«امداد،کوه، نجات»؛ سه ضلع اسرار بام تهران
بام تهران رازهای نهفتهای دارد، از «دژکیقباد» در ارتفاع ۲۷۰۰ متری که امدادگران برای نجات انسانهای چون دانشمندهستهای تا خواننده لسآنجلسی تلاش میکنند.گواه این جانفشانیها، دیوارهها وقبرستان کوه است که سالهاست شاهد این مرگ و نجات هستند.
خبرگزاری تسنیم / علی رمضانپور
کوهها همیشه نماد استواری و عظمت بودند، زمانی نیز مکانی برای در امان ماندن از حوادث مختلف بهکار رفته است (پناه آوردن مردم در زمان بیماریها و جنگها) ولی امروزه افراد بیشتر برای ورزش و تفریحات خانوادگی به سراغ کوه میروند، در تمام این موارد سلامت کوهها همیشه مصداق داشته است، کما اینکه رفتن به کوه بدون آمادگی و تجهیزات، نیز با حادثه همراه خواهد بود.
امدادگرهای کوهستان؛ جلوه آرامش و استرس
یکی از بلندیهای معروف ایران، ارتفاعات شمال تهران است که بیشتر به عنوان ارتفاعات تفریحی و کوهنوردی با نام توچال برای هر پایتخت نشینی آشناست، کمتر فردی امکان دارد به ارتفاعات توچال رفته باشد و آدمهای با لباسهای قرمز و رنگی امداد را مشاهده نکرده باشد. از شروع میدان معروف سربند (دربند) با آن مجسمه قدیمیاش و پایگاه امدادی هلال احمر با حضور امدادگران که بیشتر در پایان هفته فعال هستند، چشم هر رهگذری را به خود مشغول میکند که هم جلوه آسایش هستند و هم استرس. زیرا به قول برخی از افراد وقتی چند امدادگر را با یکدیگر میبینیم نشان از وقوع یک حادثه در کوه است.
بعد از مدتها به سراغ این نجاتگرهای کوه که در سرما و گرما در ارتفاعات تهران که در برگیرنده پایگاههای جمشیدیه، دربند، شیرپلا، قوچک، شمشک و نمایشگاه بین المللی به مصدومان و کشتهها خدمت میکنند میروی، آغاز همراهی با آنان در پایگاه امداد و نجات شمیرانات است، هر کدامشان با وسیله شخصی از صبح پنجشنبه خود را بعد از نماز صبح به پایگاه میرسانند تا با هماهنگی و برداشتن تجهیزات لازم در چند گروه مختلف برای استقرار به پایگاههای متعدد ارتفاعات تهران رفته و تا 48 ساعت در این پایگاهها مستقر شوند.
برانکاردهای خونی، نشان از عمق مصدومان کوهستان
لحظات برداشتن تجهیزات آنان نیز قابل توجه است، در یکی از صحنهها مشاهده میکنی که یکی از امدادگران با شیلنگ آب؛ برانکارت توری (بسکت) را میشوید و وقتی علت را از وی جویا میشوی، لکههای خون باقی مانده بر روی برانکارد را نشانت میدهد که از حمل جسد چند وقت پیش باقی مانده بود که متعلق به فردی بود که صورتش در پی حادثه متلاشی شده بود، البته لکه خونها برای افراد معمولی قابل مشاهده نبود ولی امدادگرها به دلیل تجربه و ممارست با خون؛ کاملاً مراقب تمیزی اینگونه برانکاردها هستند تا عفونتها از طریق برانکاردها انتقال نیابد.
هنوز در پایگاه امداد کوهستان هستی و در این مدت نیز میتوانی از نوع هماهنگیها و خودجوش بودن امدادگران، تجارب مفیدی کسب کنی، امدادگری با صدا زدن دوست امدادگر دیگرش، سفارش میکند که حتماً نان به اندازه 48 ساعت تهیه شود، دیگری از دغدغه آوردن تمام تجهیزات سفارش میکند، آخرین هماهنگیها برای تقسیم نیروها در پایگاهها صورت میپذیرد، وارد خودروها میشوی، تعداد از ظرفیت خودرو بیشتر میشود، همگی با لباس امدادی و مجهز به تجهیزات مسیر پایگاه اصلی امدادی را به مقصد پایگاههای کوهستانی پیش میروند، گپوگفتها در همان داخل خودور آغاز میشود، امدادگرها برای پاسخ به هر سوالی رعایت امدادگر ارشد را میکنند و بیشتر سوالها را نیز مربیان امدادی و سرگروههای تیم پاسخ میدهند.
نجات دانشمند هستهای تا خواننده لسآنجلسی در ارتفاعات پایتخت
در مسیر رسیدن به خط نخست کوهپایههای تهران، یکی از امدادگرها گوشهای از خاطرات امدادی اش را بازگو میکند مبنی بر نجات یکی از دانشمندان هسته ای ایران که چند وقت پیش در ارتفاعات دچار حادثه شده بود که با کمک امدادگرها به پایین کوه هدایت شده بود؛ در همین موقع امدادگر دیگری هم با خنده از نجات (ح) خواننده لس آنجلسی در ارتفاعات تهران میگوید که همان موقع یکی از مربیان امدادکوهستان اجازه بازگو کردن بیشتر این نجات را نمیدهد، زیرا عنوان میکند «شاید (ح) را از ارتفاعات نجات دادیم ولی بعدش نیروی انتظامی از وی پذیرایی کرد»...
همین دو خاطر کوتاه نشان از آن است که ارتفاعات تهران میزبان و پذیرایی خیلی از ایرانیان است، حتی آنهایی که سالهاست از کشور خارج شدند، زیرا به قول معروف؛ آنهایی هم که از ایران رفته اند؛ از دهههای گذشته خاطراتی زیادی از توچال و دربند دارند و برای تجدید خاطر هم شده یکی از مکانهای که حتماً باید بازدید کنند ارتفاعات پایتخت است.
قانون اول در کوه
در ادامه صحبتهای امدادگرها، علی افشار مربی کوهستان و مسئول امداد؛ گریزی به اصول قوانین کوه میزند و میگوید: «نخستین قانون کوه این است که کسی تنها به کوه نرود و حتماً با گروه و با راهنما به ارتفاعات برود، زیرا بارها شاهد آن بودیم که یک نفر که در کوه دچار آسیب میشود باید یک گروه 30 تا 40 نفر برای نجات وی اقدام کنند و این موارد جدا از هزینههای سنگین بلند کردن بالگرد است (هزینه هر بار بلند کردن بالگرد چندین میلیون تومان است)، کما اینکه در دین اسلام آمده است که نجات یک انسان؛ معادل نجات تمام انسانها است ولی در حوادث کوهستان میتوان با رعایت کمترین اصول امدادی از وقوع چنین حوادثی مانند پیچ خوردگی، ارتفاع زدگی، پَرت شدن از ارتفاع و در نهایت گم شدن جلوگیری کرد».
ارتفاعات تهران در تسخیر آماتورهای کوهپیما
خودروی امدادگران هر لحظه به کوهپایههای تهران نزدیکتر میشود، هرزگاهی بیسیم امدادگران به صدا در میآمد و گروهها از وضعیت خود اطلاع رسانی میکنند، بار دیگر افشار مربی فدراسیون کوهنوردی که هم اکنون به عنوان یک امدادگر زبده کوه فعالیت میکند، از حضور کسانی که بیشتر آماتور و نا آشنا به کوه هستند درد دل میکند و ادامه میدهد: از صدها هزار نفری که در طول سال به ارتفاعات تهران میآیند، کمتر کسی از آنان با آموزشهای کوههنوردی آشنا است، بیشتر آنان را باید کوهپیما عنوان کرد که متاسفانه همین آموزشهای اندک کوهپیمایی را نیز نمیدانند. افراد به دلیل گذراندن ساعاتی در کوه و نداشتن تجهیزات کوه که کمترین آن یک کفش مناسب است دچار مصدومیتهای شدیدی میشوند.
بیشترین حوادث کوه در چند متری قلههاو بازگشت از ارتفاعات/صعودهای مصنوعی
پس از مدتی؛ توضیحات امدادگران تخصصی میشود، و در برگیرنده مطالبی نظیر بیشترین حوادث کوه که در چند متری قلهها و در بازگشت از ارتفاعات است معطوف میشود، از اینکه حرکت در کوه بسیار معطوف به آب و هوا است زیرا هوا در کوه و در هر چند ساعت میتواند متفاوت شود و به قول صادق یکی از نجاتگران کوهستان «به خاطر هوای نامطمئن در توچال، به اینجا میگویند توچال وحشی».
از صعودهای مصنوعی هم میگویند، بطوریکه وقتی یک گروه کوهنورد به آخرین جانپناه یا ایستگاه در نزدیکی قله میرسند چند نفر به نمایندگی همه به صعود نهایی اقدام میکنند، زیرا یکی از علتهای این اقدام به این دلیل است که حوادث در فواصل نزدیک به قله بیشتر رخ میدهد.
خوابیدن در قله، (شبمانی) تمرینی خاص برای امدادگران کوهستان
پس از مدتی نجاتگرها به محل مورد نظر برای شروع صعود و رسیدن به پایگاههای امدادی میرسند، این به مفهوم آن است که امدادگران و نجاتگران کوهستان برای استقرار در پایگاههای خود نیز باید راه طولانی را بپیمایند، به خاطر همین برای رفتن به برخی پایگاههای ارتفاعات تهران نظیر «پایگاه شیرپلا در ارتفاع 2700 متری» از تله کابین استفاده میکنند، در زمان برداشتن تجهیزات از خودروها و سوار شدن در تله کابینها یکی از امدادگرها به تمرین خاصی که در کوه انجام میدهند اشاره میکند و میگوید: در فصولی که صعودها زیاد میشود، امدادگرها نیز باید برای پشتیبانی از تیمها با آنها حضور داشته باشند بنابراین تمرینات ما نیز باید بیشتر و بهتر شود براین اساس یکی از تمرینات امدادگرها و حتی کوهنوردها برای صعود به ارتفاعات بالاتر؛ «شبمانی» است، یعنی شب را در ارتفاعاتی مانند توچال که حدود 3965 متر است میگذارنیم تا برای صعودهای بالاتر نظیر دماوند؛ بدنها آماده شود.
ماجرای جسد بدون صورت
در حین فاصله گرفتن از خودروی امدادی که با بدرقه پرسنل نیروهای انتظامی همراه میشود، یکی از امدادگرها از خاطراتش که مربوط به همکاری نیروهای امدادی و پلیس بود میگوید و عنوان میکند: در یکی از حادثهها گزارشی از نیروی انتظامی به ما رسید مبنی بر اینکه فردی در ارتفاعات توچال دچار سقوط شده است، ما نیز برای آوردن وی اقدام کردیم، در نهایت فرد مذکور را که دچار صدمات بسیار و متاسفانه فوت شده بود با تلاش بسیار به پایین کوه آوردیم، وقتی نیروهای انتظامی جسد را دیدند به هویت جسدی که گزارش کرده بودند شک داشتند. دلیل آنها نیز این بود که صورت فردی که خودشان دیده بودند و گزارش کردند؛ سالم بود ولی صورت جسدی که ما پایین آورده بودیم چیزی ازش آن نمانده بود، که در همان لحظه متوجه شدیم و به آنها توضیح دادیم که در مدتی که این فرد دچار حادثه و مرگ شده بود برخی حیوانات صورت متوفی را خورده بودند.
انتقال مصدومان با برانکارد از ارتفاع 4 هزار متریبا پای پیاده
لحظه کنونی این لحظه نوشتههای گزارش در ارتفاع بیش از 2500 متری به همراه دیگر امدادگرها و نجاتگرها است که از طریق خطوط تله کابین توچال با طول تقریبی 7500 متر که فرانسویها آن را برای ایران ساختهاند وارد ایستگاه 5 میشوی، دلیل استفاده از تله کابین توسط امدادگرها نیز سرعت بخشیدن در امداد رسانی است، بطوریکه «صادق قراگوزلو» یکی از نجاتگرها و مسئول پایگاه شیرپلا توضیح میدهد: ما از تله کابین در مواقعی هم برای انتقال مصدومان استفاده میکنیم ولی گاهی پیش میآید که باید مصدوم را از ارتفاع حدود 4 هزار متری با برانکارد به پایین بیاوریم و این یعنی اینکه امدادگر هم در مواقعی خودش دچار آسیب میشود و این جدا از خراب شدن تجهیزات و از بین رفتن کفش و لباس امدادی است، حتی حمل برانکارد خالی در ارتفاعات کار دشواری هست حالا مقایسه کنید یک مصدوم با وزن بالا را چطور باید پایین آورد.
البته در مواقعی هم که شرایط جوی و همینطور موقعیت مکانی مناسب باشد بالگرد برای انتقال مصدوم درخواست میکنیم که بالگرد نیز میتواند پس از تحویل مصدوم در حدود 10 تا 15 دقیقه خود را به بیمارستانهای نظیر بیمارستان میلاد که «پَد فرود» دارد برساند.
مسیرهای مرگبار در ارتفاعات تهران
«صادق» که از نجاتگرهای کارکُشته و پاکار ارتفاعات تهران است درباره بیشترین و انواع حوادث کوهستان نیز توضیح میدهد و میگوید: از شیرپلا به سمت پیازچال (قلهای در خطالرأس توچال به ارتفاع 3550 متر) و گردنه کلکچال (به روایتی کلکچال خانهٔ دیو سپید شاهنامه بوده است) بیشترین حوادث «بهمن» را داریم که متعاقباً بیشترین گمشدگی در زمستان نیز در این مسیرها است. مسیر شیرپلا به سمت ایستگاه ولنجک هم در زمستان شاهد «بهمن» است و گمشدگیها در زمستان نیز در این مسیر به دلیل مسیرهای انحرافی بالاست. همچنین، از پایگاه داودیه تا شیرپلا نیز بیشترین سقوطها، فوتی و در نهایت شکستگیها رخ میدهد، چون مسیرها صعب العبور است.
شیرپلا پُرحادثه ترین ارتفاع ایران
این نجاتگر داوطلب کوهستان که سه سال مداوم در ایام آخر هفته و بدون دریافت هزینهای به نجات حادثه دیدگان در ارتفاعات تهران مشغول است، (داوطلبان هلال احمر رایگان فعالیت میکنند) در توضیح بیشتر مسیرهای ارتفاعات پایتخت عنوان میکند: از سمت شیرپلا به سمت سنگ سیاه و قله توچال نیز فوتی، گمشده و ارتفاع زدگی زیاد رخ میدهد، پایگاه شیرپلا از جمله پُر حادثه ترین پایگاههای امداد کوهستان ایران است و از جمله بیشترین عملیاتهای امدادهوایی با بالگردها را نیز به خود اختصاص داده است.
جانپناههای به یاد درگذشتگان کوهها
در ارتفاعات توچال تهران نیز چندین جانپناه وجود دارد که به گفته امدادگرها نام این جانپناهها برگرفته از نام افراد کوهنوردی است که در آن محلها جان خود را از دست دادهاند و خانواده آنان و یا کسان دیگری این جانپناهها را به یاد و نام آنها درست کرده اند که معروف ترین این جانپناهها میتوان جانپناه امیری، شروین و اسپیتکمر (قدیمیترین جانپناه ایران) نام برد، که اطاقکهای کوچکی به حساب میآیند تا کوهنوردها در آنجا برای ساعاتی خستگی به دَر کنند و در زمان طوفان و هوای جوی بد زمستان نیز در این جانپناهها؛ پناه بگیرند.
بعد از ایستگاه 5 با ارتفاع (2910 متر) به همراه امدادگرها که تجهیزات و برانکارد به همراه دارند همراه میشوی، امدادگرها برای اینکه کمتر خسته شوند بارهای خود را داخل برانکارد ریخته و مانند یک مصدوم برانکارد را چهار نفری حمل میکنند که در برخی مواقع این مسئله باعث میشد کوهنوردان و افراد عبوری با کمی استرس از کنار آنان عبور کنند بطوریکه در یکی از همین صحنهها؛ یک خانم کوهنورد مُسن؛ زمانی که از مسیر روبرو به امدادگرها می رسد و متوجه میشود که داخل برانکارد تجهیزات و وسایل است و از مصدوم خبری نیست آهی میکشد و میگوید: «ترسیدم، فکر کردم کسی فوت کرده؛ خدا حفظ تان کند شما که در کوهها هستید خیال ما هم راحت تر است.»
امدادگر: وقتی مصدوم را نجات دادیم باورش نشد که اینکارها را رایگان انجام میدهیم
در مسیر یکی از گردنهها و راهی که به پایگاه شیرپلا پیش رو بود هر کدام از امدادگرها و نجاتگرها از خاطرات جالب خود گوشههای را انتخاب و بازگو میکردند، یکی از امدادگرها دو خاطره جالب داشت که یکی مربوط به مصدوم خانمی بود که پس از نجات و انتقال به پایین ارتفاعات قصد داشت برای تلاش آنان و تهیه آمبولانس و بالگرد پول بپردازد و باورش نمیشد که تمام این اقدامات به صورت رایگان انجام میشود و خاطر دیگر نیز مربوط به حادثه ای بود که فردی در ارتفاعات مشروب مصرف کرده بود و دچار مشکلات حادی شده بود، بطوریکه این امدادگر عنوان میکرد: «متاسفانه ارتفاعات در برخی مواقع محلی برای مصرف مشروبات الکلی شده است که علائم اینگونه افراد نیز مانند مسمومیت و ارتفاع زدگی است.»
سختترین امدادرسانی در کوهها/ روایت استخوانهای که پیدا میشود
از گفتههای امدادگرها معلوم بود که آنان به هیچ وجه در مواجهه با مصدومان وظیفه درمانی ندارند و باید با اقداماتی مانند کمکهای اولیه؛ مصدوم را جهت رساندن به مراکز درمانی به پایین ارتفاعات برسانند کما اینکه در برخی پایگاههای امدادی نظیر پایگاه قوچک نیز پزشک مستقر است، اما در مجموع آنها معتقدند با وجود اینکه امدادرسانی در حوادث مختلفی صورت میپذیرد ولی امدادرسانی در کوه از سخت ترین امدادرسانیها است، همانطور که یکی دیگر از امدادگرها عنوان میکرد یک زمانی به ما گزارش داده بودند که فردی در کوه گم شده است، با وجود تلاش فراوان پیدا نشد و چند ماه بعد جسدی را پیدا کردیم که لباسهایش تقریباً سالم بود ولی گوشتی در بدن نداشت و فقط استخوانش باقی مانده بود و چون در لحظه مرگ، متوفی به صورت جمعشده فوت کرده بود برای قرار دادن جسد در گونی مخصوص؛ برخی استخوانهایش شکسته شد.
از حال رفتن یک از مدیران ارشد هلال در ارتفاعات تهران
در ادامه مسیر کوه وقتی از ورزیدگی مدیرانشان هم سئوال میکنی، از خاطر جالبی روایت میکنند مبنی بر اینکه؛ یک زمانی برخی مدیران را در همین مسیر همراهی میکردیم که در نهایت یکی از مدیران ارشد هلال احمر از حال رفت.
112؛ شماره ای که در کوهها نیست
هر چه به ارتفاعات نزدیکتر میشوی مسیر سنگلاخی و باریکتر میشود، در بین مسیرها نیز تابلوهای که دربرگیرنده مشخصات راه، مکان و ارتفاع است نمایان است، ولی برخی شمارههای امدادی مانند شماره امدادی 112 که مخصوص استمداد برای امداد رسانی است را هرگز در مسیر مشاهده نمیکنی، دلیل آن را نیز یکی از امدادگران مبنی بر حمایت و همکاری فدراسیون کوهنوردی منوط میکند که باید صورت پذیرد.
زمان در کوه حیاتی است/ پرهیز از صعود به ارتفاعات برای بیماران دچار میگرن
نجاتگرها در مسیر پایگاه شیرپلا به خانم مُسنی که همراه دخترش از سینه کوه به سمتی دیگری میرفتند برخورد میکنند، وضعیت نفسهای خانم مُسن مناسب نبود و بعد از توضیحاتی که داد معلوم شد دچار میگرن است، از نجاتگرها زمان رسیدن به ایستگاه 5 را میپرسد و امدادگری نیز او راهنمایی میکند و برای برطرف کردن میگرن وی نیز توصیههای لازم ارائه میشود که مهمترین این توصیهها آن بود که چنین افرادی نباید به ارتفاعات صعود کنند زیرا کمبود اکسیژن برای آنان مشکل ایجاد میکند.
البته نکته بسیار ریز دیگری نیز در رویداد رخ داد مبنی بر اینکه وقتی خانم مُسن از یکی از امدادگرها که کمی کم تجربه تر بود پرسید که چند دقیقه به ایستگاه 5 مانده است، امدادگر یک زمانی را اعلام کرد ولی بعد از مدتی سرگروه تیم امدادی که عقبتر از ما بود وقتی به گروه پیوست به امدادگر مربوطه تذکر دوستانه ای داد که در چنین زمانهای و مواجهه با چنین افرادی باید در ارائه اطلاعات و توصیههای امدادی توجه بیشتری کند. چون زمان در کوه بسیار حیاتی است. زیرا زمان نیم ساعت برای یک کوهنورد یا امدادگر به معنای زمانی معادل یک ساعت برای افراد معمولی تلقی میشود.
سنگ تاریخی 174 ساله دره اوسون، گرفتار یادگاری نویسیها
یکی از راههای قله توچال مسیر پس قلعه است که با پیمودن حدود نیم ساعت در راه، بالاتر از آبادی پس قلعه به دو راهی اوسون میرسیم. سمت راست به آبشار دوقلو و پناهگاه شیرپلا و دست چپ به دره اوسون راه مییابد. هر دو راه اگر ادامه یابد به سیاه سنگ و پناهگاه امیری و بالاخره به قله توچال منتهی میشود. در راه اوسون بالاتر از بند سنگی «نودگیله» در مرتفع ترین نقطه دره اوسون سنگ بزرگی از جنس گرانیت قرار دارد.
جنس سنگ کوه توچال بهطور عمده گرانیت است،که از سنگهای سخت بهشمار میرود و از گزند باد و باران و تابش آفتاب، دیر آسیب میبیند. بر این سنگ نوشته ای بهخط فرانسه بدین معنا نگاشته شده است: هنگام وبا کنت دوسارتیژ و فرانسویان مقیم تهران در این دره سنگلاخ و کنار چشمههای پُرجوش و خروش دور از بلا اردو زدند 20اوت 1840.
ژنرال بارتلمی سمینو
ژ.پ.فریه صاحب منصب سوار
ه.ویدال
ب.نیکلا
د.ژاکه
همچنین، نزدیک اردوگاه فرانسویان گوری است،که بر آن نوشته شده است: اینجا آ.آنتو نلی دوماچرتا که از بیماری وبا در گذشته است، به خاک سپرده شد.در اوت 1846 میلادی. و کف گودال نزدیک آن سنگ، قبر دیگری با نوشته به خط فارسی قرار دارد،که تاریخ 1262 قمری بر آن حک شده است. این سنگ را سر قبر ارس میخوانند، و در میان کوهنوردان شهرتی دارد. نامدارترین آن گروه و فرمانده اردو سمینو بود. نکته غم انگیز این سنگ نوشته 174 ساله، که هنوز هم نوشتهها بر روی سنگ چشم نوازی میکند، یادگاری نویسی بود که چشم هر بیننده ای را آزار میداد.
«شیرپلا» یک نماد یا دژ کیقباد پادشاه اساطیری ایران
پس از عبور از سنگ نوشته به سمت پناهگاه شیرپلا پیش میرویم، و در نهایت وارد این پناهگاه میشویم که به قول یکی از امدادگرها، قسمت نخست نام این محل به عنوان «شیرپلا» از نام "شیروخورشید" سابق گرفته شده است، چون در گذشته یک نماد بزرگ شیروخورشید در این ارتفاعات قرار داشت، همچنین، قسمت دوم نیز یعنی «پلا» از یک واژه محلی گرفته شده است.
البته تعاریف دیگری نیز از شیرپلا وجود دارد مبنی بر اینکه نام شیرپلا یا شیرپِلا در گویش مازندرانی به معنی شیر برنج است که هنوز هم خوراک گاوداران مازندران در بلندیهای البرز است. همچنین عنوان میشود کیقباد پادشاه اساطیری پیش از رسیدن به سلطنت به کمک جهان پهلوان رستم، در دژ کیقباد که در شیرپلای امروزی قرار داشته، زندگی میکرده است. البته در مورد نام شیرپلا برخی از کوهنوردان نیز معتقدند نام شیرپلا از واژه شیب پناه گرفته شده و به مرور زمان به شیرپلا تبدیل شده که این عقیده نیز با توجه به موقعیت این پناهگاه دور از ذهن نیست.
پناهگاه سردی که آب هم «جوش» نمیآید
در نهایت با ورود با پناهگاه شیرپلا مورد استقبال یکی از افراد قرار میگیری، پناهگاهی در چند طبقه؛ وارد مکان امدادی هلال احمر که میشوی عکسهای امدادگران و همچنین کشته شدگان در کوهها که امدادگرها آنها را برای ثبت به تصویر کشیدند در دو طرف دیوارها چشم نوازی میکند، امدادگرها تجهیزات خود را به کناری میگذارند و همگی پس از کمی خُوش و بِش با فرد مستقر در پناهگاه بر روی میزی مینشینند تا برای صرف غذا آماده شوند، یکی از امدادگرها نیز تا آماده شدن غذا که کنسرو لوبیا و چند تخم مرغ نیمرو است، از سختیهای این مسیر در زمستان میگوید، از اینکه هر قاطری که بخواهد برای این پناهگاه بار بیاورد باید حداقل 500 هزار ریال هزینه کنی، و یا اینکه این پناهگاه آنقدر در زمستان سرد میشود که آب هم جوش نمیآید.
بعد از حدود یک ساعت که امدادگرها و نجاتگرها در پناهگاه شیرپلا غذای میل کردند و استراحت اندکی داشتند، ارزیابی و توصیههای نهایی به نجاتگرانی که باید 48 ساعت در این پناهگاه میماندند صورت پذیرفت، وقت برگشت بود، دو نفر از گروه که یک نفر از مربیان ارشد کوهستان بود به همراه مسئول پایگاههای امداد و نجات باید مسیر برگشت را پیش میگرفت، پس از خارج شدن از پناهگاه شیرپلا؛ افشار مربی کوهنوردی بسیار بر همکاری مدیران پناهگاه شیرپلا تاکید داشت زیرا عنوان میکرد در اختیار گذاشتن یک مکان رایگان به نجاتگرها در این پناهگاه بسیار کار ارزنده ای است درحالیکه میتوانند همین مکان را به قیمت قابل توجه ای اجاره کنند.
گفتوگو در دیواره «تابلو بوتان»؛ مسیر لرزان ارتفاعات پایتخت
یکی از مسیرهای برگشت از پناهگاه شیرپلا به سمت میدان سربند؛ دیوارهء «تابلو بوتان» نام دارد که در برگیرنده نامی از یک تابلو تبلیغاتی درگذشته است، مسیری تقریباً دشوار که باید با گرفتن طنابهای مخصوص کوهنوردی که در میان طناب؛ فلزی وجود دارد پیش رفت، دیوارهای که اگر آمادگی جسمی مناسبی وجود نداشته باشد، به شدت فرد دچار لرزش پا و خستگی مفرط میشود. در برخی از مکانها نیز جاپاهای فلزی را در دل کوه فرو کرده بودند تا پایین آمدن افراد کمی آسانتر شود، در مسیر فرصتی غنیمت شد تا از دو همراه که اولی مربی ارشد کوهنوردی و دیگری نیز امدادگر باتجربه و مسئول پایگاههای امداد بود گفتوگوهای تخصصی در زمینه توصیههای برای کوهنوردی و کوه پیمایی گرفته شود، درحالیکه دیواره «تابلو بوتان» به هیچ عنوان یک مسیر معمولی نبود ولی پس از 25 دقیقه که دیوارههای کوه را به وسیله طناب به پایین آمدیم متوجه صبر و مهارت دو امدادگر باتجربه شدیم که با یک دست طناب را گرفته بودند و با یک دست نیز «ویس» ضبط خبرنگاری را؛ تا مصاحبهشان انجام پذیرد.
"سنگ، سنگ، سنگ" ؛ یک توصیه مهم در کوه
در طول مسیر، دو امدادگر که هر کدام نیز مسئولیتهای در امداد و نجات کوهستان داشتند توصیهها و نکاتی را اشاره میکنند از جمله امیر حسین خسروی مسئول پایگاههای امداد و نجات که عنوان میکند: «حوادث کوهستان در سال 93، بالغ بر 100 درصد افزایش یافته است و دلیل آن را نیز با نشان دادن برخی از مردم که با کفش و لباسهای معمولی به کوه آمده بودند، توضیح میدهد، که در حین توضیحات دختر و پسری را نشان میدهد که از یک مسیر نادرست و در سینه کوه گرفتار شده بودند؛ در همان لحظه سنگهای از زیر پای آنان به پایین دره پرتاب شد که خسروی فوراً فریاد زد: «سنگ، سنگ، سنگ»؛ که در توضیح این اقدامش عنوان میکند «یکی از ساده ترین ولی مهمترین توصیههای کوهنوردی این است که همیشه از مسیرهای شناخته شده و «مالرو» باید رفت و اگر احیاناً در طول مسیر سنگهای از زیر «پا» به طرف دره سرازیر شد باید سه مرتبه فریاد زد؛ "سنگ سنگ، سنگ"؛ تا افرادی که در پایین دره هستند متوجه سقوط سنگها شوند».
بهسازی پایگاه امدادی و درمانگاه کنار طویله
پس از پایین آمدن از کوه؛ همراهان امدادگرمان برای عرض خداقوت به امدادگران پایگاه و درمانگاه امدادی هلال احمر در میدان دربند (سربند) مراجعه کردند؛ به پایگاهی که در اواخر تابستان سال 90 گزارشی با عنوان «درمانگاه هلال احمر دربند، کنار طویله و فاضلاب چه میکند»؛ درباره آنها منتشر شده بود، امدادگران آن زمان از استقرار پایگاه و درمانگاه کوهستانی هلال احمراستان تهران (دربند) در مجاورت طویله و مقابل چاه فاضلاب، فقدان تلفن به دلیل پرداخت نکردن قبوض، نبود غذای مناسب و تجهیزات امدادی (کفش و لباس) و استفاده از آب سرویس بهداشتی برای آشامیدن گلایههای زیادی داشتند و به قول خودشان بیشتر پارکبان شده بودند تا امدادگر؛
پس از سالها آن پایگاه که یک کانکسی بیش نبود به ساختمانی مجهز تبدیل شده بود و هم اینک نیز امدادگرها برخلاف گذشته از تجهیزات و امکانات رفاهی رضایت نسبی داشتند، تا همچنان بتوانند با روحیه مضاعفتر به کوهنوردان و خانوادههای که برای تفریح به ارتفاعات پایتخت میآیند، بدون هیچگونه چشمداشتی خدمت کنند. همانطور که خسروی مسئول پایگاههای امداد و نجات نیز بر رویکرد متفاوت و حمایتهای ریاست جدید جمعیت هلال احمر شمیرانات تاکید داشت.
در نهایت هر سفری پایانی دارد، پایان مسیر نجاتگران نیز از میدان (سربند) به سمت شهر پُرترافیک و آلوده پایتخت پیش میرود؛ که نوشته تابلوی چشمت را مینوازد: کوهنوردی فقط ورزش نیست؛ کوهنوردی روش زندگیست.
گزارش: علی رمضانپور
انتهای پیام/