اعتراض یک دانشجوی تئاتر: چرا هنرمندان به هم هجمه کردند و مرادخانی سکوت؟

خبرگزاری تسنیم: یک دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ادبیات نمایشی در مطلبی به آسیب‌شناسی تجمع هنرمندان در برابر دفتر مرادخانی، معاون هنری وزیر ارشاد پرداخته است. او معتقد است این تجمع در ادامه، درگیر بازی سیاست شده است.

احسان زیورعالم، کارشناس ارشد ادبیات نمایشی است. او نسبت به آنچه در جریان تجمع اعتراضی هنرمندان تئاتر در مقابل معاونت هنری برپا شد، انتقاد دارد. او به آسیب‌شناسی رویکردها در این تجمع پرداخته. متن نوشته‌اش را برای تسنیم ارسال کرده است و خواسته تا منتشر شود. تسنیم آمادگی انعکاس پاسخ‌های منتقدان به نوشته این دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی را دارد. متن نوشته احسان زیورعالم را در ادامه می‌خوانید:

جمله‌ای مشهور از سیمون دوبوآر نقل زبان تمامی فمنیست‌های جهان است که یک زن، زن متولد نمی‌شود. چنین نگاهی را می‌‌توان به بسیاری از گروه‌های اجتماعی دیگر نیز تعمیم داد. برای مثال یک هنرمند، هنرمند متولد نمی‌شود؛ بلکه هنرمندش می‌کنند.

اتفاقی که روز سه‌شنبه 31 تیرماه سال 93 در مقابل درب معاونت هنری و در ادامه در تالار رودکی تالار وحدت رخ داد، مرا مجاب کرد تا به جمله‌ای که از شخص دوبوآر تعمیمش دادم، اعتقاد پیدا کنم.

هنرمندان عرصه تئا‌تر در جمعی اعتراضی – البته غیرسیاسی – در پی آنچه حقوق نصف و نیمه کارهایشان باید خواند جمع شدند تا دستمزد و مطالبات معوقه – که به گفته برخی به 10 سال پیش هم می‌رسد – را دریافت کنند. گرد هم آمدن تعداد کثیری از یک قشر به شکل خودجوش اتفاق مبارکی است. به خصوص آنکه این قشر همیشه فعالیتش زیر ذره‌بین است. هنرمندان با جدیت در گوشه‌ای از دنیایی متعلق به خودشان جمع می‌شوند و صدای خود را به مسئولی(علی مرادخانی و حسین طاهری) می‌رسانند که شش ماه دفترش به روی آن‌ها بسته است و تصور عمومی این می‌‌شود که حتی برخی از چهره‌های شاخص جمع را نمی‌شناسد و به یاد نمی‌آورد.

لیکن با تمام این تفاسیر و خبرهایی پراکنده در خبرگزاری‌ها و ستون‌های یک طرفه برخی روزنامه‌ها مبنی بر این حرکت صنفی، مسائلی در رویداد مذکور نیز وجود داشت که به نظر مورد غفلت واقع شده است. از همین رو به جا می‌دانم به برخی از آن‌ها اشاره کنم:

1. خواسته اصلی جمع هنرمندان از شخص حسین طاهری و بالتبع آقای علی مرادخانی، معاون هنری وزیر ارشاد، پرداخت معوقات بود. مسائلی که در هر دین و آیینی تایید می‌شود و به خصوص در نگاه دینی ما که حقوق کارگر را پیش از خشک شدن عرقش باید پرداخت، در گوشه‌ای از این کشور اسلامی رعایت نشده است و به حقیقت می‌شود گفت که اتفاقی خلاف فرامین دینی رخ داده است. خلافی که به نظر می‌رسد در دستگاه طویل و عریض ارشاد تبدیل به یک عادت شده است؛ چراکه فرد مورد غفلت هنرمند است. هنرمند فریاد نمی‌زند، گوشه‌گیر است، بد قلقی نمی‌کند. اما همین که انتخاباتی در راه است یا مطالبات شخصی در پیش است، نیازمند به تصویری از خود در راستای اهداف پوپولیستی است؛ همین هنرمند ابزاری برای صعودهای یک شبه برخی آقایان می‌شود.

در جلسه‌ای که میان معترضان و مسئولان شکل گرفت، آقای مرادخانی مدام از اعداد و ارقام می‌گفت. اعدادی که تصور می‌کنم در صورت داشتن ماشین حساب و کمی بازی با چهار عمل اصلی آخرش هم نمی‌شد از کلام جناب مرادخانی عددی درست و حسابی بدست آورد. این امر در انتها باعث شد، او پایان شهریور را برای پرداخت معوقات مالی وعده دهد و البته معترضان انتظار 15 روز آینده را داشتند. در این بین دو مساله مورد سوال قرار نگرفت: الف) در صورتی که آقای مرادخانی معوقات را در 15 روز؛ بلکه‌‌ همان تاریخ مدنظر خود پرداخت نکرد، چه می‌کند؟ استعفا می‌دهد یا باز وعده جدیدی می‌دهد؟  ب) در صورت عدم پرداخت معوقات معترضان چه می‌کنند؟ آیا تجمع – هر چند بزرگ‌تر – کارساز خواهد بود؟ آیا با پرداخت معوقات، باقی مطالبات نیز به همین منوال پیگیری می‌شود و تقسیم سالن‌ها عادلانه شکل می‌گیرد و یا دوباره سالن‌ها و برنامه‌های خاص برای آدم‌های خاص باقی می‌مانند؟

2.  در ابتدا به جمله دوبوآر و تعمیم آن پرداختم. علت بیان چنین سخنی با عطف به آنچه در بند یک بیان شد، ترفندی است که در جلسه بکار برده شد و نتیجه آن نوعی تشتت میان معترضان بود. اکنون که به صدای ضبط شده از سخنان مسئول مربوطه گوش فرا می‌دهم متوجه تناقضاتی در حرف‌های او می‌شوم، آقای مرادخانی نزدیک به 90 دقیقه صحبت کرد،‌ اما چرا خروجی صحبت‌های او در رسانه تنها چهار پاراگراف بود؟ یعنی حدود 10 دقیقه. آقای مرادخانی در ابتدای ورود وعده داد در صورت لزوم افطار را نیز با هنرمندان خواهد بود؛ ولی در انتها چه شد که ساعت 16:30 وعده افطار را با دیدار با مرضیه برومند – که بی‌شک می‌توانست یکی از معترضان باشد – جابجا شده دیدیم و در ادامه خود را میزبان افطاری در جای دیگری خواند؟ آقای مرادخانی چه زمانی تغییر موضع داد و قولش را عوض کرد؟ زمانی که عده‌ای پس از مطلب حمید مظفری به یکدیگر اعتراض کردند و آقای مرادخانی روی صندلی نشست و نگاه کرد. معاون هنری ارشاد تا پیش از این مورد به سن تالار رودکی تکیه زده بود و صندلی‌ای در کار نبود. آیا این تلقی شکل گرفته درست بود که او دیگر خاطر جمع است از اینکه بار اعتراض از دوشش برداشته شده و دیگر کسی با وی کاری ندارد؟ چه شد که برخی در میان جماعت تئاتری به یکدیگر هجمه کردند و آقای مرادخانی در مورد مطالبات هنرمندان سکوت کرد؟ آیا چنین برخوردی را باید تفسیر سیاسی و روانشناسانه کرد؟

لفظ آرام آقای مرادخانی، آتش تند معترضان – که طاهری از پسش برنیامد – را فرو خواباند و جمعی از هنرمندان را نیز همراه خود کرد. برای مثال پرستو گلستانی که در ابتدا لحنش تند بود در انتها به طرفداری از آقای مرادخانی پرداخت و این در حالی است که برخی دیگر از هنرمندان معتقد بودند که آقای مرادخانی حتی یک پاسخ روشن – به جز وعده آخر تابستان – نداد. او با آنکه شش ماه به هنرمندان اجازه ملاقات نداده بود و با تلاش بسیار و پیغام‌های متوالی در جلسه شرکت کرد، ابتدا در انتهای تالار نشست و بعد جلو آمد. این صحنه آدمی را ناخودآگاه به یاد فیلم‌های مخوف سیاسی می‌انداخت. آیا این تلقی درست است که فردی در بالای مجلس نشسته است و از همان لحظه ورودش در حال آنالیز کردن جمع است، جمعی که متغیر بود و نبود اتحاد کافی در آن مشهود. ولی این عدم اتحاد از کجا قابل پی بردن بود؟ شاید جواب راحت باشد: هنرمندان با هدفی مشترک در تالار جمع شدند، هر‌گاه میکروفون بدست فردی می‌رسید، معترض مطالبه شخصی خود را می‌طلبید.

3.  مطلب قطب الدین صادقی در روزنامه اعتماد غلط نبود. حرف آن عده‌ای از معترضان به صادقی نیز غلط نبود. پس در این میان چه چیزی غلط بود؟ بدون شک‌‌ همان حرف نخستم به این تشتت دامن می‌زند. به اینکه برخی به هنرمند حقنه می‌کنند که «هنرمند با احساساتش کار می‌کند و نه با قوه تعقلش». مدام درگیر احساس بودن را به خورد جماعت هنرمند می‌دهند و تعقل را کار دیگران می‌دانند. فضای احساسی حاکم بر تالار رودکی کاملاً آشکار بود و برخی آن را به خوبی استشمام می‌کردند. وقتی اعتراض به جایی رسید که چرا شخصی در عرض چهار ماه چهار سالن در اختیار داشته و دیگری هم اکنون در دو سالن اجرا می‌رود، عده‌ای که به نظر گوشه چشمی به دعوت از این کارگردانان برند و خاص داشتند، اعتراض کردند که آن‌ها نیستند از خود دفاع کنند و هیچ وقت سوال نشد چرا آن‌ها اساساً در این اجتماع شرکت نکردند؟

4.  در پاسخ به اعتراض و گلایه یکی از هنرمندان که ما بدبختیم، جوانی برخاست و به حرف او اعتراض کرد که تئا‌تر می‌تواند بفروشد و از آن کسب درآمد کرد. اشاره او به نمایشی بود که چیزی حدود 600 میلیون فروش داشت. اگر آن نمایش به چنین رقمی رسیده باشد جای خوشحالی دارد؛ ولی آیا آن نمایش خود به چنین رقمی رسید؟ آیا مرکز در آن دوران از این نمایش حمایت مالی نکرد؟ آیا بازیگران آن نمایش در میان طلبکاران معترض بودند؟ اصلاً چرا کسی نپرسید در وانفسای بی‌پولی مرکز، چرا دو کار سفارش مرکز آنقدر گران قیمت است؟ آیا کارگردانان آن دو نمایش نیز در جمع طلبکاران هستند؟ اگر هستند چرا حضور نداشتند؟ چرا هیچ چهره شاخصی از تئا‌تر بدنه ایران در جمع حضور نداشت؟ چرا اساتیدی چون ابراهیمیان و شهراز از میان آن همه پیشکسوت در سالن حضور داشتند؟ این‌‌ همان نقطه‌ای است که چیزهای زیادی از توان مدیریت سیاسی یک مدیر در برابر مدیری دیگر می‌فهمم. حمایت شوندگان حضور نداشتند. معترضان به جان هم انداخته شدند و همه دیدند که مظفری و آبسالان چطور با هم درگیر شدند. نه مظفری و نه آبسالان اشتباه نمی‌گفتند؛ ولی کاش از خود می‌پرسیدند چرا فردی بود که با تماشای دعوای آن‌ها به راحتی نفس می‌کشید؟

5.  سوء مدیریت در مرکز هنرهای نمایشی مساله امروز و دیروز نیست؛ بلکه مساله‌ای است که به نظر می‌رسد تا مدت‌های زیادی و شاید ابدالدهر با جماعت تئاتری همراه خواهد بود. تا زمانی که تئا‌تر به این سبک دولتی باشد، عده‌ای در راستای کسب رانت با هر دولتی همراهی می‌کنند و از قِبَل این همراهی به نان و نوایی می‌رسند. کسانی که سال‌هاست با فرمولی ساده و مشخص، نمایش‌هایی اجرا می‌کنند که مقبول آقایان باشد. پست و مقام دارند و سالن‌های خالی شهر را خالی‌تر نگاه می‌دارند و به معدود دوستان خود اهدا می‌کنند. بخش اعظمی از این فاجعه مربوط به خانه‌ای است که میانگین سنی‌ هنرمندانش بسیار بالاست. به قول تینو صالحی از معترضان اصلی وقتی هم از در حمایت وارد شدند و برای کمک به مرکز رفتند با اجرایی در چهارسو برای خود از دفتر مدیر مربوطه خارج شدند. تا زمانی که این حقنه کردن احساسات‌گرایی حاکم باشد آش همین آش است و کاسه همین کاسه. از طرف دیگر هم البته برخی داعیه تئاتر خصوصی دارند، اما بیش از اینکه آن‌ها به فکر رونق تئاتر کشور با این شیوه باشند به دو چیز فکر می‌کنند،1. جیب پر از پول؛ 2. ایجاد تفکراتی خاص و  خصوصی.

انتهای پیام/