید و شاید هم رقم میلیون دلاری آمریکا و کانادا را پذیرفته بودم… ولی زندگیام را تعطیل کردم افتادم دنبال همین مسیر.
مسیر من دفاع از حقوق کودکان و کودکان جنگ زده دنیا توسط هنر است و بس
مسیر من دفاع از حقوق کودکان و کودکان جنگ زده دنیا توسط هنر است و بس. ماجرای عبیره هم همین بوده است و چیزی غیر از این نیست.
دفعه اولی که خبر ماجرای عبیر به گوش من خورد خیلی من را آتش زد.جگرم سوخت و انگار باری روی دوشم آمد
برگردیم سراغ قصه عبیر،من در سال 2004 و 2006 دو سفر به عراق داشتم. در اثنای سفر دوم این اتفاق افتاد . ابتدای کار خبرش خیلی محدود نشر پیدا کرد، اما بعد از یک مدت یک فیلمی منتشر شد و ناگهان خبر منفجر شد. واقعیتش را بخواهم بگویم همان دفعه اولی که این خبر به گوش من خورد خیلی من را آتش زد.جگرم سوخت. دو شب پیاپی گریه می کردم، اصلا نمیتوانستم تصور کنم که یک انسان اینقدر اینقدر اینقدر از مرحله انسانیت پرت شود و به جایی برسد که با یک دختربچه اینجور رفتار کند.
این یک مساله عام در جنگ است و حالا این بار در قالب تجاوز به یک کودک غمانگیزترین و وحشیانهترین حالت را به خود گرفته بود
من همان دفعه اولی که این خبر را شنیدم انگار باری روی دوشم آمد. نمیتوانستم ببینم چنین اتفاقی افتاده است و ماها همه ساکت نشستهایم و داریم میبینیم که رسانههای جریان اصلی غرب چگونه دارند با این ماجرا معامله میکنند. ایده «چرا جنگ» در واقع از همین جا به ذهن من خطور کرد. به این نتیجه رسیدم که بهترین قالب برای پرداختن به این مساله این است که یک قالب فلسفی انتخاب کنم.چه کسی میتواند ادعا کند که در جنگ های مختلف دیگر، مثلاً در جنگ های جهانی اول و دوم، در همه جنگ ها مساله تجاوز اتفاق نیفتاده است. این یک مساله عام در جنگ است و حالا این بار در قالب تجاوز به یک کودک غمانگیزترین و وحشیانهترین حالت را به خود گرفته بود وآن موقع فکر کردم که بهترین راه برای پرداخت این مساله این است که اساسا بگوییم که »چرا جنگ؟»
من اصولاً نمی گویم چرا فلان جنگ در فلانجا رخ داد، من می گویم اصلاً چرا جنگ؟
ماجرای عبیر تا مدتی عملا با توجیه و همراهی خبرنگاران همراه، خبرنگارانی که در واقع صرفاً کارمندان سیستم های دولتی آمریکا هستند سرپوش گذاشته شد
واقعیت این است که نحوه پرداخت رسانههای جریان اصلی غرب به مساله «عبیر» به شدت خطرناک و ناجوانمردانه بود. ماجرای عبیر تا مدتی عملا با توجیه و همراهی خبرنگاران همراه، خبرنگارانی که در واقع صرفاً کارمندان سیستم های دولتی آمریکا هستند و در اصل تایپیست هستند نه خبرنگار، سرپوش گذاشته شد.
من از همان ابتدا ناگزیر شدم که خودم وارد مرحله تحقیقات شوم و در مورد عبیر شخصاً وارد میدان شوم. آن زمان اساساً خبری در مورد عبیر در رسانهها نبود. هیچ کس هم با ما هم مسیر نبود و گوشش به این حرفها بدهکار بود و اصولاً عده ای نیز به دلیل ارتباط من با شبکه خبرنگاران ایندیپندنت بین المللی از من هراس داشتند و ما یک تنه باید مسیری را که شروع کرده بودیم تا انتها میرفتیم. تا اینکه بالاخره استیو گرین رفت سمت بازداشت شدن و دادگاهی شدن و تازه آنجا بود که دنیا فهمید خبرنگاران همراه در واقع چه خیانت انسانی بزرگی انجام دادهاند.
خبرنگاران همراه،عملا و به قصد اجازه دادند که آنهایی که مغز متفکر حمله آمریکا به عراق هستند، تیم رسانهای خودشان را وارد میدان کنند
خبرنگاران همراه، علاوه بر اینکه هیچ حرکتی در مورد «عبیر» انجام ندادند؛ عملا و به قصد اجازه دادند که آنهایی که مغز متفکر حمله آمریکا به عراق هستند، تیم رسانهای خودشان را وارد میدان کنند و اجازه کار از دست رسانههای مستقل خارج شود. بعد از این مرحله تازه کار رسانههای جریان اصلی شروع شد. آن موقع تازه تظاهراتهای ضدجنگ آمریکا در عراق آغاز شده بود و فرصت خوبی برای اتاق فکر جنگ عراق در آمریکا بود تا سرپوشی روی جنایات آمریکا در عراق بگذارد.
در ماجرای «عبیر» عملا یک خط رسانهای واحد از سمت رسانههای جریان اصلی در حال القاء بود:اصطلاح مزخرف «جنگه دیگه !»
اگر به رسانههای آن موقع دقت کنید در ماجرای «عبیر» عملا یک خط رسانهای واحد از سمت رسانههای جریان اصلی در حال القاء بود. نهایت تلاش این رسانهها این بود که این خط القاء شود که به قدری فشار جنگ در عراق روی سربازان ارتش و نیروی انسانی زیاداست که وقوع این اتفاقات اجتنابناپذیر است؛ آنقدر این سربازان بیچاره فشار روانی رویشان است که در هرصورت باعث میشود که این اتفاقات بد هم بیفتد. اتفاقاتی که بد است ولی بالاخره در شرایط طبیعی اتفاق نیفتاده است. اصطلاح مزخرف «جنگه دیگه !»
همزمان با اتفاق عبیر، برای اولین بار بحث تجاوز به زنان در ارتش آمریکا مطرح شد
مثلا دقیق به خاطرم هست که همان زمان بود که برای اولین بار بحث تجاوز به زنان در ارتش آمریکا مطرح شد. گفتند که خب، اتفاق عبیر افتاده است، درست اما وضع این سربازان بیچاره اینقدر خراب است که به سربازان زن آمریکایی هم در جنگ تجاوز شده است.یادم نمیآیدکه سی. ان. ان بود یا ایندیپندنت که همان موقع برای اولین بار یک آمار وحشتناک از میزان تجاوز در ارتش آمریکا منتشر کرد و خوب تبعاتی هم همچون تظاهراتهایی دربر داشت.
مغز متفکرهای جنگ عراق از این فرصت استفاده کردند برای اینکه بیایند و بگویند که استیو گرین تحت تاثیر فشارهای روانی جنگ دست به این اقدام زده است
خلاصه همه چی دست به دست هم داد تا این مغز متفکرهای جنگ عراق از این فرصت استفاده کردند برای اینکه بیایند و بگویند که استیو گرین تحت تاثیر فشارهای روانی جنگ دست به این اقدام زده است.زیاد هم مقصر نیست.
ما بعد از پنج شش سال تازه توانستیم برای «عبیر» کاری کنیم. آنهم یک کار کوچک. خیلی شرمنده و متاسفیم
ما بعد از پنج شش سال تازه توانستیم برای «عبیر» کاری کنیم. آنهم یک کار کوچک. خیلی شرمنده و متاسفیم ولی توانمان همین بود.من دوست داشتم کامل و جامع سراغ مساله برویم. بنابراین شروع به جمعآوری متریال و داده کردم و به همین خاطر اینقدر طول کشید.اما من نمیتوانستم بیتفاوت بنشینم، 20 سال دیگر هم طول میکشید من این مستند را میساختم. برای اینکه با چشمان خودم دیدم که چگونه با این ماجرا بازی کردند. چگونه مردم آمریکا را در یک مرحله به واکنش دفعی کشاندند و شلوغش کردند و آخرش هم گفتند بابا طرف مشکل روانی هم داشت؛ کارش بد بود، ولی بالاخره خودش هم مشکل داشت.مشکل او را هم درک کنید.
بعد هم که ماجرای ویکیلیکس و برادلی منینگ اتفاق افتاد و ارتش آمریکا به شدت حساس شد و همه ورودی ها و خروجیها را بست.
هنوز هم بعد از گذشت 8 سال ، روی ماجرای اصلی سرپوش گذاشتهاند
«چرا جنگ» فیلمی بودکه میخواست فلسفه و ماهیت جنگ را نمایش بدهد. آدمهایی که جنگ را ایجاد میکنند، آدمها یی که از جنگ حمایت میکنند، آدمهایی که با جنگ تجارت میکنند و آدمهایی که جلوی جنگ و ماهیت آن مقاومت میکنند. و مهمتر از همه آدمهایی که تبدیل به رباتهای جنگجو شدند. رباتهایی برنامه ریزی شده برای آدمکشی. هنوز هم بعد از گذشت 8 سال ، هنوز روی ماجرای اصلی سرپوش گذاشتهاند، اما سروصداهایی از گوشه و کنار، حتی در خود آمریکا شنیده میشود، خیلیها شروع به تحقیق و حرف زدن دربارهاش کردهاند، اما هنوز اتفاقی نیفتاده است. ماجرای اصلی چیست؟
ماجرای اصلی این است: سیستم روانی ارتش آمریکا در حال پرورش رباتهای آدمکش در پوست انسان است
به نظر من واضح است: سیستم روانی ارتش آمریکا در حال پرورش رباتهای آدمکش در پوست انسان است. آمریکاییها دارند آدمهایی میسازند که دیگر آدم نیستند، ماشینهای آدمکشی هستند، خالی از هر نوع احساس، ایمان، دین و اخلاق. این تنها حرف من نیست و نوام چامسکی سالهاست که این حرف را زده است، رباتهای آدمکشی که جوری بار آمدهاند که فقط به این فکر کنند که" آن قدرت محض کره زمین، ما هستیم". این یعنی یک توهم کاذب برای سربازان آمریکایی است که به خودشان این مشروعیت را بدهند که هر کار دلشان میخواهد انجام دهند.
معجزه مقاومت مردمی برای شکستن توهم قدرت محض بودن آمریکا
این توهم کاذب وقتی وارد کشورهای جهان سوم میشود چون معمولا با یک پتشوانه رسانهای هم پشتیبانی میشود، حتی در فرم لباس و تجهیزات ارتش آمریکا نیز طراحی و گنجانده شده است، آمریکا را به شدت جلو میاندازد.مردم در عراق و افغانستان اسم سرباز آمریکایی را میشنوند میترسند.سایهاش را میبینند میترسند، مگر اینکه بر این توهم کاذب غالب شوند. در نجف عراق چه اتفاقی افتاد؟ چه اتفاقی افتاد که دو آپاچی آمریکا سقوط کرد. در سومالی چه اتفاقی افتاد؟ در ویتنام و در بسیاری از کشورها ، دقیقا شکستن همین توهم کاذب بود. معجزه مقاومت مردمی برای شکستن توهم قدرت محض بودن آمریکا.
سرباز را میگذارند جلوی شبیهساز و سرباز با آن شبیهساز آدم میکشد و با تعداد بیشتر آدمهایی که کشته است میتواند مرخصی بیشتری بگیرد و برود خانه
من درباره این رباتهای انسان نما تحقیق کرده ام. درباره آدمهایی که صرفاً جنگجواند.دیگر فقط بلدند آدم بکشند. ارتش آمریکا از این موجودات تشکیل شده است و بزرگترین گناه را در حق جوانان امریکایی به عنوان یک انسان مرتکب شده است ، سرباز را میگذارند جلوی شبیهساز و سرباز با آن شبیهساز آدم میکشد و با تعداد بیشتر آدمهایی که کشته است میتواند مرخصی بیشتری بگیرد و برود خانه.معلوم است که پایان این ماجرا چیست؟
خوشحالم که بالاخره یکی پیدا شد که سراغ این موضوع رفت. من تنها کسی نبودم که این کار را کردم، در داخل خود آمریکا، مستندسازها و خبرنگارهایی پیدا شدند و آمدند زندگیشان را سر تحقیق درباره این موضوع گذاشتند که ارتش آمریکا دارد به چه سمت و سویی میرود. فریاد زدند که این دیگر ارتش افتخارآمیز ما نیست. این رباتهایی که دیگر چیزی به نام احساس، ایمان، دین و اخلاق ندارد افتخار سرزمین ما نیستند.
ناراحتم، از اینکه من تنها ایرانیای بودم که سراغ این مساله رفتم
سیستم ایدئولوژیک فضای کلی رسانه ایران که من خاک پای همه فعالیین اش با هر ایدئولوژی و تفکری هستم، خالی از یک تفکر رسانه ای بین المللی است و هنوز نتوانسته است فضای بین المللی رسانه و قدرتش را بشناسد و تا زمانی که این تفکر صحیح و پر قدرت شکل نگیرد راه به جایی نخواهیم برد، حقیقت اصولاً یا شیرین است و یا تلخ، همیشه تلخ نیست، در کار رسانه، در عرصه بین المللی زمانی که این تفکر نباشد، شما نه می توانید شیرینی یک واقعیت را به دنیا بچشانید و نه او تمایلی خواهد داشت تا او را بچشد چون دیگران از شما زرنگ تر خواهند بود ، چه برسد به تلخی هزاران حقیقت تلخ انسانی دنیای امروز ما.
واقعیت این است که ما در ایران دور حصار محدود خودمان گیر کردهایم، آن وقت ادعای کار بینالمللی هم داریم!
کار بین المللی این نیست که بلند شویم برویم در کشوری و نمایشگاه کتاب برگزار کنیم و هفته فیلم بگذاریم و با مخارج هزاران دلاری از بیت المال برگردیم
ما ادعای کار بین المللی داریم، اما هنوز تفاوت کار برون مرزی و بین المللی را نمی دانیم. کار بین المللی این نیست که بلند شویم برویم در کشوری و نمایشگاه کتاب برگزار کنیم و هفته فیلم بگذاریم و با مخارج هزاران دلاری از بیت المال برگردیم. این یعنی کار برون مرزی، در جای خودش هم خوب هست و هم لازم البته با ایده های جدید و در شان و منزلت وجهه هنر این مرز و بوم.
کار بین المللی یعنی با یک تفکر ایدئولوژیک، و با یک ایده و نظریه جهان شمول و بدون ترس ، حرف مان را به کل دنیا بزنیم
اما ربطی به کار بین المللی ندارد. کار بین المللی یعنی با یک تفکر ایدئولوژیک، و با یک ایده و نظریه جهان شمول و بدون ترس ، حرف مان را به کل دنیا بزنیم و احترام دنیا را حفظ کنیم، یعنی اینکه باور کنیم ایدئولوژی ما نیز به درد کل جهان و همه انسان ها می خورد. تفکر ما نیز جهانی است، اما تا وقتی به همین تفکر محلی خودمان قانع باشیم، به همین تفکر بدون ایدئولوژی و محدود، مطمئن باشید هیچ اتفاقی نمیافتد و دنیا بر ما با همین مدار کثیفی که درونش قرار گرفته است خواهد تاخت.
هنوز باور نداریم که ارزش های ما انسانی و جهانی است و از روبرو شدن با جهان میترسیم
مشکل این است که ما هنوز باور نداریم که ارزش های ما انسانی و جهانی است و از روبرو شدن با جهان میترسیم. مدیران ما دنیا را اصولاً فقط چند کشور می بینند و می دانند، کل کاربین المللی ما شده یک کار برون مرزی محدود آن هم با کلی ترس و لرز که برایمان بد نشود و مشکلی پیش نیاید و بعد هم گزارش های سالانه فلان مدیر که این کارهای بین المللی را ما کرده ایم.
دنیا مال ما و هنرمندان معتقدمان ، مطبوعاتمان و فرهنگیان ما هم هست، نه فقط مال این چشم آبی های دروغگو که از آن سر دنیا لشکرکشی می کنند
نه آقا. اصلا دنیا مال نیز هست؛ حداقل اگر شما مدیران این را نمی گویید من به عنوان یک شخص فعال در زمینه صلح و هنر این را قاطعانه می گویم، دنیا مال ما و هنرمندان معتقدمان ، مطبوعاتمان و فرهنگیان ما نیز هست، نه فقط مال این چشم آبی های دروغگو که از آن سر دنیا لشکرکشی می کنند، در منطقه ای که ما از هزاران سال پیش صاحبش بوده ایم و اگر سری به نفیس ترین کتابهایشان در کتابخانه های تو در تویشان بزنند اسنادش بد جوری سینه سپر کرده است، آنها بد جوری تبلیغ می کنند که آمده اند دنیا را آزاد کنند و همینجوری میشود که سربازهایشان خیال می کنند دنیا مال آنهاست و این جنایات را رخ میدهند. نه برادر! دنیا مال ماست؛ مال حرف های ما. مال حرف های انسانی ما که تمامی بزرگان ما به ما آموخته اند، امکان ندارد من به دوستان خارجی ام دیوان حضرت حافظ را هدیه نکنم و مگر حرف ما چیزی جز انسانیت و احترام به انسان بودن آدم هاست. ما می توانیم حرفهای انسانیمان را به گوش تمامی جهانیان برسانیم.
چه کسی می تواند بگوید که در همین دو هفته ای که ما درگیر ماجرای لیلا حاتمی بودیم چند عبیر دیگر با همین وضع فجیع مورد جنایت ضد بشری قرار نگرفت
اما امروز، ایران شده است کشور ترسناک و ایرانی ها شده اند آدم های خشن و ترسناک. فقط هم برای اینکه ما در این تفکر محدود محلی گیر کرده ایم. الان یکی دو هفته است دعوا سر اینکه خانم لیلا حاتمی با ژیل ژاکوب دست داد و روبوسی کرد یا نه، بالا گرفته است.
نمی خواهم بگویم کار خوب یا بدی بود. اصلا بحثی راجع به خود قضیه ندارم. اما این تمرکز رسانه ای عظیم همه رسانه های ایرانی روی این قضیه واقعا چه قدر ما را جلو انداخت؟ تنها باعث شد تا رسانه بین المللی روی موج رسانه های ما حرکت کند و از این موضوع بهره برداری های تخریبی خود را پیش ببرد، و ما از همین سوراخ هزاران بار تیر و ترکش خورده ایم و تک تیرانداز های رسانه هایشان خوب ما را از همین سوراخ نشانه گرفته اند. این همان تفکر محلی است که درباره ش حرف می زنیم. واقعا چه کسی می تواند بگوید که در همین دو هفته ای که ما درگیر این ماجراها بوده ایم چند عبیر دیگر با همین وضع فجیع مورد جنایت ضد بشری قرار نگرفت و به شهادت نرسید و ما سرگرم سروکله زدن با هم بودیم و آن را ندیدیم.
ما به دست خودمان ظرفیت رسانهایمان را محدود کرده ایم به دیدن چند سانتی متری مقابل خودمان.
بد نیست گاهی مدیران هنری، فرهنگی و رسانه ای صرفاً زیر کولر گازی بنشینند و کتاب های چاپ اصلی خاطرات فعالین رسانه و خبرنگاران غربی را بخوانند
از طرف دیگر حتی ما وقتی از این مرحله رد میشویم و میخواهیم از ارزش های جهان شمولمان حرف بزنیم، دوباره خودمان با دست خودمان مخاطبانمان را محلی و محدود می کنیم. میخواهیم در مورد بلایی که جنگ سر کودکان دنیا آورده است حرف بزنیم، اول کار یک گوشه و کنایه سیاسی تاریخ مصرف دار هم داخلش میاندازیم و کل کار را نابود میکنیم و دیگر چشم ها و گوش ها بر روی صدا و تصویرمان در آن سوی مرزها بسته می شود. اینها اقتضائات کار رسانهای جدید در دنیاست. چیزی که سیستم ما بلدش نیست. باید درجه حساسیت را کم کنیم و حرفمان را بزنیم ما برعکسش کار میکنیم. دست میگذاریم روی چیزی که همه دنیا حساسیت دارند و اول مخاطبانمان را میرانیم بعد حرف اصلی را میزنیم. همه اینها از نداشتن همان تفکر ایدئولوژیک جهانی بیرون میآید که بد نیست گاهی مدیران هنری، فرهنگی و رسانه ای و یا مسئولین اتاق فکر های فرهنگی و فعالییت های بین المللی به جای شرکت در بسیاری از مراسمات متفرقه و همچنین بررسی پرونده های فعالییتی هنرمندان، صرفاً زیر کولر گازی بنشینند و کتاب های چاپ اصلی خاطرات فعالین رسانه و خبرنگاران غربی را بخوانند حتی اگر نمی توانند درست ترجمه کنند مهم نیست، فقط بخوانند، خوب درک خواهند کرد که آنها چه کرده اند و چه قصد دارند بکنند، آن وقت اتفاقات عجیبی رخ خواهد داد آن هم اگر به مدت مدیریتشان قد بدهد.
با این وضعیت عبیرهای دیگر، در روزها و جاهای دیگر هم دیده نمیشوند و ما ایرانیها همچنان شرمنده عبیر و عبیرها در سراسر دنیا، اما این وضعیت باقی نمی ماند
همین طوری میشود که عبیر الجنابی، اساساً در رسانههای ایرانی دیده نمیشود و با این وضعیت عبیرهای دیگر، در روزها و جاهای دیگر هم دیده نمیشوند و ما ایرانیها همچنان شرمنده عبیر و عبیرها در سراسر دنیا .اما این وضعیت ادامه پیدا نمیکند. خود من چون اصولاً شرمنده واژه سنگین انسان هستم، به روش و سیستم خودم و برای خودم، به نوبه شخصی که تنها قصد دارد خودش باشد و روزگاری برسد که شاید انسان باشد، به هیچ سیستمی کار ندارم و در مسیر خودم برای اینکه بیش از این شرمنده عبیره ها نباشم، به وظیفه خود عمل می کنم و تمامی فعالیت های فرهنگی هنری ام را حنجره فریاد درد این کودکان در دنیا کرده ام و بس.
انتهای پیام/