کشتی شکستهها «برپهنه دریا»ی ایرانشهر
خبرگزاری تسنیم: درک درست کارگردان از نمایشنامه «برپهنه دریا» مروژک که با تغییراتی در متن صورت گرفته را بیشتر در میزانسنها و اکتهایی میتوان دید که از سوی خود او به نمایش افزوده شده است.
خبرگزاری تسنیم_ وحید شیخی یگانه
مثل اینکه برنامه آثاری که قرار است در مجموعه تماشاخانه ایرانشهر اجرا شوند، به گونهای برنامهریزی شدهاند که در مقابل هر 5 تا 6 اجرای بیکیفیت، یک نمایش با کیفیت هم روی صحنه برود. پس از نمایش باکیفیت و دغدغهمند «هملت» کاری از آرش دادگر، اکنون پارسا پیروزفر نمایش «بر پهنه دریا» را در ایرانشهر روی صحنه برده است. نمایشنامه این اثر برای علاقهمندان به تئاتر اثری آشنا از نویسنده مشهور لهستانی «اسلاومیرمروژک» است.
نمایشنامه «برپهنه دریا» پیش از این توسط داریوش مودبیان ترجمه شده بود و میتوان از این اثر به عنوان یکی از نمایشنامههای موفق مروژک یاد کرد. «برپهنه دریا» داستان سه کشتی شکسته است، آنها در دل دریا و با اتمام آذوقهشان تصمیم میگیرند که یکی از بین خودشان را بخورند. این سه نفر از میان خود قرعه کشی میکنند و چون در این کار توفیقی نمییابند بالاخره «کوچیکه» مجاب میشود که توسط «گندهه» و «متوسطه» خورده شود.
موقعیتی که کشتی شکستهها با آن مواجه هستند، موقعیتی کمیک است. آنها بر روی کلک خود نشستهاند که ناگاه تصمیم میگیرند که یک نفر را برای خورده شدن انتخاب کنند. این موقعیت کمیک در ادامه تشدید میشود. مروژک اعمال و رفتارهای مرسوم در جامعه را در جهت خلق موقعیتهای کمیک استفاده میکند. انتخابات آزاد، عملی که طی آن در جوامع متمدن شخصی را برای نمایندگی و خدمت به جامعه انتخاب میکنند. حال در موقعیت سه کشتی شکسته آنها باید شخصی را برای خورده شدن انتخاب کنند. «گندهه» و «متوسطه» ادعا میکنند که شخص منتخب انتخابات در واقع با خورده شدنش به جامعه خدمت کرده است. در طول نطقهای انتخاباتی بر خلاف رسم چنین میتینگهایی کاندایدا با صحبتهای خود سعی میکنند که کاری کند تا انتخاب نشود، چنین موقعیت کمیکی کنایهای است به کاندیداهایی که معمولا در عالم واقع سعی و تلاششان در جهت انتخاب شدن است. اما «گندهه» و «متوسطه» که به وضوح دنبال بدست آوردن «کوچیکه» هستند از هر ترفندی برای خوردن او استفاده میکنند. آخرین ترفند آنها انتصاب است. یک نفر را منتصب میکنند که شخصی را قربانی کند.
«مروژک» به دیکتاتوری میتازد، وقتی که دموکراسی به نتیجه نرسد، آن هم دموکراسی خندهدار و مضحکی که به دنبال یک قربانی است؛ کشتی شکستهها متوسل به زور و استبداد میشوند. «گندهه» برای مجاب کردن «کوچیکه» زندگی گذشته خودشان را مثال میزند. او معتقد است که چون خود و «متوسطه» دوران کودکی سختی داشتهاند و پدر و مادرشان به سختی زندگی کردهاند پس حق آنها است که «کوچیکه» را به خاطر داشتن زندگی مرفهتر، برای خوردن انتخاب کنند. «گندهه» از این عقیده خود به عنوان عدالت تاریخی یاد میکند. او مرام کمونیستی خود را مدافع حقوق کارگران و اقشار فرودست جامعه میداند و همواره در تقابل با سرمایهداری و بورژوازی بوده است. «گندهه» خود را نماینده این قشر از جامعه میداند که حق تسلط بر «کوچیکه» را دارند.
«اسلاومیر مروژک» به عنوان یک لهستانی در یک جامعه با حکومتی کمونیستی رشد کرده است. «بر پهنه دریا» در واقع نقدی است بر مرام کمونیستی حاکم بر جامعه آن روزهای لهستان. کلک یا کشتی شکسته نشانهای است از جامعه کمونیستی که افراد جامعه را مسخ خود میکند و آنها را میبلعد. «کشتی شکسته» به مثابه لهستان کمونیستی در دریا سرگردان است و راه به خشکی ندارد، این «کشتی شکسته» آماج تلاطم موجها میشود تا روزی که از هم بپاشد. «گندهه» به عنوان نماینده کمونیسم، «کوچیکه» را تشویق میکند تا به جامعه خود خدمت کند تا اینکه «کوچیکه» در نهایت مجاب میشود که بهترین راه خدمت به خلق و جامعه خورده شدن و فدا کردن خود است. او حتی خود را ملامت میکند که چرا پیش از این فرد خودخواهی بوده است که نفع دوستان (گندهه و متوسطه) را در نظر نمیگرفته است.
طنز و موقعیت کمیک نمایشنامه با پیدا شدن «پستچی» و «پیشخدمت» در دل دریا تشدید میشود. در واقع هنگامی که «پستچی» و یا «پیشخدمت» میتوانند به کشتی شکستهها برسند اما آنها همچنان بر روی کلک شکسته خود میمانند، نشانهای است برموقعیت جامعه لهستان که مردم از مرام کمونیستی دل نمیکنند و کشتی شکسته (لهستان کمونیستی) را رها نمیکنند. (مروژک خود مهاجری بوده است که لهستان را به مقصد فرانسه ترک کرده بود و تا پایان دوران کمونیسم در لهستان به وطنش بازنگشت.)
بررسی نمایشنامه «برپهنه دریا» از لحاظ اجرایی را باید ابتدا از ترجمه آغاز کرد. همان طور که اشاره کردیم این نمایشنامه را پیش از ایند داریوش مودبیان ترجمه کرده است. اما لزوم ترجمه مجدد از این اثر چندین سوال را ایجاد میکند، هر چند که با دیدن نمایش جواب این سوال بدست میآید؛ تفاوت در دیالوگهای دو ترجمه در مراحلی از نمایش آنچنان بالا میگیرد که گویی ما با نسخه تازهای از «برپهنه دریا» روبرو هستیم. نمیتوان به راحتی پذیرفت که اختلاف مابین دو ترجمه تا این میزان باشد که در متن اجرا شده پارسا پیروزفر، بسیاری از دیالوگهایی وجود دارد که در متن ترجمه شده مودبیان وجود ندارد. البته در برخی بخشهای متن برای نگارنده که ترجمه مودبیان از این اثر را بارها خوانده است، تفاوت در ترجمه بسیاری از دیالوگها محسوس بود اما اضافه شدن دیالوگهای دیگر فقط این برداشت را میرساند که مترجم و کارگردان برای اینکه به اثر مروژک حال و هوایی دیگر بدهد و به نوعی به آن انعطاف بیشتری بدهد و از خشکی آن بکاهد توجیه میشود. کارگردانی این نمایشنامه به خاطر فضای محدود برای کارگردان و ایجاد لحظههای طنز آن به طوری که تماشاگر را همراه خود داشته باشد؛ کار سختی است؛ اما پیروزفر به خوبی با میزانسنهایی که به نوعی تکمیل کننده دیالوگها و کنشهای شخصیتها است از عهده این کار برآمده است.
صدای مرغ دریایی و عکس العمل شخصیتها، خوابیدن و صدای خُروپُف و یا دیدن یک گله کوسه که در ترجمه مودبیان وجود ندارد و یا حرکات ریزی که در هنگام نطقهای انتخاباتی از سوی شخصیتها شکل میگیرد و همچنین حرکات «متوسطه» که وسایل لازم برای پخت و پز «کوچیکه» را آماده میکند، میزانسنهای خوبی هستند که موقعیت کمیک را بدون هیچ دیالوگی تشدید میکند.
نحوه ورود به صحنه «پیشخدمت» و «پستچی»، به طوری که «پیشخدمت» با یک اسکیت و به حالت دراز کشیده به دنبال پاهای اربابش «گندهه» است از لحاظ ایجاز در ورود و خروج و با یک حرکت لگد، خود یک موقعیت کمیک دیگر میآفریند. حتی «پستچی» که با دوچرخهای و در حال شنا کردن به صحنه ورود میکند، باز یک موقعیت کمیک است.
گرچه در طول نمایش هیچ اشارهای به نام شخصیتها نمیشود اما بنا بر کارکردی که اندام شخصیتها در خلق مفهوم دارند، شخصیتهای «گندهه»، «کوچیکه» و «متوسطه» را طوری باید به بازی گرفت تا تضادی که در اندام شخصیتها وجود دارد در نمایش پیدا باشد. سیاووش چراغیپور در نقش «کوچیکه» با فیزیک مناسب به خوبی در این نقش جا افتاده است. «پارساپیروزفر» نیز با گریم و تغییراتی که در اندامش به وجود آمده به شخصیت «گندهه» نزدیک شده است ضمن اینکه درک شخصیت از لحاظ حسی بیشترین کمک را به پیروزفر برای بازی این نقش انجام داده است. اما «متوسطه» با بازی «هوتن شکیبا» علاوه بر جثه مناسب، بازی عالی او را هم در پی دارد. این بازیگر پیش از این در نقش «بشکه» در نمایش «دن کامیلو» بازی خوبی داشت؛ باید به کارگردان «درپهنه دریا» برای انتخاب ترکیب درست بازیگرانش تبریک گفت، ضمن اینکه باید به بازیگران توانمندی هم چون هوتن شکیبا مجال بیشتری داده شود. باید او را برای تئاتر کشور حفظ کرد تا خدای نکرده روزی شاهد حضور بازیگرانی نباشیم که تا به حال تئاتر هم ندیدهاند، اما در نمایشهایی بازی میکنند که در سالنهای اصلی اجرا میشوند، این افراد آثار مخربی برای تئاتر دارند؛ البته سود مناسبی هم برای برخی شبه هنرمندان سودجو که گویا چنین پروژه مخربی را هم در سینما و هم در تلویزیون نیز دنبال میکنند، دارند. حضور این افراد با اجراهای دور همی همچنان ادامه دارد و برای بسیاری از هنرمندان فعال در عرصه نمایش نگران کننده است. چنین روندی خلاقیت و پویایی را از تئاتر میگیرد و در ازای آنها یک عده ستارههای رسانهای و تئاتری پیش پا افتاده را عرضه میکند.
درک درست کارگردان از نمایشنامه «برپهنه دریا» که با تغییراتی در متن صورت گرفته را بیشتر در میزانسنها و اکتهایی میتوان دید که از سوی خود او به نمایش افزوده شده است. به نوعی سبب شده تا اثر مروژک روح تازهای بگیرد و همچنین به کلیت و اصالت اثر خدشهای وارد نشود. شاید بهترین نمونه از کارهایی که کارگردان به متن افزوده است، صحنه عکس یادگاری سه کشتی شکسته بعد از توافق بر سر خورده شدن «کوچیکه» باشد. همین میزانسن ضمن ایجاد لحظاتی خندهدار برای تماشاگر، اشارهای تلویحی به ماهیت «کمونیسم» دارد که آنچه از آن در لهستان باقی مانده است، در حد یک خاطره و عکسی از دوران گذشته است.
سخن آخر درباره «برپهنه دریا» به شخص کارگردان از لحاظ اخلاقی و حرفهای باز میگردد، پارسا پیروزفر شخصی متین، دوست داشتنی و به دور از هرگونه حاشیه و جنجال است. گرچه او را بیشتر در مقام بازیگر در سینما و تلویزیون دیدهایم اما کارهای تئاتری او به خوبی گواه این است که درک درستی از متون انتخابی خود برای اجرا دارد و حتی برای آنان که کارهای پیشین او را مانند «سنگها درجیبهایش» را ندیدهاند، دیدن «برپهنه دریا» تایید خوبی بر کار بلدی پیروزفر است.
انتهای پیام/