"سید نورخدا" پس از جنگ تحمیلی نیز در انتظار شهادت بود
خبرگزاری تسنیم: همسر شهید زنده لرستانی گفت: "سید نورخدا موسوی" که در دوران جنگ تحمیلی به شهادت نرسیده بود پس از جنگ تحمیلی همچنان در انتظار شهادت بود و اکنون شهید زنده وطن است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از خرم آباد، کبری حافظی همسر شهید زنده لرستانی "سید نورخدا موسوی" است که مانند پرستاری دلسوز از همسر خود نگهداری می کند.
خانم حافظی پیش از مجروح شدن همسرش فرهنگی بوده که پس از مجروحیت ایشان و به عشق خدمت به فرزند فاطمه (س) از کار خود دست کشیده و به پرستاری از همسرش پرداخته است و نقش همسری فداکار و مادری مهربان را ایفا میکند.
خانم حافظی که به عنوان نمادی از دفاع مقدس و فداکاری در هفته دفاع مقدس از دفتر تسنیم در لرستان بازدید کرد در گفتوگوی تفصیلی با خبرنگار تسنیم در خرمآباد، اظهار کرد: خبرگزاری و کسانی که در راه ایثار و شهادت فعالیت میکنند کار بسیار بزرگی انجام می دهند و خداوند فعالیت آنان را بی پاسخ نمیگذارد و به او اجر بزرگی عطا میکند.
تسنیم: خاطره ای از دوران جنگ بیان کنید؟
حافظی: در دوران دفاع مقدس برای کمک به رزمندگان نخود و لوبیا جمع میکردیم و داخل مدرسه آش می پختیم و بعد آش را میفروختیم تا از پول حاصل از این آش بتوانیم به رزمندگان کمک کنیم و برای آن ها پول بفرستیم.
در آن زمان عدهای از دوستان و همسالان ما را به خاطر این کار مسخره می کردند و بعضی ها میگفتند که این کارها برای ریا است اما واقعیت این بود که در آن زمان و برای سن ما چیزی به نام ریا معنا نداشت و تنها هدف ما لذتی بود که از کمک به رزمندگان می بردیم.
پرستاری از سیدنورخدا عشق بازی با خداوند است
تسنیم: آیا فکر می کردید که روزی پرستار انسان بزرگی مثل سید نورخدا شوید؟
حافظی: مادرم همیشه یک خاطره از دوران کودکی من تعریف می کند که من این خاطره را خودم به یاد ندارم اما او می گوید که در دوران جنگ که در تلویزیون ایران زیاد در مورد رزمندگان صحبت می کرد یک روز همسر جانبازی را نشان داد که با عشق و علاقه همسرش را تر و خشک می کرد و من در آن سن کودکی با حسرت نگاه می کردم و می گفتم که خوش به حال این زن که در حال خدمت کردن به بندگان خوب خدا و رزمندگان است.
اکنون که فکر می کنم پرستاری از آقا سید برایم لذت بخش است زیرا برای یک لحظه هم که فکر می کنم اگر ناراضی باشم و از وضعیت خودم ناراحت باشم ممکن است خداوند آقا سید را از من جدا کند و از من بگیرد پس به همین دلیل پرستاری از آقا سید وظیفه من است و از این کار بسیار لذت می برم.
آقا سید آدم بسیار معصوم و پاکی است و خدمت من به او از روی وظیفه ای است که برای خدمت به فرزند پیامبر برعهده دارم و اگر خدای ناکرده از روی ریا باشد قطعا خداوند ریاکاری مرا از جسم و روح پاک آقا سید جدا می کند و این سعادت خدمت را از من می گیرد.
تسنیم: آیا سید نورخدا در دوران جنگ هم به جبهه رفته اند؟
حافظی: آقا سید دوران جنگ به عنوان بسیجی به جبهه رفته و در عملیات مرصاد حضور داشته اما در آن زمان آموزش های نظامی لازم را ندیده بوده به همین دلیل شرایطش فرق داشته است.
آقا سید برای من از خاطراتش تعریف می کرد و می گفت فرمانده من، به من می گفت آقا سید شما که آموزش نظامی ندیدید پس به عنوان سقا برای رزمندگان آب بیاورید که من و دوستم برای آوردن آب مسافت طولانی را طی می کردیم و برای آن ها آب می آوردیم.
سید نورخدا نقل می کرد که پس از چند بار آب آوردن من خسته شدم و به فرمانده گفتم که می خواهم کمی استراحت کنم و یک نفر دیگر به جای من برود که من پس از رفع خستگی برای آوردن آب بروم که یک بسیجی دیگر راهی شد و پس از حدود 200 متر فاصله به شهادت رسید.
سید همیشه از این موضوع ناراحت بود و می گفت که قسمت نبوده تا من هم شهید شوم و همیشه می گفت که خداوند فرصت شهادت را از من گرفت و من نمی دانم که چکار کرده بودم که این سعادت نصیبم نشد و از جمع دوستانم جا ماندم.
شهادت در چهره سید نورخدا نمایان بود
تسنیم: آقا سید در دوران خدمت در زاهدان چگونه بود؟
حافظی: سالهای آخری که آقاسید در زاهدان مشغول خدمت بود شاید اگر داخل خیابان ایشان را می دیدید از نظر ظاهر بسیار شبیه به شهدا بود و قیافهاش روز به روز نورانیتر میشد.
زمانی که آقا سید پس از مجروح شدن در بیمارستان ناجا بستری بود و به بخش منتقل شد یک مردی که از ناحیه پا مجروح شده بود وقتی سید را دید او را نشناخت و پس از اینکه نام سید را در بالای سرش دید سر خود را محکم به دیوار کوبید و وقتی که دلیل این کارش را پرسیدیم گفت که من و سید در دانشکده نظام هم دوره بوده ایم و ما همیشه به آقا سید می گفتیم شهید که اکنون نمود حرف خود را در ظاهر سید می بینم که سید به شهادت رسیده است.
تسنیم: نظر اطرافیان شما در مورد سید نورخدا چگونه بود؟
حافظی: آقا سید با همه مردهای دیگر بسیار فرق داشت و ما با هم یک زندگی بسیار خوب و عاطفی را آغاز کردیم به طوری که همه اطرافیان و دوستان به زندگی ما غبطه می خوردند و همه ما را به عنوان یک زوج خوشبخت مثال می زدند تا جایی که همکاران من و آقا سید از ما درخواست می کردند در رابطه با نحوه برخورد با همسرمان به آن ها توضیح دهیم.
عشق و علاقه میان من و آقا سید اصلا عشق زودگذر و مقطعی نبوده زیرا ما بسیار به هم علاقه داشتیم و اکنون هم من هر روز با آقا سید درد دل می کنم و پاسخ تمام حرف های خودم را از آقا سید می گیرم زیرا من ایمان دارم که آقا سید هر لحظه در کنار من است و با من حرف می زند.
پسرم سید محمد چند روز پیش از من پرسید که مرا بیشتر دوست داری یا پدرم که من هم با جدیت گفتم حساب آقا سید از بقیه جداست و من او را بیشتر دوست دارم که پس از آن محمد نفس راحتی کشید و خوشحال شد و گفت خیالم راحت شد که پدرم را بیشتر از من دوست دارید.
تسنیم: فرزندانتان متولد چه سالی هستند؟
حافظی: سیده زهرا در اردیبهشت سال 81 به دنیا آمده و سید محمد هم در مهرماه 82 متولد شده است و با هم حدود یک سال و چند ماه اختلاف سنی دارند.
سید نورخدا
تسنیم: آیا ارتباط شما در قبل و بعد از مجروح شدن سید نورخدا با خداوند تغییر کرده است؟
حافظی: به نظر من پرستاری از آقا سید فقط به عشق خداست و اکنون آقا سید به یک پل ارتباطی و نردبانی برای من تبدیل شده که هر لحظه به خدا نزدیک تر شوم زیرا پیش از مجروحیت سید شاید خدمت به سید و در کنار او بودن به طور کامل خدایی نبوده و نیمی از تلاشم به خاطر دل خودم بوه اما اکنون تمام تلاشم برای رضای خدا و رنگ و بوی خدایی دارد.
به طور طبیعی هر آدمی از مسافرت و تفریح لذت می برد و دوست دارد مسافرت کند اما مسافرت ما رویایی است که در کنار تخت آقا سید در سر داریم و من خدمت به آقا سید را بالاتر از هر مسافرتی می دانم.
خدمت به آقا سید اجری کم تر از زیارت ندارد
تسنیم: از این چندسالی که آقا سید جانباز شدن هنوز هم به زیارت حرم امام رضا(ع) نرفتید؟
حافظی: چرا در این مدت چند سال چند بار به زیارت امام رضا(ع) رفته ام اما تمام این سفرها کم تر از یک روز بوده است و برای شرکت در همایش های ناجا که من حضور پیدا کرده ام اما از روز ولادت امام رضا(ع) که خدام حرم رضوی برای دیدن سید آمده بودند من حال و هوای دیگری دارم و هر روز گریه می کنم.
البته در این مدت چندین بار به من گفته شده که به سفر کربلا و مکه مشرف شوم اما من نپذیرفتم زیرا معتقدم که وقتی خداوند این همه به ما نزدیک است و به ما نگاه ویژه دارد جایز نیست که من آقا سید را تنها بگذارم و به سفر بروم اما برای سفر کربلا که از سوی استاندار به من پیشنهاد شد برای مدت یک هفته نپذیرفتم تا اینکه ایشان پیشنهاد دادند برای مدت 48 ساعت به زیارت کربلا بروم که من پذیرفتم.
تسنیم: در زمان ورود به کربلا چه حالی داشتید؟
حافظی: زمانی که به کربلا رفتم دیگر به طور کلی آقا سید را فراموش کردم و او را از یاد بردم زیرا کسی بالاتر از آقا سید را در آنجا پیدا کرده بودم و این احساسی بود که از بدو ورود به خاک کربلا به من دست داد.
تسنیم: آیا جانبازی سید نورخدا در معنویت و زندگی فرزندانتان تأثیر داشته است؟
حافظی: فضای معنوی در منزل ما زیاد است زیرا پیش از مجروح شدن آقا سید که خود ایشان یک انسان بسیار مومن و معنوی بودند و اکنون هم به برکت وجود آقا سید و حضور مردم در خانه ما معنویت بیشتر شده که مردم با محبتی که نسبت به آقا سید دارند زیاد به خانه ما سر می زنند و مراسمات شادی و معنوی خود را در منزل ما برگزار می کنند.
مردم در بسیاری از موارد جشن تولد فرزندان خود، مراسم عقد و عروسی خود و یا حتی مراسمات مذهبی و معنوی خود را در منزل ما برگزار می کنند که این خود سبب معنوی تر شدن فضای منزل ما شده است و سبب شده که ما در خانه خودمان احساس معنویت و نورانیت بیشتری را بکنیم.
تسنیم: آیا تا بحال دیدار مقام معظم رهبری رفته اید؟
حافظی: بله، من امسال هم رفتم،2 با به محضر مقام معظم رهبری شرفیاب شده ام البته در دیدارهای عمومی زیادی شرکت داشته ام اما به طور خصوصی 2 بار به منزل ایشان رفته ایم که یک بار از آن را تنها خانواده خودمان بودیم و یک بار دیگر هم خانواده قطع نخاعی های کمری بودند که ما نتوانستیم آقا سید را ببریم.
دیدار با مقام معظم رهبری شیرین ترین رویای من در زندگی بود
تسنیم: چگونه شد که به دیدار مقام معظم رهبری رفتید؟
حافظی: هرکدام از مسئولان که برای دیدار با آقا سید می آمدند یک نامه برای حضرت آقا می نوشتم و درخواست دیدار با ایشان را داشتم و هرکدام از مسئولان که به من می گفتند چه تقاضایی دارید من پاسخ می دادم که دوست دارم با مقام معظم رهبری دیدار کنم.
از طرف مسئولان و به ویژه نماینده ولی فقیه در لرستان هم بسیار پیگیر دیدار من با مقام معظم رهبری می شدند اما توفیقی حاصل نشد تا اینکه من یک نامه به دفتر ایشان ارسال کردم و زمانی که برای پیگیری نامه تماس گرفتم اشتباها با احکام شرعی تماس گرفته بودم که یک خانم جواب من را دادند و در پاسخ گفتند که اشتباه گرفته اید.
پس از شنیدن صدای این خانم من با اصرار بسیار مانع از قطع شدن تلفن شدم و از او خواستم تا به حرف های من گوش دهد و در پایان توانستم آدرس این خانم را بگیرم و عکس های آقا سید را برای ایشان ارسال کردم و این زمینه دیدار ما با حضرت آقا را فراهم کرد.
یک روز با من تماس گرفته شد و یک نفر به من گفت شما همسر جانباز موسوی هستید و آیا شما برای مقام معظم رهبری نامه نوشته اید که من پاسخ دادم بله من با این نامه زندگی می کنم و تمام آن را حفظ کرده ام و منتظر جواب آن هستم که گفتند فردا ساعت 11 مقام معظم رهبری می خواهند شما را ببینند.
من پس از شنیدن این پیام به قدری خوشحال شده بودم که اصلا باورم نمی شد و قلبم تند تند می زد و به هر کسی که می رسیدم فورا می گفتم که قرار است من به دیدار آقا بروم و انگار که در عالم رویا به سر می بردم و مانند یک خواب برایم شیرین و لذت بخش بود.
تسنیم: در این دیدار چه کسانی همراه شما بودند؟
حافظی: من به همراه برادرم و دو تا فرزندم به دیدار آقا رفتیم, برادرم که نظامی است ابتدا به او اجازه ورود ندادند که من التماس کردم که به او هم اجازه دهید که به دیدار آقا بیایند چون خیلی دلم به حال برادرم می سوخت و با یک حالت عجیبی به ما نگاه میکرد.
شخصی که قرار بود ما را به دیدار آقا ببرد آمد و من به او گفتم که برادرم نظامی است و در منطقه هم حضور داشته است اجازه دهید او نیز به همراه ما بیاید که خوشبختانه با حضور برادرم موافقت شد و برادرم نیز همراه ما به دیدار آقا آمدند و حتی پیش از سید محمد ایشان به حضور مقام معظم رهبری شرفیاب شدند.
تسنیم: آقا محمد و زهرا خانم در این دیدار چه حسی داشتند؟
حافظی: محمد تند و تند دست حضرت آقا را می بوسید و من اصلا متوجه نبودم که چرا این کار را انجام می دهد که پس از بیرون آمدن ما محمد گفت مادر فهمیدی کدام دست آقا را زیاد بوسیدم، من گفتم نه کدام دست؟ محمد پاسخ داد همان دست آقا که مانند پدر جان ندارد و من در آن لحظه بود که متوجه شدم که واقعا محمد از من پیشی گرفته و با احساس واقعی به دیدار با آقا آمده است.
حافظی: محمد خیلی اصرار می کند ولی زهرا کلا آدم عجیبی است هرچه که هست درون دل خود نگه می دارد و چیزی بروز نمی دهد، زهرا دارای دل بسیار بزرگی است و چیزهای زیادی را درون قلب خود دارد و هنوز به زبان نیاورده است و تنها یک بار به من گفت که مادر اگر پدرم خدای ناکرده شهید شود دق می کنم اما محمد همیشه به زبان می آورد.
تسنیم: اولین دیدار چه سالی بود؟
حافظی: اولین دیدار مهر92 و دومین دیدار هم دقیقا یک روز قبل از ماه رمضان امسال بود که با تلاش یکی از سرداران نیروی انتظامی که خودد عاشق ولایت است و علاقه زیادی به مقام معظم رهبری دارد برای ما مهیا شد.
تسنیم: هر دو تا دیدار با کل خانواده رفتید یا خودتون تنها رفتید؟
حافظی: نه بار دوم فقط من و محمد و زهرا رفتیم.
تسنیم: آیا مقام معظم رهبری با آقا سید آشنا بودند و ایشان را می شناختند؟
حافظی: در دیدار اول که به ایشان گفتم آقا من همسر سیدنورخدا موسوی هستم به من نگاهی کردند انگار که ایشان آقای موسوی را از من بیشتر میشناسند و بعد برای آقا سید دعا کردند، البته اول برای خودم دعا کردند که یک بار از آقا سید جلو افتادم و بعد برای بچههای آقا سید دعا کردند، بعد چفیه خودشان را به عنوان تبرک به من دادند و برای آقا سید آوردم.
جانبازان و شهدا امانت خداوند هستند که به صاحب خود برگردانده می شوند
تسنیم: حالا حاظرهستید که محمد راه پدرش را ادامه دهد؟
حافظی: به خدا قسم اگر به جای یک محمد صد محمد داشتم حاضر بودم همه آن ها را در این راه فدا کنم زیرا راه سعادت و افتخار است و اینکه همه ما امانت هستیم و روزی باید به نزد صاحب اصلی خود باز گردیم.
بعضی ها به خاطر جانباز دادن و شهید دادن ما ناراحت هستند و می گویند که ما این کار را دیگر تکرار نمی کنیم که به نظر من این گونه نیست و ما باید راه را ادامه دهیم زیرا هدف شهیدان و جانبازان ما یک هدف بسیار والاست و ما باید راه آن ها را ادامه دهیم.
اگر در بین خانواده شهدا کسی از کار خود و از وضعیت خود پشیمان شود راهی را رفته است که حال در نیمه راه خود قرار دارد و و از کارش خسته شده است و هنوز هم به مقصود اصلی خود نرسیده است.
دعای سید نورخدا بدرقه راه مقام معظم رهبری است
تسنیم: در زمانی که مقام معظم رهبری در بیمارستان بودند شما چه حالی داشتید؟
حافظی: در این گونه موارد و مناسبت ها پیام های زیادی برای ما ارسال می شود و بسیاری از افراد و اطرافیان از ما می خواستند که کنار تخت آقا سید برای ایشان دعا کنیم تا هر چه زودتر سلامت خود را به دست بیاورند که الحمدلله ایشان سلامت خود را به دست آوردند و ما از این وضعیت بسیار خوشحال شدیم.
در مدتی که ایشان در بیمارستان به سر می بردند محمد بسیار برای ایشان دعا می کرد و مدام کنار تلویزیون می رفت و هر وقت ایشان را نشان میداد پیراهن ایشان را می بوسید و به من می گفت مادر لباس آقا شبیه به لباس پدرم است و در همه لحظات به دنبال یافتن وجه اشتراک میان حضرت آقا و پدرش بود.
تسنیم: با توجه به نقشه های شوم دشمنان ما و وجود کشورهایی مانند امریکا که تهدیدی برای جوانان هستند وظیفه جوانان ایرانی در راستای ادامه راه شهدا چیست؟
حافظی: در کشوری که ما در آن زندگی می کنیم ادامه راه شهدا یک تکلیف شرعی است و به جرات می توان گفت که در برخی مواقع به انسان ها واجب است زیرا وجود ما در این دوره از تاریخ لطف الهی است که ما باید برای شکرگزاری از این نعمت تلاش و کوشش خود را به کار بگیریم و راه شهدا را ادامه دهیم.
پشتیبانی از ولایت فقیه توان تعرض را از دشمنان گرفته است
تسنیم: در پایان چه سخنی با جوانان دارید؟
حافظی: از خداوند بزرگ خواستار توفیق روز افزون برای جوانان وطنم هستم به ویژه جوانانی که در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت تلاش میکنند و آنها باید بدانند که خداوند نیز پشت سر آن ها با جدیت ایستاده و به آنها کمک میکند.
الحمدلله وضعیت کنونی جامعه ما به گونه ای است که همه به نوعی به ولایت فقیه متصل هستند و چیزی به نام جناح چپ یا راست معنا ندارد و همه مسئولان و خدمتگزاران ما انسان هایی ولایی هستند.
امروز به برکت امام عصر و مقام معظم رهبری که نایب برحق ایشان هستند امنیت در کشور ما برقرار است و هیچ کشوری توانایی تجاوز به کشور ما را ندارد و در کشورهای دیگر همه آرزو میکنند که ای کاش در کشور ایران زندگی میکردند و ما این امنیت را مدیون خون شهدا هستیم.
انتهای پیام/ج