نگاهی به سلوک و سادهزیستی مقام معظم رهبری
خبرگزاری تسنیم: امروزه در هیچکجای دنیا و حتی مسئولان کشور خودمان نمیتوان کسی را یافت که از نظر سبک زندگی اسلامی و سادهزیستی مشابه آیت الله العظمی امام خامنهای و فرزندان و خانواده معظمله باشند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، ولایت فقیه و رهبری نظام به عنوان مهمترین رکن نظام اسلامی و مستحکمترین سد دفاعی نظام، همواره مورد هجوم بی امان دشمنان بوده است. دشمنان نظام به درستی دریافتهاند تا زمانی که اقتدار و اعتبار رهبری در ایران محفوظ باشد، مطلقاً هیچ پروژهی براندازانهای در جمهوری اسلامی، قابلیت طرح و اجرا نخواهد داشت چرا که به عینه مشاهده کردهاند در گذشته چگونه رهبر انقلاب در زمانی اندک و بی آن که از همهی ابزارهای خود استفاده کند، پیچیدهترین طراحیهای آنان را خنثی کرده است. از این رو، با فهم این که راز ماندگاری و استقامت جمهوری اسلامی، ولایت فقیه و رهبری است، لحظهای از هجومعلیهاینرکننظام،فروگذارینکردهاند. به جرات می توان گفت که امروزه در هیچ کجای دنیا و حتی مسئولان کشور خودمان نمی توان کسی را یافت که از نظر سبک زندگی اسلامی و ساده زیستی مشابه آیت العظمی امام خامنه ای و فرزندان و خانواده معظم له باشند.گزارش ذیل صرفا برخی مصادیق ساده زیستی و برخی ویژگی های شخصیت ایشان می باشد که بمناسبت ربع قرن رهبری امام خامنه ای ضروری است با مردم در میان گذاشته شود: (مصادیق ذکر شده به نقل از شخصیت های انقلاب یا برخی اعضای بیت مقام معظم رهبری می باشد)
حمله به جایگاه رهبری در جمهوری اسلامی، فصل مشترک حلقهی وصل و پیمان نانوشتهی همگی جریانهای جبههی مقابله با نظام اسلامی به شمار میرود که در دو محور کلی «مشروعیت زدایی از اصل ولایت فقیه» و «ایجاد جنگ روانی برضد شخص رهبری انقلاب»، دنبال میگردد. زنده کردن شبهات نخ نما پیرامون مفاهیم مرتبط با ولایت فقیه، تشکیک در ریشههای فقهی ولایت فقیه در تاریخ تشیع، دیکتاتوری و ضد دموکراتیک خواندن ولایت مطلقه فقیه، پافشاری بر ایدهی شورای رهبری به جای رهبری فردی و... اجزای محور نخست «مشروعیت زدایی از اصل ولایت فقیه» محسوب میشود.
از سوی دیگر، مدیریت کارآمد، هوشیاری، بصیرت، اقدام به موقع، شجاعت و تدبیر رهبر معظم انقلاب حضرت «آیت الله خامنهای» سبب گردیده که حمله به شخص ایشان نیز همراه با مبارزه با این اصل مترقی حکومت اسلامی، صورت پذیرد ومعظمله به صورت مداوم، طعمهی بمباران روانی و شبهه پراکنیهای تکراری دشمنان قرار گیرند. زیر سؤال بردن مرجعیت و دانش فقهی رهبرمعظم انقلاب تردید افکنی در مرجعیت و صلاحیت علمی رهبر معظم انقلاب و طرح این مسأله که سابقهی حضور و تحصیل ایشان در حوزه، در حد رسیدن به مرحلهی اجتهاد نبوده است یا ایشان، سلسله مراتب تدریس مرسوم در حوزهها را در کارنامهی علمی خود ندارند، از جمله ابهامهایی است که رسانههای معارض از خلال آن درصدد خدشه وارد کردن به موقعیت علمی و فقهی رهبر انقلاب هستند. اما روایت انتخاب آیت الله خامنهای در مجلس خبرگان پس از رحلت حضرت امام(ره) با مذاکرهها دربارهی چگونگی تشکیل منصب رهبری و فردی یا شورایی بودن آن آغاز میشود و برای شورای رهبری ترکیبها و افراد مختلفی پیشنهاد میشوند که در تمامی آنها، آیت الله خامنهای در صدر لیستها قرار داشته است که این امر نشانگر آن است که اکثریت خبرگان، قائل به نقش و جایگاه آیت الله خامنهای در مقام ولایت بودهاند. البته در نهایت با رأی گیری بین فردی یا شورایی بودن رهبری، 45 نفر به رهبری فرد و بیش از 20نفر نیز به شورای رهبری رأی میدهند و در عمل بحث شورایی بودن رهبری منتفی میگردد.
در مورد قابلیتهای علمی و فقهی رهبر انقلاب نیز بایستی در نظر داشت که آن چه در اجتهاد مهم است، گواهی اساتید برجستهی حوزه، علما و مراجع بر اجتهاد یک شخص است که در این زمینه علما و فقهای زیادی تواناییهای علمی حضرت آیت الله خامنهای را تأیید و تصدیق نمودهاند. ضمن آن که طبق احکام فقهی، حتی شهادت دو نفر عادل خبره به اجتهاد شخصی، برای اثبات اجتهاد وی کافی و قابل قبول است. چه رسد به آن که مراجع، مجتهدان و نیز جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم که مرکب از دهها مجتهد میباشد، ایشان را به مرجعیت پذیرفته باشند. «آیت الله مشکینى» (ریاست مجلس خبرگان رهبرى)، «آیت الله فاضل لنکرانی» (مرجع تقلید)، «آیت الله جوادى آملى» (مدرس حوزهی علمیهی قم)، «آیت الله ابراهیم امینى»، «آیت الله مؤمن» (عضو مجلس خبرگان رهبرى و مدیر حوزهی علمیهی قم)، «آیت الله امامى کاشانى»، «آیت الله طاهری اصفهانی» و... از این جمله هستند. به علاوه، درس خارج مقام معظم رهبری که در آن بسیاری از فضلا شرکت کرده و همگی به ارزش علمی آن شهادت میدهند، دلیل دیگری بر ملکهی اجتهاد ایشان و بنیهی علمی نیرومند و غیرقابل انکار ایشان است.
تقدسزداییازجایگاهمعنویرهبریوتخریبچهرهیمذهبیایشان حمله به جایگاه معنوی و اخلاقی رهبر انقلاب با شایعه پراکنی در خصوص فساد مالی مسوولان و اطرافیان رهبری، زیر سؤال بردن ساده زیستی ایشان، بیماری و حتی بارها خبر قطعی! فوت معظمله و... نیز دیگر اتهامها و ادعاهای کذب برنامهی جنگ روانی دشمن برضد رهبری است که از فرط بلاهت گوینده و بداهت نادرستی، شاید بعضاً نیازی به پاسخگویی نداشته باشند.
با وجود صلاحیت ها و شایستگی های فراوان، هرگز به دنبال مرجعیت و انتشار رساله و رهبری نبودند
بحث مرجعیت هم واقعاً خودش یک بابی است. چون من از نظر کاری هم در این حوزه بیشتر انجام وظیفه میکنم، میتوانم با تمام وجود، با اطمینان کامل عرض کنم که حضرت آقا هیچ رغبتی به مسئله مرجعیت و این جور مسائل ندارند. همان جور که در تلویزیون امسال، ایام سالگرد رحلت امام (رضوانالله تعالی علیه)، تلویزیون برنامه خوبی نشان داد. مجلس خبرگان و موضعگیری خود آقا نسبت به رهبریشان و اینهایی که نشان دادند برای مردم ما خیلی جالب و دیدنی بود.البته ما شنیده بودیم ولی فیلم آن را ندیده بودیم. من این را میتوانم بگویم همان جوری که حضرت آقا در مورد رهبری هیچ رغبتی نداشتند، بلکه استنکاف میکردند و قبول نمیکردند و بر ایشان تحمیل شد، در مرجعیت هم واقعاً این جور است. من هیچ رغبتی و هیچ استقبالی از ناحیه آقا نسبت به قضیه مرجعیت ندیدهام.هر وقت هم ما در این حوزه با ایشان صحبت کردیم، جوابی از ایشان نگرفتیم و استقبال نکردند. خیلی راه ندادند که ما با ایشان صحبت کنیم برای رساله با اینکه الان براساس برآوردی که ما داریم، شاید مقلدین ایشان تقریباً در داخل کشور، در صدر مقلدین دیگر مراجع باشند. یعنی شاید بیشتر جمعیت از حضرت آقا تقلید میکنند اما هنوز ما نتوانستهایم ایشان را راضی کنیم که رساله بدهند و هر وقت هم صحبت کردیم، به یک شکلی شانه از بار این قضیه خالی کردند و ما را به راههای دیگری ارجاع دادند. واقعاً تحت فشار هستیم، از طرف مردم مورد سؤال هستیم. رساله میخواهند، مسائل شرعی را میخواهند، مقلّد هستند.بالاخره آقا را پذیرفتند. کسی هم آقا را تحمیل نکرده است، خودشان انتخاب کردهاند. خوب، باید راه را باز کنیم. ولی دیدیم آقا راه را باز نمیکنند. استقبال نمیکنند. این خاطره را هم عرض بکنم. برای مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی که فوت کردند، حضرت آقا مجلس ختمی در قم گرفتند مسجد اعظم و یک مجلس ختمی هم در تهران مدرسه عالی شهید مطهری آنجا یکی از آقایان منبر رفتند. بخشی از صحبت ایشان راجع به مرجعیت آقا بود. بالاخره ایشان خواست در آن فضا، بعد از فوت مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی، مرجعیت آقا را جا بیندازد. بعد که آمدیم بیرون، آقا فرمودند که عجب منبر بدی ایشان رفت! که فهمیدم آقا حقیقتاً ناراحت شدهاند، به خاطر اینکه این جوری صحبت شده است . یک وقت یکی از آقایان به ما گفت: بالاخره در خارج از کشور، مرجعیت را به رساله میشناسند، مثلاً کشورهای خلیجفارس و کشورهای عربی، مرجع را به رساله میشناسند. مرجع، هر چقدر هم ملاّ باشد، اگر رساله نداشته باشد، اینها او را نمیتوانند بپذیرند و الان بسیاری از شیعیان کشورهای خلیجفارس، مقلّد آقا هستند و وجوهات خوبی هم میدهند.ما به زعم خودمان خواستیم روی همان درک و فهم محدود خودمان، یک جوری حضرت آقا را تحریک کنیم که رساله بدهند. من عرض کردم که بسیاری از مقلدین شما، از این شیعیان کشورهای خلیجفارس هستند و اینها وجوهات خوبی هم میدهند، اگر رساله ندهید، اینها از شما برمیگردند، به کس دیگری مراجعه میکنند، وجوهات هم دیگر نمیدهند. حضرت آقا فرمودند که خوب، وجوهات ندهند. میدهند به یک مرجع دیگر. آن مرجع دیگر هم شهریه میدهد و در اختیار طلبهها قرار میدهد. مگر بنا است همه خیرات به دست ما انجام بشود. دیگران هم خیرات انجام بدهند. این وجوهات توی جیب من که نمیرود. برای من که نیست. این مالِ طلبهها است. حق این طلبهها است. به بنده ندهند، به یکی دیگر میدهند. به یک مرجع دیگر میدهند. او هم میدهد به طلبهها. مگر بناست همه کارهای خیر از طریق من انجام بشود!
منابع خبری و اطلاعاتی رهبر انقلاب از کجاست؟
این گزارشها دو بخش است؛ یکی از کانالهای رسمی است. یک بخش هم در دفتر داریم به عنوان معاونت ارتباطات مردمی که در دوره ریاست جمهوری حضرت آقا هم بود و الان هم هست که خیلی هم گسترده و فعال است.ایشان به همه روِسای جمهور هم همیشه توصیه میکنند که این ارتباطات مردمی را تشکیل بدهند. خوب، این ارتباطات مردمی، هم نامههایی است که مردم میفرستند، هم تلفنهایی است که میزنند که همه ثبت میشود. بعداً تلخیص میشود و خدمت آقا داده میشود. در این نامهها و تلفنها، خیلی از حرفهای مردم هست، نظراتشان، مشکلاتشان، گرفتاریهایشان، انتقاداتشان، همه هم بدون سانسور، خلاصه میشود و در یک جزوه، هر روز مسئول ارتباطات مردمی خدمت آقا تقدیم میکند، صبح به صبح روی میز آقا میگذارند که این خودش یک دریچه بزرگی است به سوی همه مردم.یک وقتی یادم هست یکی از دولتها دولت آقایهاشمی یا آقای خاتمی - خدمت حضرت آقا بودند. ایشان فرمودند من بعضی از طرحهایی و نظراتی را که به آن میرسم، بر اساس همین اطلاعاتی است که از همین ارتباطات مردمی به دست من میرسد.میبینم عجب نکات خوبی است. من کاملاً استفاده میکنم. غیر از این، هر کدام از دستگاههای سیاسی، فرهنگی، امنیتی و اقتصادی در کشور، به نوعی گزارشهای کاری خودشان را شرایطشان، موقعیتشان، وضعیتشان، تحلیلهایشان، پیشنهادها و انتقاداتشان را برای آقا میفرستند. از این دستگاههای رسمی هم همه نوع گزارش میآید و همه اینها خدمت آقا داده میشود.
اطلاعات از 18 کانال
روزی در محضر مقام معظم رهبری بودم که یکی از علمای موجه به آقا گفتند: آقا این چه وضعی است؟ به فقرا رسیدگی نمی شود. آقا فرمودند: پیشنهاد شما چیست؟ آن شخص گفتند: من پیشنهاد می کنم که یک صندوق پیشنهادات راه بیندازید. آقا سر مبارکشان را پایین انداختند و فرمودند: من بیش از بیست سال تجربه مدیریتی در این کشور دارم، این کار جواب نمی دهد. سپس درباره مشکلاتی که این شخص از منطقه خودشان مطرح کرده بودند آقا اطلاعاتی را مطرح کردند و این شخص مبهوت مانده بود که مقام عظیم ولایت این اطلاعات را از کجا آورده اند. سپس آقا فرمودند: از هیجده کانال، اطلاعات به من می رسد و اطلاعاتی به من می رسد که مسئولین دفتر نیز از آن بی خبرند . حجة الاسلام والمسلمین کعبی (عضو مجلس خبرگان رهبری)
تشکر رهبری از یک طلبه گمنام
یک وقتی حضرت آقا مقالهای را در مجلهای خوانده بودند و این مقاله را خیلی پسندیده بودند یک بحث فقهی روز راجع به همین مباحث تولید نسل و ... بود. حضرت آقا نوشته بودند که نویسنده این مقاله را پیدا کنید و ببینید کیست و از او تشکر کنید، عجب مقاله خوبی نوشته است.ما رفتیم نویسنده این مقاله را که یکی از طلبههای جوان قم بود، پیدا کردیم. گفتیم این مقاله شما را حضرت آقا خواندند و خواستند از شما تشکر کنیم. ایشان تعجب کرد. یک طلبه گمنامی است.حضرت آقا را هم هیچ وقت ندیده و ایشان هم او را نمیشناختند! گفت حضرت آقا چطور مقاله مرا خواندند، من تعجب میکنم، آن هم مقاله من در یک مجله، من هم یک آدم گمنام! حالا یک کسی نام و نشان دار است، مقالهای مینویسد، تحلیلی مینویسد، مخاطب را جذب میکند که ببیند چی نوشته شده اما خواندن مقاله یک طلبه گمنام از سوی رهبری، خیلی تعجب دارد. گفت من تشکر حضرت آقا برایم خیلی ارزشمند است و اینکه ایشان این مقاله را خواندند و این وقت را گذاشتند، برایم خیلی جالب است که رهبری، این جور در همه عرصهها حضور دارد.
ارتباط مستقیم با توده های مردم
افراد مختلف هم با آقا دیدار دارند. اینکه بگوییم توده مردم، همه، به صورت مستقیم با حضرت آقا ارتباط دارند، این نیست. امکانپذیر هم نیست، امّا اینکه بگوییم نمایندگانی از بخشهای مختلف مردم با ایشان ارتباط دارند غیر از این دستگاههای رسمی این هم مبالغه نیست. یعنی از قشرهای مختلف مردم، هر کدام به نوعی مستقیم با آقا ارتباط دارند.یا میآیند با آقا صحبت میکنند یا به آقا نامه میدهند و ایشان هم مقیدند بخوانند. گاهی وقتها آقا دستوری میدهند، همه ما در دفتر تعجب میکنیم که از کجا دست حضرت آقا رسیده است. این جور نیست که مطالب و گزارشهایی که به ایشان داده میشود، از کانال دفتر یا از کانال فقط دستگاههای رسمی دولت باشد. ابداً این طور نیست. به موازات این، افراد با آقا دیدار میکنند و با واسطههایی با آقا مرتبطند. همین درس حضرت آقا، یکی از برکاتش همین ارتباط یک بخشی از مردم با آقا است. نامههایشان را میدهند، آقا هم مقیدند بخوانند.
ماجرای انتقادات یک جانباز از دفتر رهبر انقلاب که مستقیم به دست ایشان رسید
من خاطرهای دارم عرض بکنم. سال 70 حضرت آقا به قم مشرف شده بودند و در فیضیه مستقر بودند، در کتابخانه دیداری با جمعی از طلبههای جانباز داشتند. بعد آمدند بالا نماز و ناهار و در اتاق استراحت میکردند. مرا صدا زدند. رفتم خدمتشان. دیدم یک نامه هفت هشت صفحهای از این کاغذهای بزرگ، با خط ریز نوشته شده بود. این نامه را یک جانباز به ایشان نوشته بود و در همان دیدار به آقا داده بود.ایشان آن نامه را میخواندند. فرمودند این نامه را یکی از این جانبازانی که پایین بودند، به من دادند و نامهاش هم مفصل، امّا شیرین است. میخواهم همهاش را بخوانم. بعد به شما میدهم. به آن رسیدگی کنید. بعد فرمودند در این نامه، از دفتر ما گرفته تا بقیه، همه را زیر سؤال برده، هیچ کسی را مصون نگذاشته و خیلی چیزها گفته است! ببینید، ایشان اولاً نامه هفت هشت صفحهای طولانی را نفرمودند برای من خلاصه کنید. بعد در این نامه همهاش انتقاد به دستگاههای حضرت آقا بوده.فرمودند این نامه شیرینی است! خوب، طلبه جانبازی از روی احساس مسئولیت، نامه نوشته، حضرت آقا خوشحال از این بودند! بنابراین کانالهای مختلف هست که به آقا گزارشها داده میشود و ایشان هم مقیدند نامههایی که به دست خود ایشان میرسد را بخوانند، خوب، رسانهها و اینها هم که هر کدام به نوعی باز مطالبشان خدمت آقا میرسد مجلهها، رسانهها، کتابها معمولاً کتاب برای ایشان زیاد میآید. گاهی گزارشهایی ما میفرستیم خدمت حضرت آقا، احساس نمیکنیم ایشان بخوانند.ما فرصت خواندش را پیدا نمیکنیم. ولی وقتی خدمت ایشان میرود، میبینیم ایشان اینها را خواندهاند و رویش دستور دادهاند. البته عرض کردم اینها بعضی نکاتی است که من میدانم و طبعاً از همه چیز مطلع نیستم به جهت محدوده مسئولیتی که در دفتر دارم.
ساده زیستی قبل و بعد انقلاب رهبری تغییر نکرد
حداد عادل: در باب ساده زیستی مقام معظم رهبری کمتر صحبت شدهاست، علتش هم این است که یکی از لوازم ساده زیستی، پنهان کردن آن است. اگر کسی دائماً ساده زیستی خود را به رخ دیگران بکشد، معلوم میشود که ساده زیست نیست و تها کسانی که بهطور طبیعی از ساده زیستی کسی اطلاع داشته باشند، میتوانند درباره آن صبحت کنند. ما در باب شیوه زندگی و کردار آقای خامنهای از قبل از انقلاب شنیده بودیم که آزاده هستند و در قید تعلقات دنیوی نیستند. بعد از انقلاب، هرچه بیشتر با ایشان آشنا شدیم،این حقیقت را در ایشان بیشتر دیدیم. بنده از آن جهت که با خانواده ایشان پیوند سببی دارم، شاید اطلاعاتم قدری بیشتر از بقیه باشد،ولی البته کامل نیست، چون نه من خیلی دنبال مطلع شدن از جزئیات بوده ام و نه داماد من که فرزند ایشان است درباره این مسایل صحبتی میکند. خاطرهای از سالهای قبل از انقلاب نقل کنم که خود ایشان در زمان ریاست جمهوری شان برای من تعریف میکردند. ایشان میگفتند من و آقای هاشمی مدتی تحت تعقیب ساواک و در خانهای در خیابان گوته مخفی بودیم. پولی نداشتیم و زندگی خیلی بر ما سخت میگذشت. سر کوچه ما یک مغازه بقالی بود که مایحتاج خود را از او میخریدیم و به قدری به او بدهکار شده بودیم که خجالت میکشیدیم برویم و از او تقاضای نسیه کنیم. وضع مالی آقای هاشمی قدری از من بهتر بود. از ایشان پرسیدم: «حالا آن بقال کجاست؟» گفتند: «هست. مغازه هم دارد. یک بار آمد و او را دیدیم و حال و احوال کردیم.» منظور این است که ایشان قبل از انقلاب این طور زندگی میکردند؛ بعد از انقلاب هم روحیهشان عوض نشد. در سال 60 در اوایل ریاست جمهوری شان، یک شب در خدمتشان بودم و صحبت میکردیم. صحبت طولانی شد و ایشان گفتند شام پهلوی ما بمان! من تصور کردم مثل بقیه جاها، ایشان زنگی میزنند و میزی در خور رئیس جمهور چیده میشود، لکن دیدم ایشان به منزلشان زنگ زدند و پرسیدند: «خانم! فلانی امشب مهمان ماست، شام چه داریم؟» من نشنیدم خانم چه جواب دادند، ولی حرف ایشان را شنیدم که گفتند: «عیبی ندارد، هرچه هست،بگذارید توی سینی و بفرستید. اگر هم کم است، یک مقدار نان و پنیر هم کنارش بگذارید.» شاید خانمشان فکر میکردند این خلاف احترام مهمان است، ولی ایشان گفتند: «طوری نیست، نگران نباشید.» تلفن که قطع شد و گوشی را زمین گذاشتند، گفتند: «شام به اندازه یک نفر بیشتر نداشتیم و خانم نگران بودند. گفتم اشکالی ندارد.» بعد از ده دقیق یک سینی آوردند که در آن غذای معمولی به اندازه یک نفر بود و کنار آن نان و پنیر و مختصری مخلفات دیگر گذاشته بودند. این وضعیت ذرهای برای ایشان مشکل و مهم نبود و خیلی طبیعی و راحت برخورد کردند. من در دلم خدا را شکر میکردم و الان هم شکر میکنم که یک کسی به دنیا به این شکل نگاه و این طور زندگی میکند. بعضی ها هستند که به ظاهر یک جور وانمود میکنند، اما در باطن به شکل دیگری عمل میکنند. برای بنده امکان آگاهی از باطن زندگی ایشان وجود دارد و در سیزده چهارده سال گذشته هم وجود داشته است. بعضیها هم ممکن است خودشان ساده زندگی کنند، ولی فرزندانشان برخلاف پدرشان اشرافی زندگی کنند. در این مورد، برای من امکان تحقیق از این جهت هم به شکلی مطلوب وجود دارد. بعضیها ممکن است در دوره ای از عمرشان ساده زیست، زاهد و به دنیا بیاعتنا باشند و در دوره دیگری آرام آرام تبدیل به انسان دیگری بشوند.
ماجرای تکان دهنده نبودن برنج در منزل اقا
سید علی اکبر طاهایی: «من در آن زمان نمایندهی مجلس شورای اسلامی بودم. همسرم یکی از بچهها را نزد پزشک برد و در مطب دکتر، همسر مقام معظم رهبری را ملاقات کرد. ایشان نیز یکی از فرزندان خود را برای مداوا به آنجا آورده بودند. کسی نمیدانست که ایشان کیست! چون نوبت به همسر آقا رسید؛ به اتاق پزشک مراجعه کردند. دکتر پس از معالجه فرزند مقام معظم رهبری گفت: برای مداوای فرزندتان روزی یک لیوان لعاب برنج به او بدهید. همسر مقام معظم رهبری گفت: «ما چنین امکاناتی را نداریم» پزشک که ایشان را نمیشناخت عصبانی شد و گفت: «مگر امکان دارد درخانهای برنج نباشد؟» همسر مقام معظم رهبری فرمود: «آقای ما اجازه نمیدهد که در خانه، غیر از برنج کوپنی استفاده کنیم و آن هم کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هفته نمیدهد.»
خاطره شهید شوشتری از زیلوهای منزل رهبری
شهید سردار سرتیپ شوشتری نیز در با اشاره به توجه رهبری به سادهزیستی و پرهیز از تجملگرایی میگوید: مقداری زیلو در خانه مقام معظم رهبری بود. آنها را جمع کردیم و فروختیم و یک مقدار هم پول از مال شخصی خودم روی آنها گذاشتم. تا به جای آن زیلوها، برای منزل آقا فرشی تهیه کنیم. وقتی زیلوها را عوض کردیم و فرشها را پهن نمودیم، آقا تشریف آوردند و فرمودند: «اینها دیگر چیست؟» گفتم: «زیلوها را عوض کردیم». فرمودند: «اشتباه کردید که عوض نمودید. بروید همان زیلوها را بیاورید». اصرار را بیفایده دیدم و با هزار مکافات رفتم و زیلوها را پیدا کردم و توی خانه انداختم. زیلوهایی که واقعاً به آنها نگاه میکردی، میدیدی که نخشان درآمده و ساییده شدهاند.
حضور فرزندان در دروس طلبگی بدون هرگونه تشریفات
دکتر سید علی میر اسماعیلی :بنده طلبه مدرسه آیت الله مجتهدی بودم و در زمانی که به حوزه میرفتم شاهد بودم که فرزندان مقام معظم رهبری همچون باقی طلبه ها بدون هیچ تشریفاتی پای درس حضور داشتند و به زیبایی به یاد دارم که روزی استادمان حضرت آیت الله مجتهدی رضوان الله فرمودند : انسان به خود می بالدوقتی می بیند فرزندان رهبری این چنین ساده زیست و بی الایش هستندو باید خدا را شکر کرد
یک فرش دستباف نخ نما شده ؛ ان هم جهیزیه عیال وخانه موکتی
یک وقت گزارشی را خدمتشان بردم، راجع به یکی از روحانیونی که آن موقع قاضی شده بود. خانهای خریده بود و مقداری کمک و مساعدت هم برای آن خانه میخواست. گزارشی را خدمت ایشان دادم. با اینکه خیلی خانه گرانقیمتی هم نسبت به شرایط آن روز نبود، ایشان فرمودند که چه ضرورتی دارد یک طلبه، خانهای مثلاً بیست میلیون تومانی بخرد این قضیه مال مثلاً دوازده سیزده سال قبل است. با اینکه بیست میلیون تومان آن موقع هم خیلی زیاد نبود و خانه هم آن چنانی نبود. بعد فرمودند ما داریم یک طبقه جدید از مترفین بهوجود میآوریم.این را با یک نگرانی اظهار کردند و فرمودند من نگرانم که بر اثر انقلاب و امکانات و موقعیتهایی که هست و میشود به یک جاهایی دستاندازی کرد، یک طبقه جدید از مترفین را ما روحانیون بهوجود بیاوریم. من نگران این هستم. بعد فرمودند خانواده ما گاهی میروند منزل بعضی از آقایان و میآیند تعریف میکنند که مثلاً دورتادور اتاق، پشتی قالیچهای بود؛ که ایشان فرمودند من تعجب میکنم! چه ضرورتی دارد حالا دور تا دور اتاق ما پشتی قالیچهای باشد؟! نمیشود یک پشتی معمولی باشد؟ حتماً باید قالیچهای باشد؟ گران قیمت باشد؟ یک پشتی باشد که به دیوار تکیه ندهند؛ با یک پارچه معمولی هم میشود این را تأمین کرد و کنار اتاق گذاشت. چه ضرورتی دارد مخصوصاً ما روحانیون، زندگیها، خانهها و وضعیتمان این جوری باشد؟ بعد فرمودند در خانه ما یک فرش دستبافت بیشتر نداریم، این هم جزو جهیزیه خانمم بوده است که الان هم دیگر نخنما شده است. ولی چون یادگاری است، این را در خانه نگه داشتیم؛ والاّ همه خانه ما موکت هست و اصلاً فرش دستبافت نداریم، حتی فرش ماشینی هم در خانه ما نیست و کلاً خانه ما با موکت فرش شده است. حجتالاسلام و المسلمین «احمد مروی» معاون ارتباطات حوزهای دفتر مقام معظم رهبری.
دو دست مبل دست دوم را هم قبول نکردند
این را هم خودشان فرمودند که من برای اینکه بیشتر در داخل خانه حضور داشته و کنار بچهها باشم چون قبل از انقلاب که همهاش مبارزه و زندان و تبعید و اینها بود و ما نبودیم که بچهها خیلی خلا نبود پدر را احساس نکنند، فرمودند من به دفتر گفتم که یک مبل دو نفره نه یک سرویس برای ما تهیه کنند که وقتی داخل خانه و زندگی شخصی میروم، روی مبل باشم که کمر و پایم درد میگیرد، راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به کارها هم برسم، نامهها و گزارشها را مطالعه کنم. در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچهها وجود پدر را احساس کنند. بعد فرمودند یک روز آمدم دیدم این مبل را که آوردهاند، خانواده ما آن را بیرون گذاشتهاند. به ایشان گفتم که چرا بیرون گذاشتید؟ خانواده گفتند که آقا! تا حالا در خانه ما مبل نبوده، تا الان زندگی ما طلبگی بوده، الان هم مبل در خانه نیاورید. حضرت آقا فرمودند گفتم این را از پول شخصیام تهیه کردند، نه از پول دفتر، که حضورم در خانه، بیشتر باشد. گفتند خیلی خوب، حالا اگر این باعث میشود شما حضورتان در خانه بیشتر باشد، بچهها بیشتر پدر را احساس بکنند، ما این مبل دو نفره را تحمل میکنیم. بعد من سؤالی از دوستان دفتر کردم، گفتند این یک مبل دست دومی بود، این را تهیه کردیم، دادیم تعمیرش کردند، پارچهای روی آن کشیدند و برای آقا آوردیم. این خاطرهای بود که خود آقا تعریف کردند. حجتالاسلام و المسلمین «احمد مروی» معاون ارتباطات حوزهای دفتر مقام معظم رهبری
افطاری ساده؛ نان و پنیر و حلوا
یک خاطره دیگر، همین ایام ماه مبارک بود. برای قضیه استهلال ما در دفتر مانده بودیم. شب با یکی از دوستان دفتر به نماز حضرت آقا رفتیم. بعد از نماز آقا فرمودند چطور شما این موقع - موقع افطار - در دفتر هستید؟ گفتیم برای استهلال ماندهایم. فرمودند خیلی خوب، افطار را برویم منزل ما. ما هم دلمان میخواست که برای افطار منزل آقا برویم، ولی تعارف هم میکردیم. گفتیم نه آقا در دفتر غذا تهیه کردهاند. فرمودند نه، بیایید برویم. ما هم رفتیم. این آقای حاج ناصر که پذیرایی میکند، مقداری نان و پنیر و سبزی و حلوا آورد. ما مقداری نان و پنیر، یک مقدار هم حلوا خوردیم. ولی منتظر بودیم که غذا را بیاورند. بالاخره افطار است و با غذایی باید ادامه پیدا کند. چون ما کنار آقا نشسته بودیم. ایشان چشمشان توی چشم ما نمیافتاد، مقداری آزادتر بودیم. این آقای حاج ناصر که میآمد، من یک جوری علامت دادم که چیزی ادامه دارد یا نه، که اگر ادامه ندارد، ما همین را بخوریم و گرسنه نباشیم. اگر ادامه دارد، خوب خودمان را به اینها سیر نکنیم. علامتی دادم. ایشان گفت نه، ادامه ندارد. ما همان نان و حلوا و همان نان و پنیر را خوردیم. ولی اگر دفتر میآمدیم، قطعاً غذایی که در دفتر درست کرده بودند برای همین پرسنلی که شیفت کاری داشتند چربتر از غذای حضرت آقا بود. بعد که افطار کردیم و حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به آقای حاج ناصر عرض کردیم که این چه افطاری بود؟ اگر ما دفتر بودیم یک غذای حسابی به ما میدادند. ایشان گفت که خانواده حضرت آقا مشهد مشرف شدهاند و قبل از رفتن یک قابلمه بزرگ از این حلواها درست کردهاند. به اندازه این سه چهار شب، افطارمان هر شب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا میخوریم. گفتم سحر چه کار میکنید؟ ایشان گفت برای سحر هم آبگوشت درست میکنیم و به اندازه یک پیاله برای حضرت آقا آبگوشت میدهیم و بقیهاش را هم خودمان میخوریم. این برنامه غذایی آقا بود. از این نمونهها تقریباً فراوان است که واقعاً زندگی آقا، یک زندگی کاملاً زاهدانه است. یعنی من میتوانم به جرات عرض بکنم که زندگی ایشان از نظر کیفیت، هیچ فرقی با قبل از انقلاب نکرده است. البته تعداد اولاد بیشتر شدهاند، عروس، داماد و نوه و یک مقدار فضای بیشتری لازم است اما کیفیت زندگی هیچ فرقی نکرده است، همان زندگی، همان خانه، همان امکاناتی که ایشان در دوره قبل از انقلاب در مشهد داشتند، ما شاهدیم الان همان وضعیت هست. حجتالاسلام و المسلمین «احمد مروی» معاون ارتباطات حوزهای دفتر مقام معظم رهبری
هدایای رهبری به استان قدس اهدا می شود
یک وقتی حضرت آقا سفری به کره شمالی داشتند در دوره ریاست جمهوری که سفر خارجی تشریف میبردند خوب، رسم است که روِسای جمهور کشورها به مهمانهایشان، در سفر خارجی هدیه میدهند. یک سرویس ظرف به اصطلاح چینی، رئیس جمهور کره یا یکی از این کشورها به حضرت آقا داده بود. ایشان هم به خانه آورده بودند. این را هم باز خانم آقا بیرون گذاشته بودند. حضرت آقا فرموده بودند این هدیه است. طلا و نقره هم نیست، یک ظرف چینی معمولی است و آن چنان گران قیمت هم نیست. این را بگویم که حضرت آقا هدایایی که به ایشان داده میشود، هم در دوره ریاست جمهوریشان، هم در دوره رهبری، همه هدایا را به آستان قدس رضوی میدهند. در آنجا یک موزهای درست شده، بخش هدایای حضرت آقا، تابلویی هم دارد، مشخص است. حالا این ظرف را آقا در خانه، نگه داشته بودند. با اینکه عرض میکنم خیلی ظرف گران قیمت یا طلا و نقره هم نبود. خانم حضرت آقا میگویند ما این غذاهایی که میخوریم، با این ظرفها جور درنمیآید، همان ظرفهای خودمان خوب است، اینها را رد کنید، برود. ما اینها را لازم نداریم.
زندگی طلبگی و ساده فرزندان آیتالله العظمی امام خامنهای
ایشان چهار پسر دارند که هر چهار نفر، طلبه و معمم هستند و حقیقتاً هم درس میخوانند. خوب هم درس میخوانند. من با اینها مأنوسم، این توفیق را دارم. اُنسی دارم، نشست داریم، گعده داریم، صحبت میکنیم. یک بار ندیدهام که اینها راجع به پولی، امکاناتی و چیزهای از این قبیل صحبت بکنند. گویی افرادی معمولی هستند و پدرشان هم یک فرد معمولی است. این خیلی ارزش دارد که امکانات باشد و موقعیت فراهم باشد و هیچ اقبالی به آن نشان داده نشود. این خیلی ارزشمند است. برای خود حضرت آقا، همه رقم امکانات هست ولی هیچ اقبالی ما نمیبینیم. نه خودشان، نه خانوادهشان! قطعاً خود حضرت آقا دوست ندارند که بستگانشان و مخصوصاً آقازادههاشان در کارهای اقتصادی باشند، قطعاً این را آقا نمیپسندند. خود اینها هم هیچ رغبتی و هیچ اقبالی ندارند. حالا به هر صورت این جور تربیت شدهاند که هیچ اقبالی به این چیزها ندارند. لذا میبینید حتی ضدانقلابترین مجموعهها و گروهها، داخل و خارج، برای هر کس حرفی بزنند البته من آن حرفها را تأیید نمیکنم، خیلی از آنها هم شایعات و حرفهای دروغ است، من نمیخواهم آنها را تصدیق کنم ولی در مورد حضرت آقا و آقازادهها من نشنیدهام چیزی گفته شود. هیچ کس هم شاید نشنیده باشد. چون میدانند اگر این را بگویند، کسی باور نمیکند و آن حرفهای دیگرشان را هم کسی باور نمیکند. یعنی این قدر زندگی آقا و زندگی خانواده و فرزندان آقا سادگیشان، بیرغبتیشان و بیتوجهیشان به مسائل دنیایی تقریباً محرز است که هیچ وقت حتی آن ضدانقلابها، متعرض این معنا نشدهاند. فرزندانشان بیشتر همین مسائل درس و بحث برایشان مطرح است و نگرانیهایی که نسبت به مردم و نسبت به زندگی طلاب و نسبت به قضایای دیگر دارند، همان دغدغههایی است که خود آقا دارند. این که آنها برای خودشان دنبال آیندهای باشند زندگی، مال، منال، پول، پسانداز اصلاً وجود ندارد.
خانه بدون زرق و برق تازه دامادی یکی از فرزندان آقا
اگر بود، من مطلع میشدم. چون خیلی با اینها مأنوسم. من چنین چیزی واقعاً در اینها ندیدهام. آقا مصطفی آقازاده بزرگ آقا همان سال اول ازدواجشان که طلبه قم بودند الان هم قم هستند خانهای اجاره کرده بودند و مستأجر بودند - الان هم مستأجرند - ما را یک روز برای ناهار دعوت کردند. ما رفتیم منزل ایشان. یک سال از ازدواج ایشان نگذشته بود، ماههای اول ازدواج ایشان بود. ما هم یک گلدان معمولی خریدیم و رفتیم که دست خالی نرویم. من واقعاً تعجب کردم که آیا این خانه، خانه یک تازهداماد است؟! حالا نه خانه فرزند رهبر انقلاب و مقام اول کشور، حتّی خانه یک تازهداماد هم این نیست. یعنی یک خانه تازهداماد، بالاخره یک زرق و برقی دارد؛ تا مدتها این زرق و برق خانه تازهداماد و خانه تازه عروس، هست. من توی خانه اینها، واقعاً همان زرق و برق معمولی یک تازهداماد و یک تازه عروس را ندیدم.بسیار زندگی معمولی، دوتا فرش ماشینی، آن هم نه سه در چهار چون من دقت داشتم به این چیزها. دور و بر خودم را نگاه میکردم. حواسم بود و تا آنجا که میتوانستم، رصد میکردم اوضاع و احوال خانه را. دو تا فرش شش متری انداخته بودند، دور خانه هم موکت بود و دو سه تا پشتی ابری معمولی، نه مبلمانی، نه زرق و برقی! زندگی ساده و خوبی در آقازادههای ایشان سراغ داریم.
آقازادههای درسخوان در دفتر مسئولیتی ندارند
آقازادهها در دفتر مسئولیتی ندارند. فقط در نشر آثار همکاری دارند والاّ هیچ کدام از آقازادهها مسئولیتی ندارند. جایی هم مشغول نیستند. ممحّض در درس و کار طلبگی هستند. درس میخوانند و انصافاً هم درسشان خیلی خوب است. خیلی خوب پیشرفت کردهاند. خود آقا مصطفی که الان سطوح عالیه را در قم تدریس میکنند. ایشان مکاسب و کفایه در قم تدریس میکنند.
اداره زندگی آیتالله العظمی امام خامنهای از محل نذورات مردم نه بیت المال
اداره زندگی ایشان عمدتاً یعنی آن قدر که من اطلاع دارم که تا حدی دقیق است بیشتر از نذوراتی است که مردم در مورد حضرت آقا انجام میدهند. نذورات میآید. برای امام هم (رضوانالله تعالی علیه) خیلی نذورات میرفت. برای حضرت آقا هم نذورات زیاد میآید که نذر شخصی آقا میکنند که آقا، زندگیشان عمدتاً از همین نذورات اداره میشود و از بیتالمال و از دفتر استفاده نمیکنند. از وجوهات که اصلاً هیچ استفاده نمیکنند. عمدتاً همین نذورات است.
پذیرایی از رهبری در هواپیما؛ نباید هیچ چیزی اضافه باشد
حضرت آقا هدایایی که به ایشان داده میشود ، هم در دوره ریاست جمهوریشان، هم در دوره رهبری، همه هدایا را به آستان قدس رضوی میدهند. من حالا دو خاطره عرض بکنم. یک بار با هواپیما در خدمتشان بودیم، مشهد مشرف میشدیم. خوب، پذیرایی هواپیماها، بالاخره در آن پروتکلی که نوشته شده، هواپیماهای خاص مسؤلان، پذیراییشان مقداری مفصّلتر از هواپیماهای معمولی است. یک مقدار میوه هم میگذارند. یک مختصر آجیل هم میگذارند. یک مقدار شیرینی هم میگذارند. ما یک بار در هواپیما بودیم، برای حضرت آقا آوردند، جلوی ما هم گذاشتند - همان سینیهایی بود که داخل سینی، این چیزها را گذاشته بودند در خدمت یکی از دوستان دفتر هم بودیم.دیدیم ایشان نمیخورند. خود آقا هم خیلی کم. بعد فرمودند که من پول این را از خودم کنار گذاشتم، شما مصرف کنید، نگران نباشید. بعد از آن هم دیگر حضرت آقا فرمودند که پذیرایی هواپیمای ما هم، مثل پذیرایی هواپیمای مسافربری باشد. نباید هیچ چیزی اضافه باشد. الان گاهی در سفرهای استانها در خدمتشان هستیم، پذیرایی کمتر از همان پذیرایی هواپیمای مسافربری است.
پرداخت هزینه استفاده احتمالی از تلفن بیت المال
هیچ چیزی بیشتر در آن نیست. از این نظر ایشان مقیدند. همین چندی قبل، یکی از دوستان دفتر گفتند حضرت آقا مبلغ زیادی را دادند و فرمودند این را جزو پولهای دفتر قرار بدهید. از پول شخصی خودم هست. جزو پولهای دفتر بگذارید. برای استفادههایی که ما از امکانات میکنیم، گاهی تلفنی و گاهی از امکانات بیتالمال که استفاده میکنیم.
خبری از عروسی های مفصل و در تالار نیست
نوعاً پذیرایی آقا دیگر همه جا معروف است، یک رقم غذا، یک رقم خورش. آقازادههای ایشان مراسم عروسی که داشتند، ما هم دعوت بودیم. در همین دفتر، چند نفری را دعوت کردند، بستگانشان و چند نفر هم همین دفتریها مراسم ایشان، هیچ کدام در تالار و مفصل نبوده است.در همین دو سه تا اتاقهای دفتر بوده است. یادم هست یکی از همین جلسات مهمانی همیشهاش همین جوری بوده، این سه چهار تا عروسیهایی که داشتند، ما شرکت کردیم میوه، همان میوه فصل، آن هم دو رقم. مثلاً سیب و خیار. آن هم نه اینکه دیس بچینند بلکه توی بشقاب، یک خیار و یک دانه سیب. با یکی از دوستان دفتر بودیم.گفت این مجلس ختمهای تهران، بیشتر از مجلس عروسی پسران حضرت آقا پذیرایی میکنند. آنها باز یک شیرینی، چیزی هم میآورند. حلوا هم میآورند. میبرند دور میگردانند. باز دو سه رقم میوه میگذارند. اینجا حلوا هم نیست، شیرینی هم که همین یک شیرینی دانمارکی و یک سیب، یک خیار. بیشتر هم نمیشود خورد! هیچ وقت من ندیدم سر سفره ایشان، چه جلسات عمومی، چه مهمانیهای خصوصی، حتی دو نفر، سه نفر، من ندیدم که دو رقم خورش سر سفره ایشان باشد.
غذای شبها حاضری است
شبها که حاضری است. مهمان داشته باشند، نداشته باشند. یک شب یادم هست خدمت حضرت آقا بودیم. سفره انداخته بودند، آقایهاشمی شاهرودی، رئیس قوه قضائیه هم مهمان آقا بودند. نان و پنیر و سبزی، یک مختصر هم سوپ خیلی رقیق، فقط همین. برنامه شبشان یک غذای خیلی سبک و خیلی ساده است. خلاصه، در مهمانیهای ایشان توفیقی پیدا کردیم، همسفره با ایشان بودیم و سعادتی داشتیم، چه جلسات عمومی در حسینیه، یا در منزل ایشان یا جای دیگر، یک رقم غذا، یک رقم خورش. من واقعاً تا حالا دو رقم ندیدهام و ایشان مقیدند به این جور قضایا.
طرح ازادانه سئوال در درس خارج مقام معظم رهبری
یکی از خصوصیاتی که درس ایشان دارد، اجازه میدهند شاگردها سر درس اشکال کنند. این یکی از امتیازات درسهای حوزه است که شاگرد، جلوی استاد اشکال، سؤال و مباحثه میکند. این یک امتیاز بزرگی است. حضرت آقا هم سر درس، اجازه میدهند، فضا هم آن قدر فضای طلبگی و حوزهای است که اگر کسی اشکالی، سؤالی به ذهنش میآید، احساس نگرانی و ترس و اُبهت نکند و راحت بتواند آنها را مطرح کند. حضرت آقا هم به همه اجازه میدهند، این خیلی برای من جالب است؛ حتّی بعضیها اشکالات یا سؤالهایشان خیلی هم عمیق نیست، آقا به همان هم اجازه میدهند که صحبت بکند. تحقیرش نمیکنند، وسط حرفش نمیآیند. البته ممکن است در مواردی پاسخی ندهند تا مشخص میشود سؤال و اشکالی که کرده، حرف عالمانهای نبوده است.گاهی جلسات درس تبدیل به مناظره و مباحثه میشود. حضرت آقا چیزی میفرمایند، یک اشکال مطرح میشود. باز آقا میفرمایند، باز یک اشکال. کاملاً آزادند. راحت افراد سؤال و اشکال میکنند و آقا هم همین را میپسندند. آقا هم همین را دوست دارند. خودشان این جور فضای بحث و مباحثه و نقد و نقادی را دوست دارند.
مخالفت رهبر انقلاب با تخریب، حمایت از نقادی
اینکه گاهی حضرت آقا مطالبی را میفرمایند، افراد توجه ندارند. ایشان با تخریب، با توطئه، با بیان و یا نوشتن مطالب کذب که موجب تشویش اذهان میشود، با این چیزها مخالفند در مجلات، در کتابها، در رسانهها امّا فضای نقد و نقادی و مباحثه و گفتوگو را میپسندند. خود ایشان چند سال پیش بحث آزاداندیشی را مطرح کردند و تا الان چند بار هم پیگیری کردهاند که این کرسی آزاداندیشی در دانشگاهها و در قم به کجا رسید. نه اینکه فقط یک بار بیان بکنند - در پاسخ به آن نامه جمعی از فضلای حوزه بلکه بارها پیگیری کردند و ما هم داریم این را پیگیری میکنیم. هم بخشی در حوزه، بخشی هم در دانشگاهها که این منویات آقا به نتیجه برسد. حضرت آقا از این فضای این جوری خیلی خوششان میآید. خیلی دوست دارند چون معتقدند نقد و نقادی و مباحثه و...، موجب رشد و کمال میشود. حقّ هم همین است. اصلاً رشد علم و دانش، براساس همین نقادیها و همین مباحثهها بوده است. یک خاطرهای من دارم. خدمت آقا عرض کردم آقا! یک نفر از آقایان آیتالله سید جعفر کریمی مرتب خدمت شما میرسند و مباحث فقهی و بحث استفتائات مطرح میشود، اگر اجازه بفرمایید یکی دیگر از آقایان هم که از شاگردان امام در نجف بودند و ملاّ و فاضلاند و الان در بخش استفتائات همکاری دارند، ایشان هم گاهی بیایند با خود شما جلساتی را داشته باشند که برای پاسخگویی به سؤالات خیلی به ما کمک میکند. حضرت آقا فرمودند خیلی خوب، گاهی ترتیب بدهید ایشان هم بیایند. ما یکی دو جلسه ترتیب دادیم، ایشان خدمت آقا رفتند و همین بحثهای طلبگی، راجع به استفتائات و مسائل شرعی مطرح میشد و به اصطلاح یک فرع فقهی را مطرح میکردند.بعدا دیدم حضرت آقا دیگر از ادامه این جلسه استقبال نکردند. من به ایشان عرض کردم چرا جلسه را دیگر ادامه ندادید؟ آقا فرمودند آقای کریمی که میآیند، با من مباحثه میکنند. نظر من را حسابی نقد میکند و من دفاع میکنم. این را من میپسندم. این آقای بزرگوار که میآید، ایشان حالا حجب و حیایش جوری است که بحث نمیکند.من اگر یک مطلبی را بگویم، میدانم اگر ایشان هم قبول نداشته باشد، با من بحث نمیکند. حالا یا حرمت نگه میدارد، یا خجالت میکشد با ما بحث کند. لذا این جور جلسهای به درد من نمیخورد. من جلسهای را دوست دارم که طرف بیاید، وقتی من یک حرف میزنم، او ده تا نقد بر آن وارد کند که من مجبور بشوم از خودم دفاع کنم تا به نتیجه خوبی برسیم. این روحیه حضرت آقا در مباحث است، در جلسات خصوصی هم همین جور است. ایشان خیلی نقادی و مباحثه را دوست دارند.
مهریه دختر آقای حداد عادل
این خاطره را من از قول آقای حداد عادل، نقل میکنم. ایشان گفتند وقتی حضرت آقا برای خواستگاری دختر ما، آمدند، فرمودند مهریه، هر جور خودتان میدانید باشد. شما دخترتان را دارید میدهید. ما آمدیم به خواستگاری دختر شما. هر جور خودتان میخواهید، مهر قرار بدهید. ولی اگر میخواهید من عقد را بخوانم، مهریه حداکثر چهارده سکه باشد. ولی شما هر چه بیشتر میخواهید، مهرتان را قرار بدهید، ولی کسی دیگر عقد را بخواند، من بر شما تحمیل نمیکنم.
گلایه از افراط در پخش برنامههای رهبری
مشهد خدمتشان بودیم. سر ناهار بود. موقع اخبار تلویزیون بود. اخبار ساعت 2 بعد از ظهر، این مراسم غبارروبی ضریح مطهر حضرت رضا (علیهالسّلام) را نشان میداد. ظاهراً شب قبلش هم نشان داده بود. باز فردا ظهر هم نشان داد. من آنجا خدمتشان نشسته بودم. ایشان فرمودند چند بار یک برنامه را نشان میدهند؟! چقدر افراط میکنند در نشان دادن برنامههای ما! من دیدم خود ایشان هیچ اقبالی به این چیزها اصلاً ندارند.
برخورد آیتالله خامنهای با مخالفان
یکی دیگر از مطالب شنیدنی، برخوردهای آقا با مخالفینشان هست که در این قضیه هم حضرت آقا انصافاً یک سعه صدر و یک بزرگواری ویژهای دارند و سینه ایشان از هر گونه کینه و عقده و ناراحتی از هر کس پاک است، مثل آینه، صاف است، خدا میداند. من بارها شده خدمت ایشان، به تناسب وضعیت و مسئولیتم در دفتر و حوزه کاریام، راجع به بعضی از روحانیون با ایشان صحبت کردم.وضعیتشان و گرفتاریهایشان را گفتم که یک توجهی به آنها بکنیم. بعضیها را ایشان شناختند، فرمودند بله، این آقا مثلاً در فلان جا قبل از انقلاب عجب منبرهایی علیه ما میرفت. چه سخنرانیهایی علیه ما میکرد. چه کارها! چون ایشان از ناحیه بخشی از متحجرین در مشهد، حقیقتاً در فشار بودند؛ خودشان یک وقت چنین مضمونی را داشتند که من از ناحیه این متحجرین و مقدس نماها در مشهد، بیشتر تحت فشار و اذیت و آزار بودم تا ساواک! ساواک این قدر مرا آزار نمیداد.من یک مورد، سراغ ندارم خدمت ایشان رفته باشم و راجع به یک روحانی یا کسی صحبت کرده باشم و توجهی را از آقا به او خواسته باشم و آقا بفرمایند نه، این جزو مخالفین ما بوده و این با ما نبوده و اعتنا نکنید. من سراغ ندارم. با اینکه زیاد هم رفتم و عمدتاً این جور افراد را سراغشان رفتم و حضرت آقا فرمودند بروید سراغشان و به آنها توجه کنید. در همین سفر مشهد (اردیبهشت سال 86)، دیدار علما با ایشان بود. همه علما و برجستگان حوزه مشهد بودند اما آقازاده یکی از آقایان و علمای مشهور مشهد، در جلسه ما نبود. ببینید، ایشان حواسشان هم جمع است و پرسیدند چرا فلانی نبود؟ عرض کردم مثل اینکه ایشان به خاطر سوابقی که داشته، چون میگفتند مقداری با دستگاه حکومت در زمان طاغوت، ارتباطاتی دارد، دعوتش نکردهاند.حضرت آقا فرمودند چرا دعوت نکردند؟ یعنی ایشان اصلاً نسبت به آن افراد که ایشان را اذیت کرده بودند، هیچ در دلشان چیزی ندارند و واقعاً دل پاک و صافی دارند.
روحیات آیتالله خامنهای و فکر دنیای بعدی
یک وقت یادم هست، یکی از همین روحانیون سرشناس کشور آمدند خدمت حضرت آقا آقای کروبی بودند و آقا به ایشان فرمودند آقای کروبی! آن دوره جوانی که همه دنبال خوشگذرانی، رفاه و بهرهبرداری از نعمات هستند، ما و شما دنبال مبارزه بودیم. زندان و شکنجه و تبعید و...، حالا که دیگر آخر عمر ما شده است؛ حالا باید بیشتر به فکر دنیای بعد باشیم.همه کسانی که با حضرت آقا کمترین ارتباط و انسی داشته باشند، همین روحیه انقلابی، همین روحیه ضداستکباری، این روحیهای که جز عزت و سربلندی و افتخار برای این نظام و کشور نیاورده است را میبینند. بعد از امام، این روحیه در زندگی آقا هم هست، در زندگی شخصی ایشان هم همین جور است.
توصیه به فرزندان: اگر می خواهید داخل اقتصاد شوید، شناسامهتان را عوض کنید، لقب خامنهای را بردارید
آیتالله خزعلی، در سخنان خود به سادهطیستی رهبر معظم انقلاب و رئیسجمهوری اشاره کرد و گفت: رهبر معظم به فرزندانش فرموده اگر می خواهید داخل اقتصاد شوید، شناسامهتان را عوض کنید، لقب خامنهای را بردارید. من راضی نیستم داخل اقتصاد شوید. مردم به خاطر شما رعایت حال می کنند... من راضی نیستم هر که می خواهد داخل شود، باید قسمت نام فامیلی را عوض کند.
تمام زندگی من در این ماشین باری کوچک جا میشود
آمدند از صبیه ایشان خواستگاری کنند [گفتند] تمام زندگی من در این ماشین باری کوچک جا میشود، فرش من، وسایل من داخل یک وانت باری میشود، اگر می خواهید وصلت کنید، من اینم، خیال نکنید ثروتی بیرون میآید، یک جیهزیه خوبی جور میشود. هرکسی رفت داخل خانه ایشان همین را میگوید.ما رفت و آمد خانوادگی داریم با ایشان. زندگی بسیار ساده [دارند].
زندگی توام با فقر در منزل پدر
رهبرمعظم انقلاب در ضمن بیان نخستین خاطرههاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانوادهشان میگویند: «پدرم روحانى معروفى بود اما خیلى پارسا و گوشه گیر… زندگى ما به سختى مىگذشت. من یادم هست شبهایى اتفاق میافتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیه میکرد و… آن شام هم نان و کشمش بود.»
حجتالاسلام حاج سیداحمد خمینی: من از زبری فرش منزل رهبری به موکت پناه بردم
حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی «ره» : بر خود واجب میدانم که شهادت دهم زندگی داخلی آیتالله خامنهای نه از باب اینکه رهبر عزیز انقلاب ما به این حرفها نیاز داشته باشند، بلکه وظیفه خود میدانم تا این مهم را به مردم مسلمان وانقلابی ایران بگویم. من از داخل منزل ایشان مطلع هستم. مقام معظم رهبری در خانه، بیش از یک نوع غذا بر سفره ندارند. خانوادهی معظملَه روی موکت زندگی میکنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس آن جا بود. من از زبری آن فرش به موکت پناه بردم.
برای بچهها جایز نیست که بر سر سفره بیت المال بنشینند
حضرت آیتالله جوادی آملی: یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودم. فرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود که سفره گسترده شد، آیتالله خامنهای به وی نگاهی کرد و فرمود: شما به منزل بروید. من خدمت ایشان عرض کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند، من از وی درخواست کردهام که باهم باشیم. آقا فرمودند: این غذا از بیتالمال است، شما هم مهمان بیتالمال هستید. برای بچهها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند. ایشان به منزل بروند و از غذای خانه میل کنند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است.
سطح زندگی پایین تر از یک شهروند معمولی
حجتالاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی: با اینکه مقام معظم رهبری میتوانند از همهی امکانات مادی بهرهمند شوند، سطح زندگی خصوصی ایشان از سطح زندگی یک شهروند معمولی پایینتر است. معظملَه علاوه بر این که از یک زندگی معمولی سطح پایین بهره میبرند، دائماً به مسوولان سفارش میکنند: «مواظب زندگی خود باشید. اسراف نکنید.»
ممنوعیت فیلمبرداری از زندگی معمولی
حجتالاسلام سیدعلی اکبری در بیان خاطراتی در وبلاگ شخصی خود میگوید: «ما زمانی خدمت ایشان رفتیم و از آقا درخواست نمودیم تا اجازه بفرمایند از داخل منزلشان و وضیعت زندگیشان فیلمبرداری کنیم، تا مردم وضیعت زندگی رهبر خود را ببینند و بفهمند که ایشان چگونه زندگی میکنند. آقا فرمودند: «اگر شما بخواهید زندگی مرا نشان بدهید میترسم خیلیها باور نکنند.»
تسویه با بیت المال بخاطر هزینه های شخصی
مهندس حمید میرزاده : در زمان ریاست جمهوری ، حضرت آیت الله خامنه ای یک چک پنجاه هزار تومانی برای نخست وزیر وقت – مهندس میر حسین موسوی – ارسال مینماید و میفرمایند: این حداکثر پولی است که ممکن است از بیتالمال در هزینههای شخصی بنده جابجا شده باشد ، کمتر از این است ، ولی شما این مبلغ را به حساب خزانه دولت واریز کنید تا من مدیون بیت المال نباشم.
املت ساده شام میهمانی آقا برای پذیرایی سردار رحیم صفوی
سرلشکر دکتر سیدرحیم صفوی: روزی که در منزل مقام رهبری، در خدمت ایشان بودم، بحث قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از نماز، معظمله با مهربانی به من فرمودند: «آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید». بنده در عین حال که این را توفیقی میدانستم، خدمتشان عرض کردم: «اسباب زحمت میشود.» مقام معظم رهبری فرمودند:«نه، بمانید؛ هرچه هست با هم میخوریم.» وقتیکه سفره را گشودند و شام را آوردند، دیدم شام چیزی جز املت ساده نیست.
شام هر چه باشد با هم می خوریم
دکتر غلامعلی حداد عادل : در اوایل ریاست جمهوری آیتالله خامنهای، یک شب دیداری با ایشان داشتم. صحبت به درازا کشید، معظم لَه فرمودند: «شام پیش ما بمان.» من از این دعوت خوشحال شدم؛ زیرا میتوانستم مدتی بیشتر در خدمت ایشان باشم. آقا فرمودند: «من نمیدانم شام چی داریم یا اصلاً به اندازه ما دونفر شام هست یا نه؟ به هر حال، هرچه باشد با هم میخوریم.» از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: «خانم، شام چی داریم؟ فلانی پیش ماست و من گفتهام که هر چه باشد با هم میخوریم.» از جوابهای آیتالله خامنهای، احساس کردم که در منزل به اندازه یک نفر شام کنار گذاشتهاند. آقا فرمودند: «عیبی نداره! هر چه هست برای ما بفرستید، قدری هم پنیر و ماست همراهش کنید.» پس از گذشت حدود یک ربع، یک بشقاب برنج ساده با یک کاسه کوچک خورشت معمولی خیلی متوسط و مختصر آوردند .قدری هم شاید نان و پنیر و ماست همراه آن بود. آنها را نصف کردیم و با هم خوردیم. من در دلم و بعدها به زبانم، هزار مرتبه خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامی شکر کردم که چنین تحولی در کشور ایجاد کرد. در دستگاه طاغوت – در قبل از انقلاب – چه جاه و جلال و تجمل و اصراف و تبذیری وجود داشت و امروز رییسجمهور چه ساده زندگی میکند.
پدر و مادر رییسجمهور کشور، پول و غذا نداشتند
حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری :در زمان ریاستجمهوری آیتالله خامنهای، ایشان ماجرایی را برای من تعریف کردند که بسیار شنیدنی و جالب است. معظم لَه فرمودند روزی در دفتر کارم نشسته بودم، تلفن زنگ زد. مادرم پشت خط بود، گوشی را که برداشتم با صدای خنده ایشان روبه رو شدم. علت را پرسیدم؛ مادرم گفت: «چند روزی است در خانه هیچ نداریم، پدرت هم پولی ندارد». این داستان برای من بسیار مهم بود. پدر و مادر رییسجمهور کشور، پول و غذا ندارند. ماجرای مذکور نشان از سادهزیستی در خانه مقام ولایت دارد. ایشان در خانه بسیار ساده زندگی میکنند و هیچ فردی تا به حال نتوانسته از موقعیت معظم لَه سوءاستفاده کند. چه افتخاری برای ملت مهمتر از این که چنین شخصیت ارزشمندی رهبری آنان را بر عهده دارد؟!
استفاده از میز و صندلی قدیمی در کتابخانه
آیتالله سیدمحمودهاشمی شاهرودی: زندگی شخصی آقا از سادگی و سلامت خاصی برخوردار است. این سادگی به زندگی نزدیکان ایشان نیز سرایت کرده است. آقا و فرزندانش اهل تجملات نیستند. همین اعتقاد آنان را از سوءاستفاده از مقام و موقعیت بازداشته است. من این سادگی را در منزل ایشان به تماشا نشستم. روزی معظم لَه مرا به کتابخانه خود دعوت کردند، من در آن جا یک میز ساده و قدیمی دیدم. در کنار میز نیز یک صندلی کهنه بود. آن میز و صندلی مربوط به قبل از انقلاب بود. مقام معظم رهبری در کتابخانهی سادهی خود هنوز از همان میز و صندلی استفاده میکنند.
زندگی کوپنی مثل مردم محروم
آیتالله مصباح یزدی : مصرف گوشت خانهی آیتالله خامنهای در زمان ریاستجمهوری تنها از طریق کوپن بود. ایشان در آن زمان به من فرمودند: «من تاکنون غیر از همان گوشت کوپنی که به همه مردم داده میشود گوشت دیگری از بازار نخریدهام.» امروز هم زندگی ایشان مثل زندگی مردم محروم و مستضعف است.
هدیه کلید طلایی را نزد خودشان نگهداری نکردند
حجت الاسلام علی ابوترابی : مقام معظم رهبری -در زمان ریاست جمهوری- سفرهای خارجی زیادی داشتند و در این سفرها هدایای زیادی به شخص ایشان میدادند .حتی در سفری که به یوگسلاوی داشتند ،کلید طلایی کشور را به آقا دادند ولی مقام معظم رهبری در هیچ یک از این هدایا تصرف نکردند و بعد از پایان دوره ریاست جمهوری ، دستور فرمودند هدایا را در موزه نگهداری کنند و همه آنها را متعلق به کشور بدانند.
جملات آقا در خواستگاری فرزندش آقا مجتبی و دختر حداد عادل
آقای دکتر غلامعلی حدادعادل به نقل خاطرهای پرداخته است: چند روز پس از خواستگاری خانواده بزرگوار حضرت آیتالله خامنهای از دختر بنده، خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند: «آقای دکتر! اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند میشویم.» عرض کردم چطور؟ فرمودند: «آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یکدیگر را پسندیدهاند و در گفتگو به نتیجه رسیدهاند. حالا نظر شما چیست؟» عرض کردم: آقا اختیار ما هم دست شماست! آقا فرمودند: «شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی شما با زندگی ما متفاوت است. تمام زندگی ما غیر از کتابهایم، یک وانت لوازم کهنه است. خانه ما هم دو اتاق اندرونی دارد و یک اتاق بیرونی که مسئولان میآیند و با من دیدار میکنند. من پولی برای خرید خانه ندارم. خانهای اجاره کردهایم که قرار است، در یک طبقهی آن آقا مصطفی و در طبقهی دیگر آقا مجتبی زندگی کنند. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نکردهاید. آیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی کند؟!» زیبایی و دقت سخن رهبر معظم انقلاب برای من بسیار جالب بود. موضوع را به دخترم گفتم و او با روی باز استقبال کرد.
با متخلف برخورد کنید ولو پسر من باشد
حجت الاسلام و المسلمین نیازی نیز درباره تاکید رهبری بر عدم تبعیض در برخورد فرمودهاند: یکی از مسئولان نظامی دستور تصرف مکانی را صادر کرده بود. گرچه حق با او بود، اما شیوه اقدام قانونی نبود. سازمان قضایی نیروهای مسلح گزارش حادثه را تنظیم و خدمت مقام معظم رهبری ارسال کرد. ایشان در زیر آن گزارش، مرقوم فرمودند: «با متخلف برخورد کنید ولو پسر من باشد.»
شرمندگی جوان مدعی تقلب از شنیدن زندگی آقا مجتبی خامنه ای
غلامعلی حدادعادل در گفت وگو با نشریه پاسدار اسلام نکات مهم و خواندنی از زندگی شخصی رهبر انقلاب بیان کردند که مختصری از آن در جهان منتشر شده است.در این گفت وگو حدادعادل نکاتی نیز در خصوص زندگی شخصی آقا مجتبی فرزند رهبر انقلاب طرح می کنند که به دلیل اهمیت آن به طور مجزا منتشر می شود.اخیرا جریان ضد انقلاب خارج از کشور دروغ هائی به آقا مجتبی نسبت داده بودند که حدادعادل به کذب بودن آنها اشاره می کند.حدادعادل در بخشی از سخنان خود می گوید:حالا که صحبت از آقا مجتبی به میان آمد باید بگویم من بعد از آنکه با آقازادههای مقام معظم رهبری و مخصوصاً با آقا مجتبی از نزدیک آشنا شدم، به حکم «تعرف الاشجار باثمارها» ارادتم به آیتالله خامنهای بیشتر شد و فهمیدم که ایشان فرزندان خود را بسیار خوب تربیب کردهاند و آن صداقتی که عملاً بر زندگانی ایشان حاکم بوده در تربیت فرزندانشان تأثیر کردهاست. میدانم که آقا مجتبی هرگز راضی نیست من درباره او صحبتی بکنم و سخنی بگویم و خودش هم هرگز درباره خودش کمترین سخنی به زبان نمیآورد و از خود در برابر تهمتها و اهانتها، دفاعی نمیکند. اما جسته و گریخته میدانم که سالهاست در قم درس خارج تدریس میکند و اوقات خود را در منزل یا به مطالعه فقه و فقاهت میگذارند یا به عبادت. من طی سیزدهسال گذشته که با او نسبت پیدا کردهام هنوز صدای بلند او را نشنیدهام و گناهی از او ندیدهام. وقتی میبینم که دشمنان انقلاب و اسلام و ایران، چطور سعی میکنند چهرههای پاک را، در نظر مردم، زشت جلوه دهند احساس میکنم اگر سکوت کنم گناه کردهام. بد نیست به نکتهای اشاره کنم که همین الان به خاطرم رسید. پس از شلوغیهای بعد از انتخابات سال 88، جوانی بود که من او را میشناختم و شنیدم که او هم در این قضایا و در تظاهرات و اعتراضات و کارهای پشت صحنه بسیار فعال است. یک روز با او قرار گذاشتم و به دفتر من آمد و با او صحبت کردم و گفتم:« این حرفهایی که زده میشود و این ادعای تقلب در انتخابات، کلاً دروغ است و من اگر مطمئن نبودم، وارد میدان نمیشدم. از میان این حرفهایی که در سایتها و خیابانها و تلویزیونهای خارجی میزنند، دروغ بودن یکی را خیلی راحتتر میتوانم به تو اثبات کنم و آن حرفهایی است که راجع به آقا مجتبی میزنند. میخواهی همین الآن و بدون قرار قبلی، دست تو را بگیرم و به منزل دخترم ببرم و بگویم مهمان دارم و تو ببینی که آقا مجتبی با 40 سال سن چه طوری زندگی میکند؟ بیا برویم تا ببینی که زندگی ایشان به مراتب از زندگی یک کارمند متوسط شهرستانی سادهتر است و آپارتمانی که ایشان دارد با هیچ یک از خانههای این آقایانی که خودشان را وسط انداخته و ادعای تقلب را ساختهاند قابل مقایسه نیست. شما حتماً این شایعه را شنیدهای که 1.5 میلیون پوندی که بانکهای انگلیس مسدود کردهاند، متعلق به آقا مجتبی است! یا داستان کامیون پر از شمش طلا را که به ترکیه رفته و گفتند متعلق به ایشان بوده است، حتماً شنیدهای. اثباتش کاری ندارد. سرزده و همراه هم میرویم و زندگی آقا مجتبی را ببینی.» البته آن جوان حرفم را قبول کرد، چون مرا میشناخت و گفت: «میدانم این حرفها دروغ است.» گفتم: «پس بقیه حرفها را هم به همین شکل قیاس کن. خارجیها چون میدانند مردم ایران نسبت به زندگی رهبرانشان حساس هستند، این دروغها را جعل میکنند تا بین مردم و نظام فاصله بیندازند.» در این 13 سالی که آقا مجتبی و دخترم با هم زندگی کردهاند، هیچ وقت مساحت آپارتمانهایشان 100 متر نشده! خانهای که الان در آن زندگی میکنند، حول و حوش 70 متر است. آقا چهار تا پسر دارند که با ایشان زندگی میکنند و آنها هم زندگیهایی مشابه مادر و پدرشان دارند. جای آنها هم محدود است. داما بنده یک وقت که میخواهد ما را دعوت کند، باید حواسمان باشد که بیشتر از ده دوازده نفر نشویم، چون برای پذیرایی مشکل جا پیدا میکنند.
احتیاط رهبر انقلاب در اظهار نظر درباره افراد
*حداد عادل: ایشان هم عمیق اظهارنظر میکردند و هم جانب انصاف را نگه میداشتند. یک نوع اعتدال ناشی از خردمندی در مواضع ایشان میدیدم و مشاهده میکردم که اهل افراط و تفریط نیستند و این طور نیست که با مشاهده یک حسن در فردی او را به عرش برسانند و با دیدن یک عیب او را به زمین بزنند. در عین حال که مواضع اصولی محکمی داشتند، سعی میکردند در اظهارنظر درباره افراد، بیانصافی نکنند. در مراعات کامل حقوق دیگران بسیار محتاط بودند. بنده در این 30 سالی که با ایشان مرتبط بودهام، دریافتهام که رفتارشان چقدر شبیه به امام است و در موارد گوناگون، احتیاطهای زیادی را از ایشان نسبت به افراد دیگر مشاهده کردهام.
چرا رهبر انقلاب گفتند در کتاب های درسی قصه طالوت و جالوت و یوسف را منعکس کن؟
*حداد عادل: من در تألیف کتابهای درسی، مخصوصاً در بخشهای تاریخی، ادبی و دینی از نظرات ایشان استفاده میکردم تا اینکه ایشان پس از رحلت حضرت امام (ره) به رهبری رسیدند و ارتباط ما بیشتر شد. از جمله مواردی که چندینبار از نظرات ایشان استفاده کردم، تدوین چهار جلد کتاب «درسهایی از قرآن» بود که بعد از آنکه بنده این درس را در برنامه درس مدارس گنجاندم، آیاتی را انتخاب کرده بودم تا درباره آنها توضیح بدهم. هم در انتخاب آیات و هم در تنظیم مطالب از نظرات ایشان استفاده کردیم. در این چهار جلد کتاب، چندین درس هست که مشخصاً بنا به توصیه ایشان در این کتابها گنجانده شده و به برخی از آنها اشاره میکنم. البته این دروس به صورتی که در دهه 70 در درسهای مدارس بود، حالا دیگر در برنامه نیست و من آن چهار کتاب را یکجا به صورت کتابی به نام «درسهایی از قرآن» منتشر کردهام. یکی از درسهایی که ایشان توصیه کردند در این مجموعه قرار دهیم، قصه طالوت و جالوت بود. ایشان فرمودند در این قصه معیاری برای رهبری در جامعه دینی مطرح شده است. وقتی اشراف بنیاسرائیل از پیغمبرشان میخواستند برای آنها یک رهبر سیاسی تعیین کند و پیغمبرشان فردی را از جانب خدا تعیین کرد، بنیاسرائیل گفتند که پول ندارد، شهرت ندارد: «انالله قد بعث لکم طالوت ملکا...» (بقره - 24). ایشان گفتند این آیات را در کتابهای درسی بگذارید. برای سال آخر دبیرستان گفتند قصه یوسف را بگذارید. گفتم: «قصه مریم را گذاشتهایم.» ایشان گفتند: «آن قصه برای حفظ عفت دخترهاست، قصه یوسف را برای حفظ عفت پسرها بگذارید.» گفتم: «این بچهها قصه یوسف نخوانده، خودشان مشکل دارند. شما میفرمایید قصه یوسف را هم بگذاریم؟» و این شعر را برایشان خواندم که: «به سرما خورده لرزیدن میاموز». ایشان خندیدند و گفتند: «چه این قصه را بگذارید، چه نگذارید، این سن و سال این مشکلات را دارد. بگذارید این قصه قرآنی به عنوان نمونه بارز تقوا و عفت مردان مطرح شود.» و من دیدم که این توجه دقیقی است و این درس را در کتابهای درسی آوردم.
جدایی سروش از ناحیه ما شروع نشود بهتر است
حداد عادل: یکی دیگر از راههای ارتباط بنده با مقام معظم رهبری، بنیاد دائرهالمعارف اسلامی بود. معنی ندارد که نویسندگان و محققان ما برای اطلاع از واقعیتهای دنیای اسلام، یا به دائرهالمعارفهای اروپایی مراجعه کنند و یا به دائرهالمعارفهایی که مسیحیهای عرب بیروت نوشتهاند. ایشان گفتند وقت آن رسیده که ما مستقلاً و از دیدگاه خودمان، یک دائرهالمعارف اسلامی را تألیف کنیم.مرحوم دکتر شهیدی، آقای دکتر مهدی محقق، آقای دکتر ابوالقاسم گرجی که این سه تن از نظر سنی بالاتر از بقیه بودند. آقای شیرازیان که از زمان طلبگی در قم با مقام معظم رهبری آشنا بودند، آقای مهندس میرسلیم، آقای دکتر پورجوادی، آقای دکتر سروش و بنده، دکتر سروش تا همین چند سال پیش در این هیئت امنا بود. حتی بعضیها با توجه به مواضع ایشان به مقام معظم رهبری گفتند: «آیا ایشان در این هیئت باشد یا خیر؟» ایشان گفتند: «این جدایی از ناحیه ما شروع نشود بهتر است»، یعنی تا این حد مدارا میکردند که نیروها دفع نشوند، ولی بعد کار آقای سروش به جایی رسید که رابطهاش را با بالاتر از رهبری هم قطع کرد، چه رسد به رهبری!
کمتر کسی به اندازه رهبری با زبان و ادبیات و تاریخ و نیز سبکهای ادبی و شعرای فارسی آشنا است
حداد عادل: به باور من درمیان شخصیتهای درجه اول انقلاب کمتر کسی به اندازه ایشان با زبان و ادبیات و تاریخ و نیز سبکهای ادبی و شعرای فارسی و در کنار آن با ادبیات، لغت و شعر عربی آشنایی دارد. علاقه و تسلط ایشان به ادبیات عرب فوقالعاده است. ایشان نثر عربی را بسیار شیوا و نه به سبک قدما، بلکه به سبک امروز مینویسند. این ذوق ادبی و تسلط ایشان به ادبیات، به ویژه در نقد شعر، از جمله عللی بود که بنده را بیشتر به ایشان مرتبط میکرد. من در زمینه شعر خرده ذوقی دارم و ایشان در این زمینه حق بزرگی به گردن من دارند.
شعر حداد عادل برای رهبر انقلاب
*بعد از رهبری ایشان که به ابعاد تازهتری از قدرت روحی و معنوی و مهارت سیاسی و تشخیص درست ایشان پی بردم و طبعاَ عشق و علاقهام نسبت به ایشان بیشتر شد، بهذهنم رسید که شعری برای ایشان بگویم. قبلاَ برای بعضی از بستگان خودم شعر گفته بودم و از خودم میپرسیدم چرا برای ایشان که اینقدر دوستشان دارم شعر نگویم؟ به هیچ وجه هم نیت تبلیغات و سر و صدا کردن و این چیزها را نداشتم. شعری گفتم که حکایت از عشق و علاقه من میکرد. وظیفه خود میدانستم که ایشان را تأیید کنم. هرکسی به وجهی باید انجام وظیفه کند، من هم این به ذهنم رسید. غزلی گفتم و در دیداری که برای کاری با ایشان داشتم، در پایان جلسه گفتم: «آقا! من یک غزل برای شخص شما گفتهام. قبل از اینکه آن را برای شما بخوانم، شرطی دارم. میدانم که خوشتان نمیآید که از شما تعریف کنند و خصوصاَ برایتان شعر بگویند، ولی میخواهم خواهش کنم حساب جنبههای اخلاقی و روحی و معنوی خودتان را از حساب معیارهای ادبی و شعری جدا کنید. اگر شعرم خوب بود،خدا وکیلی به خاطر روحیه معنوی و رعایت جنبههای اخلاقی که در شما هست، توی سر شعر نزنید.» حتی یادم هست که دقیقاَ تعبیر «خدا وکیلی» را به کار بردم. ایشان قدری تعجب کردند که من برایشان شعر گفته بودم و خندیدند و گفتند: «باشد!» شعر را خواندم و ایشان گفتند: «نه، انصافاً شعر شعر خوبی است، ولی عیبش فقط این است که برای من گفتهاید.» همانطور که خواهش کردم حساب شعرم را از اینکه درباره ایشان گفته بودم، جدا کردند. بعد که ایشان شعر را تأیید کردند،گفتم: «هر شاعری به ازای شعری که میگوید صلهای میخواهد. من هم صله میخواهم.» گفتند: «چه میخواهید؟» گفتم: «یکی از عباهای خودتان را» بعد از یکی دو هفته، آقای محمدی گلپایگانی زنگ زدند که: «ظاهراَ عبایی از آقا خواسته بودید. قد شما چقدر است؟ میخواهیم سفارش بدهیم برایتان بدوزند.»
جزییات عروسی دختر حداد عادل و مجتبی خامنه ای
یک مورد مشخص ازدواج فرزند ایشان با دختر بنده بود. در این سالها، راجع به این موضوع مطالبی از قول من منتشر شده است. این مطالب غلط نیست، ولی من آنها را به قصد انتشار نگفتهام و تا امروز به قصد انتشار راجع به این موضوع صحبتی نکردهام. ده دوازده سال پیش مطلبی در این باب از من منتشر شد و این اواخر هم دیدم که مجدداً آن را در یکی از سایتها منتشر کردهاند. اینها کم و بیش همان حرفهای من است، منتهی حرفهایی که در یک جمع دانشجویی، به طور خصوصی و با اصرار از من پرسیدهاند. من هم چون دیدم آگاهی از این مطالب برای آنها مفید است، روا ندیدم سکوت کنم. بعد از چند ماه دیدم آن مطالب را منتشر کردهاند. به هر حال حالا هم نه جزئیات، بلکه آن مقدار از این ماجرا را که میتواند برای جوانان و مردم مفید باشد، عرض میکنم. وقتی خواستگاری انجام شد و خانمها با هم صحبت کردند و دختر و پسر هم نشستند و با هم حرف زدند و توافقهای کلی حاصل شد، نوبت این شد که من خدمت آقا برسم و درباره مراسم و مهریه و این جور چیزها صحبت کنیم. شبی خدمت ایشان رسیدم. فکر میکنم روز 15 شعبان 1376 و حوالی آذر بود. ایشان صحبت را شروع کردند و اظهار لطف و محبت کردند و گفتند: « آقای حداد! به شما صریح بگویم که من در دنیا هیچ چیز ندارم، بچههای من هم هیچ چیز ندارند! اگر مایلید این ازدواج سربگیرد. این حرف اول و آخر من است. البته این را هم بگویم که خدا هم هیچ وقت مرا در زندگی مستأصل نگذاشته و در نماندهام و زندگی من در هر حال گذشته است. همه زندگی من، غیر از کتابهایم، در یک وانت بزرگ جا میشود!» در باب مهریه گفتند: «اگر میخواهید من عقد کنم، بیشتر از 14سکه عقد نمیکنم چون میخواهم میزان مهریه در جامعه بالا نرود. اگر نمیخواهید من عقد کنم،هرچه شما و داماد توافق کردید، یک کسی بیاید و عقد کند.» گفتم: «آقا! این چه حرفی است که شما میزنید؟ من اولاً معتقد به این هستم که باید تلاش کنیم مهریه در جامعه بالا نرود. بعد هم همه آرزو میکنند عقدشان را شما بخوانید، آن وقت عقد پسر و عروستان را کس دیگری بخواند؟» در باب مراسم هم فرمودند: «اگر بخواهید مجلسی بگیرید،من که نمیتوانم در تالارهای بیرون بیایم،ناچاریم در همین منزل و دفتر خودمان مجلس را برگزار کنیم. ظرفیت اینجا هم محدود است و باید با توجه به این محدودیت جا، مهمان دعوت کنید.» گفتم: «این حرف هم صحیح و منطقی است.» در نتیجه خانواده عروس و داماد بهطور مساوی هر کدام 150 نفر را دعوت کردیم، 75 نفر زن و 75نفر مرد، مراسم خیلی ساده برگزار شد.
اقا مجتبی خامنه ای تا 4 سال کفش عروسی اش را می پوشید
میدانید که در خرید برای داماد هم رسم و رسومی هست و خانواده عروس دوست دارند آن رسمها را به جا بیاورند، مثلاً رسم است که خانواده عروس برای داماد ساعت و کفش میخرند. آقا مجتبی حاضر نبود با خانمها به خیابان و از این مغازه به آن مغازه برود. بالاخره به ایشان گفتم، بیایید من و شما با هم برویم و خرید کنیم. در تقاطع کریمخان و خیابان آبان، ساعت فروشی بزرگی بود و انواع و اقسام ساعتها را داشتند. صاحب مغازه هم از سن و سال ایشان فهمید که قاعدتاً باید داماد باشد. عکس من را هم در تلویزیون و روزنامهها دیده بود. سلام و علیک کردند و ساعتها را آوردند. آقای داماد رو کرد به فروشنده و گفت: «آقا! ارزانترین ساعتی را که دارید بیاورید من ببینم.» آن آقا خیلی تعجب کرد که این چه جور مشتری است و این چه حرفی است که میزند؟ او یک کمی ساعتها را بالا و پایین کرد و متوجه شد که این خریدار از چه سنخی است. بالاخره یک ساعت بسیار معمولی آورد و آقا مجتبی با اصرار من با خرید آن موافقت کرد. بعد هم با ایشان به مغازه کفش فروشی رفتیم و یک کفش بسیار ساده و معمولی خریدیم و این شد کل خرید ما برای داماد! ایشان آن کفش را چندسالی به پا میکرد. من چون خودم آن کفش را خریده بودم، نسبت به سرنوشت آن حساس بودم که ایشان تا کی میخواهد بپوشد! هروقت به منزل برمیگشتم و میدیدم یک کفش کهنه پشت در است، متوجه میشدم که آقا مجتبی به منزل آمده. شاید به جرأت بتوانم بگویم ایشان تا 4سال آن کفش را میپوشید.
اقا مجتبی می گفت من طلبه ام انگشتر اضافی نمی خواهم
ازجمله نکاتی که مربوط به عروسی میشد این بود که می خواستند برای داماد انگشتر بخرند. معمولاً خانواده عروس برای داماد انگشتر گرانقیمت میخرند. متدینین پلاتین و برلیان میخرند که حرام نباشد. ایشان به ما و به خانمش گفت که من طلبه هستم و دو تا انگشتر نقره هم دارم که به دستم هست. انگشتر اضافی برای چیست؟ از این طرف اصرار بود که شما میخواهید داماد بشوید و خانواده عروس باید برای شما انگشتر بخرد. و از آن طرف انکار، این بحث به نتیجه نرسید و موضوع به گوش آقا رسید. آقا به من زنگ زد و فرمودند: «آقای حداد! من در میان لوازم خودم یک انگشتره نقره با نگین عقیق دارم که کسی آن را به من هدیه داده است. این را به عروس خانم هبه میکنم و ایشان به داماد بدهد.» ما دیدیم این پیشنهاد، مشکل را حل میکند. طرفین قبول کردند. یک انگشتر معمولی بود،البته عقیق خوبی داشت. تنها اشکالش این بود که برای دست آقا مجتبی گشاد بود. خرجی که ما کردیم این بود که 600 تومن دادیم تا انگشتر را اندازه کنند و این هم شد قیمت انگشتر دامادی!
آقا شب عروسی پسرشان حاضری خوردند
عقد و عروسی برگزار شد و قرار شد پنج، شش تا ماشین دنبال ماشین عروس و داماد راه بیفتند و از منزل ما به منزل آقا بروند. اتفاقاً شبی بود که مسابقه نهایی جام جهانی فوتبال پخش میشد. عروس و داماد هر دو منتظر بودند و مهمانها میگفتند بگذارید ببینیم نتیجه بازی چه میشود، بعد حرکت میکنیم! آقا هم در خانه خودشان منتظر بودند. آقا وقتی دیده بودند کاروان عروسی نیامده، آنچه را که در خانه داشتند خورده بودند. ما هم حواسمان نبود که یک ظرف غذا برای ایشان بفرستیم. اصلاً متوجه نشدیم و بعد این موضوع را فهمیدیم. شما ببینید کسی رهبر مملکت باشد، عروسی پسرش هم باشد، در خانه هم شام نپخته باشند و ایشان آن شب حاضری خورده باشند. برای ایشان اصلاً این چیزها اهمیتی ندارد.
منزل 70 مترمربعی فرزند رهبر معظم انقلاب
بعد به منزلشان رفتیم و ایشان عروس و داماد را دست در دست دادند و دعا کردند و آندو زندگیشان را در آپارتمان سادهای شروع کردند. در این 13 سالی که اینها با هم زندگی کردهاند، هیچ وقت مساحت آپارتمانهایشان 100 متر نشده! خانهای که الان در آن زندگی میکنند، حول و حوش 70 متر است. آقا چهار تا پسر دارند که با ایشان زندگی میکنند و آنها هم زندگیهایی مشابقه مادر و پدرشان دارند. جای آنها هم محدود است. داماد بنده یک وقت که میخواهد ما را دعوت کند، باید حواسمان باشد که بیشتر از ده دوازده نفر نشویم، چون برای پذیرایی مشکل جا پیدا میکنند.
رهبری فرزندان خود را بسیار خوب تربیب کردهاند
حالا که صحبت از آقا مجتبی به میان آمد باید بگویم من بعد از آنکه با آقازادههای مقام معظم رهبری و مخصوصاً با آقا مجتبی از نزدیک آشنا شدم، به حکم «تعرف الاشجار باثمارها» ارادتم به آیتالله خامنهای بیشتر شد و فهمیدم که ایشان فرزندان خود را بسیار خوب تربیب کردهاند و آن صداقتی که عملاً بر زندگانی ایشان حاکم بوده در تربیت فرزندانشان تأثیر کردهاست. میدانم که آقا مجتبی هرگز راضی نیست من درباره او صحبتی بکنم و سخنی بگویم و خودش هم هرگز درباره خودش کمترین سخنی به زبان نمیآورد و از خود در برابر تهمتها و اهانتها، دفاعی نمیکند. اما جسته و گریخته میدانم که سالهاست در قم درس خارج تدریس میکند و اوقات خود را در منزل یا به مطالعه فقه و فقاهت میگذارند یا به عبادت. من طی سیزدهسال گذشته که با او نسبت پیدا کردهام هنوز صدای بلند او را نشنیدهام و گناهی از او ندیدهام. وقتی میبینم که دشمنان انقلاب و اسلام و ایران، چطور سعی میکنند چهرههای پاک را، در نظر مردم، زشت جلوه دهند احساس میکنم اگر سکوت کنم گناه کردهام.
زندگی فرزند رهبر انقلاب
*بد نیست به نکتهای اشاره کنم که همین الان به خاطرم رسید. پس از شلوغیهای بعد از انتخابات سال 88، جوانی بود که من او را میشناختم و شنیدم که او هم در این قضایا و در تظاهرات و اعتراضات و کارهای پشت صحنه بسیار فعال است. یک روز با او قرار گذاشتم و به دفتر من آمد و با او صحبت کردم و گفتم:« این حرفهایی که زده میشود و این ادعای تقلب در انتخابات، کلاً دروغ است و من اگر مطمئن نبودم، وارد میدان نمیشدم. از میان این حرفهایی که در سایتها و خیابانها و تلویزیونهای خارجی میزنند، دروغ بودن یکی را خیلی راحتتر میتوانم به تو اثبات کنم و آن حرفهایی است که راجع به آقا مجتبی میزنند. میخواهی همین الآن و بدون قرار قبلی، دست تو را بگیرم و به منزل دخترم ببرم و بگویم مهمان دارم و تو ببینی که آقا مجتبی با 40 سال سن چه طوری زندگی میکند؟ بیا برویم تا ببینی که زندگی ایشان به مراتب از زندگی یک کارمند متوسط شهرستانی سادهتر است و آپارتمانی که ایشان دارد با هیچ یک از خانههای این آقایانی که خودشان را وسط انداخته و ادعای تقلب را ساختهاند قابل مقایسه نیست. شما حتماً این شایعه را شنیدهای که 1.5 میلیون پوندی که بانکهای انگلیس مسدود کردهاند، متعلق به آقا مجتبی است! یا داستان کامیون پر از شمش طلا را که به ترکیه رفته و گفتند متعلق به ایشان بوده است، حتماً شنیدهای. اثباتش کاری ندارد. سرزده و همراه هم میرویم و زندگی آقا مجتبی را ببینی.» البته آن جوان حرفم را قبول کرد، چون مرا میشناخت و گفت: «میدانم این حرفها دروغ است.» گفتم: «پس بقیه حرفها را هم به همین شکل قیاس کن. خارجیها چون میدانند مردم ایران نسبت به زندگی رهبرانشان حساس هستند، این دروغها را جعل میکنند تا بین مردم و نظام فاصله بیندازند.»
نوه اقا در منزل پدربزرگش وسایل بازی ندارد
*در مورد سادهزیستی مقام معظم رهبری، هفت هشت ماه پیش داستانی پیش آمد که گفتنی است، نوه ما که نوه ایشان هم هست، بچه نوپایی است و مثل همه بچههای نوپا، شیطان و فعال است و به همه جا سرک میکشد. میرود به آشپزخانه و در قفسهها را باز میکند و هرچه ظرف دم دستش میآید، میآورد و وسط آشپزخانه و اتاق ردیف میکند! کار به جایی رسیده که در منزل ما در قفسهها را با نخی میبندند که او نتواند باز کند. خلاصه از بس شیطان و شلوغ است، همه را کلافه میکند. یک بار به مادرش گفتم: «بابا! خانه آقا که میروید، در آنجا هم این بچه این قدر اذیت و شلوغ میکند؟» خندید و گفت: «شما فکر میکنید آنجا هم مثل اینجا این قدر وسائل و ظرف و ظروف هست؟ در اتاق آقا یک میز هست و 6 تا صندلی پلاستیکی و یک تلفن که به دیوار وصل است. اصلاً خبری نیست که فکر کنید در آنجا چیزی گیر این بچه بیاید که بتواند آنها را ردیف کند!»
وسائل خانه و زندگی شخصی رهبری
*ایشان الان هم مثل 40 سال پیش زندگی میکنند. در کتابخانه ایشان فرشی پهن است که آن قدر پا خورده که حسابی نخنما شده است و اگر آن را بخواهند بفروشند، بعید است کسی بخرد، مگر اینکه روزی بخواهند آن را به عنوان سند افتخار یک ملت قاب کنند و در موزه بگذارند و بگویند بعد از 2500 سال که سلاطین بر این کشور حکومت کرده و زندگیهای اشرافی را بر این ملت تحمیل کردهاند و بعد از آنکه پهلویها اصرار داشتند در هر منطقهای از ایران یک کاخ برای خودشان و یک کاخ برای بچههایشان بسازند و در لندن برای ولیعهد، کاخ و مزرعه بخرند، حالا این ملت رهبری دارد که هنوز فرش عروسیاش در کتابخانهاش پهن است و چنین وضعیتی دارد، در حالی که ما میدانیم بسیاری از هنرمندان قالیباف به ایشان فرش اهدا میکنند و بسیاری از رؤسای کشورهای دیگر که در دوران ریاست جمهوری به دیدن ایشان میآمدند، برای ایشان بهترین ظرفهای کشور خودشان را میآوردند و هر چیزی را که در زندگی کسی لازم باشد، از بهترین نوع آن به ایشان هدیه می کنند، اما ایشان از زمان ریاست جمهوری تاکنون، همه چیزهایی را که به اعتبار ریاست جمهوری و سپس رهبری به ایشان هدیه شده است، به ملت برگرداندهاند که در موزههای بزرگ و یا در موزه آستان قدس نگهداری میشود و هیچ یک وارد زندگی ایشان نشده است.
خاطره محمدکاظم روحانینژاد خبرنگار واحد مرکزی خبر درباره ساده زیستی فرزندان مقام معظم رهبری
وی در این مطلب نوشته است: بنده در سفرهای زیادی چه در دوران ریاست جمهوری و چه در مقطع زعامت امت و یا برنامههای مختلف از آن " انفاس قدسیه " بهرهمند و در خدمتشان بودهام و مشاهدات و تجربههای ارزندهای از حسن خلق، ملاطفت و تواضع رهبر بزرگوار در برابر مردم بویژه قشرهای عادی و در برخوردهای هوشمندانه با مسائل اطراف آموختهام، هرگز ندیده و نشنیدهام که فرزندان رهبر عزیزمان در جایی در جانبداری و یا ضد فرد یا افرادی موضع گرفته باشند و یا در محفلی که بوی گرایشهای سیاسی بدهد، حضور یابند اما بارها و بسیار دیدهام که همچون مردم عادی در کوچه و بازار و مکانهای زیارتی مانند بقیه شهروندان ظاهر میشوند. روحانینژاد در ادامه این مطلب مینویسد: یک روز عصر برای خرید به مغازه کوچکی در یکی از محلات تهران رفتم. به طور اتفاقی یکی از فرزندان مقام معظم رهبری هم آنجا یک کالایی را برداشته و درصف پرداخت وجه آن بود. بنده یک نفر بعد از ایشان در نوبت بودم. وقتی متوجه حضور من شد، سلام و علیکی معمولی کردیم. منتظر ماندم ببینم فروشنده چه واکنشی دارد؟ نوبت به ایشان که رسید فروشنده با لحن معمولی پرسید چه داری حاجی؟ آقا سید هم کالا را روی میز گذاشت و پولش را پرداخت و خداحافظی کرد و رفت. نوبت به من که رسید، صاحب مغازه که آن طرفتر نشسته بود و قیافهای اصطلاحا "داش مشتی " داشت بلند شد و پرید جلو و گفت: جناب روحانی قابل ندارد، افتخار دادید که به مغازه من آمدید، بفرمایید. سبیلی چرخاند و خطاب به فروشنده گفت: از این خبرنگار مردمدار! پول نگیر.. و من با اصرار پرداختم! اینجا بود که دلم نیامد از موضوع بگذرم و گفتم این کار را باید با مشتری قبلی میکردید؟! یک مردمدار واقعی بود. گفت: کدام، همون سید؟ گفتم بله. گفت بابا از اینها همه جا زیادند. گفتم ولی این فرق میکرد. پرسید مگر کی بود؟ گفتم یکی از فرزندان رهبری است. صاحب مغازه با تعجب لحظاتی به من نگاه کردید و پرید بیرون ببیند مشتری رفته یا هست. گفت خوب زودتر میگفتید حداقل یک "ماچش " میکردیم. ایول بابا یعنی اینها هم مثل ما رفت و آمد میکنند؟! گفتم البته که همین طور است. در ادامه این مطلب آمده است: بارها در مشهد مقدس به سبب خدمت افتخاری که تا به حال در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام داشته و دارم، دیدهام که هر یک از فرزندان مقام معظم رهبری با یک مفاتیح در وسط جمعیت زائر تنها نشستهاند و در حال خواندن دعا و زیارت هستند و حتی گاهی متوجه حضور بنده هم در لباس خدمت آستان مقدس رضوی نمیشدند. در سفر حج که با دکتر احمدینژاد رئیس جمهور مشرف شدم، یکی از فرزندان رهبر عزیزمان نیز حضور داشت که حتی آنجا نیز برخی همراهان نمیشناختند. وقتی که قرار بود درقالب کاروان ویژه برای "رمی جمرات " به یک مکان اختصاصی هیاتهای عالی رتبه برویم؛ یعنی جایی که شیطان را به نزد حاجی! میآورند تا هم پرتاب سنگ زحمت نباشد و هم سنگ به خطا نرود! اما در آنجا ایشان را ندیدم، شب که به محل اقامت برگشتیم، آقا سید را با چهرهای خسته و سوخته درحالی که احرامش گلآلود بود، دیدم. پرسیدم آقا از صبح نبودید؟ گفت من برای انجام اعمال، به تنهایی با جمعیت میلیونی همراه شدم و برای اعمال رمی جمرات رفتم و هنگام برگشت محل استقرار را پیدا نکردم و ساعتها گشتم تا بالاخره یک نفر که ظاهراً کارواندار بود، مرا به خیمه بعثه راهنمایی کرد و از آنجا هم آدرس محل استقرار هیات را گرفتم و به شما پیوستم.
دروغ کامیون شمش طلای اقا مجتبی و هزینه های زایمان همسر
حداد عادل در ویژه برنامه همیشه بیدار در اصفهان به بخشی از شایعات پیرامون زندگی و شخصیت سید مجتبی خامنهای، اشاره کرد: «در فتنه 88گفتند یک کامیون حاوی شمش طلا متعلق به آقا مجتبی خامنهای از کشور خارج شده است و در گمرک ترکیه متوقف شده، باید از خود بپرسیم چرا این حرف مطرح میشود؟ آنها میخواهند بگویند ولایت فقیه هم مانند دیگران است و هدفشان جدایی ملت از ولایت است. گفته شد برای اینکه آقا مجتبی خامنهای صاحب فرزند شود او و همسرش در یکی از بیمارستانهای لندن یک میلیون پوند خرج کردهاند، ولی من به آنها میگویم بچه آقا مجتبی، نوه بنده هم است و برای به دنیا آمدن نوه من نه کسی به خارج رفته نه پول زیادی خرج کرده است، نوه من در یکی از بیمارستانهای تهران با مبلغ 500هزار تومان به دنیا آمده و دکتر او هم همین خانم مرضیه وحید دستجردی بوده و پرونده این عمل هم در بیمارستان موجود است.»درباره این خبر که سید مجتبی برای عمل به خارج از کشور سفر کرده باید بیشتر صحبت کرد. در کشوری که یکی از 5کشور درمان نازایی در دنیا بوده است چگونه عقل سلیم به خود اجازه میدهد که اینگونه فکر کند رهبری فرزندش را برای معالجه به انگلستان فرستاده است. همچنین ذکر این نکته ضروری است که کشور انگلستان در درمان ناباروری هیچ تکنولوژی و دانش توسعه یافتهای ندارد و بسیاری و از کشورهای دیگر اروپایی در این مساله از انگلیس پیشتازترند این نکته این فرضیه را ذهن یقینیتر میکند که خالق این خبر اصلا به خود زحمت تحقیق درباره کشوری که میخواهد شایعهاش را بسازد نداده است یا اصلا به خود زحمت تحقیق درباره خبر را نداده است.
پزشکی که از ساده زیستی خانواده اقا گریست
حجتالاسلام احدی از اساتید حوزه علمیه قم در یکی از خاطرات خود به ماجرای مراجعه همسر رهبرمعظم انقلاب به پزشک اشاره میکند و میگوید :روزی در حسیـنیه جـماران مـنبر رفتـم و خاطـراتی از زندگی مقـام مـعظم رهبـری بیان کــردم . بعد از سخنـرانی ، شخـصی که خـود را پزشـک مـعرفی می کـرد به من مراجعـه کـرد و گفـت : اجازه بدهید من هم یک خاطـره برای شما بگــویم : روزی در مطب بیمارستان نشسته بودم، بیماران را ویزیت میکردم که خانم بسیار محجبه ای به همراه فرزندش به عنوان بیمار به من مراجعه کردند. پس از معاینه، قیافه فرزند مرا به فکر فرو برد، چون به مقام معظم رهبری شباهت فراوانی داشت. از مادر آن نوجوان سؤال کردم که آیا شما با آیت الله خامنه ای نسبتی دارید؟ گفت : بله، من همسر ایشان هستم. تعجب وجودم را فراگرفت، به خانم مقام معظم رهبری عرض کردم : مگر شما پزشک خصوصی ندارید؟ایشان گفتند : خیر، آقا چنین کاری را اجازه نمی دهند و می گویند شما باید مانند سایر مردم، به بیمارستان مراجعه کنید. زمانی که رفتند. من دیگر نتوانستم به کارم ادامه بدهم. سرم را روی میز گذاشتم و بسیار گریه کردم.من این خاطره را از زبان آن پزشک شنیدم. تمام مشخصات وی را به یاد دارم، اما با این حال از عالم بزگواری هم پرسیدم، ایشان نیز موضوع را تأیید فرمودند.
درباره فرزندان رهبر معظم انقلاب
معظمله اکنون دارای 6 فرزند هستند و نام خانوادگی همسر ایشان«خجسته» است، نام دخترانشان بشری و هدی است و دو تن از فرزندان پسر ایشان 8 سال در جبهههای جنگ ایران و عراق حضور داشتند.یکی از دختران ایشان همسر فرزند آیتالله محمدی گلپایگانی رییس دفتر رهبری است که ضمن آراستگی به لباس شریف روحانیت و علم دین در دانشگاههای کشور نیز به تدریس متون حقوقی به زبان فرانسه اشتغال دارند و دختر دیگر ایشان همسر فرزند آیتالله باقری کنی از علمای تهران است.سید مصطفی، فرزند بزرگ ایشان با دختر آیتالله خوشوقت ازدواج کرده است، سید مجتبی، داماد دکتر غلامعلی حداد عادل است.سید مسعود نیز با فرزند آیتالله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده است و سید میثم کوچکترین فرزند ایشان نیز به ازدواج دختر آقای لولاچیان از بازاریان متدین در آمده است.مقام معظم رهبری همچون امام راحل، فرزندان خود را از فعالیتهای سیاسی و اقتصادی مبرا داشته و به ایشان توصیه کردهاند که در کارهای اقتصادی وارد نشوند.
حضرت حجتالاسلاموالمسلمین احمد مروی "دامت برکاته" در این رابطه چنین بیان داشتند: "ایشان چهار فرزند پسر دارند که هر چهار نفر، طلبه و معمم هستند و حقیقتاً هم درس میخوانند و خوب هم درس میخوانند، من با اینها مأنوسم، این توفیق را دارم ،نشست داریم و صحبت میکنیم.یکبار ندیدهام که اینها راجع به پولی، امکاناتی و چیزهای از این قبیل صحبت بکنند و گویی افرادی معمولی هستند و پدرشان هم یک فرد معمولی است.فرزندانشان بیشتر همین مسائل درس و بحث برایشان مطرح است و نگرانیهایی که نسبت به مردم و نسبت به زندگی طلاب و نسبت به قضایای دیگر دارند، همان دغدغههایی است که خود آقا دارند.این خیلی ارزش دارد که امکانات باشد و موقعیت فراهم باشد و هیچ اقبالی به آن نشان داده نشود و این خیلی ارزشمند است، برای خود حضرت آقا، همه رقم امکانات هست ولی هیچ اقبالی ما نمیبینیم، نه خودشان، نه خانوادهشان!قطعاً خود حضرت آقا دوست ندارند که بستگانشان و مخصوصاً آقازادههایشان در کارهای اقتصادی باشند، قطعاً این را آقا نمیپسندند.خود اینها هم، هیچ رغبتی و هیچ اقبالی ندارند. حالا به هر صورت اینجور تربیت شدهاند که هیچ اقبالی به این چیزها ندارند.فرزندانشان بیشتر همین مسائل درس و بحث برایشان مطرح است و نگرانیهایی که نسبت به مردم و نسبت به زندگی طلاب و نسبت به قضایای دیگر دارند، همان دغدغههایی است که خود آقا دارند. این که آنها برای خودشان دنبال آیندهای باشند. زندگی، مال، منال، پول، پسانداز اصلاً وجود ندارد. اگر بود، من مطلع میشدم. چون خیلی با اینها مأنوسم. من چنین چیزی واقعاً در اینها ندیدهام.
مستاجری سید مصطفی خامنه ای
سید مصطفی آقازاده بزرگ آقا همان سال اول ازدواجشان که طلبه قم بودند، الان هم قم هستند خانهای اجاره کرده بودند و مستأجر بودند - الان هم مستأجرند - ما را یک روز برای ناهار دعوت کردند. ما رفتیم منزل ایشان. یک سال از ازدواج ایشان نگذشته بود، ماههای اول ازدواج ایشان بود. ما هم یک گلدان معمولی خریدیم و رفتیم که دست خالی نرویم. من واقعاً تعجب کردم که آیا این خانه، خانه یک تازهداماد است؟ حالا نه خانه فرزند رهبر انقلاب و مقام اول کشور، حتّی خانه یک تازهداماد هم این نیست. یعنی یک خانه تازهداماد، بالاخره یک زرق و برقی دارد؛ تا مدتها این زرق و برق خانه تازهداماد و خانه تازه عروس، هست.من توی خانه اینها، واقعاً همان زرق و برق معمولی یک تازهداماد و یک تازه عروس را ندیدم. بسیار زندگی معمولی، دوتا فرش ماشینی، آن هم نه سه در چهار. چون من دقت داشتم به این چیزها. دور و بر خودم را نگاه میکردم. حواسم بود و تا آنجا که میتوانستم، رصد میکردم اوضاع و احوال خانه را. دو تا فرش شش متری انداخته بودند، دور خانه هم موکت بود و دو سه تا پشتی ابری معمولی، نه مبلمانی، نه زرق و برقی. زندگی ساده و خوبی در آقازادههای ایشان سراغ داریم.آقازادهها در دفتر مسئولیتی ندارند. فقط در نشر آثار همکاری دارند و الان هیچکدام از آقازادهها مسئولیتی ندارند. جایی هم مشغول نیستند. ممحّض در درس و کار طلبگی هستند. درس میخوانند و انصافاً هم درسشان خیلی خوب است. خیلی خوب پیشرفت کردهاند. خود آقا مصطفی که الان سطوح عالیه را در قم تدریس میکنند.
تسلط رهبری به هنر و موسیقی
حجت الاسلام والمسلمین محمدی عراقی : در ملاقاتی که موسیقی دانان و خواننده ها با مقام معظم رهبری داشتند، ایشان مفصّل در مورد انواع موسیقی، ابعاد موسیقی، شکل ها و ردیف های آوازی صحبت کردند. آقای دکتر لاریجانی تعریف می کرد: زمانی که سخنرانی تمام شد، تمام صاحب نظرانی که حضور داشتند حتی اشخاصی که خود صاحب سبک می باشند از اطلاعات وسیع ایشان، متحیّر مانده بودند
خانواده فقیری که مورد حمایت رهبری قرار گرفتند
سال 1374 خانمی با کودک خردسالش به مطب من مراجعه کرد. هر دوی آنان بیماری سل داشتند .ناراحتی خانم به قدری بود که از حلقوم او خون بیرون می آمد. آن ها را معاینه کردم و برایشان نسخه ای نوشتم. چون نسخه را به دست آن خانم دادم، با کمال ناامیدی اظهار داشت : نسخه قبلی شما را هم دارم! من یک بار دیگر هم به شما مراجعه کرده ام و به علت ناتوانی مالی، قدرت تهیه دارو را ندارم ! وی در ادامه ابراز داشت: من چهار فرزند دارم که همگی - به جز یک دختر ده ساله- همین بیماری را دارند، همسرم نیز فلج و خانه نشین است و تنها نان آور خانه همان دختر ده ساله است که با قالی بافی مبلغ اندکی به دست می آورد و این مقدار، تنها هزینه خرید نان ماست! من بعد از شنیدن درد دل این خانم به او گفتم: موضوع را با دوستانم در میان می گذارم تا چاره ای بیندیشیم و مشکل شما را حل کنیم . آن خانم از مطب من خارج شد و من هم چنان در فکر چاره جویی بودم. پس از مدتی دیدم دوباره به من مراجعه کرد. اما این بار با دفعه قبل خیلی تفاوت داشت و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید . با شادی تمام به من گفت: دیگر نیازی به تلاش شما نیست! علت را پرسیدم، در جوابم گفت: وقتی که به منزل رسیدم هیأتی به خانه ما آمدند و وضعیت ما را بررسی کردند. قرار شد همه ما را برای درمان به بیمارستان ببرند! گفتم: این هیأت از سوی چه کسی آمده بودند؟ گفت : از سوی مقام معظم رهبری ! گفتم : چگونه از موضوع باخبر شده بودند؟ گفت : وقتی که مقام معظم رهبری به قم تشریف آوردند، من ماجرای زندگیم را طی نامه ای خدمت ایشان توضیح دادم . نامه من به دست مسئولین امر سپرده شد . تمامی نامه ها را بررسی کردند، نامه افراد اورژانسی در اولویت قرار گرفت و من نیز چون چنین وضعی داشتم، مورد لطف آقا قرار گرفتم.دکتر وحیدی (از پزشکان قم)
محبت به خانواده شهدا
یک روز سه چهار نفر با یک ماشین آمدند و گفتند: حاج آقا! خودت را آماده کن که مهمان عزیزی داری! از آنان پرسیدم: چه کسی قرار است بیاید؟ پاسخ شنیدم: رهبر معظم انقلاب. وقتی آقا وارد منزل شدند، شوق دیدار، مرا بهت زده کرده بود. آقا مرا در آغوش کشیدند و صورتم را بوسیدند، بنده نیز دست ایشان را بوسیدم. آقا داخل اتاق شدند و روی زمین نشستند. ابتدا احوال پرسی کردند و از مشکلات سؤال نمودند سپس فرمودند: ‹‹ عکس شهدایتان را بیاورید››. عکس ها را برای حضرت آقا آوردم. ایشان تک تک عکس ها را بوسیدند و آنان را روبروی خود گذاشتند و فرمودند:‹‹ این شهدا اگر نبودند، ماهم نبودیم. ما هر چه داریم از این شهدا داریم ››. حدود نیم ساعت در محضر آقا بودیم، وقتی خواستند تشریف ببرند رو به من کردند و فرمودند: ‹‹اجازه می خواهیم برویم››. من گفتم: آقا! اجازه ما هم دست شماست. ناگهان متوجه شدم که از ایشان پذیرایی نکرده ایم! دیدار ایشان آنقدر ما را شوکه کرده بود که یادمان رفته بود، آقا مهمان ما هستند. با خجالت از ایشان عذرخواهی کردم، اما ایشان پس از لبخندی زیبا فرمودند: ‹‹ چه اشکالی دارد؟آقای مجید شجاعی پور(پدر سه شهید)
اقا در سفرها صحنه سازی نکنید
در یکی از سفرهای مقام معظم رهبری به استان مازندران ، آقا وارد منطقه محرومی به نام :<< ارس ما خوست << شدند. معظم له وقتی برای بازدید به مدرسه ای وارد می شوند، مشاهده می کنند که تمام میز و صند لی ها نو است آقا احتمال می دهند این کارها تشریفاتی است و برای ورود معظم له این کارها انجام گرفته است. مقام معظم رهبری با تیزبینی و ذکاوتی که دارند از بچه ها سؤال کردند که به من بگویید این میز و صند لی ها را چه زمانی برای شما آورده اند. یکی از بچه های کلاس جواب داد: آقا همین دیروز این ها را آورده اند. آقا نگاه عتاب آلودی به آن مسؤول انداختند و فرمودند: ضرورت ندارد به خاطر مسؤولینی که خودشان نسبت به مشکلات واقفند، بخواهید صحنه سازی کنید.
امربه معروف دختر و پسر در کوه و ازدواج ان دو
سردار باقر زاده- مسؤول کمیته جستجوی مفقودین: یکی از دوستان می گفت: یک روز که مقام معظم رهبری به کوه های اطراف تهران رفته بودند با دختر و پسری دانشجو، بر خورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع مناسبی نداشتند و تصور می کردند که آقا دستور دستگیری آنها را خواهد داد، ولی بر خلاف تصورآن دو، مقام معظم رهبری با آن ها احوال پرسی کردند و از شغل و فامیل بودن آن ها سؤال کردند، پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت که ما دوست هستیم،آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آن دو صحبت کردند و بعد هم فرمودند: بد نیست صیغه محرمیتی در میان شما بر قرار شود و شما با هم ازدواج کنید و به آن ها پیشنهاد دادند که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیایید، من آمادگی دارم که شخصأ عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود، محضر آقا رسیدند.آقا عقد آن ها را جاری کردند و با بر خورد کریمانه مقام عظیم الشأن ولایت، این دو جوان تغییر مسیر دادند و آن دختر غیر محجبه، به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو به یک جوان مذهبی مبدل شدند
رویای صادقه طلبه خارجی
یکی از طلاب خارجی نقل می کرد که وقتی وارد ایران شدم، ویزا نداشتم و حتی از داشتن حداقل امکانات محروم بودم. بعد از مدتها سعی و تلاش، چون جایی برای ماندن نداشتم از ماندن در حجره دوستان خجالت می کشیدم، مجبور شدم مدتی را در مسجد جمکران اقامت گزینم. چند روزی که آنجا ماندم، به امام زمان (عج) توسل پیدا کردم. همان شب در عالم رؤیا دیدم کسی به من فرمود: فردا شب مقام معظم رهبری به جمکران خواهند آمد، مشکل خودت را بنویس و تقدیم ایشان کن.من از خواب بیدار شدم، نامه ای نوشتم و منتظر ماندم. فردا شب در نیمه های شب دیدم مقام معظم رهبری با چند نفر وارد مسجد جمکران شدند و من با تعجب به خاطر رؤیای صادقانه نمی دانستم چه کنم. جلوتر رفتم و نامه ای که در دست داشتم خدمت مقام معظم رهبری تقدیم کردم و طولی نکشید وقتی که به مرکز جهانی رجوع کردم به من گفتند: جواب نامه شما رسیده و شما پذیرش شده اید و به این صورت مشکل بنده با عنایت مقام معظم رهبری حل شد
مطالبه پیراهن اقا و تحویل ان به جانباز
در دیداری که مقام معظم رهبری از جانبازان شهر مقدس قم داشتند، از اولین نفری که مقابل در مستقر بود شروع به معانقه و روبوسی نمودند. هر یک از آنان دست خلف صالح حضرت امام ( ره ) را می بوسیدند و بر صورت و چشمان خود می مالیدند. گاهی گریه می کردند و دست به گردن معظم له می انداختند. از آنجا که برخی از عزیزان جانباز روی چرخهای خود نشسته بودند، ایشان به حالت خمیده باقی می ماندندو صحبتهای آنان را گوش می دادند. یکی از جانبازان عرض کرد: آقا من تقاضا دارم که انگشترتان را یادگاری به من بدهید. مقام معظم رهبری بلافاصله انگشتر خود را در آوردند و به ایشان دادند. جانباز دیگری عبای رهبر را برای تبرک درخواست کرد. معظم له عبای خود را برداشتند و به آن جانباز عطا فرمودند. جانباز ویلچری دیگری عرض کرد: آقا من می خواهم برای نجات از فشار قبر پیراهن شما را همراه کفنم داشته باشم. مقام معظم رهبری به حالت مزاح فرمودند: اینجا که نمی شود پیراهن را از تن درآورد! وقتی به محل اسقرارم رفتم، آن را برای شما خواهم فرستاد. دیدار طولانی و صمیمانه جانبازان که تمام شد، آقا به محل اقامت خود بازگشتند و پیراهن را توسط بنده برای آن جانباز فرستادند. این در حالی بود که جمعیت جانبازان از مدرسه فیضیه متفرق نشده بودند. حجت الاسلام و المسلمین ذالنوری ( فرمانده تیپ مستقل 83 امام صادق)(ع )
عدم خستگی از دیدار با خانواده شهدا
حاج آقا رحیمیان درباره ی علاقه شدید رهبر به خانواده های شهدا می گوید :در ماه مبارک رمضان ، قبل از غروب آفتاب ، آقا با خانواده های شهدا دیدار داشتند . این ملاقات بیش از دو ساعت طول کشید و در تمام این مدت ، مقام معظم رهبری روی پا ایستاده بودند .با این که برنامه های روزانه ، آقا را خسته کرده بود و روزه ماه مبارک ، آن هم نزدیک غروب ، معمولاً ضعف در بدن ایجاد می کند ، محبت آقا به خانواده های شهداء کم نمی شد و ایشان ، ایستاده به درد دل آنان گوش می دادند . این نوع برخورد ، نشان از علاقه ی بسیار شدید آقا به خانواده های شهدا است . همه ، افطار را مهمان آقا بودند . من در کنار سفره ، به معظم له گفتم : شما که این طوری می ایستید و به درد دلها گوش می دهید ، خسته نمی شوید ؟آقا فرمودند : نه ! من چون ورزش می کنـم ، خستـه نمی شوم .
فرش نخل خرما
در سالهای اول رهبری، آقا تحت عمل جراحی قرار گرفتند و دوران نقاهت را در منزل گذراندند. روزی ما را به حضور پذیرفتند. اتاق ملاقات، اتاق پیذیرایی بود. من چون وارد اتاق شدم و فضای آن جا و وسایل و تجهیزات اتاق را دیدم، سخت تحت تأثیر قرار گرفتم. وسایل در حد اقشای فقیر جامعه بود و فرش اتاق پذیرایی، یک قالی تمام نخ نما که گل سالمی در آن دیده نمیشد. آن قالی نیز جهیزیه همسرشان بود. سایر وسایل اتاق نیز کاملًا عادی و معمولی مینمود. از زندگی افراد متوسط جامعه نیز پایینتر بود. سردار سرتیپ پاسدار محمد باقر ذوالقدر .
توجه خاص به نوجوانان
در دیداری که مقام معظم رهبری با مردم قم داشتند، ایشان به منزل حضرت آیت الله مصباح یزدی نیز تشریف بردند. پس از دیدار و احوال پرسی، مقام معظم رهبری به حضرت آیت الله مصباح فرمودند: من سخنرانیهای شما را که در کتاب «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا» جمع آوری شده بود، مطالعه کردم. مباحث آن خیلی عالی بود. این مباحث عالمانه را که از عهده کمتر کسی بر می آید، ادامه دهید. این جلسه خیلی خودمانی بود. نوه های حضرت آیت الله مصباح در کنار آقا نشستند و آقا با ملایمت و مهربانی با آنها صحبت فرمودند و حتی محافظان خواستند مانع شوند، آقا فرمودند: مانع نشوید. بچه ها یکی یکی از آقا امضا می گرفتند و ایشان با حوصله، تمام دفاتر بچه ها را امضا می کردند و گاهی مطالبی نیز برای آنها می نوشتند. یکی از بچه ها یک ورق کاغذی را آورد و به آقا گفت: آقا کاغذ مرا هم امضا کن. آقا فرمودند: دفتر اصلی ات را بیاور، چون این کاغذ احتمال دارد پاره شود و از بین برود. حجة الاسلام والمسلمین مجتبی مصباح (عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی رحمة الله علیه قم)
تکریم قاریان نوجوان
در جلسه ای که اکثر قاریان مشهور قرآن حضور داشتند، حضرت آیت الله خامنه ای دستور دادند نوجوانان قرآن بخوانند و صدایشان را نیز ضبط کنند. بچه ها یکی پس از دیگری قرآن خواندند. آقای منصوری نیز در آن جلسه سوره حمد را با صدای عبدالباسط و با یک نفس قرائت کرد. آقا ایشان را خیلی تشویق کردند و به رسم یادبود یک سکه بهار آزادی به آقای منصوری هدیه دادند. سپس آقا فرمودند: بزرگترها نیز قرآن بخوانند. یکی از دوستان بلند شد و ضبط را مقابل قاری گذاشت، چون نوار تمام شده بود ایشان نوار را برگرداند تا قرائت آنان را روی قرائت قاریان نوجوان ضبط کند، آقا سریع تذکر دادند و ایشان را از این کار بازداشتند. آن شخص عرض کرد: آقا این نوجوانان که قاری نیستند، اگر قرار است قرائت فردی ضبط شود باید از استادان این رشته باشد. آقا فرمودند: آن نوار را نزد من بیاورید. سپس نوار را گرفتند و فرمودند: ما سالیان سال صدای بزرگترها را شنیده ایم، اما این نوجوانان را کمتر می بینیم، نوار اینها را داشته باشیم بهتر است. به این ترتیب آقا نگذاشتند صوت نوجوانان، پاک شود. از دیدن این صحنه نوجوانان خیلی تحت تاثیر قرار گرفتند. آقای سید مجتبی سادات فاطمی (مشهد)
تسلیم در برابر وظیفه و استغاثه رهبری به درگاه خدا
یکی دو ماه پس از انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان ولی امر مسلمین، بنده به دیدارشان رفته، عرض کردم: چطور شد که حضرتعالی به عنوان رهبر انقلاب انتخاب شدید؟! مقام معظم رهبری فرمودند: روزی که مجلس خبرگان درباره جانشین حضرت امام رحمه الله بحث می کرد، اصلا فکر نمی کردم که خبرگان چنین تصمیمی بگیرند. از نیمه اول اجلاس - صبح تا ظهر - این طور متوجه شدم که ممکن است نام بنده مطرح شود، لذا ظهر که به منزل آمدم، دو رکعت نماز خوانده، با حالت استغاثه و ناله و زاری، از خداوند درخواست کردم که این مسئولیت را روی دوش من قرار ندهد. من کمتر یاد دارم برای یک تقاضا; چنین استغاثه و تضرع به درگاه خداوند کرده باشم. با تمام وجود از خدا خواستم که این مسئولیت بر عهده من قرار نگیرد. عصر آن روز، مجلس خبرگان به خواست من اصلا توجه نکرد و کار با آن کیفیت انجام شد. گرچه از صمیم قلب داوطلب این کار نبودم، ولی وقتی این مسئولیت به لحاظ شرعی و قانونی بر دوش من قرار گرفت، تصمیم گرفتم با تمام وجود به این وظیفه عمل کنم.
تسلط بر تاریخ ائمه علیهم السلام
تسلطی که مقام معظم رهبری به تاریخ ائمه دارند، بسیار دلنشین است. بنده سراغ ندارم کسی، این اندازه در زمینه تاریخ ائمه علیهم السلام مخصوصا ائمه ای مثل امام جواد، امام هادی، امام حسن عسکری علیهم السلام و به طور کلی ائمه بعد از امام رضا علیه السلام که متاسفانه کمتر به تاریخشان پرداخته شده است، کار کرده باشد. ایشان علیرغم اشتغالات فراوان به این مهم اهتمام دارند و باید اذعان داشت که در تجزیه و تحلیل تاریخ زندگانی این بزرگواران پیشتازند. در سخنرانیهایی که ایشان به مناسبتهایی دارند، تبحر و معرفت معظم له در مورد زندگی امیرالمؤمنین و سیره آن حضرت و تحلیلهای تاریخی در مورد ائمه صدر و هم چنین ائمه نزدیک به امام عصر علیه السلام به خوبی روشن و مشخص می شود.
تدبیر فرمانده کل قوا
در بحران جنگ خلیج فارس، مقام معظم رهبری ابلاغ فرمودند: واحدهای نظامی در منطقه جنوب و غرب گسترش پیدا کنند. ما جزء واحدهایی بودیم که در منطقه جنوب، حوالی پادگان حمید، اردو زده بودیم. این حرکت در پی همان فرمان بود، فرمانی که در آن آورده بودند: «به هیچ وجه، نباید پذیرفت که کسی حتی به اندازه یک وجب به خاک ما تجاوز کند.»این دستور قاطع فرماندهی کل قوا، همه ما را مصمم کرده بود که کوچک ترین رخنه و نفوذ را نپذیریم. ما هرچه در توان داشتیم، به میدان آوردیم و آماده مقابله احتمالی با دشمن شدیم. آمریکاییها تصمیم داشتند با تصویب مصوبه ای در کنگره خود، از خاک جمهوری اسلامی ایران برای حمله به عراق استفاده کنند. تدبیر فرمانده معظم کل قوا و در پی آن، حضور گسترده نیروها در مناطق غرب و جنوب، آمریکاییها را از تصمیمشان بازداشت. سردار سرتیپ پاسدار علی فضلی
تاثیرگذاری معنوی بر سیاستمداران
خانم بی نظیر بوتو که خدمت مقام عظیم الشان ولایت آمده بود، ما نسبت به حجاب ایشان ایراد گرفتیم و حتی چادری برایشان پیدا کردیم و ایشان چادر به سر خدمت آقا رسید. آقا از همان اول در مقام نصیحت برآمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستی، تو فرزند امیرالمؤمنینی، تو فرزند اهل بیتی، تو فرزند قرآنی، تو مسلمانی، تو شیعه هستی. همین طور آقا ادامه دادند و کاری کردند که خانم بی نظیر بوتو شروع به گریه و زاری کرد و در حالی که گریه می کرد، می گفت: یک خواهش دارم و آن اینکه روز قیامت مرا شفاعت کنید. آقا بلافاصله فرمودند: «شفاعت مخصوص محمد و آل محمد است. بهترین شفاعت در این دنیا این است که شما مشی و مرامتان را با اهل بیت علیهم السلام هماهنگ کنید. از زی خودتان که مسلمانید، دست برندارید و از لباس دین خارج نشوید. حجة الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت – تهران)
تاثیر شخصیت مادر در فرزند
مادر مقام معظم رهبری که بانوی خوش اخلاق، مهربان و در عین حال شجاعی بودند، در زمان ریاست جمهوری فرزندشان گاهی با بعضی از مقامات استانی و کشوری تماس می گرفتند و از وضعیت موجود ابراز نگرانی و به نحوه عملکرد بعضی از مسئولین اعتراض می کردند و می گفتند: چرا به گرفتاریهای مردم رسیدگی نمی کنید؟ این بانوی بزرگوار بعد از رحلت پدر مقام معظم رهبری تنها بودند، و حتی مستخدم هم نداشتند. در اواخر عمرشان با اینکه مریض بودند، هیچ گونه امتیازی بر دیگران نداشتند. حاج سید حسین میردامادی (دایی مقام معظم رهبری – مشهد)
حضور در جمع خانواده شهید مسیحی
در دوران ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنه ای، روزی ایشان برای دیدار خانواده های شهدا به منطقه مجیدیه تهران تشریف بردند. پس از دیدار با چند خانواده شهید، پرسیدند: آیا باز خانواده شهیدی در این محله وجود دارد؟ دوستان گفتند: تنها یک خانواده مسیحی باقی مانده است که فرزندشان در جنگ ایران و عراق شهید شده است. آیا به خانه آنها هم تشریف می برید؟ مقام عظیم الشان ولایت جواب مثبت دادند. هنگامی که خبر را به اهل خانه دادند، از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند. خانمها نیز سراسیمه برای حفظ حجاب به دنبال پوششی رفتند. حضرت آیت الله خامنه ای به منزل آن خانواده مسیحی وارد شدند و به گرمی با آنان برخورد کردند. در زمان پذیرایی نیز - طبق فتوای اجتهادی خود که مسیحیان و اهل کتاب را پاک می دانند - از میوه هایی که برای ایشان آورده بودند تناول کردند و به دیگران نیز با اشاره فرمودند: شما نیز میل کنید تا آنان بدانند که ما آنها را از خودمان می دانیم. حجة الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت )
احسان به پدر و عنایت خدا
پدر مقام معظم رهبری یکی از ائمه جماعت مشهد بودند. ایشان به دلیل یک عارضه چشمی در معرض نابینایی قرار می گیرند و برای معالجه و درمان لازم بود به تهران منتقل شوند، در ضمن ایشان به یک پرستار نیاز داشتند، از طرفی این پدر و فرزندانش علاقه وافری نسبت به همدیگر ابراز می کردند; همانند انس و علاقه ما بین حضرت یعقوب و یوسف. در این شرایط مقام معظم رهبری مردد بودند که بمانند و درسشان را در قم ادامه بدهند یا اینکه از پیشرفت علمی خود صرف نظر کنند و پرستاری پدر را بر عهده گیرند. این شبهه برای ایشان پیش می آید که شاید خدمت به پدر واجب تر باشد. با یکی از دوستانشان (که اهل معرفت بود) مشورت می کنند. او می گوید: عقیده من این است که شما برای خدمت به پدر به مشهد بروید، خدا قم را به مشهد می آورد، یعنی آنچه خدا می خواهد در قم به شما بدهد در مشهد به شما می دهد. این حرف به دل ایشان می نشیند، از تحصیل در قم و آن شرایط ممتازی که در قم پیش آمده بود صرف نظر می کنند و با پدر به مشهد برمی گردند.
آشنایی با علوم مختلف
روزی که مقام معظم رهبری در منزل آیت الله حسن زاده آملی حضور پیدا کردند، آیت الله حسن زاده در مقابل آقا دو زانو نشسته بودند و مکررا می گفتند: آقای من! مولای من! سرور من! آیت الله حسن زاده، اسطرلابی را آوردند و درباره آن مطالبی را بیان کردند، مقام معظم رهبری نیز گاهی مطالبی می فرمودند و آیت الله حسن زاده قبول می کردند. ما به دلیل ناآشنایی به علم اسطرلاب متوجه نمی شدیم. از اینجا معلوم بود که آقا به علوم غریبه نیز آشنا هستند. حجة الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی
مراجعه اعضای خانواده برای خرید مایحتاج
مقام معظم رهبری درباره تورم و گرانی از مسئولانی انتقاد می کردند، در مقابل، مسئولینی مدعی بودند که گزارشهای نادرست محضر ایشان ارائه می کنند. معظم له با اطمینان پاسخ می دادند که اینها گزارشهای دیگران نیست، محصول ارتباط من با جامعه و مردم است. اعضای خانواده من هر روز خودشان برای خرید مایحتاج روزمره از قبیل نان و. . . به کوچه و بازار مراجعه می کنند و با این واقعیات، مانوس و دست به گریبانند . آقای حسین صفار هرندی
فقط خوب درس بخوان
برای عقد دخترم خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم. قبل از عقد، مقام معظم رهبری زوجین را به لطافت و زیبایی نصیحت کردند. بعد از خواندن عقد، پدر داماد به آقا عرض کرد: اجازه می دهید داماد مدحی درباره امام عصر علیه السلام بخواند؟ آقا استقبال کردند. داماد چند دقیقه ای درباره امام زمان علیه السلام مداحی کرد و آقا او را تحسین فرمود. آقای لاریجانی (ریاست محترم صدا و سیما) که در آنجا حضور داشت، رو به داماد کرد و به شوخی گفت: با صدای خوبی که داری، باید شما را دعوت کنیم تا در صدا و سیما بخوانی! در این لحظه مقام معظم رهبری با قیافه ای جدی به آقای لاریجانی فرمودند: طلبه های ما را از دست ما نگیر. سپس رو به داماد کردند و فرمودند: عزیزم خوب درس بخوان. مبادا این حرفها مسیرت را عوض کند و به جای درس دنبال این کارها بروی. این نکته برای من خیلی جالب بود که گاهی یک شوخی ممکن است مسیر شخصی را عوض کند. بر این اساس مقام معظم رهبری داماد را متوجه ساختند که در موقعیت کنونی فقط باید درسهایش را خوب بخواند . حجة الاسلام والمسلمین دکتر آقاتهرانی (عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی رحمه الله – قم)
اقتدار و نفوذ کلام رهبری
یک بار امیر عبدالله ولی عهد عربستان محضر مقام معظم رهبری آمده بود که آقا آمرانه فرمودند: یا منی را بسازید یا ما خودمان مهندسینی داریم که بیایند منی را بسازند. امیرعبدالله دست روی سرش گذاشت و گفت: علی عینی یا سید القائد (رهبرا به روی چشم). سال بعد که بنده حج مشرف شدم، دیدم منی را درست کرده بودند و تمام امکانات لازم را برای زائرین فراهم آورده بودند
برای تمرکز در نماز
گاهی حضرت آیت الله خامنه ای را زودتر از وقت اذان به مسجد برای اقامه نماز جماعت می آوردم، آقا می فرمود: برای من کمی نان و پنیر بیاور. روزی از روی کنجکاوی به مرحوم کرامت (بانی مسجد کرامت) گفتم: آقا مگر برای نهار به منزل بازنمی گردند که از من خوراکی طلب می کنند؟ مرحوم کرامت گفت: معده آقا در زندان بر اثر شکنجه آسیب دیده است و در طول روز گاهی معده ایشان درد می گیرد، لذا کمی خوراکی می خواهند تا برای مدت کوتاهی درد معده تسکین پیدا کند و بتوانند با تمرکز نماز ماعت بخوانند. آقای فتحعلیان (عضو هیئت امنای مسجد کرامت - مشهد)
بشرنی السید القائد بالاسلام
آقای جرج جرداق مسیحی اهل لبنان و صاحب کتاب «الامام علی علیه السلام صوت العدالة الانسانیة» که نمی تواند سوار هواپیما شود، برای دیدن مقام معظم رهبری، مرز به مرز آمده بود تا به ایران رسیده بود. معظم له از او خیلی تجلیل و تمجید کرده، فرمودند: راجع به کتابی که در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام نوشتید، من به عنوان فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام از شما تشکر می کنم، چرا که شما این کتاب را درباره پدر و مولای ما نوشتید. از آنجا که حضرت امیر علیه السلام هر کس را که به ایشان خدمتی بکند، بی جواب نمی گذارد، یک پیشنهاد دارم. جرج جرداق گفت: بفرمایید. ایشان فرمودند: کار شما ناقص است، پیشنهادم این است برای اینکه صله حضرت علی علیه السلام به شما برسد، الاحسان بالاتمام، کارتان را تمام کنید و اتمام کار شما به این است که درباره عمه سادات حضرت زینب علیها السلام کتابی بنویسید. اگر این کار را کردید من به شما قول می دهم که حضرت علی علیه السلام شما را بی جواب نخواهد گذاشت. او هم قبول کرد و گفت این کار را خواهم کرد. سپس بلند شد تا برود، من برای بدرقه ایشان آمدم، ایشان به من گفت: «بشرنی السید القائد بالاسلام; رهبر انقلاب مرا بشارت داد به اینکه مسلمان خواهم شد» «وان خدمة سیدتنا علیها السلام نتیجته هو الاسلام، صلته هو الاسلام; اینکه آقا فرمودند: بدون صله نخواهد گذاشت، این مژده را ایشان به من دادند که در آینده مسلمان خواهم شد.» حجة الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت)
پایبندی به قانون
هنگامی که می خواهند مرقد مطهر حضرت امام رضا علیه السلام را غبارروبی کنند، خدام حرم دستمالهای سفیدی را، برای انجام عمل غبارروبی به افراد و شخصیتهای دعوت شده می دهند. این دستمالها با گلاب ناب آغشته شده اند. مقام معظم رهبری این دستمالها را می گیرند و پس از غبار روبی، به سر و صورت خود می کشند. در یکی از غبار روبیها به آقای طبسی فرمودند: آیا من می توانم این دستمال متبرک را برای خودم بردارم؟ با اینکه تولیت آستان قدس رضوی زیر نظر مقام عظیم الشان ولایت است، ولی از آنجا که آقای طبسی را تولیت آستان مقدس رضوی می دانند، خواستند با هماهنگی ایشان و پایبندی به قانون این کار را انجام دهند. حجة الاسلام محمد علی حقانی (از اعضای بیت - تهران)
حضور قلب در نماز
موقعی که در ایرانشهر در محضر آیت الله خامنه ای در تبعید بودم، روزی عده ای از علما از قم برای ملاقات ایشان آمده بودند، وقت نماز همه برای اقامه نماز جماعت به امامت معظم له آماده شدند. همینطور که نماز جماعت بر پا بود، ناگهان بزغاله ای وارد اتاق شد و شروع کرد به این طرف و آن طرف پریدن و در آخر، سجاده یکی از نمازگزاران را برداشت و با خود برد. چند نفر از نمازگزاران به کلی آرامش شان به هم خورد و خندیدند که یکی از آنها من بودم و از خنده ما دیگران نیز به غیر از حضرت آیت الله خامنه ای خندیدند. ولی آقا نمازشان را بدون هیچگونه حرکت اضافی به پایان رساندند. بعد از نماز از آقا پرسیدم که شما چطور توانستید نمازتان را ادامه دهید؟ آقا فرمودند: در مورد چی؟ عرض کردم: به خاطر بزغاله ای که وارد اتاق شده بود. آقا فرمودند: ذره ای از این جریان را متوجه نشدم. حجة الاسلام والمسلمین راشد یزدی (مشهد)
حفظ عزت ملی در سفرهای خارجی
در لیبی، خیمه ای برپا کرده بودند که ارتفاع در ورودی آن خیمه کوتاه بود و به ناچار هر کس می خواست وارد بشود، باید خم می شد. از طرفی داخل خیمه، روبروی در، عکس قذافی بود; یعنی هر کس وارد می شد ناخواسته در مقابل عکس قذافی سر خم می کرد. حضرت آیت الله خامنه ای وقتی می خواستند وارد خیمه شوند، به قهقرا (پشت) وارد می شوند تا در مقابل عکس قذافی سر خم نکنند. آیت الله خزعلی
خدمت علی گونه به خانواده شهدا
مقام معظم رهبری در دیدار از خانواده های شهدا، وارد منزل همسر شهیدی شدند که مریض بود و وضع خانه نابسامان بود. حضرت آیت الله خامنه ای ضمن دستور به همراهان برای انتقال همسر مکرمه شهید به بیمارستان، خودشان در حیاط را می بندند و به نظافت مشغول می شوند. حجة الاسلام غفاری
رعایت حدود الهی در برخوردهای دیپلماسی
یکی از مطالبی که در زمان ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای، بسیار در دنیا انعکاس پیدا کرد و آثار بسیار مثبتی در میان مسلمانان گذاشت، برخورد ایشان با دعوت رئیس جمهور زیمبابوه در مهمانی رسمی شام بود. پس از آنکه به معظم له اطلاع داده شد که در سر میز شام، مشروبات الکلی وجود دارد، ایشان پیغام دادند که ما در این مهمانی شرکت نمی کنیم، مگر اینکه مشروبات الکلی جمع شوند. آنان گفتند: ما به شما کاری نداریم، یعنی به ایرانیها تعارف نمی کنیم، بلکه طبق رسم خودمان از مهمانان غیرایرانی با مشروبات الکلی پذیرایی می کنیم. مقام معظم رهبری به آنان فرمودند: ما سر سفره شامی که در آن مشروبات الکلی باشد، حاضر نمی شویم، چون شرعا حرام است. آنان حاضر نشدند که مشروبات را جمع آوری کنند. معظم له هم در آن مهمانی شام شرکت نفرمودند. غربیها و رسانه های آنان تصور کردند که طعمه دندان گیری از این خبر نصیب آنها شده است و در دنیا چنین منعکس کردند که ایرانیها و رئیس جمهور ایران، بر خلاف آنچه در پروتکلهای تشریفاتی جهان مرسوم است، در مهمانی شام حاضر نشدند، ولی انتشار این خبر در جهان اسلام، موجب تقویت موضع آرمانی نظام اسلامی شد و بسیار به نفع جمهوری اسلامی ایران تمام شد. دکتر علی اکبر ولایتی (مشاور مقام معظم رهبری در امور بین الملل)
رفتار قرآنی با بدهکار
حضرت آیت الله خامنه ای دامت برکاته در زمان ریاست جمهوری به یکی از کشورهای اسلامی رفتند و ما به عنوان همراه در خدمت ایشان بودیم. حضرت آیت الله خامنه ای به رئیس جمهور آنجا فرمودند: بدهی ما را نمی دهید؟ او در جواب گفت: قرآن می فرماید: «فنظرة الی میسرة; به آدم بدهکار مهلت بدهید.» آقا با مزاح فرمودند: تا اینجا را قبول دارم ولی به شرط اینکه قسمت دوم آیه شریفه را نخوانید که اگر بدهکار توانایی پرداخت ندارد به او ببخشید; «ان تصدقوا خیر لکم». حجة الاسلام والمسلمین قرائتی (تهران)
رهبری آیت الله خامنه ای از منظر امام رحمه الله
زمانی که آیت الله خامنه ای در سفر کره شمالی بسر می بردند، حضرت امام رحمه الله گزارشهای سفر را از تلویزیون می دیدند. دیدار ایشان از کره، استقبال مردم، سخنرانیها و مذاکرات سفر برای حضرت امام رحمه الله خیلی جالب بود و امام رحمه الله فرموده بودند: الحق ایشان شایستگی رهبری را دارند.
زمزمه عاشقانه با امام رئوف
در یکی از سفرهایی که مقام معظم رهبری به مشهد داشتند، مستقیم به زیارت مشرف شدند. اتاق تاریکی در انتهای دفتر آقای طبسی است که مشرف به حرم است و پنجره کوچکی دارد که مقام معظم رهبری آنجا زیارت نامه می خوانند. وقت شام رفتم تا ایشان را برای شام دعوت کنم، دیدم معظم له در حال گریه و زاری است. بار دوم رفتم، باز دیدم ایشان غرق در توسل است. بار سوم رفتم، باز ایشان را در همان حال دیدم. ما و نیروهای حفاظت تصمیم گرفتیم، ایشان را از آن حال خارج کنیم; چرا که ممکن بود - بعد از دو ساعت گریه و زاری - برای ایشان اتفاقی بیافتد. این بار جلوتر رفتم، در را زدم و عرض کردم: دوستان منتظرند تا شما تشریف بیاورید. آقا همانطور که در گریه و توسل بودند، بلند شدند و زیارت امین الله را شروع کردند. بعد از زیارت و راز و نیاز عاشقانه، تشریف آوردند. حجة الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت - تهران)
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
در دیداری که مقام معظم رهبری از جانبازان شهر مقدس قم داشتند، از اولین نفری که مقابل در مستقر بود شروع به معانقه و روبوسی نمودند. هر یک از آنان دست خلف صالح حضرت امام رحمه الله را می بوسیدند و بر صورت و چشمان خود می مالیدند. گاهی گریه می کردند و دست بر گردن معظم له می انداختند. از آنجا که برخی از عزیزان جانباز روی چرخهای خود نشسته بودند، ایشان به حالت خمیده باقی می ماندند و صحبتهای آنان را گوش می دادند. یکی از جانبازان عرض کرد: آقا من تقاضا دارم که انگشترتان را به عنوان یادگاری به من بدهید. مقام معظم رهبری بلافاصله انگشتر خود را درآوردند و به ایشان دادند. جانباز دیگری عبای رهبر را برای تبرک درخواست کرد. معظم له عبای خود را برداشتند و به آن جانباز عطا کردند. جانباز ویلچری دیگری عرض کرد: آقا من می خواهم برای نجات از فشار قبر پیراهن شما را همراه کفنم داشته باشم. مقام معظم رهبری به حالت مزاح فرمودند: اینجا که نمی شود پیراهن را از تن درآورد! وقتی به محل استقرار رفتم، آن را برای شما خواهم فرستاد. دیدار طولانی و صمیمانه جانبازان که تمام شد، آقا به محل اقامت خود بازگشتند و پیراهن را توسط بنده برای آن جانباز فرستادند، این در حالی بود که هنوز جمعیت جانبازان از مدرسه فیضیه متفرق نشده بودند. حجة الاسلام والمسلمین ذوالنوری (فرمانده تیپ مستقل 83 امام صادق علیه السلام)
شایستگی رهبری
من نسبت به حضرت امام خمینی رحمه الله روی بازتری داشتم و مسائل را بی پرده با ایشان مطرح می کردم. یک روز که خصوصی خدمت معظم له رسیده بودم، بی پرده در مورد قائم مقامی رهبری و مشکلاتی که احتمالا پیدا می شود، صحبت کردم. حضرت امام رحمه الله در آن جلسه به من فرمود: «شما در بن بست نخواهید بود، آقای خامنه ای در میان شما هست; چرا خودتان نمی دانید؟!» این جلسه مربوط به اواخر عمر حضرت امام رحمه الله است. در همان روزها امام برای مقام معظم رهبری، کلمه برادر را به کار می بردند. قطعا این تعبیر بی معنا نبود. ما آن روزها از این تعبیرات به موضوع رهبری آیت الله خامنه ای منتقل نشدیم. اما گفته های امام خمینی رحمه الله نشانگر این است که معظم له، آیت الله خامنه ای را شایسته این کار می دانستند. چنانچه به حاج احمد آقا فرموده بودند: «الحق ایشان شایستگی رهبری را دارند.» حجة الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی (رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام)
شجاعت حیدرگونه
نزدیک به چهل روز در خرمشهر مقاومت کردیم تا نگذاریم شهر به اشغال عراقیها درآید. در این مدت آیت الله خامنه ای با شجاعتی کم نظیر به مواضع دشمن بعثی یورش می برد، آرایش تانکهای آنان را به هم می زد و مانع پیش روی عراقیها می شد. معظم له گاه در گروههای 3 و 5 نفره، تا اعماق نیروهای دشمن پیش می رفتند و با شناسایی دقیق منطقه عملیاتی، اطلاعات نابی را به دست می آوردند; تا هنگام ملاقات با امام خمینی رحمه الله، بهترین و جدیدترین اطلاعات را به ایشان بدهند. حجة الاسلام والمسلمین ذوالنوری (فرمانده تیپ مستقل 83 امام جفعر صادق علیه السلام)
ضرورت مراقبت بیشتر در خارج از کشور
زمانی که می خواستم برای تبلیغ به خارج از کشور سفر کنم، محضر مقام معظم رهبری رسیدم و از آقا توصیه ای خواستم. آقا فرمودند: سعی کنید در آنجا مستحبات را دو برابر انجام دهید، چون آنجا برای مصونیت از گناه به تلاش بیشتری نیاز دارید. اگر این کار را انجام دهید وقتی برگشتید اگر کامل تر نشده باشید، لااقل همان هستید که بودید، چون در آن فرهنگ باید از پادزهر قوی تر استفاده کنید. این نکته در آن سالها برای من خیلی ارزنده بود. حجة الاسلام والمسلمین دکتر مرتضی تهرانی (عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی رحمة الله علیه قم)
عتاب رهبری در مواجهه با صحنه سازیها
در یکی از سفرهای مقام معظم رهبری به استان مازندران، آقا وارد منطقه محرومی به نام «ارس ماخوست» شدند. معظم له وقتی برای بازدید به مدرسه ای وارد می شوند، مشاهده می کنند که تمام میز و صندلیها نو است. آقا احتمال می دهند که این کارها تشریفاتی است و برای ورود معظم له این کارها انجام گرفته است. مقام معظم رهبری با تیزبینی و زکاوتی که دارند از بچه ها سؤال کردند که به من بگویید این میز و صندلیها را چه زمانی برای شما آورده اند. یکی از بچه های کلاس جواب داد: آقا همین دیروز اینها را آورده اند. آقا نگاه عتاب آلودی به آن مسئول انداختند و فرمودند: ضرورت ندارد به خاطر مسئولینی که خودشان نسبت به مشکلات واقفند، بخواهید صحنه سازی کنید.
حضور فرزندان در جبهه و جنگ
آخرین فرمانده سپاه محمدرسول الله(ص) در دوران دفاع مقدس گفت: هم سیدمصطفی فرزند بزرگ و هم سیدمجتبی فرزند دوم مقام معظم رهبری از بسیجی های لشکر بودند. البته با نام خانوادگی دیگری در جبهه ها حضور داشتند. به ما هم پیغام داده بودند که این دو نفر اسیر نشوند، ولی اگر شهید یا جانباز شدند، عیبی ندارد. اسماعیل کوثری گفت: اتفاقاً سه سال قبل ما مستقیماً از رهبری همین سوال را کردیم که فرمودند: «اگر اینها شهید می شدند، بنده پدر شهید می شدم، ولی اگر اسیر می شدند چون فرزند رئیس جمهور بودند، عراق سعی می کرد از ایران برای آزادی آنها امتیاز بگیرد و بنده هم امتیاز بده به کسی نیستم.»
ناشناس در میان مردم
«مدتی بود که از پسر آقا خبری نداشتیم(زمان ریاست جمهوری) و هراسان به دنبال او می گشتیم دیگر شک داشتیم که خوشبین باشیم و فرضیه های ربودن وی پیش آمد و. . . تا اینکه یکروز از بیمارستان فیاض بخش به دفتر رئیس جمهوری تماس گرفتند و گفتند آقا یک پسر جوانی اینجا هستند که از جبهه آمده اند و موجی است و ما هر چه از او می پرسیم که فرزند چه کسی هستی جواب می دهد من پسر سیدعلی خامنه ای هستم این سه روز است دائم این جواب را به ما می دهد. و ما هم رفتیم و پسر گمشده رئیس جمهور که کسی آن را نمی شناخت و به باور کسی هم نمی رسید که او فرزند شخص دوم مملکت باشد را به خانه برگرداندیم.
نعلین پاره رهبری
«حجتالاسلام علیاکبر رشاد» رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی چندی پیش با بیان خاطرهای از دیدار با مقام معظم رهبری گفته بود: دلم میخواهد از نعلین پاره پاره و ترک خورده مقام معظم رهبری عکس بگیرم تا مظلومیت و سادهزیستی «سید علی» را به دیگران نشان دهم.زندگی داخلی آیتالله العظمی خامنهای به قدری بیآلایش و قدیمی است که حتی برخی عناصر ضدانقلاب و فعالان لندن نشین نیز به آن اذعان کرده و گفتهاند یک نقطهی خاکستری حتی نه تاریک در زندگی اقتصادی ایشان و خاندانشان نمیشود پیدا کرد.
عزت و اقتدار در سیاست خارجی
آخرین سفر خارجی مقام معظم رهبری در دوران ریاست جمهوری، سفر به کشور چین بود. قبل از نشستن هواپیما در فرودگاه پکن، خبر دادند که رهبر چین به شدت مریض است و امکان ملاقات او با حضرت آیت الله خامنه ای وجود ندارد. آیت الله خامنه ای نیز تصمیم گرفتند متقابلا یکی دو ملاقات تنظیم شده را لغو کنند، چون ملاقات با رهبر چین بسیار مهم بود و می بایست انجام پذیرد. نزدیک ساعت 6 عصر وقت ملاقات با نخست وزیر چین بود و آقا فرمودند: من به این ملاقات نمی روم! برای من به عنوان یک سفیر، این خبر بسیار تلخ بود. نگران بودم که چه اتفاقی رخ خواهد داد. ما موضوع را به اطلاع چینیها رساندیم. ساعت مقرر فرا رسید. همه افراد آماده مذاکره بودند. خبرنگارها ایستاده بودند. اما از ورود هیات ایرانی خبری نشد! خبرنگارها مخابره کردند که در رابطه ایران و چین مشکل جدی ایجاد شده است. مدتی گذشت، ساعت 5/6، نخست وزیر چین از محل کنگره خلق به محل اقامت رییس جمهور ایران آمد و از همان دور، با صدای بلند گفت: کوچکتر به دیدار بزرگتر آمده است! بعد وارد اتاق شد. حدود یک ربع با آقا صحبت کرد و گفت: ما نهایت احترام به مهمان را، به خصوص شخصیتی مثل جنابعالی، وظیفه خود می دانیم. مشکل بیماری رهبر چین جدی است و پزشکان ایشان را ممنوع الملاقات کرده اند. با این حال، ما موضوع ملاقات را بررسی می کنیم تا حل شود.
با توجه به وعده نخست وزیر چین، آیت الله خامنه ای پذیرفتند که در جلسه شرکت کنند و با یک ساعت تاخیر در کنگره حاضر شدند و مذاکره انجام شد. روز بعد به آقا گفته شد: با توجه به نامساعد بودن حال رهبر چین، فقط ده دقیقه ملاقات صورت بگیرد که ملاقات در بیست دقیقه انجام شد. دکتر علاء الدین بروجردی
عظمت سیاسی
بعد از صدور قطعنامه 598 سازمان ملل، از سوی کشورهای قدرتمند دنیا بر ایران فشارهای زیادی وارد می شد تا ما قطعنامه را بپذیریم. در همان ایام، خاویر پرز دکوئیار - دبیر کل سازمان ملل متحد - برای رایزنیهای لازم به ایران آمد. یکی از برنامه های وی، ملاقات با حضرت آیت الله خامنه ای بود. در آن زمان «آقا» رئیس جمهور بودند. پس از ملاقات، دکوئیار به من گفت: رئیس جمهور شما از کدام دانشگاه علوم سیاسی فارغ التحصیل شده است؟ گفتم: چطور؟ گفت: من از چند دانشگاه معتبر دنیا مدرک دکترای علوم سیاسی دارم و بیش از سی سال است که کار سیاسی می کنم و اکنون ده سال است که دبیر کل سازمان ملل هستم. در این مدت، کمتر شخصیت سیاسی و رئیس جمهوری هست که وی را ندیده و با او گفتگو نکرده باشم، ولی تا کنون شخصیتی سیاستمدارتر و هوشمندتر از رئیس جمهور شما ندیده ام!آقای علی محمد بشارتی (وزیر کشور وقت)
ماجرای تذکر حضرت آقا به آقای هاشمی درباره حذف یارانه ها
حضرت آقا اوایل سال 70 به آقای هاشمی گفته بودند که زندگی مردم دارد خیلی سخت میشود و گرانیها طاقت مردم را بریده است؛ من با ادامه سیاسیتهایی که منجر به فقیرتر شدن مردم میشود، موافق نیستم. آن موقع سیاستهایی را در قالب حذف یارانهها دنبال میکردند. آقا فرمودند من مخالفم. آقای هاشمی گفته بودند یک عدهای میآیند جو سازی میکنند و به شما میگویند. شما قبول نکنید. این طورها نیست. وضع مردم خوب است. آقا گفته بودند این چیزی که میگویم از این جاست که خانواده خودم برای خرید میروند و یافتههای خودمان است. این طور نیست که کسی برای ما خبر آورده باشد. فرزند من و خانواده من خودشان میروند و خودشان خرید میکنند...برخی از آقایان مسوول هستند که سال تا سال قیمت و نرخها دستشان نیستند؛ برای این که هیچ وقت، در هیچ مغازهای پیدایشان نشده است و در زندگی عموم مردم نیستند و معلوم است که با این وضع خبردار نیستند. کسی که زندگی خودش را این طور مدیریت کرده است که بچههای او، به جای استفاده از ماشین ویژه، آن جایی که میبینند میشود با تاکسی و اتوبوس رفت و آمد میکنند، لازم نیست کسی به آنها بگوید شما نباید به سراغ کار اقتصادی بروید. اصلاً اینها متقاضی چنین چیزی نیستند و تربیت شان این طور است اما این درس برای دیگرانی است که شاید بچههای شما به اعتبار شماست که وقتی وارد ادارات میشوند، همه درها به رویشان گشوده میشود. نباید از نام شما چنین استفادهای بشود. وقتی ایشان این ملاحظات و مراقبات و مراعات را نسبت به احوال خود، خانواده و اطرافیان دارد، وقتی عنوان میکند که من تضمین میکنم حقی از کسی ضایعنمی شود، افراد باور میکنند. در همین انتخابات اخیر، همه کسانی که در حق رهبری جفا کرده بودند و زیر بار آن نگاه داوری ایشان نرفته بودند، این بار آمدند و گفتند که هدایت ایشان در رفع ابهامات خیلی درست بود و هر گونه ابهامی را برطرف کردند؛ در حالی که در انتخابات قبل هم همین بود. منتهی شما آن دفعه بازنده بودید، این دفعه برنده شدید.نمی شود که شاخص ما برای حقانیت عمل یک شخصیت یا نظام، منافع خودمان باشد و وقتی باختیم بازی را بر هم بزنیم و وقتی بردیم بیاییم بگوییم به به عجب نظام خوبی است!محمدحسین صفار هرندی، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی
مقام معظم رهبری چون خورشید، دارای خیر و برکات است
در یکی از سفرهای مقام معظم رهبری به قم، معظمله به منزل حضرت آیتا... بهاءالدینی تشریف بردند و با ایشان دیدار کردند.روز بعد، بنده به اتفاق یکی از دوستان، به محضر آن عارف پاک رسیدیم و از ایشان پرسیدیم: آیا دیروز مقام معظم رهبری به این جا آمده بودند؟حضرت آیت ا... بهاءالدینی در پاسخ فرمودند: بله! چند دقیقه خورشید این جا تابید و رفت. او چون خورشید، دارای خیر و برکات است.حجت الاسلام و المسلمین حیدری کاشانی
نامهای از آیتالله بهجت که به رهبر انقلاب آرامش داد
یکبار رهبر انقلاب برای آقای بهجت مینویسند که من این موارد را میدانم و انشاءالله عامل خواهم بود، ولی توقعم بیش از این است؛ که آقای بهجت در پاسخ نوشته بودند اینها را عمل کنید، در فرصتی که پیش بیاید، دیگر شما برای من نامه ننویسید، من خودم برای شما نامه مینویسم. تا اینکه امام از دنیا رفتند، یادم است ما مشهد بودیم که حاج آقا مصباح برای بیعت با آقا به تهران آمده بودند و از آنجا هم به مشهد آمدند. ما خدمتشان رسیدیم و از وضع و اوضاع پرسیدیم. حاج آقا فرمودند که برای بیعت خدمت آقا رفته بودم، ولی خدا را شکر دست خالی نرفتم، چون آیتالله بهجت یک نامه چهار صفحهای برای حضرت آقا که تازه رهبر شده بودند، نوشتند که شروع نامه هم این بود که بنده انتصاب حضرتعالی را به سمت مقام ولایت و رهبری تبریک عرض میکنم و بعد شروع کرده بودند که حالا دیگر وظایف شما این است.
بعد آقا به آیتالله مصباح فرموده بودند: « تا حالا خیلیها از مردم و مسئولین با من بیعت کردند ولی هیچ کدام دلم را آرام نکرد که من در این جایگاه باید باشم یا نه، الا این نامه که خیالم را راحت کرد. چون میدانم که ایشان اصلا بر مبنایی که دیگران ممکن است بنویسند و حرف بزنند، نمینویسند و صحبت نمیکنند. »
اعتراف مهاجرانی درباره نظام و رهبر انقلاب
عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد دولت خاتمی در جلسه ای که درباره ویراست دوم منشور اصلاح طلبی برگزار شده بود هرگونه پیاده سازی الگوی انقلاب مصر برای براندازی نظام جمهوری اسلامی را رد کرد و افزود : «نمیشود شرایط ایران را مصری کرد.»مهاجرانی در اظهاراتی که از زبان امثال ایشان کمتر شنیده شده بود از استقلال بی نظیر ایران و عدم وابستگی کشور به شرق و غرب سخن میگوید و میرسد به آن جا که میگوید آیت الله خامنه ای را خوب میشناسد و میداند که در تمام کارنامه ی اقتصادی خودش و اقوامش ، نقطه ی سیاه که هیچ، حتی یک نقطه خاکستری هم نمیتوان یافت.
قرآن یادگاری
مصطفی خامنه ای فرزند ارشد رهبر انقلاب است. پدر شهید «علی اصغر صفرخانی» فرمانده واحد «آر. پی. جی» تیپ ذوالفقار لشکر 27 و سپس فرمانده گردان ویژه شهادت بود که صبح روز 10 تیر ماه 1365 بر اثر اصابت ترکش» خمپاره به شهادت رسید. پدر شهید، می گوید:«علی اصغر که شهید شد آقای خامنهای با پسرشان آمدند منزل ما. پسر بزرگ ایشان آقا مصطفی، هم رزم علی اصغر بود و زمان شهادت پسرم آقا مصطفی هم آنجا حضور داشته. ایشان از لحظه شهادت علی اصغر تعریف میکرد که: ما داشتیم از خط بر میگشتیم، گفتم: علی اصغر بیا برویم داخل سنگر. گفت: شما برو من الان میآیم. آقا مصطفی گفت: من چند قدم که رفته بودم انفجاری شد و گفتند صفرخانی تیر خورده. رفتم جلو دیدم غرق در خون افتاده و قرآنش هم کنارش افتاده بود. پسر حاج آقا خامنهای به من گفت: راضی باشید من این قرآن را به یادگار بر میدارم». سید مصطفی داماد آیتالله عزیز الله خوشوقت است که همین چند وقت پیش در مکه به دیدار معبود شتافت.
انتهای پیام/