«هورشید»؛ آزمایشگاهی برای سنجش واکنش کودکان
خبرگزاری تسنیم: کودک در مواجه با نمایش «هورشید» باید واکنش نشان دهد. رضایت کودک از اثر نه در قالب کلمات که در اشکال شادی یا خشم متبلور میشود. رسالت تئاتر کودک بیرون کشیدن کودک از لاک تنهایی و انفعال و شکوفایی کنشگری او است.
به گزارش خبرنگار اعزامی خبرگزاری تسنیم به همدان، نمایش «هورشید» داستان پسری به همین نام است که در پی دزدیده شدن داستانها توسط «اون»، از سوی راوی و قهرمانان داستانها انتخاب میشود تا به جنگ این دشمن دنیای قصهها رود و در نهایت از این نبرد پیروز بیرون آید.
«هورشید» نمایشی معمولی است که از تکنیکهای امتحان پس داده دهه شصت بهره میبرد. همانند بسیاری از نمایشهای ایرانی حاضر در جشنواره – با توجه به قصد داستانگویی اثر– از متن نامناسبی بهره میبرد و ایرادهایش از همان ابتدا بر هر آگاه به مسائل نمایشی آشکار میشود. نمایشنامه فاقد شخصیتپردازی است و تا انتها نمیتوان فهمید چرا باید «هورشید» برای این ماموریت انتخاب شود؟ ویژگیهای او چیست؟ «اون» کیست و برای چه دست به دزدیدن قصهها نموده است؟
نقد بر آن نیست تا به ذکر ایرادها یا محاسن این نمایش بپردازد؛ بلکه به سبب فضای ویژه اثر در سالن شهیدآوینی نگاهی براساس نقد واکنش مخاطب را ارائه میدهد:
1- جذابیت، تحرک و هیجان: سه عنصر حیاتی برای یک اثر کودکانه جذابیت بصری، اثری کنشمند چه از بعد روایت و چه از منظر طراحی میزانسن و در نهایت اتمسفری مملو از هیجان است. «هورشید» شاید نمایش پرکنش از لحاظ تحرک بازیگران باشد ولی مخاطبش در مواجه با پیام اثر – غربزدگی – هیچ واکنشی نشان نمیدهد. موسیقی مقامی برای مخاطب کودک هیچ مفهومی ندارد. کودکان بیتاب میشوند و قصد ترک سالن دارند. ولی به محض پخش شدن موسیقی Trance با تمپو بلند، کودک از جای خود برخاسته، دست میزند و در چند مورد سری تکان میدهد. در مواجه با چنین صحنهای برای نگارنده این سوال مطرح میشود که نسبت میان پیام اثر و واکنش مخاطب چیست؟
داستان قرار است شخصیتی منفی را بر ما عرضه کند که در یک نظام نشانهشناسی از دیگر شخصیتها قابل تمیز باشد. تفاوت میان آنتاگونیست و پروتاگونیست نمایش، به انتخاب کارگردان اثر، در یک سیستم نشانگانی موسیقیایی گنجانده میشود. موسیقی مقامی با اشاره مستقیم به استاد شیرمحمد اسپندار نمادی برای پروتاگونیست است و موسیقی غربی در قطب مخالف. حال کودک در طول نمایش به هیچ درکی از پیام مستقیم و صریح خالق دست نمییابد. او نمیپذیرد که موسیقی غربی متعلق به وی نیست یا از جهانی پلید نشأت گرفته است.
این ناشی از درک نادرست مولف نمایش «هورشید» از سلیقه عامه مردم و بخصوص کودک امروزی است. شاید پیام اثر صحیح باشد؛ ولی کودک به سبب کودک بودنش موسیقی را با مولفههای پرتحرک و جذابش میطلبد و موسیقی مقامی با تمام ابهتش، محل اعرابی در مخیله کودک ایرانی ندارد. از همین رو کودک به موسیقی غربی پرتحرک واکنش مثبت نشان میدهد.
2- انفعال و واکنش: در قرون گذشته، شکلی از آداب و رسوم برساخته از نگرشهای بورژوازی و پیشتر آریستوکرات در حیطه رابطه مخاطب، تماشا و اثر شکل میگیرد که با ظهور و درخشش نگرههای آوانگارد و بخصوص پستمدرن در حوزه تئاتر، این قواعد زیر سوال میروند. سکوت تماشاگر از ابتدای نمایش تا انتها، عدم نشان دادن واکنش به آنچه روی صحنه رخ میدهد جز در قالب لبخند و گریه، نشستن خشک و سلب روی صندلی تماشاخانه و حتی نوع پوشش مخصوص به تئاتر، مجموعهای از آداب غیرقابل پذیرش از سمت هنرمندان نوگرا بود. چنین نگرهای با ویژگی آزادیخواهانه تئاتر در منافات بود. تئاترهایی چون تئاتر نان و عروسک مخاطب را دیگر در نقش آن مجسمه کذایی در لباسی مجلل نمیدید؛ بلکه او را بخشی از نمایش خود میدانست یا تئاتر شورایی بوآل همه چیز را به مخاطبش محول میکند.
در چنین زمانهای که دیگر در همان مهد تئاتر آریستوکرات و بورژوایی، آداب دست و پاگیر دیگر مقدس نیستند، در شهری همانند همدان که فاقد مولفههای اجتماعی اروپاست، تصویری از گذشته را برای مخاطب زنده میکند و سالن تئاتر تبدیل به موزه آداب و رسوم قرون وسطی میشود. تصور کنید شما از دیدن یک قاب نمایش آزردهاید و به همراه خود این مساله رو گوشزد میکنید. پس از چند ثانیه مردی سیاهپوش، قد بلند، چهار شانه شما را به سکوت دعوت میکند و سپس به انتهای ردیف رفته و همچون غول چراغ جادو، ابوالهولوار به شما خیره میماند. کاری جز خفقان از دستتان برنمیآید؛ مگر آنکه همچون تماشاگر کنشگر غربی، با هو کردن مداوم سالن را ترک کنید.
کودک در مواجه با اثر باید واکنش نشان دهد. رضایت کودک از اثر نه در قالب کلمات که در اشکال شادی یا خشم متبلور میشود. رسالت تئاتر کودک بیرون کشیدن کودک از لاک تنهایی و انفعال و شکوفایی کنشگری او است. کودک با شادی قهرمان شاد میشود و با غم او غمگین. با فریادش غریو سر میدهد و با ترسش جیغ میکشد. حال در سالنی که پنج نفر دست به سینه مدام کودکان را به سکوت وادار میکنند، آیا در رسالت این تئاتر خدشهای وارد نمیشود؟ تبدیل کردن سالن تئاتر به یک سکوتگاه تاریک واجد چه ارزشی است؟ آیا نیاز است در یک نمایش افرادی به عنوان هدایتگر موجودیت پیدا کنند؟ جواب این سوالها را به طرفداران این نگاه حراستی میسپارم.
انتهای پیام/