حوادث ۱۱ سپتامبر چگونه به فروپاشی نظم نوین جهانی کمک کرد?

خبرگزاری تسنیم: افشای روشهای شکنجه در زندان گوانتانامو، استفاده سازمان سیا از روش «توقیف فوق‌‌العاده» برای مظنونان تروریسم و آدم‌ربایی‌های دولت آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر ادعاهای غرب به عنوان پاسبابانان حقوق بشر را به شدت زیر سوال بردند.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، در اواخر تابستان سال 2008 دو حادثه که به فاصله‌های نزدیکی بعد از یکدیگر رخ دادند به منزله علامتی برای پایان نظم نوین جهانی بود. در ماه آگوست، دولت گرجستان که مستعمره آمریکا بود پس از حمله به نیروهای روسیه در سرزمین مورد مناقشه «اوستیای جنوبی»* درگیر جنگی کوتاه اما خونین شد.

این کشورِ پیشینِ شورویِ سابق، کشوری مورد علاقه سیاستمداران نومحافظه‌کار آمریکایی بود. رئیس جمهور مستبد این کشور لابی‌های فراوانی کرده بود تا گرجستان به ائتلاف ناتو که در حال گسترش به سمت شرق بود بپییوندد. دیک چنی، معاون رئیس جمهوری آمریکا در اظهاراتی که به وضوح تحریف واقعیت به شمار می‌رفت، اقدام روسیه را اقدامی «تحریک‌آمیز» توصیف کرد که نباید بدون پاسخ باقی بماند. «جورج دبلیو بوش»، رئیس جمهوری آمریکا که تازه در حال خروج از رهبری فاجعه‌بار جنگ عراق بود اقدامات روسیه را به منزله «حمله به کشوری با حاکمیت ملی مستقل» توصیف کرد که در قرن 21 غیرقابل قبول است.»

بعد از آنکه جنگ به پایان رسید، بوش به روسیه هشدار داد که استقلال «اوستیای جنوبی» را به رسمیت نشناسد، اما روسیه در حالی که ناوهای جنگی آمریکا به چند کشتی در حال گشت‌زنی در نزدیکی‌های دریای سیاه محدود شده بود، دقیقاً اقدامی که از آن منع شده بود را انجام داد.

این درگیری را می‌توان آغازگر فصلی نوین در مناسبات روابط بین‌الملل دانست، چرا که با تضعیف قدرت ارتش آمریکا، سرانجام قدرت آمریکا که خلل‌ناپذیر می‌نمود رو به تحلیل گذاشته بود.

اما سه هفته بعد، یک اتفاق مهم‌تر دیگر قلب نظام مالی جهانی که تحت سلطه آمریکا بود را نشانه گرفت. در 15 سپتامبر، با فروپاشی چهارمین بانک بزرگ سرمایه‌داری آمریکا بحران مالی سرانجام آغاز شد. ورشکستگی بانک «لیمن برادرز» جهان غرب را در بحرانی فروبرد که از دهه 1930 بی‌سابقه بود.

نظم بین‌المللی اولین دهه قرن بیست و یکم به گونه‌ای حیرت‌انگیز دچار تحول شده بود و سال 2008 اوج این بود.

با پایان دوران جنگ سرد چنین به نظر می‌رسید که تمامی مسائل بزرگ سیاسی و اقتصادی حل شده‌اند: لیبرال دموکراسی و سرمایه‌داری بازار آزاد در اوج قدرت به نظر می‌رسیدند. سوسیالیسم به زباله‌دان تاریخ رانده شده بود. در سال 1990، جورج بوش پدر، به معرفی یک نظم نوین جهانی بر اساس برتری نظامی بی‌چون و چرای آمریکا و سلطه اقتصادی غرب پرداخت. چنین به نظر می‌رسید که قرار است جهان برای همیشه نظامی تک‌قطبی و بدون رقابت باشد و قدرتهای منطقه‌ای همگی بایستی در برابر این امپراطور جهانی زانو بزنند. خود تاریخ هم چنانکه فرانسیس فوکویاما، فیلسوف آمریکایی می‌گفت، به پایان رسیده بود.

اما بین دوران حوادث 11 سپتامبر سال 2001 و ورشکستگی بانک «لیمن برادرز» نظم نوین جهانی دچار تغییراتی شد که تمامی آن معادلات را سرنگون کرد. دو عامل در این میان دخیل بودند که هر دو از رویکردهای دولت آمریکا به حادثه 11 سپتامبر سال 2001 سرچشمه می‌گرفتند. نخست اینکه یک دهه جنگ مستمر آمریکا پس از حوادث 11 سپتامبر به جای آنکه نمایی از قدرت ارتش این کشور فراهم آورد، محدودیت‌ها و نقائص آن را آشکار کرد و دوم اینکه مدل سرمایه‌داری نئولیبرال که برای یک دهه در اوج قدرت ایستاده بود از هم فروپاشید.

واکنش آمریکا به حوادث 11 سپتامبر خود  احساس شکست‌ناپذیری آمریکا به عنوان قدرت هژمون جهان را از بین برد؛ پاسخ حساب نشده دولت جوورج بوش باعث شد حتی صدای منتقدان داخلی آمریکا هم بلند شود.

اما از طرف دیگر، جنگ دولت آمریکا علیه آنچه تروریسم می‌نامید، نه تنها از لحاظ اهدافش موفق نبود، بلکه به دامن زدن به موج‌های تروریسم در جای جای نقاط دنیا کمک کرد.

اما نکته مهم دیگر در این میان که تأثیر بسیار زیادی در زیرسوال بردن ارزش‌های آمریکا و غرب، به عنوان یکی از ستون‌هایی که نظم نوین جهانی بر آن استوار شده بود، رفتار دولت آمریکا با مظنونین تروریسم بود. افشای روشهای شکنجه در زندان گوانتانامو، استفاده سازمان سیا از روش «توقیف فوق‌‌العاده» برای مظنونان تروریسم و آدم‌ربایی‌ها اتفاقاتی بودند که ادعاهای غرب به عنوان پاسبابانان حقوق بشر را به شدت زیر سوال بردند.

به علاوه، در حالی که در نظم نوین جهانی قرار بود قدرتهای غربی با تشکیل نیروهای نظامی قدرتمند در برابر نیروهای متخاصم بایستند، حملات آمریکا و انگلیس به عراق و افغانستان ناتوانی‌های نیروهای نظامی بزرگ برای تحمیل اهدافشان به مردمی را نشان داد که آماده ایستادن در برابر این نیروهای نظامی بودند. این امر باعث شد آمریکا و متحدان نزدیک این کشور با یک شکست رهبردی بزرگ مواجه شوند.

گذار از نظام تک‌قطبی تنها یکی از چهار تغییر تعیین‌کننده‌ای بود که جهان را دچار تحولاتی شگرف کرد. دومین تغییر، بحران مالی سال 2008 و مشکلات نظام سرمایه‌داری منتج از آن بود که به افول آمریکا کمک کرد. این بحران در آمریکا شروع شد و توسط هزینه‌های گسترده جنگ‌های این کشور عمق پیدا کرد. 

سرمایه‌داری سیری‌ناپذیر که به عنوان تنها روش اداراه اقتصا مدرن به دنیا قبولانده شده بود اعتبارش را از دست داد.
این اتفاقات سپس باعث تسریع در ظهور چین به عنوان یک قدرت جهانی شدند و این سومین تغییر گسترده در دنیا بود. رشد محسوس چین، نه تنها صدها میلیون نفر را از کام مرگ نجات داد بلکه سرمایه‌گذاری‌های دولتی این کشور ارتدوکس بازار را به سخره گرفت و مرکز جدیدی برای قدرت جهانی بنا کرد. این امر موجب شد که کشورهای کوچکتر آزادی‌های بیشتری برای مانور داشته باشند. 

ظهور چین فضا را برای موج تغییرات رو به جلویی که آمریکای لاتین را فرا گرفت، باز کرد و این چهارمین تغییری بود که در جهان رخ می‌داد. در سر تا سر این قاره، دولت‌های سوسیالیست و سوسیال ـ دموکرات به قدرت می‌رسیدند و با نابرابری‌های اقتصادی و نژادی مبازره می‌کردند. آنها با ایجاد استقلال منطقه‌ای، منابع را از چنگ کنترل دولتی درمی‌آوردند. دو دهه بعد از آنکه جهان غرب مطمئن شده بود جایگزینی برای سرمایه‌داری نئولیبرال وجود ندارد، کشورهای آمریکای لاتین داشتند آنها را ایجاد می‌کردند.

پانویس:
* جنگ در اوستیای جنوبی در اوت 2008 پس از روزها نبرد سنگین میان نیروهای گرجی و استقلال‌طلبان اوستیای جنوبی و آبخازیا آغاز شد و پس از مدتی قوای روس به کمک اوستیای جنوبی وارد جنگ شدند. پس از جنگ اوستیای جنوبی 2008 روسیه در 26 اوت و نیکاراگوئه در 3 سپتامبر استقلال این کشور را به رسمیت شناختند. اما اعضای ناتو, اتحادیه اروپا و اکثر کشورهای دیگر آن را بخشی از گرجستان می‌دانند. البته مقامات گرجی اوستیای جنوبی را یک سرزمین اشغال شده توسط روس‌ها می‌دانند[7] و شایعاتی در مورد پیوستن احتمالی این سرزمین به فدراسیون روسیه وجود دارد.

انتهای پیام/م.