سیاستهای آمریکا و فروپاشی ساختار امنیت جهانی
خبرگزاری تسنیم: پوتین رئیس جمهوری روسیه در سخنانی درباره تحولات جهانی گفت: آمریکا و متحدان غربیاش ساختار امنیتی جهان را از بین بردهاند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، «سیاستهای آمریکا و فروپاشی ساختار امنیت جهانی»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:
پوتین رئیس جمهوری روسیه در سخنانی درباره تحولات جهانی گفت: آمریکا و متحدان غربیاش ساختار امنیتی جهان را از بین بردهاند.
این، سخن درستی است اگرچه این شائبه را در برداشته باشد که این اظهارنظر را رهبر یک کشور رقیب غرب مطرح میکند.
واقعیت این است که زمامداران غرب به سرکردگی آمریکا در جهت تحقق اهداف استعماری خود، دنیا را به پرتگاهی مخوف و تاریک میبرند و در این مسیر، خود را به هیچ قید و بندی مقید نمیدانند.
جهان، امروزه برخلاف ادعاها و شعارهای غرب، ناامنتر از گذشته شده و گواه آشکار آن بروز متعدد کانونهای بحران است که روز به روز نیز بر شمار آنها افزوده میشود.
ریشه اصلی و وقوع این شرایط بغرنج، سیاستهای دولتمردان آمریکائی است که تلاش میکنند با همدستی سایر متحدین زیادهطلب و منفعت پرست خود آنرا به پیش ببرند و اراده و خواست خود را بر سایر کشورها تحمیل کنند.
با مروری اجمالی بر روند تحولات در دو دهه گذشته و به دنبال فروپاشی ابرقدرت شرق و حاکم شدن استعمار غرب، به روشنی مشخص میشود نه تنها بحرانهای بینالمللی کمتر نشده است بلکه به وجود آمدن اشکال مختلف بحران در قالب اختلافات و دشمنیهای گسترده در میان کشورها، جهان را به انبار باروت تبدیل ساخته است که هر لحظه میتواند انفجارهای مهیبی ایجاد کند و صلح و امنیت را در معرض نابودی قرار دهد.
امروزه کاملاً درک میشود که وجود جهان دو قطبی که پس از جنگ جهانی دوم پدید آمده، دست کم این امتیاز را داشت که نوعی توازن بر معادلات بینالمللی حاکم کرده بود و این توازن به طور قابل ملاحظهای مانع ماجراجوییها و تنش زایی طرفین بود. ولی حاکمیت بلامنازع استعمار غرب به سرکردگی آمریکا بر صحنه بینالمللی، دنیا را به میدان یکه تازی غرب تبدیل کرد که غرب در آن هیچ مانعی سر راه خود نمیبیند و نتیجه آن را درحال حاضر، در قالب بروز جنگهای خونین، دشمنیهای فرقهای، ظهور پدیده افراطی گری و فروپاشی مرزهای رسمی مشاهده میکنیم:
از دید غرب متکبر، سیاستهایی که آنها طرح میکنند باید بدون چون و چرا به اجرا گذاشته شود.
برپایه این تفکر زشت و خودخواهانه، جهان به دو گروه تقسیم میشود. دولتها یا باید در کنار آمریکا و موافق سیاستهای آن قرار بگیرند و یا اینکه دشمن تلقی میشوند.
این تفکر کاملاً تداعی کننده قانون جنگل است. در این پدیده، حق با کسی است که قدرت زیادتری دارد و متأسفانه جهان امروز با این سیاست غرب که اهانت بزرگ به شعور و حقوق بینالمللی است کنار آمده است.
متأسفانه مجامع بینالمللی و سازمانهای جهانی که قاعدتاً باید متولی اعاده صلح و امنیت و استقرار منطق و عدالت در جهان باشند به دلیل اینکه تحت سیطره این قدرتهای بزرگ و استعمارگر قرار گرفتهاند به مراکزی بیخاصیت و سرسپرده تبدیل شدهاند که تنها به دستور قدرتهای بزرگ عمل میکنند و ابزار تأمین اهداف منفعت جویانه این قدرتها قرار گرفتهاند.
این مجامع، به دلیل همین خصوصیتها، از حل بحرانهای بینالمللی و مقابله با جنگ افروزان عاجز میباشند.
در سایه بیخاصیتی و بیکفایتی این مجامع است که غرب گستاخانه در امور کشورهای دیگر مداخله میکند و دامنه این دخالتها را به
ابعاد نظامی گسترش میدهد. دو مقوله دفاع از دموکراسی و حقوق بشر و همچنین مبارزه با تروریسم، ابزار دست دولتهای غربی به ریاست آمریکا، بوده که در دو دهه گذشته مورد استفاده قرار گرفته است. واقع امر این است که غرب در هیچ یک از این موارد صداقت ندارد و آنها را پوششی برای تحقق نقشههای خود قرار داده است.
واشنگتن با استفاده از حوادث مشکوک 20 شهریور 1380 که طی آن چند مرکز آمریکا هدف حملات انفجاری قرار گرفت به خاک دو کشور مستقل افغانستان و عراق لشکرکشی کرد زیرا مدعی بود که این دو کشور پایگاه تروریسم هستند.
ولی پس از دو دهه از آن لشکرکشیها که به کشتار هزاران نفر منجر شد نه تنها تروریسم از بین نرفت بلکه به مراتب بیشتر شد به گونهای که هم اکنون دلیل نگرانی اصلی جهان شده است.
واقعیت این است که تروریسم ساخته و پرداخته خود همین دولتهای استعمارگر است. همه میدانند که گروه تروریستی القاعده را خود آمریکاییها پدید آوردهاند تا با این دستاویز، به مقابله شوروی در زمان اشغال افغانستان بپردازند هر چند بعدها مشکلاتی نیز برای خود آمریکا ایجاد کردند.
غربیها امروزه نیز همین صحنه سازی را با ایجاد گروههای تروریستی داعش، النصره و سایر تکفیریها بازسازی کردهاند. داعش که امروز آمریکا مدعی مبارزه با آن است در فضایی به وجود آمد که آمریکا و متحدینش در سوریه ایجاد کردند و با ارسال کمکهای نظامی و مالی، این گونه گروهها را فربه ساختند تا به جان کشورهای منطقه بیفتند.
مداخله غرب به رهبری آمریکا در سوریه، نمونه روشنی است برای تأیید این موضوع که غرب برخلاف ادعاهایش، تنها به منافع خود میاندیشد و دلسوزی و سینه چاک کردن غربیها برای دموکراسی و اعاده حقوق ملت سوریه دروغی بیش نبوده است.
در سوریه، تمامی هدف آمریکا و دنبالهروهایش ساقط کردن دولت حاکم بر این کشور بود چرا که این حکومت را مخل سیاستهای منطقهای میدانند. حکومت سوریه به دلیل اینکه در جبهه عدم سازش با رژیم صهیونیستی قرار داشته مورد کینه آمریکا و دولتهای مرتجع متحد واشنگتن بوده است. از اینرو وقوع انقلابها در منطقه فرصتی پدید آورد تا دولتمردان آمریکا به تحقق هدف خود در ساقط نمودن دولت دمشق برآیند و این سیاست، ریشه اصلی بروز گروههای تروریستی و جنایتکار کنونی در منطقه میباشد.
دخالت غیرقانونی و تجاوزکارانه آمریکا و همدستان منطقهایش در سوریه، علاوه بر ایجاد گروههای تروریستی، موجب ریخته شدن خون صدها هزار نفر و فروپاشی زیرساختهای کشور سوریه نیز بوده است.
آمریکا و متحدانش که عامدانه از تروریستها در سوریه حمایت کردند اکنون بیشرمانه خود را در صف جنگ با این گروهها قرار دادهاند ولی افکار عمومی بینالمللی اعتمادی به این ادعاها ندارند.
ملتهای جهان متفق القول هستند که گروههای تروریستی داعش و سایر تکفیریها نتیجه مستقیم سیاستهای آمریکا در سوریه بوده است، واقعیتی که دولتمردان آمریکائی نمیتوانند منکر آن شوند.
در یک جمع بندی باید گفت سیاستهای آمریکا و دنبالهروهای غربی و منطقهای آن، جهان را با بحرانهای متعددی روبرو ساخته و آینده تاریکی را در مقابل جهان قرار داده است.
متأسفانه مجامع بینالمللی نیز که باید مرجمع اداره بینالمللی و اجماع جهانی در مسائل باشند و از صلح و امنیت صیانت کنند از رسالت خود کاملاً فاصله گرفتهاند.
ادامه یکه تازی آمریکا جهان را با فجایع بزرگی مواجه خواهد کرد و جلوگیری از بروز این فجایع، یک خیزش بینالمللی را میطلبد که اعتبار و جایگاه این فجایع جهانی و در رأس آن، سازمان ملل را به آنها باز گرداند، بازتاب اراده ملتهای جهان باشد و موجب شود قدرتهای زیاده طلب و استعمارگر ملزم به تبعیت از تصمیمات، مصوبات و خواست این سازمانها باشند. در آن صورت است که میتوان به چشم انداز صلح و امنیت در جهان امیدوار بود.
انتهای پیام/