هنرمند قوی‌ترین موشک علیه جنایت‌های جنگی است

خبرگزاری تسنیم: مسئول دفتر مطالعات کاربردی هنر حوزه هنری می‌گوید: خون‌هایی که در غزه ریخته شد به‌خاطر این بود که من و امثال من بیدار شوند، کاش جامعه ما حسی را که در حال حاضر نسبت به فلسطین دارد، زودتر ابراز می‌کرد تا این خون‌ها بر زمین ریخته نشود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عبدالحمید قدیریان، مسئول دفتر مطالعات کاربردی هنر مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری است. او در جمع هنرمندان انقلاب چهره  شناخته شده‌ای است، پیش از آنکه هنرمند باشد، انسان دردمندی است که دغدغه‌های معنوی زیادی دارد، به هنر هم برای تجسم بخشیدن به همین دغدغه‌ها می‌پردازد. به همین دلیل بیشتر از آنکه به مباحث هنری بپردازد، علاقه دارد درباره بنیادهای الهی و معنوی فرهنگ و هنر سخن بگوید. دردهایش دردهای مشترک همه هنرمندانی است که دوران اصالت هنر در سالهای آغازین انقلاب را تجربه کرده‌اند. از سخنان او نوستالژیهای همه هنرمندان انقلاب و دفاع مقدس بروز می‌کند.

هنر معنوی این طراح، نقاش و طراح صحنه در گذر این سالها، با تحمل دردهای ناشی از بی‌ارزش تلقی شدن بسیاری از ارزشها و بی‌معنا شدن بسیاری از آرمانها همچنان در مسیر ارزشهای دینی و انقلابی پیش می‌رود. آثار او امروز چنان صیقل خورده که آینه‌ای شده است برای خوانش مولفه‌هایی که دیگر مورد توجه هنرمندان امروز نیست؛ ایده‌هایی که زمانی نه چندان دور، هنر همین دیار به اعتبار آنها استقلال داشت و ایستاده راه می‌رفت.

قدیریان در عموم محافل و مصاحبه‌هایش بر لزوم توجه به ابعاد آسمانی و آرمانی هستی در هنر دست می‌گذارد و تاکید دارد که «اساس» هستی و خلاقیت یعنی خداوند در هنر امروز ما غایب است. دلیل این امر آن است که هنرمند در فضایی نفس می‌کشد که چندان از آن «بنیاد» و «اساس» خبری نیست. اما از نظر او تقصیر در اینجا، با هنرمندان نیست، قدیریان معتقد است که متفکران باید خوراک فکری مناسب به هنرمندان بدهند. با او درباره نسبت فعالیت هنرمندان و وقایعی مانند کشتار زنان و کودکان در غزه به گفت‌وگو نشستیم که در دو بخش منتشر خواهد شد. این بخش نخست مصاحبه است:

*تسنیم: «مواجهه هنرمندان با وقایع اخیر غزه» از جمله مسائلی است که مصداقهای آن زیاد در رسانه‌ها دیده و شنیده می‌شود. اما به نظر می‌رسد چند و چون آن زیاد محل توجه نیست. در حالی که مدیران فرهنگی و هنرمندان غربی که دشمنان فرهنگی ما محسوب می‌شوند، در اطاق کار خود به تولید آثاری می‌پردازند که ذهن‌ها را درگیر می‌کند، روند پیشروی را برای آنها تسهیل می‌کند و آنها را گام به گام به مقصدشان نزدیکتر می‌کند، در این سو اولا چند دستگی‌ها و تعارضهای سیاسی و اعتقادی وجود دارد، و از سوی دیگر هنرمندان به جای تولید اثر، «بیانیه» می‌دهند و در بهترین حالت، ممکن است تجمع کنند و همایش برگزار کنند! دوست دارم با شما درباره این موضوع حرف بزنم که واقعا در چنین شرایطی چه کارهایی از جامعه هنری ساخته است؟

بله من هم دیدم که هنرمندان در نامه‌ای سرگشاده از غزه حمایت کردند، این اتفاق قبلا نیفتاده بود که در حال حاضر رخ داد. من معتقدم خداوند با افراد و جوامع بشری در قالب صحنه‌ها حرف می‌زند، یعنی اگر به اتفاقات پیرامون خود با دقت توجه کنم، و به دنبال حکمت آن باشم، مطالب زیادی متوجه می شوم، و احساس می کنیم که گویی خداوند با حوادث و صحنه‌های پیرامون ما را راهنمایی می کند. اگر این آیه از قرآن کریم را که می فرماید هیچ برگی بی اذن الهی از شاخه جدا نمی شود را باور کنیم برای تمام عمرمان کافیست. به عبارت دیگر با باور این آیه مبارکه ما از کوچکترین اتفاقاتی که برایمان رخ می‌دهد حکمت خداوندی را مدنظر می‌گیریم، این موضوع برای این است که آدمی راه درست را پیدا کند خیلی کمک می‌کند چون خداوند هدایتگر است و با صحنه‌ها به ما می آموزد که چگونه صفا پیداکنیم، چگونه حرکت کنیم و در چه مسیری گام برداریم.

از جمله استفاده‌هایی که می‌توان از این نوع دیدگاه بهره ببریم، آینده‌نگری است. در آینده چه اتفاقاتی برای ما رقم می‌خورد و به کجا خواهیم رسید، یا به نوعی بهتر بگویم برنامه الهی چیست؟ برنامه خدا برای جامعه ما و جامعه جهانی چیست؟

بیاییم به گونه‌ای کلان‌تر و وسیع‌تر به اتفاقات و داستانهای پیرامونمان نگاه کنیم، اتفاقاتی که در قرن جدید رخ می‌دهد، اتفاقات پرانرژی و عجیب و غریب است البته کلمه اتفاق را که می‌گویم واژه نادرستی به کار می‌بریم باید بگویم «صحنه‌هایی که در حیطه الهی رخ می‌دهد» چون اتفاق که می‌گوییم این معنی در ذهن شکل می‌گیرد که هیچ اراده‌ای در انجام  آن نقش نداشته است، اما واقعیت به این شکل نیست. بلکه اراده‌ای در کار بوده و برنامه‌ای در پیش است. خداوند برای آینده برنامه دارد و مسیری را برای رسیدن به مقصد تبیین کرده است.

این موضوع فقط در اسلام نیست، در تمام ادیان این تعریف وجود دارد و جالب است که ادیان دیگر خیلی بیشتر از ما به این نوع نگاه توجه دارند. حتی نیروهای غیرالهی که به عنوان نیروهای شیطان پرستی یا فراماسونری و... هستند بر این اساس حرکت می‌کنند. آنها می‌دانند جهان به طرف غایتی پیش می‌رود برای همین تلاش می‌کنند آن طور که می‌پسندند برای خود برنامه داشته  باشند.

*تسنیم: اتفاقاً به نظر می‌رسد که در این خصوص آنها اعتقاد بیشتری نسبت به ما دارند!

هم اعتقاد دارند و هم از این فضا استفاده می‌کنند و فضا را به نفع خودشان ایجاد می‌کنند. در همین چارچوب خواهیم دید که فرهنگ و هنر غرب خیلی با سیاست‌شان همراه است، این نکته بسیار ظریفی است. اگر به تعریف هنر که در کتب درسی ما گنجانده‌اند توجه کنیم می‌بینیم که آنها هنر را آن قدر مستقل تعریف کرده‌اند که آدم احساس می‌کند که هیچ ربطی به انسان اجتماعی ندارد و موضوعی بسیار شخصی است، در صورتی که آنها در عمل با این تعریف تولید اثر نمی‌کنند و واقعیت این است که مدیریت هنر در غرب همانند اتاق جنگ است.

این تصور خارج از حقیقت نیست، اگر اتاق فکر متفکران غربی را همچون اتاق جنگ نشان دهیم و در آن نقشه بزرگی از جهان نصب کنیم به طوری که تمام دیوارها را بپوشاند و بر روی آن با علامت‌های رنگی نقاط مختلف فرهنگ جهان را مشخص کنم و نقشه پیشرفت فرهنگ غرب به سمت تمدن‌های دیگر را علامت گذاری کنیم، آن گاه متوجه خواهیم شد که مجموعه متفکران غربی در چه فضایی مدام عملیاتهای جدید را طراحی می‌کنند تا سنگرهای بعدی فرهنگی را فتح کنند.

ما هم اواخر قرن بیستم را تجربه کرده ایم و هم اوایل قرن بیست و یکم را. اگر به اتفاقات بنگریم، احساس می‌شود که استراتژی غرب در قرن بیستم با قرن بیست و یکم متفاوت شده است. غرب در قرن بیستم بیشتر شبیه یک شطرنج باز عمل می‌کرد، یعنی مهره‌ها را به گونه‌ای طراحی می‌کرد و حرکت می‌داد که دشمن او به خطر بیفتد و مات شود، بدون اینکه خود غرب هزینه کند. ولی به محض اینکه سال 2000 رسید و قرن عوض شد، ما شاهد اتفاقات دیگری هستیم. مثلا در همان اوایل شاهد انفجار برج‌های دوقلو هستیم. استراتژی غرب تغییر می‌کند. آنها برای اهدافشان هزینه می‌کنند، آن هم هزینه‌هایی سنگین! در هنر غرب هم تغییراتی احساس می‌شود.

*تسنیم: امکانش هست در حوزه هنر و فرهنگ مصداقی‌تر، این تغییر استراتژی را توصیف کنید؟

اگر بخواهم مثالی در این باره بزنم باید به فیلم حضرت نوح اشاره کنم. با دیدن این فیلم آدم احساس می‌کند، انگار غرب استراتژی جدیدی را شروع کرده است. استراتژی که تمام معیارها را بر هم می‌زند.

اصلا جنس استراتژی عوض شده است، انگار مباحث را جا به جا می‌کنند، مفاهیم را معکوس جلوه می‌دهند تا از نظر فکری و معرفتی آشفتگی ایجاد شود. مثلا ایجاد جریانهای تندرو از جمله طالبان و داعش بخشی از همین استراتژی است. گفتمان کدام یک از اینها با معیارها و گفتمان رایج، که در دانشگاه‌های غربی تدریس می‌شود تطبیق دارد؟! شما به تحرکات اسرائیل و بی‌حیایی در قتل عام کردن کودکان غزه نگاه کنید. یا حمایت‌های آمریکا از اسرائیل را ببینید. اینها با کدام گفتمان رایج در جهان تطبیق دارد؟

به نظر من گروه داعش ایجاد شده تا عناصر را جا به‌ جا کند، مفاهیم را معکوس کرده و انحراف فکری ایجاد کند. آنها آیات الهی را از زمینه حقش جا به جا می‌کنند و در نتیجه مفاهیم را معکوس جلوه می‌دهند. نتیجه این می‌شود که اسلام با همه رحمتش تبدیل به اسلامی می‌شود که انسانها را به نا حق سر می‌برد.

*تسنیم: به فیلم «نوح» اشاره کردید. این تغییر استراتژی چگونه در آنجا تصویر شده است؟

این استراتژی را کاملا در «نوح» مشاهده می‌کنید. این فیلم نه تنها شخصیت حضرت نوح(ع) را به چالش می‌کشد، بلکه به صورت عجیب و غریبی جایگاه پیامبری را زیر سوال می‌برد یعنی به گونه‌ای مصداقی حضرت ابراهیم(ع) را هم به چالش می‌کشاند. از سوی دیگر این فیلم، دقیقا حوادث و تعریف شخصیتها را جا به جا می‌کند و نوح را که پیامبر خداست منفی و ضدبشری معرفی می‌کند. شما به فضاسازی این فیلم توجه کنید، می‌بینید که پوشش افراد به نوعی مدرن است، حتی در بعضی از لوکیشن‌ها، سازه‌های بتنی و لوله‌های پالایشگاه مشاهده می‌کنید، که بسیار متعجب‌کننده است که چطور در دوران نوح این سازه‌ها وجود داشته!

*تسنیم: اگر اشتباه نکنم این استراتژی که شما می‌فرمائید مبتنی بر نوعی نسبیت‌باوری فکری است. یعنی کم کردن فاصله میان حق و باطل، اینکه فقط از نظر ما ممکن است چیزی حق باشد یا باطل و در حقیقت امر چنین چیزهایی وجود ندارد. همه چیز به تفسیر و تلقی ما بر می‌گردد!

دقیقا. در دنیا نسبیت وجود دارد و کسی منکر این نیست؛ اما ما معتقدیم با وجود این نسبیت انسان نیاز به محک و نقطه ثقلی دارد تا بر اساس آن اطراف را متر کند و پیرامون خود را بفهمد و حد و حدود را پیدا کند.

حالا تصور کنید که هیچ نقطه ثقلی برای تفکر نباشد، انسان به نوعی معلق می‌شود. وقتی جسمی در فضا معلق می‌شود، کافی است کوچکترین تلنگری به او وارد شود، تا کیلومترها و شاید سال‌ها در فضا حرکت می‌کند. چرا؟ چون به جایی تعلق ندارد. وقتی این موضوع (تعلیق معرفتی) را در قالب هنرهای مختلف به بشر القا می‌کنند، و می‌گویند هیچ نقطه ثقلی وجود ندارد، و حتی می‌توان بدیهیات را هم تغییر داد، (وجود سازه‌های بتنی و پالایشگاه در زمان حضرت نوح) در اصل بستری را فراهم می‌کنند تا انسان از چهار چوب عقل و فطرت خارج شود تا با او هر کاری که بخواهند انجام دهند.

نوع پوشش بازیگران در فیلم حضرت نوح مانند لباسهای مدرن غربی است، بدیهی است که در زمان قدیم این گونه طراحی وجود نداشته است، کاپشن و کوله پشتی شلوار و چکمه مدل آمریکایی. فیلمساز احتمالا این گونه به دنبال همزادپنداری مخاطب و انسان کنونی با موضوع فیلم است ولی به طور ناخودآگاه آنها خواستگاه انسانها و پیامبران و خداوند را جا به جا می‌کنند و مفاهیم را آن به گونه‌ای که می‌پسندند ارائه می‌کنند.

بدین ترتیب نیروهای الحادی مسیر را باز می‌کنند و سعی می‌کنند تا انسان‌ها هیچ نقطه ثقل و مکان محکمی را پیدا نکنند. بنابراین من معتقدم حرکت و عمل متفکرین غرب بسیار حساب شده است. دشمن با ایجاد داعش سعی داشت تا شیعه را منفعل و منزوی کند ولی با کمک خدا عملکرد آنها باعث شد تا تفکر شیعه شفاف‌تر از قبل مطرح گردد. خداوند مکر خود را این گونه اعمال می‌کند. اگر آنها حیله‌گرند، خداوند همانگونه که خودش فرموده مکارتر است!

*تسنیم: شما معتقدید که اتفاقی که در غزه افتاده و در پی آن همه جهان به این قساوت و بی‌رحمی صهیونیست‌ها معترض شده‌اند، به نوعی نقشه‌های دشمنان را به هم زده است! و این اتفاق در نهایت از خود خدا ناشی می‌شود. اگر این رویکرد را بپذیریم سوال اینجاست که چرا باید خدا وارد صحنه بشود و خودش دست به کار گردد؟ وظیفه ما چیست؟

چند روز پیش در یک جلسه‌ای به برخی از دوستانم این حرف را گفتم و اکنون اینجا می‌گویم که این خون‌هایی که در غزه ریخته شد به خاطر این بود که من و امثال من بیدار شوند و ما دیدیم که بشریت با دیدن این صحنه‌ها در غزه که بسیار دلخراش و ناراحت‌کننده هم بود، گویی وجدانش بیدار شد. کاش جامعه ما این حسی را که در حال حاضر نسبت به مستضعفین فلسطین دارد، زودتر ابراز می‌کرد تا این خون‌ها بر زمین ریخته نمی‌شد. اما وقتی من و امثال من خواب هستیم، این خونها ریخته شد! تا بیدار شویم. به همین خاطر من خودم را مسئول می‌دانم و به خاطر قصورم از خدا طلب آمرزش می‌کنم و امیدوارم خداوند به خاطر این غفلت مرا بازخواست نکند!

قصدم از این حرف این است که بیائیم غزه را جور دیگری ببینیم. تحلیل‌هایی که از اتفاقات پیرامون می‌شنویم بیشتر یا سیاسی است و یا اجتماعی. اگر تحلیل‌های ما به این صورت باشد که گویا خداوند برنامه‌ای دارد و در این مقطع موضوعات را به گونه‌ای طراحی کرده تا جهان به سمت دفع ظلم و بدیها حرکت کند، خیلی چیزها فرق می‌کند. اگر این موضوع را باور کنیم که خداوند در تربیت و تکامل بشریت نقش دارد  طبیعتا برنامه‌هایمان را نه برای تکمیل حرکت سیاسی و یا اجتماعی بلکه برای همراهی با اراده الهی انجام می‌دهیم. این نوع نگرش چندخاصیت دارد، اول اینکه نیت و کارمان از جانب خدا بی پاداش نمی‌ماند. دوم اینکه بشریت وظیفه خود را در قبال نظام عالم انجام می‌دهد. سوم اینکه انجام این کار رضایت خداوند را در بر دارد و برکاتی به سمت ما نازل می‌شود. چهارم اینکه انرژی کاملا مثبتی ایجاد می‌شود که ادامه‌دار خواهد بود، انرژی مثبتی که رو به اضمحلال نمی‌گذارد، زیرا زیرا ما با خدا معامله می‌کنیم و گسی که با خدا معامله می‌کند، مانند شهدا جاودانی می‌شود.

من یادم هست که با همه اتفاقات و تضادهایی  که در داخل کشور وجود داشت و جنگ و جدالهایی که میان سیاسیون کشور رخ می‌داد، اما رزمندگان قدرتمند و مصمم در جبهه‌ها حاضر بودند! چرا؟ چون انرژی خود را از سیاسیون نمی‌گرفتند، بلکه از یک منبع الهی می‌گرفتند. مسئله دقیقا همین است و من بارها گفته‌ام که باید آسمان را در زندگی خود سهیم کنیم.

به نظر من باید به غزه هم این گونه نگاه کنیم که خداوند حرکتهایی را شروع کرده است. بشر قرار است مراتبی را طی کند و بروز این مراتب و تغییرات را به طور جدی می‌توان مشاهده کرد. با اینکه فشارهای تبلیغاتی و هنری که غرب بر مردم جهان وارد می‌کند، اما می‌بینیم خداوند صحنه‌ها را به گونه‌ای ایجاد می‌کند که وجدان انسان‌ها بیدار شود. ممکن است که غربی‌ها ایمان آدم‌ها را بدزدند و اخلاق آنان را مضمحل کنند و فساد را در کل جهان گسترش دهند، اما خداوند نیرویی در درون هر بشری نهاده که می‌تواند با تحریک آن، قدرت عجیبی را ایجاد کند و همه نقشه‌های دشمنانش را باطل کند.

به این ترتیب من معتقدم در غزه وقتی بچه‌های معصوم و بی‌گناه کشته شدند باعث شد تا وجدان‌ خیلی از مردم جهان بیدار شود و یک حرکت جهانی اتفاق بیفتد. و ما باید از این حرکت استفاده کنیم.

*تسنیم: آقای قدیریان مسئله همین چگونگی استفاده از این حرکت و فضا است. ما به انتشار بیانیه و برگزاری چند کنفرانس اکتفا می‌کنیم، توصیه شما برای استفاده از این فضا چیست؟

من می‌گویم: «آقایان! هنر و هنرمند را دریابید.» هنرمند قویترین موشکی است که می‌توان برای جنگ‌ها هزینه کنیم. به سیاستمدار می‌گویم، «برادر سیاستمدار، تا آن جایی که توانسته‌اید از هنرمندان برای اهداف خودتان استفاده کردید، لااقل برای سیاست‌هایت در سطوح بین‌المللی هم از خلاقیت هنری آنان استفاده کن.» به دوستان وزارت امور خارجه و کسانی که اعلامیه‌های بین المللی را تنظیم می‌کنند، می‌گویم، «شمااین اعلامیه‌ها را چگونه تنظیم می‌کنید؟ آیا خلاقیت هنری در آنها به کار می‌برید تا نه فقط اطلاع‌رسانی می‌کنند نه تاثیرگذاری؟ بیائید حتی برای تنظیم یک بیانیه هم از خلاقیت هنرمندان استفاده کنید و ببینید چقدر نتایج مثبتی می‌گیرید!»

مثلا چرا جنگ‌ها را به تعداد روزه‌های درگیری نام‌گذاری می‌کنید؟ مثلا می‌گوئید جنگ 33 روزه، جنگ 22 روزه، یا 6 روزه و ...؟ چرا خلاقیت هنری به کار نمی‌برید و جنگ را با تعداد کشته‌ها یا تعداد کودکان بی‌گناهی که کشته شده‌اند نام‌گذاری نمی‌کنید؟ مثلا چرا جنگ اخیر غزه را «جنگ 472 کودک شهید» نام نگذاریم؟ که هر وقت این اسم را می‌شنویم و می‌شنوند تمام حس کشته‌شدن کودکان بی‌گناه برایمان زنده شود و احساس ایجاد شده را برای تحکیم مقاومت استفاده کنیم! وقتی می‌گویم جنگ 33 روزه یک حس صرفا منطقی ایجاد می‌شود و عکس العمل احساسی ایجاد نمی‌کند. اما هر وقت شما بگویید جنگی که در آن مثلا 750 کودک کشته شده، احساس آدم‌ها و نفرت از جنایتکاران برانگیخته می‌شود.

ببینید وقتی از حملات شیمیایی عراق صحبت می‌کنیم به عنوان یک پدیده جنگی ضدبشری از آن نام می‌بریم، اما وقتی از کشته شده‌های حلبچه یاد می‌کنیم و آن صحنه‌ها را به یاد می‌آوریم که کودکان و زنان بی‌گناه به خاطر سلاح شیمیایی به شهادت رسیده بودند، هیچ وقت آن صحنه‌های دردآور از ذهنمان بیرون نمی‌رود و این قساوت قلب را به هیچ وجه نمی‌بخشیم. اینها حس مقاومت را تقویت می‌کند.

تمام حرف و توصیه من این است که هنرمند را بشناسیم و از او و هنرش بهره‌مند شویم. امروز که گویی وجدان انسان ا بیدار شده است و همه به نوعی دردمند هستند، همه هنرمندان با هنر خود در بیانیه و رفتارهای مختلف با مردم مظلوم غزه ابراز همدردی کردند اما سوال این است که چرا از هنرمندان در این زمینه استفاده نمی‌کنیم؟ چرا از آنها کار نمی‌خواهیم؟ شما ببینید کوچکترین اتفاقاتی که در غرب رخ می‌دهد، مدیر هنری و فرهنگی آنجا سریع برنامه‌ریزی می‌کند و آن اتفاق کوچک را به گونه‌ای بزرگ جلوه می‌دهد که تمام جهانیان تحت تاثیر آن اتفاق کوچک قرار می‌گیرند. با چه ابزاری چنین اتفاقی را ایجاد می‌کنند؟ با قدرت هنر و هنرمند.

من هم پیشنهاد می‌کنم که در قالب حرکت‌های بسیج‌گونه گروه‌هایی به عنوان «واکنش سریع» فرهنگ و هنری تشکیل شود، تا وقتی که واقعه ‌ی رخ می‌دهد، مثل جنگ غزه این گروه‌ها بتوانند به میدان بیایند و در روند وقایع تأثیرگذار باشند. در کنار آن تشکیلاتی هم برای تولید مفاهیم انسانی منظور شود. مدیران هنری، باید برنامه‌ریزی داشته باشند و گروه‌هایی از افراد جوان را تشکیل دهند که سرشار از انرژی و احساس هستند، تا برای حمله به دشمن، تولیدات سریع هنری داشته باشند.

ادامه دارد...

انتهای پیام/