بحران اوکراین نیز ناتو را نجات نمی‌دهد


خبرگزاری تسنیم: اگرچه مناقشه اوکراین باعث شده اندکی حضور ناتو پررنگ‌تر شود اما تهدید روسیه چنان بزرگ نیست که هماهنگی و اراده لازم در اعضای این سازمان را برای برون آمدن از سستی و کرختی ناشی از مأموریت‌های ناموفق اخیر ناتو، پدید آورد.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، استفان والت، نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل، طی مقاله‌ای که در وب‌سایت فارن‌پالیسی منتشر شد به بررسی ارتباط ناتو و بحران اوکران پرداخت. وی نوشت:

اگر واقعا سوءظن داشتم، چنین فکر می‌کردم که برخی بوروکرات‌ها در مقر فرماندهی ناتو در بروکسل درباره بحران اوکراین خوشحال هستند.چرا؟ زیرا این بحران به این اتحاد سالخورده کاری برای انجام می‌دهد. این انگیزه شاید نشان می‌دهد که چرا آندرس فوگ راسموسن، دبیر کل تندروی این نهاد، علاقه‌مند به دفاع از اوکراین تا زمان مرگ آخرین اوکراینی است و اینکه چرا اعضای ناتو که نزدیک‌ترین فاصله با روسیه را دارند هم به دلیل رویدادهای اخیر دچار نگرانی شده‌اند و هم خوشحال هستند که بالاخره بقیه اعضای اتحاد به نگرانی‌های آنها توجه نشان داده‌اند.

اگر بخواهیم منصف باشیم، بقای ناتو پس از جنگ سرد به عنوان یک ناهنجاری و رویه خلاف قاعده باقی مانده است. اتحادها معمولا در پاسخ به تهدیدات شکل می‌گیرند، و  بسیاری از اتحادهای قبلی بلافاصله پس از برطرف شدن خطرهای بیرونی به سرعت فرو پاشیدند. حامیان ناتو که نگران تکرار این رویه بودند، به دنبال دلیلی متقاعد کننده بوده‌اند تا وجود آن را از زمان فروپاشی دیوار برلین توجیه کنند. اما تلاش‌های آنها علی‌رقم نشست‌های سالیانه، ارتباطات گسترده و حجم انبوه ادبیات دلیرانه، اغلب عقیم مانده‌اند. توانمندی‌ها، اهمیت، و انسجام این اتحاد طی دو دهه گذشته به صورت آشکاری کاهش یافته‌ است.

اگر مأموریت‌های گوناگون "خارج از منطقه" ناتو نتایجی رضایت‌بخش داشتند، شاید اکنون مسائل متفاوت بودند، اما اینگونه نشد. مداخله سال 1995 در بوستی و نیز جنگ 1999 در کوزوو در بهترین حالت موفقیت‌هایی نسبی بودند. این جنگ‌های از آنچه مدافعین ناتو قابل قبول می‌دانستند، طولانی‌تر و هزینه‌برتر شده و نتایجی مبهم آفریدند. تلاش‌های ناتو در افغانستان تقریبا یک شکست بوده و هیچ یک از اعضای اتحاد دیگر نمی‌خواهد دوباره کاری به مانند آن انجام دهد. افتضای لیبی تبدیل به یادبودی برای گردنکشی غرب شده است اگرچه معماران آن هنوز هم تمایلی برای پذیرش اشتباهات بزرگی که کرده‌اند، ندارند. در سالیان اخیر آمریکا سعی داشته‌است با آسیا "موازنه‌ای دوباره" پدید آورد – منطقه‌ای که ناتو نقش چندانی در آن ندارد – و در حال دست و پنجه نرم کردن با تلاش احمقانه جرج بوش برای "تغییر" خاورمیانه است. تا پیش از بحران اوکراین، ناتو به مانند یک موجود در شرف انقراض بود که به نحوی توانسته بود تا قرن 21 دوام آورد.

با این حال ناتو به بقای خود ادامه داد. یکی از دلایل این بود که سازمان بسیار نهادینه شده بود و هیچ بوروکراسی‌ای بدون مقاومت از صحنه خارج نمی‌شود. ماندگاری آن همچنین چون اهرم باقی مانده آمریکا در اروپا بود و به واشنگتن اجازه می‌داند که وانمون کند فعالیت‌های آن در مناطق دیگر از پشتیبانی گسترده بین‌المللی برخوردار است. پایگاه‌های نظامی در اروپا و سابقه طولانی مدت همکاری مداخلات آمریکا در سایز مناطق را تسهیل کرده و اروپایی‌ها نیز وادار نشدند که کار زیادی در ازای آن انجام دهند. در نهایت، بین‌الملل‌گرایان لیبرال از توسعه ناتو (و اتحادیه اروپا) به عنوان مسیری برای اشاعه نهادها و ارزش‌های دموکراتیک به سمت امپراطوری سابق شوروی و به سمت هدف همیشه خیالی "یک اروپا، متحد و آزاد" حمایت می‌کردند.

اما همانگونه که جرج کنان، مایکل ماندلبام و دیگر کارشناسان در دهه 1990 هشدار دادند، توسعه ناتو تبدیل به یک اشتباه استراتژیک بزرگ شد. این امر باعث انزوا و تنهایی روسیه شد اما ناتو را قوی‌تر نساخت؛ بلکه بر عکس، توسعه شامل بسط تضمین‌های امنیتی به کشورهای اغلب ضعیب بود که در صورت احیای دوباره قدرت روسیه دفاع از آنها بسیار سخت می‌بود. بجای باقی مانده برنامه "شراکت برای صلح" اوایل دهه 1990، ابتکاری که بسیاری از مزایای توسعه ناتو – شامل روابط نظامی به نظامی،‌ مذاکرات امنیتی، و حمایت از جامعه مدنی – را در بر داشته و در عین حال شامل روسیه نیز می‌َشد، واشنگتن تسلیم گردنکشی‌ خود شده و تصمیم گرفت که بر بار دفاعی خود بدون برخورداری از فواید متقابل بیفزاید.

توسعه ناتو، که به مانند امپراطوری بریتانیا بدون برنامه‌ریزی قبلی و با ظهور تحولات مختلف پیش می‌رفت، بر این فرض استوار بود که هیچگاه نیازی به عمل بر اساس این تضمین‌های مختلف جدید نخواهد بود. اندکی پس از جنگ روسیه و گرجستان در سال 2008 بود که برخی در واشنگتن (و تعداد زیادتری در اروپایی‌ها) متوجه شدند که این تعهدات شاید در واقع شامل مقداری هزینه و ریسک باشند. اما دیگر خیلی دیر شده بود زیرا هر چالشی در اروپای شرقی به عنوان آزمایشی برای اعتبار آمریکا و عزم ناتو قلمداد می‌شد. نیازی به گفتن نیست که بخش اعظم مردم – شامل باراک اوباما که بحران اوکراین را "لحظه آزمون" نامید – دقیقا چنین تفسیری از کشمکش اوکراین دارند.

با این حال حتی بحران کنونی نیز نمی‌تواند مشکلات استراتژیک بنیادین ناتو را تمام و کمال حل و فصل کند. حتی اگر نیات روسیه را به بدترین شکل ممکن متصور شویم، روسیه امروز به هیچ وجه در جایگاهی نیست که تهدیدی چون شوروی سابق به شمار آید. شوروی ابرقدرتی به اندازه یک قاره با جمعیتی بیش از آمریکا بوده و اقتصادش تقریبا نصف اقتصاد آمریکا بود. روسیه امروز کوچکتر بوده و جمعیت کمتری دارد، و اقتصاد آن تقریبا یک پنجم اقتصاد آمریکا است. هزینه‌های دفاعی روسیه در بخش اعظمی از دوران جنگ سرد بیش از آمریکا بود اما هزینه‌های روسیه کنونی بسیار کمتر است. محصولات جذاب این کشور تنها شامل نفت، گاز طبیعی و مواد اولیه است و دیگر نمی‌تواند درباره یک ایدئولوژی به لاف‌زنی بپردازد به گونه‌ای که حامیانش در سراسر جهان را به تظاهرات وادارد. این کشور می‌تواند یک دردسر ساز منطقه‌ای و مشکل‌ساز محلی شود، اما هرگز نمی‌تواند و نخواهد توانست که بار دیگر تبدیل به یک رقیب همتا شود.

این واقعیات همچنین بدین معنا هستند که روسیه منافع حیاتی بخش اعظمی از اروپا یا اتحادیه اروپا را تهدید نمی‌کند. این کشور تهدیدی کامل برای اوکراین است و همچنین مسأله‌ای بالقوه برای دولت‌های کوچک بالتیک به شمار می‌رود اما اروپا دیگر نباید نگران بیش از 90 هنگی باشد که در داخل مرز آلمان مستقر هستند. این رویداد خوبی است اما نبود یک تهدید استراتژیک جدی دلیل ناتوانی ناتو در برقراری سطح همبستگی و تعهدی است که در دوران جنگ سرد داشت.

در حقیقت (و برخلاف دوران پس از جنگ جهانی دوم)، اروپا اکنون دارای امکانات لازم برای رویاریی انفرادی با خرس روسیه است، به شرط اینکه خود را جمع و جور کند. اعضای اروپایی ناتو تمایلی برای هزینه‌کردهای دفاعی یا ایجاد نیروی مسلحی تأثیرگذار ندارند اما این امر به دلیل عدم وجود منابع اولیه و لازم نیست. حتی اکنون، اروپای عضو ناتو سالیانه چهار برابر بیش از روسیه هزینه‌کردهای دفاعی دارد. اگر این کشورها واقعا نگران بودند، می‌توان متصور شد که فعالیت‌های‌شان را به صورت کارآمدتری هماهنگ می‌کردند، پول بیشتری به این مسأله اختصاص می‌دادند و مبالغ کنونی را نیز بهتر هزینه می‌کردند، نه اینکه ارتش‌هایی بسازند که راحت‌طلبی زیاد و ظرفیت رزمی کمی دارند.

چالش واقعی پیش روی ناتو همان معمای قدیمی اقدام دسته‌حمعی است که به دلیل ماهیت خفیف تهدیدی که ناتو اکنون سعی دارد بدان پاسخ دهد، بدتر شده است. این مسأله است که نشان می‌دهد چرا اعضای جدید ناتو مدتی طولانی است که سعی دارند دیگران – و بالاخص آمریکایی‌ها را در نیمکره غربی – متقاعد سازند که ولادیمر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، بزرگترین (یا جدیدترین) هیولای تاریخ است. اگر شما اهل استونی، لیتوانی، لتونی و یا حتی لهستان باشید نمی‌خواهد که در زمان بروز مشکل با روسیه به بریتانیا، فرانسه و یا اسپانیا تکیه کنید. شما می‌خواهید مطمئن شوید که کاخ سفید در کنار شما است و کله‌داغ‌هایی به مانند جو بایدن و جان مک‌کین از آمریکا می‌خواهند هر آنچه که می‌تواند را انجام دهد. بنابراین، این دولت‌ها (و کشورهایی چون گرجستان) تلاش زیادی را صرف لابی با سیاستمداران در واشنگتن می‌کنند تا آمریکایی‌ها را قانع سازند توجه به این کشورها را افزایش دهند.

متأسفانه، تاریخ 50 سال اخیر ثابت می‌کند که هر گاه عمو سام امنیت بیشتری برای دیگران فراهم می‌کند، دریافت کنندگان کار کمتری برای خود انجام خواهند داد. آتلانتیک‌گرایانی به مانند مرحوم ریچارد هالبروک دوست داشتند آمریکا را یک "قدرت اروپایی" بنامند، اما نیم‌نگاهی به جهان نشان می‌دهد که این عبارت چقدر بی‌معنی است. دوستان، آمریکا در نیم‌کره غربی قرار گرفته است و میزان منافع آن در اروپا بستگی به شرایط دارد. زمانی که یک رقیب همانند ظاهر می‌شود و تهدید به تسلط بر قاره می‌کند، منافع حیاتی آمریکا به طور کامل درگیر می‌شوند. زمانی که چنین رقیبی وجود ندارد (یا زمانی که رقبای همتای بالقوه در منطقه‌ای دیگر هستند)، منافع آمریکا به شدت کاهش می‌یابند. همه این را کم و بیش می‌دانند، هر چقدر هم که مقامات آمریکایی بر حمایت از مناطقی که در آنها منافع حیاتی کمی قرار دارد، تأکید کنند.

با این اوصاف ناتو چکار خواهد کرد؟ این نهاد پیشتر اعلام کرده است برنامه‌هایی برای ایجاد یک نیروی واکنش سریع دارد، و اوباما نیز به مانند همیشه یک سخنرانی تکان‌دهنده ایراد کرده و وعده حمایت از تمام کشورهایی داده که توانسته‌اند خود را وارد این اتحاد کنند، قبل از اینکه کسی پیدا شود و درباره عقلانیت این گام به قدر کافی فکر کند. مثل همیشه، سخنرانی‌هایی درباره افزایش توانمندی‌های دفاعی خواهد شد و مجموعه جدید از تمارین نظامی، به شرط اینکه هزینه زیادی نداشته باشند، برنامه‌ریزی خواهند شد. اما در نهایت تب جنگ خواهد خوابید، و اروپای ناتو بار دیگر به وضعیت نظامی ضعیف و آشفتگی دیپلماتیک باز خواهد گشت.

در این حین، چه بر سر اوکراین خواهد آمد؟ ناتو بر روی کاغذ می‌‌تواند کمک زیادی به ایجاد یک جبهه واحد به نفع دیپلماسی ناب نماید، چیزی که ظاهرا آلمان بسیار مشتاق به آن است. منظور من از "دیپلماسی" فرآیندی از چانه‌زنی‌های اصولی اما منعطف است که هدف‌شان حل بحران کنونی به طریقی است که به طرف‌های مختلف آن چیزی را که بیش از همه نیاز دارند بدهد نه همه آن چیزهایی که گهگاه درباره آنها خیالبافی می‌کنند. این فرآیند با به رسمیت شناختن موارد زیر آغاز می‌شود: 1) روسیه چیدمان سیایس اوکراین را به عنوان یکی از منافع حیاتی خود در نظر دارد،‌2) این کشور دارای کارت‌های بسیاری است تا اهداف خود را به پیش برد، و 3) مایل است اوکراین را در هم شکند تا از پیوستن آن به غرب جلوگیری کند. این واقعیت را دوست ندارید – چه کسی دوست دارد؟ – اما حکومت‌داری کارآمد باید با پذیرش واقعیت‌های ناخوشایند آغاز شود. به مانند بسیاری از اقدامات دیپلماتیک، اروپا و آمریکا نه تمام آنچه را می‌خواهند بلکه مهمترین‌هارا به دست خواهند آورد.

همانگونه که قبلا نیز گفته‌ام، بهترین نتیجه ممکن در اینجا توافقی است که بر استقلال و حاکمیت اوکراین صحه می‌گذارد، نبردها را پایان می‌بخشد، سربازان روس را از قلمرو اوکراین خارج می‌سازد، و وضعیت اوکراین به عنوان یک دولت بی‌طرف حائل تضمین می‌کند. وضعیت کریمه سخت‌تر است و فکر نمی‌کنم روسیه را بتوان راضی کرد که آن را پس دهد. ما باید این تغییر را به عنوان بهایی که غرب و اوکراین باید برای بی‌ملاحظگی قبلی باید بپردازند، بپذیریم. برای پیشبرد کارها، رهبران ناتو باید از پترو پروشنکو، رئیس‌جمهور اوکراین، حمایت کنند و در عین حال از افزایش درخواست‌های وی جلوگیری کنند. بالاخص اینکه آنها باید اعلام کنند حمایت‌شان از اوکراین مشروط به دستیابی به یک توافق منطقی با روسیه است. این وضعیت اندکی به مانند حمایت مشروط آمریکا از تایوان است: در صورتی که استقلال این کشور به دلیل یک اقدام نظامی خارجی تهدید شود، آمریکا از آن دفاع خواهد کرد، اما اگر تایوان با عبور از "خط‌ قرمزهای" چین دست به اقدامی تحریک‌آمیز بزند، واشنگتن حمایتی از آن نخواهد کرد.

آیا این بهترین نتیجه است؟ به سختی بتوان چنین گفت. اما بسیار بهتر از تداوم بحرانی است که به اقتصاد شکننده اروپا آسیب زده، روابط شرق و غرب را مسموم‌تر ساخته و به خود اوکراین نیز آسیب بیشتری خواهد زد. فکر نمی‌کنم که مقامات آمریکایی اینگونه فکر کنند اما شاید برخی از شرکای اروپایی آمریکا می‌توانند آنها را ترغیب به پذیرش آن کنند. آیا نشست‌های مشترک برای همین نیستند؟

انتهای پیام/