بصیرت؛ گوهر گمشده زمانه امام حسن(ع)
خبرگزاری تسنیم: مجموعه یادداشت ها و گفتگوهای نشریه آدینه تهران به موضوعات زیر اختصاص دارد که در زیر می آید.
به گزارش خبرگزاری تسنیم ،مجموعه یادداشت ها و گفتگوهای نشریه آدینه تهران به موضوعات زیر اختصاص دارد که در زیر می آید.
محمد حسین رجبی دوانی
بصیرت؛ گوهر گمشده زمانه امام حسن(ع)
مهمترین شاخصه ی سیاسی زمانه امام حسن (ع) که با شرایط امروز جامعه مسلمانان جهان منطبق است، چیست؟
در مقایسه شرایط امروز اسلام و جمهوری اسلامی ایران و ولایت با شرایط دوران امام مجتبی(ع) باید گفت که دو مسئله قابل تطبیق است. یکی جو جنگ عظیم رسانهای که بر ضد امام حسن مجتبی(ع) وجود داشت به گونهای که این طور القاء میکردند، تداوم حکومت امام مجتبی(ع) و اهل بیت باعث بروز مشکلات برای مردم یا جنگهای داخلی و یا عدم برخورداری از مزایای مادی و رفاه بیشتر است.
اگر حاکمیت در اختیار بنی امیه قرار گیرد، اوضاع مناسب خواهد شد. شرایط رفاهی مردم بهبود خواهد یافت و این را در بحثهای رسانهای آن موقع بسیار مطرح کردند و توانستند بر بخش عمدهای از مردم قلمرو امام حسن مجتبی(ع) تاثیر بگذارند.
الحمد الله به رغم اینکه امروز چنین جنگ رسانهای و تبلیغاتی بر ضد نظام مقدس ما و ولایت وجود دارد به لطف الهی و بصیرت فوق العاده مردم ما، دشمن ناکام مانده است و برعکس در دوره امام حسن مجتبی(ع)، بی بصیرتی مردم باعث شد تا جنگ تبلیغاتی دشمن، موفق باشد.
دوم خیانت سرشناسان، بزرگان و اشراف قبایل به امام مجتبی(ع) و همراهی با دشمن است که به امام و حکومت حق آن حضرت ضربات سختی وارد کرد. خیانت به ظاهر مسلمانان و سرشناسان اسلامی مسلمان به حکومت حق و همراهی با دشمنان که میبینیم هم مکاتباتی با معاویه دارند و هم چراغ سبزهایی به او نشان میدهند که ما با تو همراه و همگام هستیم و دشمن امام و ولایت را تحریک میکنند تا به حاکمیت امام(ع) هجوم بیاورند و وقتی هم این هجوم صورت گرفت با خیانتی که در مقام عمل نشان دادند، حاکمیت امام(ع) به شدت تضعیف و نهایتا به صلح انجامید.
امروز هم میبینیم که خیانت و همراهی با دشمنان اسلام و ولایت در قالب حاکمیتهای فاسد و خود فروخته کشورهای به ظاهر مسلمان وجود دارد که با امریکا و استکبار و صهیونیسم بر ضد نظام ما هم پیمان و همراه هستند و هم گروهی از افراد استحاله شدهای که دیروز در صفوف انقلاب بودند و امروز به دشمنی با نظام و انقلاب برخواستهاند و با دشمنان بیرونی ارتباطاتی دارند که نمونه شاخص آن را ما در سران فتنهای که سال 88 خیانت آنها ثابت شد میبینیم.
اما بازهم به لطف الهی اگر چه سران کشورهای مدعی اسلام به ما خیانت کردند و با دشمنان ما همگام هستند و یا خائنین داخلی با آنها همراه شدند؛ اما بازهم عدم موفقیت این خائنین را ما شاهد هستیم. این به سبب وحدت و یکپارچگی و بصیرتی است که در مردم ما به لطف الهی وجود دارد.
صلح امام حسن(ع) و مقوله نرمش قهرمانانهای که رهبر انقلاب مطرح نمودند چه نسبتی با هم دارد؟
ما نمیتوانیم در اینجا از کلمه نسبت استفاده کنیم. اصلاً پذیرش صلح توسط امام حسن(ع) به تعبیر زیبای رهبر معظم انقلاب، پر شکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ لقب گرفته است. نرمش قهرمانانه هم همانطور که از نامش مشخص است، دو فاکتور و مولفه در خودش دارد.
یکی نرمش، یعنی انعطاف نشان دادن و به ظاهر عقب نشینی کردن از برخی مواضع و یا به تعبیر دیگر دادن امتیازاتی ناخواسته است و دیگری قهرمانانه یعنی این امتیاز دادن و یا انعطاف نشان دادن نهایتاً به پیروزی جبهه حق بیانجامد و آن را قهرمان این صحنه مبارزه کند.
پذیرش صلح در حقیقت کوتاه آمدن از سوی امام حسن(ع) نبود و اعلام پایان نبرد جبهه حق و باطل نیست؛ بلکه بردن این نبرد از فاز رو در رویی نظامی مستقیم و مشخص به حرکتی زیر زمینی برای ساخت جامعه تباه شدهای است که دیگر نمیخواهد در عرصه از حق دفاع کند.
امام مجتبی(ع) در بدترین شرایط ممکن قرار گرفته بود و جامعه فاسد شده با علم بر اینکه حق و حقیقت در امام مجتبی(ع) است و معاویه مظهر باطل و شرارت و خباثت است، اما چون منافع و راحتی دنیای خود را در همراهی با معاویه میدیدند، آگاهانه امام حسن(ع) را همراهی نمی کردند و امام هم چون در مقام رهبری جامعه بود و میدانست با هجوم معاویه جامعه نه تنها او را در این مصاف همراهی نمیکند، بلکه به او خیانت خواهند کرد.
که البته پیش از رویا رویی مستقیم این خیانت صورت گرفت. لذا امام(ع) با تلخ کامی و ناراحتی و البته به عنوان مناسبترین راه کار برای مقابله با معاویه صلح را نه به عنوان یک راهبرد بلکه به عنوان یک شیوه و تاکتیک در این شرایط پذیرفتند و معاویه را ناکام کردند.
بحث این است که برخی به غلط تصور میکنند که نرمش قهرمانه یعنی دادن امتیار یک جانبه به دشمن حال آن که این نیست بلکه وقتی شرایط اینگونه اضطراری میشود و جبهه حق نمیتواند به خاطر این شرایط با دشمنی قدر مقابله مورد نظر خود را داشته باشد، در قالب انعطاف نشان دادنها و اعطای برخی امتیازات، امتیازات بزرگتری به دست میآورد که نهایتاً در این رویارویی به پیروزی جبهه حق میانجامند. رهبری این نرمش قهرمانهانه را به صحنه کشتی تشبیه کردند.
یعنی در کشتی اگر نمی توانید با فنونی که تسلط دارید حریف قدر را به زانو درآورید او را باید فریب دهید و با دادن یک امتیاز به او و فریب دادن او که احساس میکند دارد برتری پیدا میکند شما متقابلاً امتیازات بیشتری را به دست آورید تا در نهایت دست شما به عنوان برنده این زور آزمایی بالا رود. لذا نرمش قهرمانانه بازی یک سر برد است و آن هم برد جبهه حق است.
غلط است برخی تصور میکنند در نرمش قهرمانانه یک بازی دو سر برد را انجام میدهند. دو سر برد درمنطق اسلام محکوم است. نمیتوان به گونهای عمل کرد که هم جبهه حق پیروز میدان باشد و هم جبهه باطل. ما برای جبهه باطل ابداً مشروعیتی قایل نیستیم.
*******************
حجت الاسلام علی ذو علم عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی مطرح کرد:
سیره امام حسن(ع) و نیازهای جامعه امروز
مهمترین شاخصههای سبک زندگی که منطبق با سیره ی اهل بیت(ع) به خصوص سیره ی امام حسن مجتبی (ع) میباشد، چیست؟
از زندگی امام حسن(ع) دو بعد اساسی قابل دریافت است. یکی بعد عبادی آن حضرت و توجه به مناسک و به ویژه سفر به مکه مکرمه و عمره گزاردن است که در سیره امام حسن(ع) با برجستگی خاصی وجود دارد. حضرت سفرهای متعددی به حج مشرف میشدند و این سفر را بعضاً پیاده انجام میدادند که در روایات هم آمده است و یکی از مستندات ما برای استحقاق پیاده رفتن به زیارت در سیره امام حسن(ع) دیده میشود. دومین نکته سیره ایشان در مواجهه با فقرا است که دو یا سه بار کل اموال خودشان را با فقرا تقسیم میکنند.
این موضوع غیر از این است که در مواقع عادی هیچ نیازمندی را بی پاسخ نمیگذاشتند و در واقع این دو مولفهای که در قرآن در کنار هم ذکر شده یعنی صلاه و زکات را ایشان رعایت میکردند. نماز گزاردن بدون انفاق و توجه به نیازمندان و از آن طرف انفاق بدون توجه به عبادت الهی ارزش کافی را ندارد. این دو موضوع کاملاً با هم پیوند دارد. یعنی نماز با مسئولیتهای اجتماعی و کمک به مستمندان و توجه به نیازهای جامعه پیوند تنگاتنگی دارد که درسبک زندگی امام مجتبی(ع)به وضوح نمایان است.
به نظر شما بر کدام یک از وجوه شخصیتی این امام بزرگوار با توجه به شرایط امروز جامعه دینی ما بایستی تکیه بیشتری نمود؟
سیره ائمه در عرصه معنویت و بحثهای تربیتی و سبک زندگی در همه شرایط برای ما الگوست و آن بعدی از ابعاد زندگی ائمه که متناسب با شرایط اجتماعی ممکن است متفاوت شود، سیره سیاسی و اجتماعی آنهاست. بنابراین ما امروز در جامعه به هر دو عنصر برجسته در زندگی امام حسن(ع) نیاز داریم.
هم عبادت و تقوای فردی و انس با خدای متعال و اهل بیت که پشتوانه معنوی جامعه است که میتواند آن حضور اجتماعی را پشتیبانی کند و هم نیاز داریم به مسئولیت شناسی و حضور اجتماعی در عرصههای مختلف به ویژه که نام امسال هم اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی ومدیریت جهادی است. بنابراین این دو بعد زندگی امام حسن(ع) بسیار برجستهتر میتواند برای جامعه ما تعریف شود. عزم ملی؛ حضور اجتماعی و احساس مسئولیت عمومی و فراگیر را میطلبد که انتظار نداشته باشیم همه خلاءها را حاکمیت پر کند چنین تفکری امروز مورد نیاز ما است.
مهمترین و اصلی ترین تفاوت عصر امام حسن(ع) و عصر امام حسین(ع) که هر یک را به اتخاذ یک واکنش متفاوت رهنمون ساخت، از نگاه شما چیست؟
به اجمال بایدعرض کنم دوره امام حسن مجتبی(ع) دوره بی بصیرتی و یک نوع تاثیرپذیری جامعه از اغوا گری و سالوس و ریاکاری است که در دستگاه اموی شروع شده بود و در واقع تحت تاثیر تبلیغات گمراه کننده، جامعه تلقی میکرد حکومت اموی و علوی با هم تفاوتی ندارد.
در واقع هنوز جامعه به آن نقش اساسی حاکمیت در جهت گیری جامعه پی نبرده بود و دچار یک نوع تحیر بود و برایش موضوع روشن نبود. ضمن اینکه خواص ساخته شده و تربیت شده و نخبگان آماده برای حضور در عرصه حق هم به حد کافی وجود نداشتند. در اطرافیان امام حسن(ع) کسانی که حلقه اول یاران را تشکیل دادند، خیلی زود تحت تاثیر اغواگری قرار میگیرند و شیفته دنیا میشود وبه دنیال شهوات میروند و آن انگیزه مادی مانع از آن میشود که در رکاب باقی بمانند.
در دوره امام حسین(ع) تا حدی این پردهها کنار رفته و آن ریاکاری برملا شده است. در دوره امام حسین(ع) بیست سال از آن توافق امام حسن(ع) و معاویه گذشته است و دیگر جامعه پی برده که ماهیت اموی چگونه است.
از طرف دیگر نخبگانی تربیت شدند که حرکت امام حسین(ع) را درک میکنند و در بین توده مردم هم گروههایی وجود دارد که آماده حضور جدی در صحنه هستند و در عین حال اگر این حرکت انقلابی انجام نگیرد این مسیر باطل استمرار پیدا میکنند.
بنابراین امام حسین(ع) به این تکلیف الهی میرسند که باید قیام جدی داشته باشند، اگر چه این قیام به شهادت همه یاران و اهل بیت شان بیانجامد.
****************
اسدالله بادامچیان:
سازمانی برای براندازی
حقیقتی که پس از پیروزی انقلاب بر ما آشکار شد این بود که مسعود رجوی نفوذی آمریکا در جریان مبارزه مسلحانه ملت ما علیه رژیم مزدور آمریکا بود. استعمار غرب در کشورهایی که زیر سلطه دارد، مهرههای اصلی مانند شاه و مبارک و مهرهای بدلی مانند الهیار صالح، شاپور بختیار و السیسی دارد.
زمانی که مهرههای اصلی رسوا میشوند و ملتها علیه آنها قیام میکنند، قیام توسط مهرههای اصلی سرکوب میشود ولی مهرههای بدلی به عنوان سران مبارزه با رژیم به صحنه میآیند تا سران واقعی مبارزه تحت الشعاع آنها قرار گیرند و جایگزین مهرههای اصلی شوند.
این مهرههای بدلی در بزنگاهها با تبلیغات کاذب و بودجههای پنهانی و حمایتهای مخفی رسانههای استکباری وارد میدان میشوند. چون از طرف رژیم وابسته مطمئن هستند بسیار جسور و با سرو صدا به میدان میآیند. مانند سال 57که امثال بنی صدر و قطب زاده و حاج سید جوادی و....ناگهان چهره شدند و بزرگنمایی به عمل آمد.
سازمان منافقین نیز در فضای سالهای 44تا 50 که جهاد مسلحانه و جنگ مسلحانه میدان سیاست اجتماع را پر کرده بود؛ به صحنه آمدند و غیر از افکار التقاطی سران آن استکبار مهرهای بدلی به نام مسعود رجوی را در شورای مرکزی آن جای داد. این مهره مجری سیاستها و برنامههای استکبار-امریکا و انگلیس- بود و هنوز هم هست. سیاست اصلی استکبار تضعیف رهبری انقلاب و تخریب یاران برجسته اصلی رهبری، مدیران انقلاب و کارآمدها و شخصیتهای برجسته نظام جمهوری اسلامی ایران بوده و هست.
سازمان به جای تبلیغ درباره امام خمینی(ره)تبلیغات شدید کشتههای خود را اجرا کرد به گونهای که عناصر چهره سازمان شخصیتهای محبوب مردم شوند و امام(ره) را در سایه معرفی میکردند. در کنار چهره سازی برای عناصر سازمان تخریب شخصیتها و چهرههایی موثر در انقلاب اسلامی و یاران واقعی امام را پیگیری کرد و امثال مطهری و بهشتی و باهنر و... را ترور شخصیت نمود.
هنگامی که انقلاب پیروز شد و سازمان نتوانست جای مهره اصلی امریکا که شاه بود بگیرد و نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام(ره) و مدیریت یاران امام شکل گرفت سازمان در جهت براندازی نظام و حتی کودتای شهری 30خرداد 60دست به اقدامات فریبکارانه زد و میلیشیا را به عنوان مبارزه با امپریالیسم امریکا سازماندهی کرد، در حالیکه آنرا در جهت اجرای مقاصد امریکا به کار برد.
با رسوا شدن سازمان و افکار التقاطی و انحرافی آن و شکست کودتای شهری 30خرداد 60و شکست مهرههای بدلی چون بنی صدر و قطب زاده و سران جبهه ملی و لیبرال ها و روی کار آمدن شهیدان بهشتی، رجایی و باهنر و.... سازمان به صورت اپوزیسیون کار کرد و در صدد ترور شخصی چهرههای موثر در انقلاب اسلامی همراه با ترور شخصیتی آنها دست به انفجار و ترورهای ناجوانمردانه زد.
تا با ترور 72 تن از یاران امام و شهید بهشتی که بازوی توانای امام و امت بود و ترور مغز متفکر عقیدتی انقلاب اسلامی شهید مطهری و سپس ترور شهید رجایی و باهنر و ترور مردم وفادار به اسلام در کوچه و خیابان و بازار سعی کردند براندازی نظام که خواست امریکا بود را اجرا کنند. غافل از مکر الهی که و مکرو و مکر الله ولله خیر الماکرین...
در نتیجه ملت بیدار شد و منافقین رسوا شدند و بنی صدر و رجوی با خلبان شاه از فراز کشورهای وابسته به غرب چون ترکیه و قبرس و یونان تا فرانسه به طور غیرقانونی با هماهنگی قبلی خط استکبار گریختند و در پناه امپریالیسم غرب جا گرفتند و خیانتهای بعدی را در رابطه با صدام و...انجام دادند.
آنچه مهم است عبرت آموزی نسل جوان ماست تا ترفندهای استکبار، مهرههای بدلی و چهره واقعی جریانات سیاسی را از پشت شعارهای داغ آنها بشناسد و فریب نخورد.
******************
افطاریهای ســاده از رویا تا واقعیت
یادداشتی از حسن خجسته استاد دانشگاه و معاون سازمان صدا و سیما
دو فرصت در ماه رمضان
در ماههای مبارک رمضان همواره دو فرصت پیش روی ما قرار دارد. این ماه در وهلهی نخست فرصتی برای خودسازی و تهذیب نفس و نزدیکی به خدا است. فرد به اصلاح رفتار و اعمال و ارتباطش با خدا و خلق او میپردازد. او میکوشد تا از هر آنچه که رابطهاش را با خدا و خلق او مخدوش میکند پرهیز کند.
از جملهی این امور میتوان به اعمالی اشاره کرد که حق دیگران را تضییع میکند مانند غیبت کردن. این اعمال به شدت رابطهی فرد با خدا را مکدر میکند.
فرصت دوم که خود ناشی از فرصت نخست است، آمادگی جامعه برای اصلاح هنجارها و رفتارهای جمعی است. تفاوت این دو فرصت در این است که فرصت نخست کاملاً در اختیار فرد بوده تا او برحسب درک اهمیت آن و میزان توان و آمادگی خود از آن بهرهبرداری کند، اما استفاده از فرصت دوم، معطوف به میزان درک و شناخت این فرصت از سوی مسئولان و کارگزاران حکومت و توان برنامهریزی و اجرایی آنها است.
یکی از فرصتهای نادر ماه مبارک رمضان، ترویج سنت «افطاری» است که آثار فردی و اجتماعی بسیاری دارد. این سنت نیز همانند بسیاری از سنن پسندیده به دلیل مشکلات گوناگونی مانند مسائل اقتصادی، تغییر باورهای اجتماعی دربارهی سطح ارتباطات با دیگران، غلبهی تجملگرایی در خانوادهها و البته جابجایی جمعیت و مهاجرتهای محلی و منطقهای در برخی موارد گرفتار غبار فراموشی شده است.
زیرا سنتها معمولاً در روابط نزدیک اجتماعی از نوع معاشرت، پایدار میمانند و این همان چیزی است که با مهاجرتها تقریباً از بین میرود، چون بنای زندگی در شهرهای بزرگ در ناشناس بودن است. البته گاهی برخی اقوام پس از مهاجرت ارتباطات جدیدی میان خود به وجود میآورند که اگر به درستی هدایت شود میتواند کارکردهای مثبت و البته متفاوتی داشته باشد.
تفاوت سنت افطاری با دیگر سنتها، اصلاح و تقویت رابطهی فرد با خدا و با عموم جامعه خصوصاً جامعهی مؤمنان است. از این جهت به سختی میتوان جایگزینی دیگر برای سنت افطاری در ماه رمضان یافت.
سنت افطاری به مثابه یک مناسک اجتماعی
سنت افطاری رایج، امروزه در حد فامیل و آشنایان خانوادگی مانده است و کمتر شاهد افطاری دادن به غیر از کسانی که به خانههای افراد رفت و آمد میکنند هستیم. البته گاه افطاریهایی به عنوان نذری در برخی شبهای خاص ماه رمضان به همسایگان یا حتی چای و شربت دادن در کنار خیابانها دیده میشود.
همچنین سنت خوبی نانواها دارند که در برخی روزهای این ماه مبارک، نان را به رایگان توزیع میکنند. اما هیچ یک از اینها نمیتواند عنوان «افطاری» داشته باشد. آنچه ما در این یادداشت به دنبال آن هستیم، ترویج افطاری دادن به عنوان پهن کردن سفره در مسجد، یا توزیع یک «بسته» شامل افطاری ساده به مردم رهگذر و ناشناس یا افراد در یک محله است.
این نوع از افطاری دادن هر چند وجود دارد، اما خیلی گسترده نیست. سنت افطاری که غالباً محدود به روابط فامیلی، همسایگی و حداکثر محلی بوده است تا تبدیل آن به یک سنت یا مناسک گستردهی اجتماعی، راهی طولانی اما شیرین در پیش دارد که مبتنی بر مخاطبشناسی خاصی در رسانه است. اینگونه مخاطبشناسی در جامعهی ایران که بر اساس عمل فرد به فرایض و واجبات دینی انجام میشود میتواند بسیار کارآمد باشد
الگوی مخاطبشناسی
مجموعهی افراد جامعه را از این جهت میتوان در منحنی ریاضی نرمال (گوس) قرار داد. در این صورت شش گروه وجود خواهد داشت که به صورت یک طیف قابل مشاهده است. در یک سر این طیف «عاشق روزه» و در سوی مقابل «منکر روزه» حضور دارند.
گروه اول کسانی هستند که شاید در هر سال بیش از سه ماه روزهداری میکنند. اینها اغلب بندگان صالح و شایستهی خدا هستند که توجه بسیاری به تکالیف دینی و مستحبات برای تقرب هرچه بیشتر الیالله دارند و گروه دیگر که بسیار نادر و اندک هستند را میتوان بندگان شیطان نامید.
دنیا برای آنها همهچیز است و جز در راه دنیا قدمی برنمیدارند. چهار گروه دیگر که اکثریت مطلق را دارند عبارتند از: «طالب روزه»، «عامل روزه»، «غافل روزه» و «کاهل روزه». در فرصتی مناسب باید به تعریف و تفسیر دینی و اجتماعی و همچنین الگوی مخاطبشناسی هر گروه پرداخت.
البته این الگو پایه و مبنایی برای جستجو در میان مخاطبان و تغییرات کمی و کیفی هر یک از گروههای ششگانه میباشد. طبق این الگو، ترویج سنت افطاری و گسترش آن در سطح جامعه، نه فقط در مساجد و مراکز دینی بلکه در گسترهی شهرها و روستاها و بهطور کلی مراکز جمعیتی، عامل مهم اتصال حداقل پنج گروه اجتماعی گفته شده در منحنی فوق (به جز گروه منکر روزه) به یکدیگر است تا در یک زمینهی دینی رابطهای از نوع معاشرت برقرار سازند.
اگر این سنت از محاق خارج شود که الحمدالله طلیعهی خوش آن پیداست، آثار و برکات زیادی در زندگی مادی و معنوی فردی و اجتماعی برجای خواهد گذاشت، همچنانکه در ماه محرم شاهد آثار و نتایج شگرف مادی و معنوی مناسک شدن سنت «عزاداری» در میان آحاد و اقشار جامعه هستیم.
آثار و نتایج مناسک شدن«افطاری»
برای رسانهی ملی و سایر رسانهها «افطاری» هستهی اصلی و نقطهی کانونی بهرهبرداری اجتماعی از ویژگیهای ممتاز ماه مبارک رمضان است، زیرا شیاطین دربند هستند و دلها و جانها آمادهتر از هر زمان دیگر برای قرارگرفتن در مسیر الیالله هستند. هرچند چیستی و چگونگی مناسکسازی افطاری و گسترش آن در همهی سطوح جامعه و نقش و کارکردهای رسانههای جمعی و رسانههای سنتی، محتاج بحث مستوفا در فرصت مناسبی است، اما برخی از آثار و نتایج آن را در همین مختصر میتوان برشمرد:
یکم: جلب رحمت واسعهی خداوند برای مشارکتکنندگان و جامعهی آنها که به عنوان بزرگترین دستاورد.
دوم: تلطیف ارتباطات میان فردی و اجتماعی و آمادگی برای اصلاح روابط میان دیگران و جامعه.
سوم: تقویت هویت دینمداری فرد و جامعه و ایجاد مقاومت در برابر هرگونه زمینههای تضعیف یا تخریب باورها و رفتارهای دینی.
چهارم: تقویت احساس شادمانی فردی و جمعی به دلیل رضایت از نتیجهی مشارکت در مناسک افطاری.
پنجم: تقویت مشارکت اجتماعی در یک زمینهی دینی و مردمی.
اینها برخی از نتایج فوری گسترش افطاری از یک سنت محدود به یک مناسک گستردهی اجتماعی است. هرچند مهاجرتها و جابجایی مردم و جمعیتها زمینههای اجتماعی این مناسک را محدود کرده است، اما مخاطبشناسی بر اساس الگوی فوق سهولت این کار را بیش از پیش روشن میسازد.
نهادینهسازی این رفتار و مناسکسازی گستردهی آن در سطح عموم مردم بهطور طبیعی محتاج همگرایی سازمانهای مسئول و همراهی آنها با داوطلبان و گروههای علاقمند و فعال است.
بدون شک زمینههای مثبت و آمادهی اجتماعی برای فعالیتهای دینی و وجود خیل مشتاقان در جامعه که در میان گروههای پنجگانهی مخاطبان حضور دارند نوید شکلگیری این مناسک ارزشمند را میدهد. اگر برنامهریزی هوشمندانهای صورت بگیرد سرعت گسترش و نهادینهشدن این سنت و تبدیل آن به یک مناسک دینی - اجتماعی عمومی، همگان را مبهوت خواهد کرد. به امید آن روز.
**********************
علی غلامی نویسنده کتاب «مسالهی حجاب در غرب»:
بیش از نیمی از مسائل حجاب به خانواده برمیگردد
خانواده در اصلاح وضعیت حجاب چقدر موثر است؟
درباره نقش خانواده در حجاب باید گفت بخش شناختی این است که خانواده درباره چرایی و چگونگی و چیستی حجاب فرزندان را توجیه کند یعنی مبانی آن چیست و اینکه مفهوم حجاب چیست و آثار آن برای فرزند چیست و یا اینکه فقدان حجاب چه گرفتاری را ایجاد میکند را باید برای فرزندان تبیین کند.
کارکرد دوم گرایشی است. شناختن یعنی دانستن و گرایش یعنی خواستن. یعنی اینکه خانواده چطور میتواند میل به محجبه بودن را در فرزند ایجاد کند. این کارکرد با الگو شدن والدین و به ویژه مادر و البته پدر به صورت غیر مستقیم با حیا و عفاف میتواند این کارکرد را عملی کند. سومین کارکرد خانواده هم بحث رفتاری است.
زمینه سازی رفتار محجبانه برای فرزندان؛ یعنی اینکه زمینه عمل کردن به رفتار محجبانه را فراهم آورد. از خانواده این طور بر میآید تا از سنی که بچه در معرض مکلف شدن است، زمینه را برای آنها فراهم کند. چه با تهیه آنچه باعث حجاب میشود و چه با تشویق و ترغیب که آموزش دهند که چطور این کار را انجام دهند.
ناهنجاریهای موجود در حجاب جامعه تا چه حد نشات گرفته از شرایط خانواده هاست و این مقوله تا چه حد تاثیرگذار است؟
قطعاً خانواده بیش از 50درصد نقش دارد. در روایات هم آمده که بچه آینه تمام نمای پدر و مادر خودش است و خانواده اگر بتواند و بخواهد که یک روش تربیتی متقنی را در پیش بگیرد، جامعه به زور هم نمیتواند آن فرد را از صراط مستقیم منحرف کند.
مشکل اصلی این است که خانوادهها خودشان نمیدانند و شناخت ندارند و اگر بچه شبههای بپرسد، پدر و مادر نمیتوانند جواب او را بدهند. و یا اینکه والدین در جاهایی از بچهها به عنوان وسیله نمایش و تکبر استفاده میکنند و نکته سوم اینکه والدین زمینه سازی نمیکنند. آنجا که باید زمینه رفتاری و ابزار لازم در اختیار بچهها قرار دهند، این کار را انجام نمیدهند.
اگر بخواهیم اصلاح وضعیت حجاب را از خانواده شروع کنیم چه تمهیداتی در عرصه برنامه ریزی، اجرایی و قانونگذاری بایستی اندیشیده شود؟
ما از خانواده مستقیم نمی توانیم شروع کنیم.
به نظر من علی رغم تمام ادعایی که میشود در جامعه مشکل شناختی جدی وجود دارد. شاید بگویند در مدرسه و در کتابهای درسی مبانی حجاب را میخوانند اما آنچه که میخوانند با آنچه که باید بخوانند متفاوت است. الان باید فارغ از این بحثهای گذرا یک کار بلند مدت برای شناخت ایجاد کنیم.
فایده این موضوع در کجا آشکار میشود؟ زمانی که زمینه شناخت کامل یعنی چیستی، چرایی و چگونگی و شبهات ناظر به حجاب را فراهم کردیم. نتیجه این کار این میشود که افراد محجبه هم علم پیدا کردند و هم ثابت قدم میشوند.
افرادی هم که بدحجاب هستند نیز با فهمیدن مبانی آن به حجاب راغب میشوند و احساس میکنند حرف جدی پشت حجاب است و یک سلیقه نیست. و این مهمترین کار شناختی است و باید در سطح کلان از رسانه و کتاب و منبر این اتفاق بیافتد و یکی از نهادهای که تحت تاثیر آن منقلب خواهد شد، خانواده است.
************
جریان بیداری اسلامی و اتفاقات اخیر منطقه
وقتی درندگان به جان مردمسالاری میافتند!
برای درک بهتر این مقوله که در حال حاضر جریان بیداری اسلامی در کشورهای منطقه در چه وضعی به سر میبرد، لازم است ریشههای شکل گیری این جریان بیان شود.
بیداری اسلامی در اثر بیداری که انقلاب اسلامی ایران ایجاد کرد و اینکه مردم با انگیزه الهی به صحنه بیایند و زیر نظر رهبری مشخصی حرکت کنند، جرقه زده شد. این روش مخصوص حضرت امام(ره) بود که مردم با دست خالی مقابل حاکم ظالم و جور بیاستند.
امام راحل(ره) به مناسبتهای مختلف این روش را که در انقلاب ایران آزمایش شد و بعد در تسخیرلانه جاسوسی و بعد دربنا نهادن روز قدس دوباره امتحان کردند. همین موضوع باعث بیداری دیگر کشورهای اسلامی در طول زمان شد.
اولین کشوری که به روز قدس لبیک گفت مصر بود. ملت مصر همزمان با ایران به خیابان آمد؛ هر چند دولت مصر آنها را سرکوب کرد، اما بعد از آن 30سال طول کشید که بیداری اسلامی دوباره در مصر قوت گرفت. همواره درکشورهای گوناگون دو جریان ضد اشغالگری و جناح پادشاهی و دیکتاتوری و سلطه گری مقابل هم هستند که با هم در ستیز هستند و برآیند این دو جناح سمت و سوی کشور را تعیین میکند.
همانطور که در ایران هم در زمان شاه این دو جریان مقابل هم ایستادند. بعد از سی سال مردم کشورهای اسلامی بدون داشتن رهبری کاملی با جرقه هایی که زده شده بود؛ مانند آتش زدن بو زیدی در مصر و موضوعات این چنینی شعله های بیداری اسلامی آغاز شد.
مردم همه میدانستند که چه کسی را نمیخواهند و شعار هم میدادند که این نظام باید ساقط شود اما به دلیل نبود رهبری و روشن نبودن نظریه انقلاب برای آنها نمیدانستند چه چیزی را باید جایگزین آن کنند. این دو موضوع را در دو خطبه مقام معظم رهبری میتوان به خوبی مشاهده کرد که چطور به ملت مصر تذکر دادند و اوضاع آینده را برای آنها ترسیم کردند.
اهمیت مصر از این جهت است که مصر بیش از 50درصد جهان عرب هم از نظر جمعیت و اقتصادی و هم از لحاظ اجتماعی و سیاسی محسوب میشود. هر چه در مصر اتفاق افتد، در دیگر نقاط جهان عرب هم تکرار خواهد شد.
از همین رو رهبری دو خطبه برای مصر بیان داشتند و با ملت مصر صحبت کردند(زمانی که هنوز انقلابی هم در مصر حادث نشده بود) یکی از این خطبهها قبل از پیروزی انقلاب مصر است و یکی بعد از پیروزی در این دو خطبه رهبری به عربی ملت مصر را خطاب قرار داده و هر چه بعدا اخوانیها و مرسی اشتباه کردند در این خطبهها به آنها تذکر داده شد.
اما به دلیل توطئه بزرگ استکبار برای جلوگیری از رشد مردم سالاری در جهان اسلام مرسی و اخوان المسلمین دچار شکست شدند. ریشه این قضیه هم به این بر میگردد که نظام مردم سالاری با نظام شاهنشاهی مانند جن و بسم الله هستند و یکجا جمع نمیشوند؛ پس چون آنها جریان مردم سالاری را که منشعب از انقلاب اسلامی ایران است مخالف نظام شاهنشاهی میدیدند، برای انحراف آن دست به کار شدند و آنرا به جریان اختلاف شیعه و سنی منحرف کردند. جریانی که در مصر موفق شد و اخوانیها این اشتباه را کردند.
در بحرین که واقعا مردم دموکراسی میخواستند و میگفتند هر بحرینی یک رای، در آنجا هم متاسفانه جریان را منحرف کردند و جنگ دموکراسی را به شیعه و سنی تبدیل کردند. در حال حاضر هم میخواهند این کار را در سوریه و عراق ادامه دهند.
درعراق هم که یک دموکراسی نوپا بود؛ تمام توانشان را به کار بردند تا مردم سالاری واقعی موفق نشود. شکل گیری چنین انحرافاتی زمینه ساز تشکیل گروههای جدید شد. برای شکل دهی انحراف امریکاییها و شاهنشاهیها همه توان خود را به کار بردند.
از جمله سازمانهای اطلاعاتی آنها از همان ابتدا سازمانهای تند به اسم اسلام گرا برای خراب کردن چهره اسلام و هم برای اینکه مدل جدیدی داشته باشند به راه انداختند. طالبان را در افغانستان ایجاد کردند که از آن القاعده در افغانهای عرب ایجاد شد.
خود خانم کلینتون هم در کمیته سیاسی سنا عنوان کرد که ما القاعده را سازماندهی کردیم و همین کار را امریکا در زمان اشغال عراق با افراد خائنی که در زندان بودند و آماده همکاری بودند انجام داد. از جمله ابومصعب زرقاوی است که رئیس شاخه القاعده عراق شد و یا جولانی که رئیس القاعده سوریه شد و بغدادی که رئیس داعش شد.
از همه مهمتر تمام افسران و نظامیهای فرماندهان بعث که در زندان ام القصر تحت کنترل امریکا بودند همه تحت رهبری سی آی ای(CIA) جمع شدند و داعش را ساختند. تئوری داعش این بود که چون در عراق شیعه دراکثریت است برای اینکه این توازن را بر هم بزنیم باید حکومتی در سوریه و عراق بسازیم که سنی در اکثریت باشد و اینگونه داعش(دولت اسلامی عراق و شام) به راه افتاد. تمام این موارد برای این بود که یک نوع حکومت اسلامی ارائه کنند که رای گیری در آن حرام باشد تا با مردم سالاری مقابله کنند و در پی آن دیکتاتورها سقوط نکنند. در همین راستا بود که طالبان در افغانستان انگشت هر کس را که رای داد بریدند و مسئولین برگذار کننده رای گیری را دار زدند. درباره سوریه هم باید گفت که این جریان با راه حل سیاسی برای سوریه مخالفت کردند. چون راه حل سیاسی دموکراسی و مردم سالاری بود.
اینکه امریکا مطرح میکند که به دنبال دموکراسی در منطقه است دروغ بزرگی است چرکه تلاش امریکا توسعه و حفظ اسرائیل است در حالیکه نظر مردم منطقه مخالف اسرائیل و ضد اسرائیلی است. پس چطور امریکا اجازه میدهد حکومتی مردمی در منطقه شکل گیرد که با اسرائیل مخالف باشد؟ بنابراین دوستان امریکا در منطقه همه شاهنشاهی هستند و از مردم سالاری گریزان هستند.
اما انتخابات سوریه تا حدی اوضاع را سامان داد و شرایط را تغییر داد تا حدی که اوباما هم به این قضیه اعتراف کرد. این موضوع را هم نباید از یاد برد که اساس شکل گیری گروه هایی مانند داعش چه بود وهدف از پرروش آنها در منطقه چیست.
بنابراین در نظر گرفتن این اهداف با شرایط و حال و اوضاع کشورهای منطقه به خوبی میتواند دورنمایی از وضعیت را روشن کند. اگر هدف این گروهها برای مردم منطقه تبیین شود تصمیم گیری برای جهت دهی به بیداری اسلامی نوپایی که در منطقه ایجاد شده است بسیار ساده خواهد بود.
حسین شیخ الاسلام
معاون بین الملل رئیس مجلس شورای اسلامی
انتهای پیام/