زنان و دفاع مقدس؛ کارهایی که کمتر دیده شد


خبرگزاری تسنیم: هفته دفاع مقدس، رویدادی سالانه در سالروز آغاز جنگ تحمیلی ۸ ساله ایران و عراق و بهانه‌ای است برای مرور روزهایی که حالتی دوگانه از رنج و افتخار به هر ایرانی می‌دهد.

به گزارش گروه "رسانه‌ها" خبرگزاری تسنیم، وقتی می گوییم هر ایرانی لاجرم هرگونه تفکیکی را از قومیت و مذهب گرفته تا جنسیت و محل سکونت کنار می گذاریم و درنهایت به مردمی می رسیم که جنگی همه جانبه، همه اطراف و اکناف زندگی شان را نشانه گرفت. جام جم در سی و چهارمین سالگرد این رویداد بزرگ به بعدی کمتر پرداخته شده یعنی مساله زنان و دفاع مقدس توجه کرده است. سوال اصلی درباره موضوع این است که روایت زنانه از جنگ ایران و عراق چیست؟

وقتی همه چیز کن فیکون می شود

زنان ساکن در مناطق مرزی، جزو نخستین کسانی هستند که با تجربه جنگ روبه رو شدند. آنها در حال زندگی روزمره خود بودند که جنگ با تمام ابعاد خود وارد زندگی آنها شد و بسیاری چیزها را تحت تاثیر قرار داد. برای مقابله با آثار شوم این پدیده، مهاجرت یک ابزار است اما در وهله نخست، زن ایرانی تردید دارد که از خانمان خود دست بشوید یا نه و پس از مدتی که مطمئن می شود وقتِ رفتن است به این باور نمی رسد که رفتن، همیشگی یا بلندمدت است و از این رو در برخی از خاطرات می خوانیم که هیچ وسیله زندگی برداشته نشده و فقط به برخی لوازم شخصی و پول کفایت می شود. حتی در یک خاطره می خوانیم که قرآنی در خانه گذاشته می شود تا اگر عراقی ها آمدند قرآن، آنها را کور کند. پس از مدتی، رنج سکونت در مکان جدید که معمولا همراه با نوعی عذاب است، روایت بعدی زن ایرانی از جنگ است. خوابگاه ها مخصوصا با داشتن تاسیسات بهداشتی مشترک مشکلاتی دارند و خانه ها برای جنگ زدگان بدون پول، مشکل دیگری. در کنار این مشکلات، دلتنگی و البته نوستالژی همان روزهای خوب پیش از جنگ در این مرحله ذهن و جان زن ایرانی را چنگ می زند. تجربه آخر در این مرحله، دیگری شدن است. زن ایرانی جنوبی یا غربی (کرد) باید با آداب و رسوم و نظام اجتماعی مناطق آواره پذیر کنار بیاید و صد البته در این راه ناملایمات را هم تحمل کند. پس در مرحله از جاکندگی آنچه در ذهن زن ایرانی باقی مانده، تردید، رنج سفر و هجرت، رنج سکونت در مکانی نامناسب، دلتنگی و دیگری شدن است.

وقتی خانواده منفجر می شود

روایت ثانوی زنان از جنگ، انفجار در ساختار خانواده است. در این مجموعه ابتدا به دلیل مهاجرت ها و عدم توانایی یا خواست برخی از اعضای خانواده برای مهاجرت، گسستی در میان خانواده ایجاد می شود و پس از آن، لزوم دفاع، اغلب مردان را از زنان جدا می کند. البته زنانی هستند که به میل خویش یا به اجبار جنگ، مجبور به خدمت در مناطق جنگی هستند. امدادگران بهترین نمونه از این زنان هستند. ماندن ایشان در جبهه نبرد بسادگی هم روی نمی دهد. در اغلب اوقات چالشی با نهاد خانواده و هرم قدرت آن بخصوص با پدر درمی گیرد و این یعنی انفجاری بزرگ تر در ساختار خانواده. از آن سو دلتنگی بخصوص در مورد مادران تجربه بعدی در این خصوص می شود. البته تاثیرات در این حوزه، فقط مختص بزرگسالان نیست، بلکه بزرگ شدن زودهنگام کودکان و نوجوانان تغییر دیگری است که جنگ در عرصه اجتماعی ایجاد می کند. تغییری که صد البته در آینده و بزرگسالی این افراد تاثیر خاص خود را خواهد داشت.

هویت‎ هایی که تبدیل می شود

سومین روایت زنان از جنگ، تجربه تغییر خویشتن زنانه است. زنان در طول جنگ تحمیلی مجبور شدند هویت ها و کارکردهایی متفاوت با قبل از جنگ تحمیلی را به عهده بگیرند. مثلا امدادگران روایت می کنند که مجبور بودند با صحنه های بسیار تلخ مجروحیت روبه رو شوند یا این که در برخی موارد مجبور به دفن اجساد یا محافظت از آنها در برابر سگ های هار شده اند. مریم کاظم زاده هم خبرنگار زنی است که هویت خود را تغییر می دهد و همراه با «دستمال سرخ ها» در کردستان از جنگ روایت می کند. مبارزه مسلحانه، دیگر هویتی است که زنان به عهده می گیرند. نمونه برجسته این هویت را می توان در مرضیه حدیدچی دباغ دید که حتی در مقطعی به سمت فرماندهی در منطقه غرب کشور هم رسید. تغییر هویت های این چنینی باعث می شود جایگاه زنان در خانواده نیز تغییر کند و این یعنی دختری که پیش از این صرفا به عنوان یک عضو خانواده بود، در زمان جنگ به مبارزه مسلحانه روی آورده است.

روایت ترس های زنانه

هراس از تعرض به بدن، جزو دیگر روایت هایی است که زنان جنگزده ایرانی دارند. اگرچه موارد گزارش شده تعرض جنسی در این جنگ بسیار معدود است، اما ترس از روبه رو شدن با یک اجنبی قدرتمند (متکی به اسلحه) همواره برای یک زن، ترس از تجاوز را هم به همراه دارد.

روایت انتظار

یک روایت دیگر از جنگ، تجربه تعلیق است. زنانی که معمولا در پشت جبهه بودند و مردان آنها برای حضور در عرصه دفاع، شهر را ترک کرده بودند دچار یک تعلیق ممتد می شوند. این تجربه در مورد همسران مفقودالاثر مهیب تر و تلخ تر از سایرین است. در عین حال تجربه امدادگران یا حتی مردم عادی از صدای آژیرها بخصوص آژیر آمبولانس، نوع دیگری از تعلیق روایت شده توسط زنان است. پایان تعلیق هم خود تجربه دیگری است که همراه با لحظه تلخ خبررسانی است. زنان هم مخاطب و هم راوی خبرهای بد در طول جنگ بودند و صحنه های این چنینی تا مدت ها در ذهنشان باقی مانده و حتی باعث شده برخی اوقات، مخاطب این خبرهای بد هیچ گاه کمر راست نکند.

زندگی ادامه دارد

تجربه زندگی روزمره و بازجای گیری در آن، آخرین روایتی است که زنان ایرانی از جنگ ایران و عراق دارند. ازدواج دختران و زنان، یکی از شایع ترین نمودهای بازجای گیری در زندگی روزمره است. در صورتی که این ازدواج با رزمندگان باشد یا این که به بچه داری ختم شود روایت های متفاوت تری برای یک زن خلق می کند. در مورد اول، زن به وضع تعلیق دچار شده و در وضع دوم از نبرد دورتر می شود. در عین حال تهیه کمک های پشت جبهه و نیز ایجاد گروه های زنانه به منظور همیاری و همباشی زنان بخصوص زنان آسیب دیده، جزو دیگر روایت هایی است که در خاطرات زنان از جنگ تحمیلی وجود دارد.

به این روایات، روایت های دیگری را هم می توان اضافه کرد. روایت عذاب وجدان زن یا دختری که به هر دلیلی توان کمک به دفاع را ندارد، روایت عشق های نافرجامی که جزو توابع یک پدیده غیرمترقبه چون جنگ است و حتی روایت نفرتی که ممکن است از جنگ وجود داشته باشد. با این حال آنچه از این روایات روشن است این است که یک جنگ همه جانبه مثل هشت سال تجاوز بعثیان عراقی و دفاع ایرانیان می تواند چه تاثیراتی بر جامعه بخصوص جامعه زنان داشته باشد. قضاوت با شماست ولی به نظر می رسد حتی تصور «ضعیفه بودن» درخصوص افرادی که چنین تاثیرات مهیبی را دیده و خود را با شرایط جدید منطبق کرده و بعد از جنگ به موفقیت های کلانی چون افزایش تعداد دانشجویان دختر در آموزش عالی رسیدند، ظلم بزرگی باشد.

منبع: جام جم
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.

بازگشت به صفحه سایر رسانه ها