سیاستهای السیسی، آتشبس در نوار غزه را به تعویق میاندازد
خبرگزاری تسنیم: کارشناسان مسائل خاورمیانه در بنیاد کارنگی تصریح میکند که مصر از نقش خود به عنوان میانجی میان اسرائیل و حماس، سوء استفاده کرده و تلاش میکند منافع خود را تأمین کند، لذا آتش بس در نوار غزه را پیچیدهتر میسازد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، دو تن از کارشناسان اندیشکده بنیاد کارنگی معتقدند که مصر تحت حاکمیت یک نظامی، یعنی السیسی، در مسئله جنگ غزه بیشتر شبیه به یک بازیگر ثالث ذینفع است تا یک میانجی خیرخواه که به دنبال حل و فصل مسئله باشد و میکوشد منافعی را برآورده سازد که از طرق دیگر میسر نمیشوند.
همزمان با تلاشهای بیوقفه در قاهره برای ایجاد آتشبسی دائمی در غزه، علاوه بر عداوت موجود میان اسرائیل و حماس، ایفای نقش مصر به عنوان میانجی نیز این گفتگوها را دشوار و پیچیدهتر میکند. سیاستهای داخلی مصر ـ که اکنون ظالمانهتر و خشونتبارتر از زمان حسنی مبارک است ـ در تلاشها برای رسیدن به یک توافق، اختلال ایجاد میکند؛ چرا که دولت نظامی در قاهره تلاش میکند از مذاکرات به عنوان حربهای مضاعف در جنگ خود علیه اخوانالمسلمین استفاده کند.
این تغییر موضع نامیمون ـ از ایفای نقش یک میانجی که منافعی از میانجیگری خود میبرد، به یک بازیگر ذینفع که میانجیگری هم میکند ـ جنگ در غزه را طولانیتر و خونینتر کرده است در حالی که اگر چنین تغییر موضعی رخ نمیداد، میتوان گفت اوضاع به نحوی دیگر میبود. همچنین ادامه روند تقویت اتحاد مصر ـ اسرائیل، بدون شک حماس را تضعیف میکند، این استراتژی نیز جبهه دیپلماتیک مصر را در ارتباط با این مسئله تضعیف میکند.
مصر در میانجیگریهای پیشین خود برای مسئله غزه نیز منافع امنیت ملی بلند مدت خود را روی میز مذاکرات گذاشته است. قاهره هرگز نمیخواهد که نیروهای شبهه نظامی و تسلیحات از غزه به داخل مصر رخنه کنند و هیچگاه هم خواهان پذیرش مسئولیت امور بشر دوستانه یا امنیتی در این منطقه نبوده است و از سال 1948 تا کنون تجربیات تلخی از اشغال نوار غزه توسط اسرائیل داشته است. مقامات اطلاعاتی مصر همواره در ارتباط با مسئله غزه، راهبری مواضع قاهره را در دست گرفتهاند ـ حتی در زمان ریاست جمهوری کوتاه مدت محمد مرسی اخوانی. هر چند که به نظر میرسید مرسی ممکن است گذرگاههای مرزی از جمله رفح را به روی حماس، پیرو ایدئولوژیک اخوان، باز کند، اما در عمل مصر مرزهای خود را با غزه در زمان ریاست جمهوری وی در بیشتر نقاط بسته نگاه داشت و تلاشها در جهت انهدام تونلها را هم ادامه داد. مرسی، با هر انگیزه شخصی، همچنان در چارچوبی قدم برداشت که این اطمینان را میداد که مصر همچنان از مسئله غزه و حماس دوری میکند و نتایج نامطلوب آن را طالب نیست.
اما پس از کنار زده شدن مرسی در کودتای جولای 2013، عبدالفتاح السیسی، وزیر دفاع وقت و رئیس جمهور کنون، سیاست مصر در قبال غزه را به بخشی از دستور کار سیاست بینالملل و داخلی کلان خود تبدیل کرد. وی بدون هیچ شکی از غزه به عنوان سرپوشی برای سرکوب شدید اخوان المسلمین استفاده میکند ـ سرکوبی که روابط وی با عربستان سعودی و امارات متحده عربی را تقویت میکند.
در مرحله اول دیپلماسی مصر در قبال جنگ اخیر در غزه، میانجیهای مصری با شفافیت کامل ـ و با بیرحمی تمام ـ نقش خود را ایفا کردند. ایشان تلاش کردند تا حماس را با اعلان عمومی طرح آتشبس 15 جولای که تنها با اسرائیلیها هماهنگ کرده بودند، حماس را به حاشیه برانند؛ زمانی که حماس مخالفت کرد، بنیامین ناتنیاهو، نخست وزیر اسرائیل با شور و شوق فراوان اعلان کرد که مخالفت حماس، «مشروعیت بینالمللی» را برای گسترش عملیاتهای اسرائیل علیه نوار غزه، به ارمغان میآورد. در نتیجه آنچه که ظاهراً طرحی بود برای پایان بخشیدن به مناطعه، در واقع بستری را فراهم آورد تا حمله زمینی نیز آغاز شده و تونلهای بیشتری از حماس تخریب شده و شمار بیشتری از مردم نوار غزه به قتل برسند. این حمله زمینی منجر به کشته شدن بیش از 1600 فلسطینی شد و رؤسای جمهور پیشین مصر هم چنین خشونتی را برنمیتابیدند.
با این حال با ادامه منازعه، سیسی به این نتیجه رسید که وی اگر بخواهد نقش مصر را به عنوان یک میانجی میان اسرائیل و فلسطین حفظ کند، بیش از این نمیتواند حماس را از بازی مستثنی کند. در واقع جدای از اینکه تلاشهای دیپلماتی مصر برای مدیریت جنگ غزه تنها علیه حماس هدایت شده است، یکی از مهمترین وجوه تلاشهای کنونی مصر این بوده است که چگونه تصویر عدم مذاکره حماس و اسرائیل را در هم ریخته و از بین ببرد.
این دو طرف پیش از این اقدامات دیپلماتیک انجام دادهاند ـ که البته سطوح بالای انکار، غیر مستقیم بودن و فاصله در آنها دیده شده است. هر دور از مذاکرات بر اساس این اصل که اسرائیل و حماس به طور دیپلماتیک با یکدیگر ارتباط برقرار نمیکنند، شکست خورده است. اکنون تنها وجه مفقود، ارتباط مستقیم است: دیپلماسی در قاهره صورت میگیرد که هیئات مذاکره کننده در روز روشن به دیدار یکدیگر میروند و مواضع (و تهدیدات) خود را نه فقط به طور عمومی بلکه از طریق میانجیهای مصری خود رد و بدل میکنند.
این فرایند همچنین تصویر دیگری را هم بر هم زده است ـ که بازی اصلی در مورد چگونگی دست یافتن به راهحل دو دولت میان اسرائیل و دولت خودگردان است. امروز در بهترین حالت ممکن میتوان گفت که دیپلماسی دو دولت به خواب زمستانی فرو رفته است. از سوی دیگر، گفتگوها در قاهره، با اهمیت هستند. این گفتگوها خشونت، امنیت، بازسازی، شرایط زندگی در غزه، تردد و دسترسی به سرزمین، مصالحه حماس ـ فتح و حکومت داخلی فلسطین را پوشش میدهند.
بر این اساس، قاهره فرایندی را در پیش گرفته است که اولویتهای حماس را دنبال میکند؛ حماسی که همواره فرایند دیپلماتیک را که از توافقنامه 1993 اوسلو آغاز شد، رد کرده است. وضعیت کنونی مذاکرات موضع حماس را منعکس میکند که تنها مذاکره در مورد مناسبات داخلی و آتشبس قابل قبول است؛ دیپلماسی پایان بخشی به منازعه، غیر قابل پذیرش است. گفتگوها حاکی از آن است که منازعه را شابد بتوان مدیریت کرد، اما نمیتوان به این زودیها آن را حل و فصل نمود.
با این حال اردوگاه اسلامگرایان فلسطینی و راست اسرائیلی تاحدودی باید از این دستاورد راضی باشند. تلاشهای دیپلماتیک به رهبری مصر، منافع چندانی عاید حماس نمیکند و اتحاد جدید مصر ـ اسرائیل هم بر اساس حسن تصادف کوتاه مدت منافع است نه ملاحظات استراتژیک. همزمان جوامع اسرائیلی و فلسطینی، هزینه بالای استمرار ناکامی در رسیدن به یک توافقنامه صلح پایدار را پرداخت میکنند.
دیپلماسی قاهره یک وجه نگران کننده دیگر هم دارد که پیش از این از آن یاد نشد. در حالی که میانجیهای مصری در نهایت مجبور شدند به طور مستقیم با رهبری حماس وارد مذاکره شوند تا آتشبس محقق شود، ایشان تلاش کردند تا از دو طریق از تلخی این واقعیت ناگوار بکاهند. ایشان نه تنها کوشیدند تا نقش محمود عباس را تقویت کنند ـ اقدامی که مبارک همواره در دوران حکومت خود انجام میداد ـ بلکه به جهاد اسلامی فلسطین، که به مراتب خشونت بیشتری علیه اسرائیل نشان داده است، نزدیک شدند. رسانههای حکومتص مصر به نقل از رهبران جهاد اسلامی از جمله خالد البطش اعلان کردهاند که هیچ دولتی نمیتواند جای مصر را به عنوان یک میانجی بگیرد.
لذا رژیم نظامی مصر، ثابت کرده است که مشکلی با ایجاد رابطه با خشونتگرایان اسلامگرا ندارد؛ دشمنی آن تنها با کسانی است که با اخوان المسلمین متحد هستند. ارتباطگیری کنونی و آشکار مصر با جهاد اسلامی، نشان میدهد که تا چه حد سیاست قاهره قطببندی شده است و سبب میشود تا رهبری به شدت نظامی قاهره نوابی را پرورش دهد که به دشواری همگام با منافع آمریکا و اسرائیل هستند. مصری که روز به روز بیشتر شبیه به پاکستان میشود و اقدامات آن نیز شبیه به پاکستان میشود، به هیچ وجه جای خوشحالی ندارد.
انتهای پیام/پ