مرادی کرمانی؛ از ۹ ماه ناشرگردی برای چاپ «قصههای مجید» تا عدم توفیق نویسندگان مقلد فرمهای غربی
خبرگزاری تسنیم: هوشنگ مرادی کرمانی معتقد است، ادبیات کودک و نوجوان ما از مخاطب امروز بسیار عقب است، نویسندگان نیز معمولاً از فرمهایی که در ادبیات غرب رواج دارد استفاده میکنند که خوشایند قشر روشنفکر است، بنابراین آثارشان بر دل نمینشیند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در معرفی خودش مینویسد: «16 شهریور ماه 1323 در روستای سیرچ از توابع کرمان، در منتهای سختی و محرومیت و فقر به دنیا آمدم، از 8 سالگی کار کردهام؛ از همین دوران به خواندن علاقه خاصی داشتم. تا 15 سالگی در کرمان بودم و زندگیام بدون پدر و مادر گذشت، زندگی پر از سختی و درد.»
هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده نامآشنای ادبیات معاصر است، اگرچه به نویسنده کودک و نوجوان شهره گشته است، اما خودش معتقد است که کتابها او مخاطب خاص نداشتهاند و همه انسانها از کودک و نوجوان گرفته تا پدران و مادران و مادربزرگها و پدربزرگها مخاطبان آثارش هستند.
دوره دانشکده هنرهای دراماتیک را در تهران گذراند و در همین مدت در رشته مترجمی زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفته است. او فعالیتهای هنری خود را با رادیو کرمان آغاز کرد و بعد این فعالیت را در تهران ادامه داد. نویسندگی را از سال 1347 با مجله خوشه آغاز کرد. سپس «قصههای مجید» را برای برنامه «خانواده» رادیو ایران نوشت، که همین قصهها، جایزه کتاب برگزیده سال 1364 را نصیب او کردند. از او آثار بسیاری به یادگار مانده است، داستانهایی که به گفته او، حاصل چنگ زدن و تلاشش در زندگی است، مرادی کرمانی میگوید: «من به زندگی خودم چنگ زدم و آن را به تصویر کشیدم و داستانهایم همه ریشه در زندگی من دارد. زمانی که دیدم مردم دردهای مرا گوش نمیدهند، سعی کردم آنها را به زبان طنز بگویم».
هوشنگ مرادی کرمانی از جمله نویسندگانی است که در شصت و پنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت که اینروزها در آلمان در حال برگزاری است، حضور دارد و قرار است در مراسم رونمایی از ترجمه انگلیسی کتاب «خمره» که توسط کارولین کراسکری ترجمه و از سوی انتشارات «شمع و مه» منتشر شده است، حضور یابد.
«خمره» را مرادی کرمانی بهار 1367 تألیف کرد که برای نخستینبار در 10 هزار نسخه از سوی موسسه جغرافیایی «سحاب» منتشر شد، مدتی پس از انتشار به جشنوارههای مختلف راه پیدا کرد و جوایز همچون لوح زرین جایزه هیئت داوران بزرگسال و مرغک طلایی جایزه داوران خردسال جشنواره کتاب کودک و نوجوان ( کانون پروروش فکری کودکان و نوجوانان) را از آن خود کرد.
جایزه کتاب سال هیئت داوران مجله سروش نوجوان، دیپلم افتخاری شورای کتاب کودک، کتاب سال 1994 وزارت فرهنگ و هنر اتریش، معرفی ویژه کتاب منتخب 1994 آلمان، دیپلم افتخار CPN هلند، دیپلم افتخار جایزه خوزه مارتی ـ کاستاریکا، جایزه کبرای آبی کشور سوئیس از جمله جوایزی است که این کتاب از آن خود کرده است.
همچنین ابراهیم فروزش از روی این کتاب یک اقتباس سینمایی تولید کرده است که جایزه پلنگ طلایی جشنواره لوکارنو را دریافت کرده است.
به مناسبت رونمایی از ترجمه انگلیسی این کتاب با هوشنگ مرادی کرمانی گفتوگویی انجام دادیم که به شرح ذیل است:
* تسنیم: آقای مرادی شما بارها مطرح کردهاید که تمام داستانهایتان ریشه در دوران کودکی و زندگی شما دارند، برای آفرینش اغلب آثارتان نیز از ماجراهایی که به نوعی در زندگی شما به وجود آمده و تاثیرگذار بوده بهره گرفتهاید، برای شروع درباره چگونگی آغاز تألیف کتاب «خمره» برایمان بگویید؟
واقعیت این است، که من بیش از هر نویسندهای که ممکن است برای نگارش آثارش به زندگی خود باز گردد و از آن تغذیه کند، این کار را انجام دادهام، «خمره» نیز برگرفته از سالهای زندگی و درس خواندن من در یک روستای خشک کویری است. ما در مدرسهمان خمرهای داشتیم که زیر درخت کنار مدرسه قرار داشت، بچههای بزرگتر صبح با پیت بزرگی آب میآوردند و درون خمره میریختند، این خمره شیر نداشت، لیوانی بود که با آن از خمره آب میخوردیم، در دل زمستان آب درون خمره یخ زد و خمره ترکید، من از این ماجرای دوران کودکی برای نگارش کتاب «خمره» استفاده کردم، پی باید بگویم، بیش از 60 درصد ماجرای این کتاب واقعی است، در همان زمان نگارش این کتاب فکر کردم که میتوان با این خمره یک تحلیل جامعه شناسی روستایی داشت و در حقیقت پشتوانه و ریشه این کتاب در گذشته من بوده است.
من داستان «خمره» را بیش از 10 بار بازنویسی کردم، تا آن چیزی شد که میخواستم، بعد هم آن را به موسسه جغرافیایی سحاب برای انتشار سپردم.
* تسنیم: معمولاً کتابهای موفق در میان مخاطبان و پر استقبال، در همان اوان انتشار دورهای سکوت را طی میکنند، تا کتاب از سوی نهاد یا مسئولی کشف شود، «خمره»چه مراحلی را طی کرد تا به جایگاهی که امروز دارد، رسید؟
مدتی پس از انتشار به جشنوارههای مختلفی راه پیدا کرد، که از آن جمله در دو جشنواره کانون پرورش فکری کودک و نوجوان موفق به دریافت جایزه شد، جایزه لوح زرین در گروه داوران بزرگسال و مرغک طلایی در گروه داوران خردسال، پس از دریافت این دو جایزه، مدیران وقت انتشارات کانون پرورش فکری کودک و نوجوان مهندس ندیمی و سیروس طاهباز خواستار انتشار کتاب از سوی کانون شدند که در این چاپ بالغ بر 70 تا 80 هزار نسخه از کتاب منتشر شد.
در سال 1992، بنده به دلیل تألیف این کتاب نویسنده برگزیده جایزه هانس کریستین اندرسن شناخته شدم که در مراسم اعظای این جایزه داوران خواستار ترجمه آن شدند و چنین شد که «داستان خمره» دانشآموزان یک مدرسه روستایی به خارج از کشور راه یافت.
برای نخستینبار کتاب در اتریش توسط مهرآفاق حیدرزاده و ویراستاری رونالد تاورچ ترجمه شد، این ویراستار خود بر کتاب مقدمهای نیز نگاشت. پس از انتشار نسخه ترجمه شده، از کتاب استقبال قابل توجهی انجام گرفت و به عنوان کتاب سال اتریش در زمینه کودک و نوجوان شناخته شد.
پس از آن، مترجمان مختلفی کتاب را به زبانهای دیگر ترجمه کردند، از جمله این زبانها میتوان به فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، اتریشی، آلمانی، هلندی، ترکی استانبولی و آلبانی، انگلیسی، تایوانی، چینی و ... اشا ره کرد. این کتاب همچنین موفق به دریافت جایزه کبرای آبی، کشور سوئیس شده است.
* تسنیم: آقای کرمانی با این اوصاف کتاب شما تاکنون به 13 زبان زنده دنیا ترجمه شده است و در ادبیات داستانی معاصر کمتر کتابی تاکنون نتوانسته چنین روندی را تجربه کند، به نظر شما چرا چنین بوده است،؟
درست است، البته هر چند من نباید بگویم، اما از این کتاب تاکنون بالغ بر 130 هزار نسخه در ایران فروش رفته است. که تنها دو کتاب دیگر در ایران چنین پرفروش بودهاند که یکی از آنها «سووشون» سیمین دانشور است که به 7 زبان دنیا ترجمه شده است، به نظر من دلیل استقبال مخاطب از این کار این است که داستان به شدت ایرانی است، داستان در هیچ جای دیگر دنیا نمیتواند اتفاق افتد، جز ایران و در دل یک روستای کویری.
ریشههای ایرانی بودن و تصویری که از افراد ایرانی در این اثر ارائه میشود، فارغ از مثبت بودن شخصیتها یا منفی بودن آنها، تصویر واقعی انسانهاست، از معلم فداکاری که گاه اشتباه نیز میکند، تا مردم ساده و صمیمی که گاهی ماجرا آفرینی میکنند، سعی کردم، آدمها را به زور در داستان نچینم، و از یک موضوع ساده همچون شکستن خمره آب داستان را روان پیش ببرم.
همچنین هیچ نگاه ایدوئولوژیکی در داستان وجود ندارد، و همین نکته، این اثر را قابل تعمیم به کل مخاطبان دنیا کرده است، شاهد این ادعا نیز ماجرایی است که در اتریش اتفاق افتاد، در مراسم رونمایی کتاب یک خبرنگار اتریشی از من پرسید که کودکان اتریش نه خمره دارند و نه مشکل کمآبی، به نظر شما چه چیز موجب شده مخاطبان از کتاب شما استقبال کنند، که من از او پرسیدم، آیا بچههای اتریش نیز تشنه میشوند؟ گفت بله، گفتم آب هم میخورند؟ گفت طبیعی است که آری، گفتم پس ما تنها تفاوتمان در ظرف است، والا همه نقاط دنیا آدمها تشنه میشوند و آب میخورند.
اتفاقاً در اتریش گروهی از دانشآموزان یک مدرسه نمایشی را با موضوع این کتاب ترتیب داده بودند که من را نیز دعوت کردند، این نمایشنامه به زبان آلمانی اجرا میشد و جالب این بود که چون آنها نه خمره داشته و نه با آن آشنا بودند، با تغییری این چنین که لوله آب در زمستان میترکد، و دانشآموزان آب ندارند، همان داستان خمره را اجرا کردند.
بنابراین میخواهم بگویم وقتی از مسئلهای که جهانی است حرف بزنیم همه مخاطبان آن را درک میکنند.
«خمره» در واقع حکایت نقد فقر فرهنگی است نه نقد مادی
* تسنیم: مضمون فقر در عمده داستانهای شما کاربرد دارد، شاید بتوان گفت، همین فقر و سادگی موجود در داستانهایتان است که آنها را برای مخاطب خواندنی و جذاب کرده است، اینگونه فکر نمیکنید؟
ببینید، اجازه دهید، یک تعریف دیگری از فقر داشته باشیم، در داستان «خمره» مسئله نیاز مطرح است که یک داستان را به وجود میآورد، فقر تنها در این نیست که آدمها چیزی برای خوردن، لباس برای پوشیدن و ... نداشته باشند، فقر آنجایی است که نیاز موجب درگیری ذهنی و فکری بین یک عده باشد، آدمهای داستان خمره در شرایطی قرار گرفتند، که فقط فقر مادی مطرح نمیشود، بلکه فقر فرهنگی نیز مطرح است، البته در داستانهای جهان گاهی یک کوتهبینی نیز دیده میشود و فقر با گرسنگی و لباسهای پاره و ژولیده مطرح میشود، در حالی که همان فرد میتواند فقر فکری داشته باشد.
بنابراین به نظر من بعد دیگری از فقر در داستان خمره نشان داده میشود که فقر فرهنگی است، افراد داستان من درگیر این فقر میشوند و ما شاهد این هستیم که در آخر زمانی که پول را هم پرداخت میکنند، به دلیل همان فقر فرهنگی به معلم تهمت میزنند. بنابراین اگر بخواهم جمعبندی کنم، باید بگویم زمانی که نویسنده از مفاهیم آشنا و ساده در داستان خود استفاده کند، مخاطبان نسبت به آن استقبال میکنند، برای نمونه در سالهای گذشته نامهای از هلند از طرف گروهی از معلمان بدون مرز آمده بود، که در آن نامه گفته بودند ما میخواهیم به تعدادی از مهاجران تایوانی و افغانستانی که رگ و ریشه روستایی دارند، سواد یاد دهیم، در میان کتابهایی که برای آنها شرح دادهایم از کتاب «خمره» بسیار استقبال کردهاند و...»
هرگز قصد نداشتم، کتابی بنویسم که مخاطب جهانی داشته باشد
* تسنیم: آقای کرمانی شما از جمله نویسندگانی هستید که از زمانی که قلم به دست میگیرند، برای مخاطب جهانی و بدون مرز مینویسند، یا اینکه آثارتان را برای مخاطب داخلی مینویسد و به طور اتفاقی مخاطب جهانی نیز پیدا میکند؟
من هرگز قصد نداشتم، کتابی بنویسم که مخاطب جهانی داشته باشد، برای نمونه من در «شما که غریبه نیستید» به هیچ عنوان نمیدانستم، شاید اصلاً قابل ترجمه باشد، من هیچ وقت وقتی داستان مینوسیم، هدف خاصی را مد نظر قرار نمیدهم، یک مدت برخی میگفتند، مرادی کرمانی مینویسد، تا جایزه بگیرد، زمانی میگفتند، مینویسد تا فیلم از روی آن ساخته شود و زمانی هم میگفتند، مینویسد که ترجمه شود، در حالی که هیچ کدام اینها واقعیت نداشته است، من وقتی مینویسم نه به مخاطب کودک و نوجوان فکر میکنم، نه به ترجمه، نه به فیلم، من فقط و فقط حسی را که در درونم وجود دارد، روی صفحه کاغذ میریزم، ذهنم را از همه اتفاقات بعدی خالی میکنم، تنها اینچنین است که آن لذت نوشتن واقعی به من دست میدهد.
ادبیات کودک و نوجوان ما از کودکان معاصر بسیار عقب است
* تسنیم: با وجود اینکه شما بارها گفتید که نویسنده کودک و نوجوان نیستید و برای همه اقشار کتاب مینویسید، اما اجازه دهید یک سوال در این حیطه بپرسم، عمده آثار شما از سوی مخاطبان به ویژه کودک و نوجوان در داخل و خارج از کشور مورد توجه قرار گرفته و شمارگان چند صد هزارتایی را تجربه کردهاند، این در حالی است که ادبیات کودک و نوجوان ما این روزها چندان پررونق نیست و نتوانسته تجربه آثار پیشگامان گذشته همچون شخص شما، مهدی آذریزدی، محمدرضا سرشار، مصطفی رحماندوست و... را تجربه کند، دلیل را چه میدانید؟
هر چند چندان مایل به پاسخ به این پرسش نیستم، اما باید بگویم، که ادبیات کودک و نوجوان ما از بچهها بسیار عقب است، در مقابل محتواهایی که در قالب ترجمه آثار نویسندگان خارجی، فیلمها، انیمیشنها و ... به این مخاطبان ارائه میشود، بسیار قویتر و پرقدرتتر ظاهر شدهاند، این عقبماندگی دلایل مختلفی شاید داشته باشد، یکی اینکه دست و بال نویسندگان ما تا حدودی بسته است، و مثلا چندان نمیتوانیم در ژانر ترسناک وارد شویم.
نویسندگان کودک و نوجوان یا سفارشی مینویسند یا ایدئولوژیک
دلیل دیگر این است که نویسندگان ما مطالعه ندارند، یا سفارشی مینویسند، یا ایدئولوژیک، با فرم بسیار بازی میکنند و معمولاً از فرمهای غربی که در ادبیات غرب کاربرد دارد، استفاده میکنند، بنابراین آثارشان بر دل نمینشیند و تنها قشر اندکی از آن خوششان میآید، که آن هم معمولاً قشر روشنفکر که جمعیتی 2 تا 3 هزار نفره هستند. پس آثارشان به لایههای مختلف اجتماعی نفوذ نمیکند، نویسندگان نیز در طبقات مختلف اجتماعی حرکت نمیکنند.
من در عمر فعالیت حرفهای خود تلاش کردم، تا وابسته به گروه و دسته خاصی نباشم و نخواهم بود، اجازه ندادم گروهی زیر بال و پر من را بگیرند که این نماینده ماست و تبلیغکننده افکار ماست، برای همین است که به چپ و راست، مذهبی و غیر مذهبی تعلق ندارم و مردم آثار من را میخوانند.
9 ماه تمام «قصههای مجید» زیر بغلم بود و از این ناشر به آن ناشر میرفتم و کسی چاپش نمیکرد
اینچنین نبود که من از ابتدا داستانهایم با استقبال عموم مواجه شود، بسیار عذاب کشیدم تا به جایی که امروز هستم، برسم، برای نمونه زمانی که «قصههای مجید» را نوشتم، هیچ ناشری حاضر به انتشار آن نمیشد، میگفتند یا باید مثل صمد بهرنگی بنویسی یا مثل محمود حکیمی، 9 ماه تمام «قصههای مجید» زیر بغلم بود و از این ناشر به آن ناشر میرفتم، همه نصیحتم میکردند و میگفتند این طرز نوشتن تو را کسی نمیپسندد.
اگر برای مردم کار کنی همیشه خواستار آن وجود دارد
اما اکنون پس از سالها تلاش ثابت کردم که اگر کارت را برای مردم انجام دهی، همیشه خواستار آن وجود دارد، هنرمندان ما نیز باید توجه داشته باشند که مبتذل نشدن، دم دستی نشدم،کار هنرمندانه بیرون دادن؛ کمک میکند به موفقیت بهتر. پرداختن به یک طبقه موفقیت در پی نخواهد داشت، درست کار کردن، مدیریت کردن استعداد، مدیریت کردن نگارش، همه شرط است، اگر بگوییم درباره این قشر بنویسیم طرفدار پیدا میکند، اشتباه است. هنرمندانه به یک موضوع نگاه کردن و موضوع را از دیدگاه نو بررسی کردن و خلاق بودن موجب میشود، محصول نهایی خوب از آب در بیاید.
انتهای پیام/