زمان خروج آمریکا از خاورمیانه فرا رسیده است

زمان خروج آمریکا از خاورمیانه فرا رسیده است

خبرگزاری تسنیم: هر گاه آمریکا خاورمیانه را لمس می‌کند، کارها را بدتر می‌کند. زمان آن فرا رسیده که برگشته و پشتمان را نیز نگاه نکنیم.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، استفان والت، نظریه‌پرداز و اندیشمند آمریکایی علوم سیاسی در آخرین یادداشت خود که در وب‌سایت فارین‌پالیسی منتشر شده نوشت: اگر تاکنون متوجه نشده‌اید، وضعیت خاورمیانه در این روزها بد و بدتر می‌شود.

جنگ داخلی سوریه ادامه دارد. اسرائیل و فلسطین ماه گذشته را در یک خونریزی بی‌هدف دیگر سپری کردند (بخش‌ اعظم خون‌های ریخته شده متعلق به فلسطینی‌ها بود). داعش کنترل خود بر مناطقی در عراق را افزایش می‌دهد و هزاران نفر از اعضای اقلیت مذهبی ایزدیان را در خطر قرار داده و دولت اوباما را مجبور کرده که حملات هوایی یا برخی اشکال کمک‌های بشردوستانه هوابرد را مد نظر قرار دهد. در همین حین، مقامات بغداد اغلب به حمله به یکدیگر مشغول هستند. بحران لیبی ادامه دارد و نشان می‌دهد احسنتی که بازهای لیبرال در زمان سقوط قذافی به خودشان گفتند، اغراق‌آمیز بوده است. یک ژنرال ارتش آمریکا در افغانستان هدف قرار گرفته و کشته شد، یک انتخابات مناقشه‌برانگیز دیگر دموکراسی را در این کشور به خطر انداخته و شاید فرصت‌های جدیدی در اختیار طالبان قرار دهد. نخست‌وزیر ترکیه عبدالفتاح السیسی، رئیس‌جمهور مصر، را یک "مستبد" می‌داند و این امر با توجه به سابقه خود اردوغان جالب است. مرافعه دیپلماتیک بین عربستان، امارات متحده عربی و قطر هنوز حل نشده است. طبیعت نیز علیه ما است، ویروس مرس در شبه‌جزیره عرب شاید از طریق هوایی نیز منتقل می‌شود. مطمئن هستم که اگر سعی کنید برخی اخبار خوب نیز پیدا کنید اما باید به سختی تلاش کنید.

این امر باعث می‌شود منتقدین به مانند شغال‌های زرد به پیک‌نیکی در حیاط خلوت‌شان بروند. در واشنگتن‌پست، الیوت کوهن نئومحافظه‌کار، بر "خرابه" سیاست خاورمیانه آمریکا زاری می‌کند، و همه تقصیرها را به ناتوانی باراک اوباما در فهم این مطلب مرتبط می‌کند که "جنگ جنگ است" و نیز عدم تمایل وی به سوق دادن ملت به تعداد بیشتری از این جنگ‌ها. (اصلا هم مهم نیست اگر آخرین جنگی که کوهن در وارد کردن آمریکا به آن یاری رساند – حمله به عراق در سال 2003 – بیش از هر آنچه که اوباما کرده آسیب وارد کرده است.) چاس فریمن، سفیر سابق یک چشم‌انداز بسیار قانع‌کننده‌تری را ترسیم می‌کند؛ وی که چندین دهه مداخله آمریکا در منطقه را بررسی کرده و به نتیجه گیری ناامید کننده‌ای می‌رسد: "به سختی می‌توان یک پروژه آمریکایی در خاورمیانه متصور شد که اکنون یا در آینده نزدیک به بن‌بست برسد."

آیا نکته‌ای متمایز در این تابلوی مأیوس‌کننده وجود دارد؟ شاید. در هر حال، زمانی که مسائل این قدر بد می‌شوند، نیاز به تفکر مجدد درباره کل رویکرد آمریکا در منطقه ضروری می‌نماید. اگر نظریات منسوخ و تابوها را کنار گذاریم، چه خواهیم دید؟

از زمان جنگ جهانی دوم، مداخلاتی که فریمن به آنها اشاره می‌کند با همکاری متحدین منطقه‌ای مختلف رخ داده‌اند. این اتحادها شاید در فضای جنگ سرد ضروری بودند (خود این مسأله نیز جای بحث دارد)، اما واقعیت ناراحت کننده است که آمریکا دیگر شریک جذابی ندارد. مصر یک دیکتاتوری نظامی فاسد با چشم‌اندازی تیره و تار است، رژیم عدالت و توسعه اردوغان در ترکیه نیز به سمت حکومت تک حزبی پیش می‌رود، در حالیکه سیاست خارجی بلندپروازانه "مشکلات صفر" به شدت از مسیر خود خارج شده است. همکاری با رژیم بشار اسد در سوریه جای هیچ سؤالی ندارد اما بخش اعظمی از مخالفین وی نیز مناسب همکاری نیستند. عربستان سعودی یک نظام پادشاهی کهنسال و مذهبی است که با نیمی از شهروندان خود – یعنی زنان – به مانند شهروندان درجه دو رفتار می‌کند (در بهترین حالت). ایران یک نظام دینی متفاوت بوده و دارای شاخصه‌های شبه دموکراتیک نیز است اما سابقه حقوق بشری بی‌پایان و جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای نگران‌کننده‌ای دارد.

این منظره را از هر زاویه که نگاه کنیم بهتر نمی‌شود. پادشاهی هاشمی در اردن چندین دهه متحد آمریکا بوده اما هنوز هم به شدت وابسته به حمایت خارجی بوده و بسیار ضعیف‌تر و شکننده‌تر از این است که تبدیل به رکن اصلی فعالیت‌های آمریکا در منطقه شود. این امر درباره لبنان نیز صادق است. لیبی حتی یک دولت ندارد، چه رسد به اینکه آمریکا بخواهد به آن نزدیک شود. اسرائیل بدون هیچ دلیل استراتژیک پایایی تهاجم اخیر خود علیه فلسطینی‌ها را شدت می‌بخشد و حرکتش به سوی راستگرایی شامل حمایت علنی برخی از چهره‌های سیاسی شناخته شده از خط‌مشی‌های حذف‌گرایانه شده است. "رابطه ویژه" با اسرائیل به نفرت از آمریکا دامن زده و واشنگتن را در نظر بسیاری از جهانیان ریاکار و غیرتأثیرگذار می‌نمایاند. اما گروه‌های فلسطینی نیز جذابیت بیشتری ندارد: تشکیلات خودگردان فلسطین فاسد و ناکارآمد است و برخی از اعضای حماس هنوز هم اظهارات ضدیهودی بیان می‌کنند. دولت‌هایی به مانند قطر و بحرین املاک ارزشمندی را برای پایگاه‌های آمریکا فراهم کرده و بسیاری از این دولت‌ها برای حفظ منافع خودشان با آمریکا همکاری می‌کنند، اما این روزها به هیچ عنوان نمی‌توان کسی را در منطقه یافت که یک دارایی کاملا استراتژیک یا روحیه بخش باشد.

با توجه به این محیط ناخوشایند، اقدام ملموس – یا به جرأت بگویم واقع‌گرایانه‌ای – که آمریکا باید انجام دهد چیست؟ پاسخ همیشه آشنا این است که در جهانی بی‌نقص زندگی نمی‌کنیم و هیچ چاره‌ای نداریم جز اینکه با هر چه در اختیار داریم ادامه دهیم. دماغ‌مان را می‌گیریم و با شرکایی که کمترین اعترضات را برمی‌انگیزند در منطقه پیمان می‌بندیم. همانگونه که مایکل کورلئونه می‌گوید: "این یک مسأله شخصی نیست، کاملا تجاری است." این دیدگاه چنین فرض گرفته است که درگیری عمیق در این منطقه دچار مشکل برای منافع ملی آمریکا حیاتی است و اینکه آمریکا از مداخلات مکرر به جای شرکای کمتر وفادارش، منافع زیادی را کسب می‌کند. به بیان دیگر، این دیدگاه چنین فرض می‌انگارد که این شراکت‌ها و درگیری عمیق آمریکا آمریکایی‌ها را ایمن‌تر ساخته و به کشور رونق می‌بخشد. اما با توجه به وضعیت کنونی منطقه و نیز موقعیت بسیاری از متحدین ما، این فرض به صورت فزاینده‌ای مورد سؤال واقع می‌شود.

در حقیقت، بخش اعظمی از مناقشات و جدایی‌های که اکنون منطقه را در برگرفته‌اند تهدید مستقیم و مرگباری علیه منافع حیاتی آمریکا به شمار نمی‌روند. مسلما دیدن آنچه در سوریه، غزه رخ می‌دهد یا آنچه بر سر دموکراسی اسرائیل می‌آید، غم‌انگیز است اما این رویدادها زندگی تعداد کمی آمریکایی را به صورت مستقیم تحت تأثیر قرار می‌دهد. مگر اینکه دیوانه بوده و خودمان را بار دیگر در میانه گرداب بفکنیم.

علاوه بر این اکنون خاورمیانه مملو از مجموعه مناقشات دارای همپوشانی در امتداد خطوط مختلف است که به میزان زیادی از شکست مداوم دولت‌ها ناشی شده و با مداخلات خارجی نادرست تسریع شده‌اند. انشقاق بین سنی‌ها و شیعیان، و بین اسلام‌گراها (از چندین نوع  مختلف) و حکومت‌های اقتدارگرای سنتی (آنها نیز از چندین نوع مختلف) از این موارد هستند. مناقشات مرتبط با مسائل فرقه‌ای (در سوریه، لبنان، عراق و جاهای دیگر) و نیز بدبینی‌های فزاینده بین اعراب و فلسطینی‌ها به پیچیدگی‌ها می‌افزاید. مناقشه بین یهودیان اسرائیلی و اعراب فلسطینی را در جهان عرب و اسلام نباید فراموش کنیم.

در اینجاست که آمریکایی‌ها باید بیاد داشته باشند آمریکا شاید منافع دائمی در خاورمیانه داشته باشند اما نه لزوما دوستان همیشگی. مهمترین هدف امریکا در حوزه منافع استراتژیک پس از جنگ جهانی دوم ممانعت از تسلط یک قدرت بر منطقه نفت‌خیز خلیج فارس بود. تفرقه‌ها و مناقشات در منطقه هر چقدر هم که از نظر ما مسأله‌ساز باشند، امکان تسلط یک قدرت در منطقه را بعیدتر ساخته‌اند. آیا کسی وجود دارد که واقعا فکر کند ایران، عراق، عربستان سعودی، داعش، کردها، روسیه، ترکیه، چین یا هر کس دیگری می‌تواند کنترل را به دست گرفته، این منطقه بزرگ و آشوب‌خیر را سامان داده و تمام این شکاف‌ها و دشمنی‌ها را کاهش دهد؟ البته که نه. اگر قرار بر این باشد نیز هدف استراتژی اول آمریکا این خواهد بود که آیا واشنگتن دخالتی در این امر خواهد کرد یا نه.

برخی چنین خواهند گفت که ما برای تلاش در جهت پایان بخشیدن به رنج‌ها در مناطق مختلف مسؤولبت اخلاقی داشته و نیز یک اولویت استراتژیک برای حدف تروریست‌ها و اشاعه تسلیحات کشتار جمعی داریم. این اهداف قابل تقدیر هستند اما اگر تاریخ 20 سال گذشته ما چیزی به ما یاد دهد این است که مداخلات خشونت‌آمیز آمریکا این مشکلات را بدتر می‌کنند. اگر نئومحافظه‌کارها ما را کورکورانه وارد عراق نمی‌کردند، داعش هیچگاه به وجود نمی‌آمد.

بنابراین آمریکا بجای اینکه یک شعبده‌باز بیش فعال باشد که در میان ده‌ها بشقاب در حال چرخش جست و خیز می‌کند، شاید بهترین کار این باشد که بیشتر عقب بنشینیم. نه! منظور من انزواگرایی نیست: منظور من این است که ایده خروج استراتژیک را جدی بگیریم و تمام منطقه را در لیست اولویت‌های سیاست خارجی آمریکا پایین‌تر بیاوریم. به جای ترغیب مداوم این دولت‌ها به انجام چیزی که فکر می‌کنیم بهترین است – و اغلب نادیده‌انگاشته شدن و یا رد گشتن توسط آنها – شاید بهتر است به آنها اجازه دهیم تا برای مدتی خود این مسائل را حل کنند. و اگر روزی هر کدام از آنها خواهان کمک آمریکا باشد، باید هزینه درخواستی آن را نیز بپردازد.

خط‌مشی پیشنهادی من شامل توقف تلاش‌های بیهوده آمریکا برای پایان بخشیدن به مناقشه اسرائیلی – فلسطینی است. در گذشته در موضع مخالف چنین پیشنهادی بودم اما اکنون برای من کاملا مشخص شده است که هیچ رئیس‌جمهوری قصد ندارد حامیان اسرائیل را در آمریکا به چالش کشیده و حمایت آمریکا از اسرائیل را مشروط به پایان اشغال سازد. تا زمانی که این رویداد رخ دهد، حتی تلاش‌های تو‌أم با حسن نیت برای ایجاد صلح نیز به شکست منتهی خواهند شد. دولت آمریکا به جای صرف زمان ارزشمند و پرستیژ در یک تلاش بی‌ثمر، باید تا زمانی که آماده کاری بیش از سخنان و درخواست‌های صرف نشده است از این تلاش دست بردارد. اگر رهبران اسرائیل می‌خواهند با خلق "اسرائیل بزرگ" آینده خود را به خطر اندازند، بگذارید اینگونه باشد. تبدیل اسرائیل به یک دولت آپارتاید که مورد نفرت بین‌المللی قرار دارد، تأسف‌بار خواهد بود، اما جلوگیری از بروز این تراژدی جزو منافع حیاتی آمریکا نیست (اگر اینگونه نبود، خط‌مشی آمریکا از زمان پیمان اسلو باید تغییر می‌کرد.)

البته برای اینکه یکپارچگی این اقدام تأمین شود، آمریکا باید کمک‌های نظامی و اقتصادی خود به مصر، اسرائیل و شاید برخی دولت‌های دیگر را نیز پایان بخشد. انتظار ندارم که کنگره فورا ستون فقرات این اقدام را فراهم کرده و وارد مسیر درست شود اما حتی یک رئالیست‌ هم می‌تواند رویاپردازی کند، نمی‌تواند؟ اما حتی اگر "رابطه ویژه" کم و بیش دست نخورده باقی بماند، دستکم دیپلمات‌های آمریکایی زمان و انرژی بیشتری برای انجام کاری غیرممکن صرف نخواند کرد.

یقینا طرحی که من اینجا ترسیم می‌کنم برای مدتی خاورمیانه را وارد یک وضعیت بسیار بغرنج خواهد کرد. اما این امر صرفنظر از اینکه واشنگتن چه تصمیمی بگیرد، رخ خواهد داد. بنابراین سؤال این است: آیا آمریکا باید خون و پول بیشتری را در مجموعه‌ای از اقدامات بیهوده هدر دهد؟ آن هم به روشی که بسیاری از مردم منطقه را بسیار عصبانی ساخته و برخی را ترغیب کند که به دنبال راه‌هایی برای تلافی‌جویی باشند. یا اینکه آمریکا باید خود را از همه در منطقه دور سازد، و آماده باشد تا تنها زمانی مداخله کند که جان تعداد زیادی آمریکایی در خطر است یا حادثه‌ای نامحتمل روی داده است که تهدید فوری برای تسلط منطقه‌ای به شمار می‌رود؟

رویکرد دوم تغییری واقعی در خط‌مشی آمریکا خواهد بود و من می‌توانم ریسک‌های بالقوه این کار را مشاهده کنم. برخی دولت‌های محلی شاید تمایل کمتری برای اشتراک اطلاعات و یا همکاری در حوزه مبارزه با تروریسم داشته باشند. این امر تأسف‌بار خواهد بود اما از سوی دیگر، از آنجایی که تروریسم ضدآمریکایی در منطقه اغلب واکنشی خشونت‌آمیز به خط‌مشی‌های گذشته آمریکا است بنابراین خط‌مشی دخالتِ کمتر مطمئنا از شدت این مسأله خواهد کاست.

در هر حال، نتایج یک رویکرد متفاوت به بدی آنچه آمریکا در بیست و اندی سال گذشته به دست آورده است، نخواهد بود. اکنون زمانی ایده‌آل برای تفکر دوباره و بنیادین است مگر اینکه آمریکایی‌ها به خودآزاری معتاد باشند.

این بحث اقدامات محدود آمریکا با اهداف بشردوستانه را حذف نمی‌کند – به مانند کمک‌های هوایی به اقلیت‌های مذهبی تحت محاصره که اکنون در خطر گرسنگی قرار دارند. این اقدامات "درگیری عمیق" نیست تنها تلاشی برای کمک به مردمی است که با مرگ حتمی و قریب‌الوقوع مواجه هستند. اما من نیروهای آمریکایی – شامل هواپیماها و پهپادها – را برای بردن جنگی که دولت عراق و یا کردها نمی‌توانند خودشان برنده شوند، نمی‌فرستم. آمریکا بخش اعظمی از یک دهه را به تعقیب جامی موهوم پرداخته است، و نتیجه پایانی دقیقا هرج و مرج و رقابت‌های فرقه‌ای بود که بحران‌های اخیر را پدید آورده‌اند. ما شاید بتوانیم مقداری کار خوب محدود درباره اقلیت‌های تحت خطر انجام دهیم اما مهمترین مسأله این است که آسیب بیشتری وارد نکنیم: نه به منطقه و نه به خودمان.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
خانه خودرو شمال
میهن
گوشتیران
رایتل
triboon
طبیعت