سالها تبعید رضا شاهی تنها به جرم «حبالوطن»
خبرگزاری تسنیم: بهار با وجود خدمات بسیار و تأثیرگذاری بر روند ادبی کشور، در دورههای مختلف مغضوب سلاطین بود. او که از قجرزادهها خیری ندیده بود، در دوره رضا شاه پهلوی هم مورد غضب سلطان بود و در تبعید، تنها به جرم «حبالوطن».
قریب به 130 سال از تولد مردی میگذرد که نه تنها ادبیات فارسی معاصر که فرهنگ ایران زمین باید خود را مدیون او بداند. مردی که الحق و الانصاف برازنده «ملکالشعرا»یی بود. محمدتقی بهار ملقب به ملکالشعرای بهار در یکی از روزهای پاییزی سال 1265 در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش محمدکاظم صبوری، پیش از او عنوان ملکالشعرایی دربار ناصری را داشت. محمدتقی از کودکی با شعر و ادبیات انس داشت. طبق آنچه از او در تذکرهها و آثار روایت شده، از سن خردسالی آغاز به ممارست در نوشتن کرد و اولین شعرش را در هفت سالگی سرود، اما این تنها معجزه ادبی مرد گمنام این روزهای ادبیات ما نیست.
محمدتقی ملکالشعرای بهار زندگی پر فراز و نشیبی داشت که شاید همین ناهمواریها بخشی از عمر پرمایه او را دچار چالشهای مرسوم در عهد هر سلطان و شاهی میکند. بهار از همان اوان کودکی بارقههای ادبی در وجودش زبانه کشید و نشان داد که فرزند خلف پدری است که سالها با شعر انس دارد و با شعر میزید. اما پدر برخلاف محمدتقی علاقهای به سپری کردن روزگار با طعم شعر و ادب برای فرزندش ندارد، آرزو دارد فرزندش به جای تورق دیوانهایی که خود او صدها بار خوانده و از بر است، تاجری شود در بازار مشهد و به جای شمارش اشعار و کتاب، به شمار ارقامی بپردازد که میتواند رونق زندگیاش باشد. مرگ نابهنگام پدر، سرآغازی شد برای محمدتقی جوان و حتی برای ادب فارسی تا علیرغم خواست پدر به راه او رود. و چه بسا اگر شاعر این راه را نمیرفت معلوم نبود سرانجام ادبیات معاصر امروز چه میشد و چه کسی میتوانست میراث کهن به جای مانده از پدران را سامانی امروزین دهد.
محمدتقی جوان فعالیتهای ادبی خود را پس از تتلمذ در نزد پدر که نخستین استادش بود، به وادی شاگردی ادیب نیشابوری درآمد و پس از آن خیلی زود در دسته مشروطهخواهان قرار گرفت. سرودههای بهار از همان ابتدا درد مشترک مردم ایران، وطن، را فریاد میزند. از این رو مایههای وطنی در سرودههای او بیش از هر موضوع دیگری بروز و ظهرو مییابد. در اندیشههای بهار تبلور افکار و نمود مسالک فکری متعدد را دید؛ اما همه اینها حتی رفتن به حزب دموکرات و بازکردن روزنامه «نوبهار» تنها برای پرداختن به همین درد مشترک بود.
توقیف و بستن و آغاز مجدد یکی از رویههای معمول زندگی بهار است. روزنامهای را میگشاید، با مخالفت دولت بسته میشود و شاعر دوباره باز به سراغ روزنامهای دیگر میرود. شاعری که میتواند با افتخار به نسب و لقبی که دارد، زندگیای بدون درگیری و مزاحمت را تجربه کند، در کنج خلوتی بنشیند و از احوالاتش بنویسد، ترجیح میدهد که شاعری مردمی باشد؛ شاید بهار اولین ملکالشعرایی باشد که ملکالشعرای مردم هم بود.
اما بخش قابل توجه زندگی و تأثیر بهار نه برای بازگشایی روزنامهها و انجمنهای متعدد، که برای پژوهشهایی است که از قِبل سالها تلاش و ممارست در حوزههای مختلف ادبی، از زبانهای باستانی گرفته تا غور در اندیشهها و آثار ادیبان غربی، متولد شدهاند. او پس از مطالعه و آشنایی با آثار فرنگیان، به این نتیجه میرسد که باید سامان و شیرازهای به ادبیات کشور داد، آن هم با روشی که غربیها از آن با عنوان «سبکشناسی» یاد میکنند. دستهبندی اشعار و متون مکتوب فارسی براساس سبکهایی که بر پایه ویژگیهای زبانی منظم شدهاند، روشی است که بهار آن را در ادبیات فارسی پیاده کرده است. روشی که پس از گذشت سالها به اعتقاد پژوهشگران هنوز کسی نتوانسته دقیقتر و کاملتر از وی ارائه دهد و کارهای بعدی بیشتر تمرین کارهای بهار است.
بخش دیگر تأثیر بهار به غور در متون ادبی غربیها اختصاص دارد. هرچند این آشنایی با متون فرنگیان تحولی در ساختار ادبی سرودههای او ایجاد نکرده و شاعر همچنان بر سیاق ملکالشعرای دربارها شعر میسرود، اما زمینه تحولی در حوزه ترجمه و شعر در ادبیات فارسی معاصر ایجاد کرد.
بهار با وجود خدمات بسیار و تأثیرگذاری بر روند ادبی کشور، در دورههای مختلف مغضوب سلاطین بود. او که از قجرزادهها خیری ندیده بود، در دوره رضا شاه پهلوی هم مورد غضب سلطان بود و در تبعید. شاعری که زمینهساز تحولی فرهنگی عظمیی در کشور است، باید روزهایی را در دخمهها و سلولها تجربه کند: «دخمهای تنگ و سو به سوی نمور/ واندر آن خیمه چند زنده به گور».
بهار پس از مدتی در بند بودن، به وساطت برخی از اقربای سلطان تبعید میشود و سپس به تهران بازمیگردد. دردهای تبعید و بیشتر از آن دردهایی که رضا شاه بر پیکره کشور وارد کرده بود، آندر بر شاعر دردناک آمده بود که در «حبالوطن»، زبان به شکوه گشود:
«هر کرا مهر وطن در دل نباشد کافر است
معنی حبالوطن، فرموده پیغمبر است
هرکه بهر پاس عرض و مال و مسکن داد جان
چون شهیدان از می فخرش لبالب ساغر است
هرچه سلطان قادر آید خلق ازو قادرترند
گوشها بر داستان کاوه آهنگر است
خلق و خویی در جهان بهتر ندیدم از گذشت
کز پس هر انتقامی انتقامی دیگر است...»
بهار سرانجام پس از سالها تلاش در سال 1330 درگذشت. سرودههای او هنوز پس از سالها، الگوی مناسبی برای قصیدهسرایان است. هرچند او پادشاه قصیدهسرایی در سده اخیر است، اما حیف از این ادیب که او را تنها در قصیده خلاصه کرد.
انتهای پیام/