شهید بهشتی چگونه اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی تثبیت کرد؟
خبرگزاری تسنیم:"میخواهم توضیحی بدهم که چرا اصلاً این اصل (ولایت فقیه) آمده است، چرا ما پیشنهاد کردهایم که در قانون اساسی مرکزیت ثقل و اداره امور امت باید چنین فرد یا گروهی باشد، برای اینکه میخواهیم نظام اجتماعی اسلامی در آینده داشته باشیم".
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، انقلاب اسلامی ایران جولانگاه مردان بزرگی است که تاریخ بشر شاید کمتر به خود دیده باشد، مردانی که در بستر ایران و در آغوش اسلام بال گشودند و در زمان کوتاه عمرشان، خدمتگزار مردم بودند و در نهایت، خدمتشان با عروج بهسمت پروردگار تکمیل شد.
باید بدانیم عمق خدمات آنها آنقدر عظیم، ژرف و بنیادین است که سرنوشت نسلهای پس از خود را نیز تغییر دادهاند. بهگزاف نگفتهایم که تاریخ بر بسیاری از این بزرگان مانده و سیره و راهشان به جاودانگی ممهور شده است.
شهید بهشتی، کنار هزاران شهید سرافراز جان خود را در راه این نظام فدا کرد و خون بابرکت خود را به پای سرو انقلاب ریخت تا جاودانگی عمل و نیت خیرش، در تاریخ ابدی شود. بهراستی بهشتی بزرگوار که ملقب به شهید مظلوم است، مظلومانه در این دنیا زندگی کرد، مظلومانه به شهادت رسید و شاید هنوز بهدلیل عدم شناخت فکر و اندیشه و صدالبته سیره این شهید، سبب شده پس از شهادت نیز در مظلومیت باقی بماند، زیرا با گذشت سی و اندی سال از شهادتش، همچنان عظمت و بزرگی و البته اهداف بالا و مقاصد عظیمش برای بسیاری از مردم مسلمان ایران پنهان مانده است.
معمار کبیر انقلاب ، حضرت امام خمینی(ره) در خصوص شخصیت و خصوصیت شهید بهشتی در زمان شهادت ایشان فرمودند: "شهیدان 7 تیر از اشخاص متعهد بودهاند که در رأس آنها مرحوم شهید بهشتی است. ایشان را من بیست سال بیشتر میشناختم. مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی [را] که بیشتر متعهدند، مؤثرتر در انقلاباند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار دادهاند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمتها؛ تهمتهای ناگوار به ایشان میزدند! از آقای بهشتی اینها میخواستند موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را میشناختم و بر خلاف آنچه این بیانصافها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و «مرگ بر بهشتی» گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدین، علاقهمند به ملت، علاقهمند به اسلام و به درد بخور برای جامعۀ خودمان میدانستم." ((صحیفه امام خمینی(س) جلد 14))
امام خامنهای (مد ظله العالی) نیز در خصوص شخصیت برجسته و ممتاز شهید بهشتی، نکاتی بسیار ارزنده و قابل توجه را بیان کردهاند. ایشان شخصیت شهید بهشتی را الگویی برای انقلابی بودن و انقلابی ماندن دانستهاند و از طرفی سیره اخلاقی ایشان را نمونهای از راههای رسیدن به مقام رضا معرفی کردند و بیان داشتند که سالهای بسیار ایشان تهمتها و صحبتها را با صبوری و سعه صدر گذراندند.
ایشان در سالروز شهادت شهید بهشتی و هفتاد دو تن از یارانش میفرمایند: "شهید بهشتی حقیقتاً مثل سنگ آسیای گرانی بود که با گردش خود، دهها کار انجام میداد؛ تولید انرژی میکرد، کار راه میانداخت، پیش میرفت و فکر تولید میکرد. وقتی کسی مثل این شخصیت را که در مدیریت، در اجرا، در اقدام، در فکر، در مبانی فقهی و فلسفی، در تجربه و جهاندیدگی و روشنفکری و وسعت نظر در آن پایه و رتبه بود، از دل مدیریت نظامی نوپا بیرون بکشند و آن را از بین ببرند، باید نظام فلج میشد؛ اما نظام نهتنها با رفتن بهشتی و با رفتن شخصیتهای برجسته دیگری که چه با او، چه قبل از او و چه بعد از او به شهادت رسیدند، فلج و زمینگیر نشد، بلکه هرکدام از این شهادتها مثل خون تازهای در رگ کالبد زنده و پُرطراوت این نظام جوان دوانده شد و او را سرحالتر، بانشاطتر و پُرانگیزهتر کرد؛ این، همان استحکام نظام است، که تا الآن هم همینطور."((1383/04/07 بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی))
هرچقدر در مورد شخصیت شهید بهشتی بگوییم کم گفتهایم، زیرا تاریخ زندگی او با تاریخ انقلاب چنان عجین است که گاهی تاروپود انقلاب را باید به چله روایت کشید تا بتوان به عظمت وی پی برد. یکی از بزنگاههای بزرگ و سرنوشت ساز تاریخ انقلاب اسلامی، تصویب قانون اسلامی جمهوری اسلامی بود که شهید بهشتی با عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی در مهمترین بند آن ورود کرد و یکی از ریشهایترین اصول اسلام ناب را در قانون اساسی وارد نمود و از هرگونه گزند و تحریف پاسداری نمود.
مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یا همان مجلس خبرگان قانون اساسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پی انتخابات تاریخ 12 مرداد 1358، در روز 28 مرداد 1358 با 75 نماینده تشکیل شد. ریاست آن بهعهده آیتالله منتظری بود. وظیفه این مجلس، بررسی نهایی قانون اساسی، برای تصویب توسط مردم بود.
در ابتدا قرار نبود مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شود و قرار بر این شده بود که تکلیف قانون اساسی با همهپرسی مشخص شود، اما پس از صحبتهای فراوان تصمیم بر این شد که این قانون در مجلسی با نام خبرگان قانون اساسی و به نایبرئیسی آیتالله بهشتی بر پا شود. شاید یکی از بزنگاههای قانون نویسی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی اصل ولایت فقیه بود که در این مجلس با تأکیدات آیتالله منتظری، آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی، شهید حسن آیت و صدالبته بصیرت افزایی و آگاهی بخشی شهید بهشتی این اصل انتظامبخش در پیشنویس و قانون اساسی آورده شد ذیل اصل 5 قانون اساسی که بیان میدارد:
اصل 5 قانون اساسی، ولایت فقیه را بهعنوان یک خصیصه ممتاز نظام اسلامی شناخته است که مقرر میدارد:
«در زمان غیبت حضرت ولی عصر ــ عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف ــ در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که اصل یکصد و هفتم عهدهدار آن میگردد».
حال با بررسی فضای آن روز مجلس خبرگان و نقش تأثیرگذار شهید بهشتی در تصویب این اصل پی میبریم که ایشان بهعنوان یکی از سربازان مکتب اسلام تا چه حد بر اسلام ناب محمدی(ص) تأکید داشته از آن پاسداری میکردند. سخنان شهید بهشتی در خصوص ولایت فقیه چه در نطقها و چه در کتب و مقالات منتشره از جانب ایشان بیان میدارد که ایشان تا چه اندازه بر حوزه ولایت و ولایت فقیه تسلط داشته و در خصوص نظام جمهوری اسلامی با چه دید عمیق و ژرفی در پی دفاع همهجانبه از این گوهر ناب برخاسته است. آیتالله بهشتی، در تدوین قانون اساسی اسلامی بهویژه اصول مربوط به ولایت فقیه نقشی مهم داشت.
خلاصهای از سخنان و نوشتههای شهید بهشتی در خصوص ولایت فقیه بهشرح زیر است. آن شهید بزرگوار, در تحلیلی از این اصل بیان میدارد: «...جامعهها و نظامهای اجتماعی دوگونه هستند: یکی جامعهها و نظامهای اجتماعی که فقط بر یک اصل متکی هستند و آن اصل عبارت است از: آرای عموم, بدون هیچ قید و شرط که معمولاً به اینها گفته میشود, جامعههای دموکراتیک, یا لیبرال… اما جامعههای دیگر هستند, ایدئولوژیک یا مکتبی… را انتخاب کردهاند.
در حقیقت اعلام کردهاند: از این به بعد, باید همهچیز ما در چهارچوب این مکتب باشد… جمهوری اسلامی, یک نظام مکتبی است, فرق دارد با جمهوری دموکراتیک… چون ملت ما در طول انقلاب و در رفراندم اول انتخاب خودش را کرد… با این انتخاب, چهارچوب نظام حکومتی بعدی را خودش معین کرده و در این اصل و اصول دیگر این قانون اساسی که میگوییم بر طبق ضوابط و احکام اسلام… برعهده یک رهبر اسلام و یک رهبر آگاه و اسلامشناس و فقیه, همه, بهخاطر آن انتخاب اول ملت ماست. در جامعههای مکتبی, در همهجای دنیا, مقید هستند که حکومتشان بر پایه مکتب باشد». ((صورت مشروح مذاکرات بررسی نهایی قانون اساسی, ج378/1))
از این منظر؛ «فقیه یعنی مجتهد زحمت کشیده که دهها سال درس خوانده و زحمت کشیده و شجاع و باتقوا و آگاه به زمان که بتواند فتوا دهد. آنهایی که ولایت فقیه را قبول ندارند در هر مقامی که باشند سرنگون خواهند شد». (سخنرانیها و مصاحبههای آیتالله شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی، سرابندی، ج1، ص622-624)
شهید بهشتی در کتاب «خدا از دیدگاه قرآن» پس از طرح اصل بحث توحید، به ابعاد مختلف توحید پرداخته و از جمله «توحید در سرسپردگی و اطاعت» را مطرح میکند. بنا به نوشته ایشان:
"از نظر قرآن اطاعت بر دو گونه است:
1 ــ اطاعت همراه با سرسپردگی و تسلیم بیقید و شرط در برابر آنچه به آدمی گفته میشود. از نظر قرآن این نوع اطاعت در حقیقت «عبودیت» است که مخصوص خداست و هیچ موجود دیگر شایسته آن نه.
2 ــ اطاعت از کسانی که بهحق بر ما ولایت دارند و رعایت مصلحت خود ما و مصلحت عموم یا رعایت عواطف پاک انسانی ایجاب میکند که فرمانبردار آن باشیم؛ نظیر اطاعت پیغمبر و امام و پیشوایانی که بهفرمان پیغمبر و امام و یا برطبق موازین معتبر در عصر غیبت به این منصب رسیده باشند یا اطاعت پدر و مادر و ... . شرط وجوب این نوع اطاعت این است که دستور صاحبان این مناصب از حدود عدل و قانون تجاوز نکند". ((حسینی بهشتی، محمد، خدا از دیدگاه قرآن، 1379، نهم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 133))
بهخوبی روشن است که با این مبنا، اطاعت از غیرخدا جایز نیست مگر آن که کسی «ولایت بهحق» بر ما داشته باشد مانند پیامبر یا امام معصوم یا زمامداران دوران غیبت، آن هم نه هر زمامداری بلکه زمامداری که طبق موازین معتبر در عصر غیبت به این منصب رسیده باشد.
در بررسی اندیشههای شهید بهشتی باید توجه نمود که ایشان در مقام تحقیقی بحث هستند یا در مقام تبیینی تا در نتیجه، احکام یکی را به دیگری سرایت نداد. دیگر آن که با توجه به سعی شهید بزرگوار در فهم نظاممند مکتب اسلام، پژوهشگران نیز در فهم اندیشه ایشان «نومن ببعض و نکفر ببعض» عمل نکرده و تمامی مباحث را یکجا دیده و خصوصاً به مبانی نظری مباحث ایشان توجه کافی مبذول داشتهاند.
در همین مبحث نکته بسیار مهمی را تذکر میدهند:
«توحید در سرسپردگی و اطاعت، یکی از جنبههای پرارج توحید اسلامی است که در نظام اجتماعی و اقتصادی جامعه اسلامی، نقش تعیین کنندهای دارد». حسینی بهشتی، محمد، خدا از دیدگاه قرآن، صص 133-132
براساس این مبنا، صرف یک قرارداد اجتماعی نمیتواند مشروعیت اطاعت از حاکم (ولو فقیه و اسلامشناس) را تأمین نماید بلکه در صورتی میتواند ولایت و تسلطی بهحق داشته باشد که طبق موازین معتبر به آن منصب رسیده باشد، بهخصوص اگر توجه کنیم که توحید در اطاعت نقش تعیین کنندهای را در نظام اجتماعی اسلامی دارد.
شهید بهشتی تعبیری که از نظام سیاسی اسلام در عصر غیبت مینمایند؛ تعبیری است که در چارچوب یک قرارداد اجتماعی محض نمیگنجد بلکه بیانگر آن است که این نظام سیاسی، امتداد مسیر امامت (با مفهومی که فضای شیعی ارایه مینماید) میباشد.
«نام نظام سیاسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی چیست؟ اسم آن را چه نوع نظامی بگذاریم؟... حقیقت این است که برداشت تشیع راستین از اسلام، مناسبترین نام برای این نظام را قبلاً پیشبینی کرده است. میتوانید با این اشارهای که کردم خودتان بگویید تشیع راستین برای نظام سیاسی اسلام چه عنوان گویایی را انتخاب کرده است؟ نظام امت و امامت؛ نظام سیاسی اجتماعی جمهوری اسلامی، نظام امت و امامت است و حق این است که با هیچیک از این عناوینی که در کتابهای حقوق سیاسی یا حقوق اساسی آمده قابل تطبیق نیست».((حسینی بهشتی، مبانی نظری قانون اساسی، 1380، سوم، بقعه، ص 15))
این تعبیر خود برای این که رهبری اسلامی در دوران غیبت را در امتداد ولایت امامان ببینیم یا یک قرار داد اجتماعی بینِ مردم، کافی است ــ بهخصوص با تکیه بر این که از تشیع راستین چنین تعبیری حاصل میشود ــ اما شهید بهشتی تأکیدهای دیگری نیز دارند:
«امت، از نظر ایدئولوژی اسلامی و مبانی عقیده و عمل اسلام، حتماً نیاز دارد به امامت. دقت بفرمایید! یکوقت مکتبی میگوید امت، بدون این که به آن جهت بدهد که عمل کند. [اما] اسلام میخواهد خطوط کلی و اصلی سعادت را نشان بدهد. میگوید: ای امت! اگر میخواهید در مسیر الی الله گم نشوید و از «مغضوب علیهم و الضالین» نشوید باید به حبل المتین و عروة الوثقای امامت چنگ بزنید».همان ص 16
نکتهای که در عین روشنی تأکید بر آن ضروری است این که چنین تحلیلی به این معنا نیست که کسانی که حائز شأن امامت میگردند لزوماً از مراتب یکسانی برخوردار نیستند. بهطور مشخص پیامبر و امامان از اهلبیت او، معصوم و منصوص هستند و شکی نیست که در دوره غیبت، امامِ معصومِ منصوص در دسترس نیست. اما مهم آن است که از منظر شهید بهشتی در دوره غیبت نظام امت و امامت تبدیل به قراردادی اجتماعی نمیشود و در عرض سایر قراردادهای اجتماعی بشر ــ که در سایر نظامهای سیاسی منعقد میگردد ــ قرار نمیگیرد. جملههای درخشان شهید بهشتی را بار دیگر ــ با تفصیل بیشتر ــ مرور میکنیم:
«اسلام ... میگوید: ای امت! اگر میخواهید در مسیر الی الله گم نشوید و از «مغضوب علیهم والضالین» نشوید باید به حبل المتین و عروة الوثقای امت چنگ زنید. این امامت تا وقتی که در حد پیامبر است که با نشان ویژه و خاص از جانب خدا آمده معین میشود، بنابراین گفته میشود امامت ابراهیم، امامت موسی، امامت محمد (صلّی اللّه علیه و آله) اینان امام هستند. در دوره پس از پیامبر اسلام، امامان معصوم منصوص و منصوباند ولی با این که تعیینی است تحمیلی نیست ... ولی امروز در این عصر غیبت امام معصومِ منصوبِ منصوص در این عصر، امامت دیگر تعیینی نیست، بلکه شناختنی و پذیرفتنی یا انتخابی است». همان، ص 17-16
بهوضوح روشن است که شهید بهشتی جریان امامت را یک جریان مستمر میبیند که در دوران غیبت هم ادامه دارد. بهنظر نگارنده حتی معنای انتخاب هم در جملههای شهید بهشتی با کمک قراین تبیین میگردد: شناختن و پذیرفتن؛ «رابطه امت و امامت در عصر ما یک رابطه مشخص است. دقت بفرمایید! شناختن آگاهانه و پذیرفتن، نه تعیین و نه تحمیل». همان، ص 17
«ملت ایران، جامعه اسلامی، امت اسلام! ... راه رسیدن واقعی در همه تلاشها و حرکتهای اجتماعی به آرمانها و هدفهای الهی و انسانی امت، این است که در میان اصول زیربنایی انقلاب و حرکت، در هیچ مرحله از نقش خلاق، رهاییبخش و سعادتآفرین امامت غافل نمانیم. «امّا من کان من الفقها، صائناً لنفسه حافظاً لدینه، مخالفاً لهواء، مطیعاً لامر مولاه، فلعوام اَن یقلّدوه» این اصل امامت است. اگر امام، معصوم و منصوص و منصوبِ خدا باشد، تکلیف روشن است. در زمان غیبتِ آن امام، آن فقیه و عالم و اسلامشناس اصیل که «صائناً لنفسه» باشد، خوددار باشد ... یک چنین امام و رهبری است که شایستگی دارد تودهها دنبالهرو، مطیع دستور و فرمان او باشند». حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، 1383، دوم، بقعه، ص267-266
در آخر بحث دفاع جانانه ایشان را در مجلس خبرگان قانون اساسی از بحث ولایت فقیه بیان میکنیم تا شاید بخشی از شخصیت عالم و دانشمند شهید بهشتی بیشتر از گذشته هویدا شود و اندکی از مظلومیت فکری و اعتقادی او کاسته گردد. مطلبی که در ذیل آمده یکی از معروفترین سخنرانیهای دکتر بهشتی در خصوص ولایت فقیه در سال 58 است:
خواهش میکنم آقای مراغهای که بهعنوان مخالف صحبت کردند واقعاً توجه کنند و آنقدر به این توضیحات مطمئن هستم که امیدوارم خود ایشان در همین جلسه بیایند اینجا و بگویند آنچه بوده سوءتفاهمی بیشتر نبوده است. ببینید آقایان، چیزی که ما پیشنهاد کرده این است در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عج) در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت یعنی مرکز ثقل حکومت و رهبری برعهده فقیه است. فقیه یعنی اسلامشناس مطلع ورزیده متخصص باتقوا خداترس، کسی که یاد خدا همیشه در دلش زنده باشد و او را از کمترین تخلفی از راه خدا نگران کند، همیشه بیدار، آگاه به زمان، بفهمد در چهزمانی زندگی میکند و بداند نیازهای خودش و نیاز جامعهاش، اسلامش و امت اسلامیاش در این زمان چیست. شجاع، در واقع این شجاع در باتقوا و باایمان مستتر است ولی ما این را درآوردیم، تصریحش کردیم که روشنتر بیان شده باشد، شجاع و نترس باشد، مدیر، اهل اداره کردن باشد فردی که باید رهبرش باشد باید مدبر باشد یعنی دورنگر باشد، یعنی تدبیر داشته باشد، آیندهنگری داشته باشد، ما گفتیم مرکز ثقل جامعه و رهبری جامعه باید چنین فردی باشد، در ضمن ما گفتهایم که این شخص چگونه مرکز ثقل بودن را به دست میآورد، ما گفتهایم که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند. حالا میخواهم توضیحی درباره مبنای این اصل بدهم که چرا اصلاً این اصل آمده است، چرا ما پیشنهاد کردهایم که در قانون اساسی مرکزیت ثقل و اداره امور امت باید چنین فرد یا گروهی باشد. برای این که ما میخواهیم نظام اجتماعی اسلامی در آینده داشته باشیم.
انتهای پیام/*