کدام رویکردهای علمی تحول در علوم سیاسی را یک ضرورت میدانند؟
خبرگزاری تسنیم: امروزه تقریباً برای همهی ناظران موافق و مخالف واضح و مبرهن است که علوم سیاسی موجود (غربی) جدا از اینکه در مقام توصیه و تجویز در نقطهی مقابل آموزههای اسلام ناب، انقلاب و نظام اسلامی عمل میکند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،علوم سیاسی بهصورت طبیعی در درون منظومهای از رشتههای علمی قرار میگیرد که تحت عنوان علوم انسانی شناخته میشوند. این انگاره زمانی از اهمیت بیشتری برخوردار میشود که علوم سیاسی و به یک معنا کل مسائل علوم انسانی پروژهای میان رشتهای تلقی گردد. مطالعهی میانرشتهای پژوهشگر را برای شناخت جامعالاطراف از یک موضوع، با درنوردیدن مرزهای رشتهای و فرارشتهای و تداخل رشتههای دانشگاهی تجهیز میکند و این همان آشتی، نزدیکی، همنشینی، گفتوگو و چالش رشتهها در پدیدههای منفرد، اما چندوجهی یا در مسئلهای واحد، اما مرتبط با رشتههای مختلف، بهمنظور شناخت بهتر آن پدیده یا مسئلهی چندمجهولی است.(1) بهویژه اینکه سنت علوم سیاسی موجود و رایج (و نه علم سیاست) از وحدت نظر، روش و هدف برخوردار نیست. بنابراین نسبت علوم سیاسی با علوم انسانی، عموم و خصوص من وجه است و مطلوب آن است که تحول و تغییر در این رشته از منظر فرارشتهای دیده شود.
به هر روی، بحث از امکان تحول نه از باب تکرار مجادلات بیحاصل امکان و امتناع مطرح میشود، بلکه هدف بررسی کردن مسئلهی تحول در علوم سیاسی از منظرها و موقعیتهای مختلف است تا در نتیجه، راهها و روشهای متعددی برای چگونگی تحول فراهم آید.
امروزه تقریباً برای همهی ناظران موافق و مخالف، واضح و مبرهن است که علوم سیاسی موجود (غربی) جدا از اینکه در مقام توصیه و تجویز در نقطهی مقابل آموزههای اسلام ناب، انقلاب و نظام اسلامی عمل میکند، در مقام توصیف، تحلیل و پیشبینی سیاست در عرصهی تحولات داخلی ایران و منطقه، کارایی لازم را ندارد. توضیح آنکه کارکرد الگوها و نظریههای علمی در سه محور دیده میشود:
1. توصیف: یعنی توصیف هرچه دقیقتر پدیدهی مورد بررسی
2. تبیین و تشریح: یعنی بیان روابط علّی و معلولی میان پدیدهها و
3. قدرت پیشبین ی.(2)
به بیان دیگر، علم شمردن هر دانش و نظریهای که فاقد ویژگیهای فوق باشد، فارغ از اینکه براساس چه بنیادها، رهیافتها و پارادایمهایی بنا شده باشد، محل تردید است.
در ظرف تاریخی انقلاب اسلامی، علوم اجتماعی و سیاسی غربی نه تنها کارکردهای معقول خود را نداشته است، بلکه در فرآیندی معکوس، کارگزاران این علوم سعی بر تحمیل مبانی بینشی و ارزشی خود بر جامعه و حکومت ایران داشتهاند تا از این طریق، میدان عمل سیاست را به نفع خود مصادره نمایند.(3 و 4)
در ذیل به برخی از رویکردهایی که میتوان به آنها از حیث بحث تحول در علوم سیاسی نگاه کرد، اشاره میگردد:
الف) رویکرد جامعهشناسی معرفت
در این رویکرد، نسبت جامعهشناسی و دانش مورد توجه قرار میگیرد و این مسئله بررسی میشود که چگونه فرضیات و مدعیات دانشمندان از ضرورتها و اقتضائات اجتماعی متأثر میشوند. آرای کارل مانهایم، مرتون و اشتارک در اینباره قابل توجه است.(5) همچنین توماس اسپریگنز در کتاب «فهم نظریههای سیاسی»، اصولاً اندیشه را مولود بحرانهای زمانهی اندیشمند میداند. به این دیدگاه در جای خود در مباحث معرفتشناسی، نقدهایی وارد است، اما برای مقصود مقاله راهگشا به نظر میرسد؛ بدین معنی که با تغییر واحد تحلیل، یعنی جامعه، بافت دانش نیز متحول میشود. بر این مبنا، میتوان از سنتها و گونههای مختلفی از علوم اجتماعی اسلامی، ایرانی، آمریکایی، فرانسوی، روسی، آفریقایی و... سخن گفت. بنابراین، این دیدگاه در تولید علوم اجتماعی به توجه هرچه بیشتر به بافت و اقتضائات جامعه تأکید میکند. حال آنکه بیشتر نظریات علوم سیاسی براساس اقتضائات جوامع غربی تولید شده و رشد یافتهاند و بنابراین کاربست خام آنها موجب پیچیدگی و سردرگمی مضاعف خواهد شد.
ب) رویکرد تفسیری
طرح رویکرد تفسیری یا مطالعات فرهنگی از آن جهت در باب تحول در علوم سیاسی اهمیت مییابد که در نقطهی مقابل مطلقانگاری و جهانی دانستن تمامی دانشها، از جمله علوم انسانی، از سوی پوزیتیویستها قرار میگیرد. براساس دیدگاه یونیورسالیستی-پوزیتیویستی، اصولاً بحث «بومیسازی» بیمعناست، اما فرهنگگرایان معتقدند مفاهیم علوم اجتماعی نمیتواند کیهانی باشد، بلکه از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت هستند.(همان)
علامه طباطبایی در مقالهی «ادراکات اعتباری» در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» دو دسته از ادراکات را از هم جدا میکنند که عبارتاند از ادراکات حقیقی و ادراکات اعتباری. ادراکات حقیقی به حوزهی واقعیت و فلسفه مربوط میشوند، اما ادراکات اعتباری که در واقع نوعی حرکت استعاری ذهن هستند (دادن حد واقعی چیزی به چیز دیگر)، تحت تأثیر عادات، تلقینها، فرهنگ و تجربهی زیستهی فرد و جامعه هستند. در تقسیمبندی ایشان، بسیاری از مفاهیم اجتماعی در زمرهی اعتباریات قرار میگیرند. بنابراین از یک محیط فرهنگی به محیط فرهنگی دیگر، نظام مفاهیم و دانش متفاوت میشود. البته باید توجه داشت از نظر علامه، خود اعتباریات نیز برپایهی ادراکات حقیقی شکل میگیرند و لذا الگوی ایشان به نسبیگرایی معرفتی منجر نمیشود.
این رویکرد بهویژه در تحلیل و توصیف پدیدهها از بسنده کردن به نظریات تولیدشده در فرهنگ دیگر پرهیز میدارد و تأکید میکند نظریهی مذکور قبل از بهکارگیری، باید براساس واقعیتها و پارامترهای فرهنگی جامعهی هدف از نو بازتولید شود و سپس به کار گرفته شود.
ج) رویکرد مبنایی و فلسفی
در این رویکرد، به علوم انسانی از منظر مبادی فلسفی آن نگریسته میشود. هر جهانبینی و نظام تجویزی (ایدئولوژی و شبیه به آن) برپایهی سه جزء هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی (و در مرحلهی بعد روششناسی) استوار شده است. از این رو، زمانی میتوان از تحول عمده در علوم انسانی و علوم سیاسی سخن گفت که در این پایههای بنیادی، تحول ایجاد شود.
نظام دانش در غرب و از جمله علوم سیاسی آن، بهطور خلاصه از بُعد هستیشناختی مادیگرا، از بُعد معرفتشناختی نسبیگرا و از بُعد انسانشناختی اومانیست (انسانمحور یا انسانخدایی) است. برپایهی این مبانی، یک نظام ارزشی منفعتطلبانهی انسانمحورانه (از نوع مادی) شکل میگیرد.
در نقطهی مقابل از منظر اسلام، هستی بر اصل توحید استوار بوده و دوساحتی (مادی و معنوی) است. معرفتشناسی اسلامی دستیابی به معرفت یقینی را ممکن میداند و به روششناختی ترکیبی منجر میشود که در پی آنریال عقل، نقل و تجربه در یک نظام معرفتی همساز و منسجم به رسمیت شناخته میشوند. در بُعد انسانشناختی، انسان مخلوق و عبد خداوند و خلیفهی او بر روی زمین است که سرشت و ماهیتی از اویی و به سوی اویی دارد.
همانطور که مشاهده میشود، در هر دیدگاه، شکل خاص و متفاوتی از علوم سیاسی ظهور میکند که مفاهیم بنیادین هریک، مانند دولت، حکومت، قدرت و... متفاوت از دیگری خواهد بود. هریک از این دو مبنا، غایتی متفاوت و بلکه متضاد از سیاست را ترسیم میکنند که طبیعتاً سازوکارها و ابزارهای مجزای خود را خواهند داشت.
د) رویکرد تاریخی و توجه به میراث گذشته
این مسئله حائز اهمیت است که فرآیند تکوین علوم طبیعی و علوم انسانی متأثر از تحولات فکری، اجتماعی و سیاسی اروپا از قرن 16 و 17 به بعد است. شکل خاص جوامع و فرآیند تغییرات آن، مناسبات و روابط تولیدی-اقتصادی، پدیدهی استعمار و سلطهجویی، بردهداری، مهاجرت به آمریکا، وقوع جنگهای متعدد و... همگی در شکلگیری علوم انسانی جدید و از جمله علوم سیاسی، دخیل بودهاند. توجه به زمینههای شکلگیری اندیشهها در فهم همهجانبه و عینیتر از آنها، کمک شایانی میکند. کاملاً واضح و قابل پذیرش است که این سیر تاریخی اصولاً در تحولات جهان اسلامی ماجرای کاملاً متفاوتی داشته است و هرچند در 150 سال گذشته، کشورهای اسلامی از تحولات غرب و اروپا تأثیر پذیرفتهاند، اما این بدان معنا نباید تلقی شود که تحولات نظری و عملی این کشور-ها را با مبنای تحلیلی و تاریخی غرب به بررسی بگذاریم.
در این زمینه، در علوم سیاسی به نظر میرسد باید به دو مفهوم دین و سیاست در غرب توجه ویژهای شود. این ادعا که بخش زیادی از مفاهیم اندیشهی سیاسی مدرن از دل سنتهای دینی مسیحی و کلیسا بیرون آمده است، خالی از واقعیت نیست. بهعنوان نمونه، میتوان به جریان پروتستانتیسم و اصلاح دینی، سکولاریسم، دانش هرمنوتیک، انگارههای تثلیثی و... اشاره نمود. خلاصه آنکه تلقی خاص مسیحیت از دین و سیاست و تحولات دوران مدرن، یک صورتبندی از سیاست را رقم زده است که با سنت دینی مسیحی همخوانی دارد. در نقطهی مقابل، دو مفهوم دین و سیاست در اسلام، بهعنوان دو متغیر اساسی شکلگیری علم سیاست، ماهیت متفاوتی از غرب داشتهاند. بهعنوان مثال، چه از لحاظ نظری و چه در تاریخ اسلام، اندیشهی سکولاریسم معنا و مفهوم نمییابد.
لذا بر این اساس، در کشورهای اسلامی و ایران، با واحدهای تحلیل مستقل و متفاوت از دین، سیاست، حاکم، حکومت و... در نسبت با مفاهیم متناظر غربی مواجه هستیم که در نتیجه، شکل مستقلی از سیاست را تجربه میکنیم.
مبحث دوم: سمتگیری و هدفگذاری تحول در علوم سیاسی
بنا بر آنچه در بالا ذکر شد، علوم سیاسی غربی حاکم بر دانشگاهها، اولاً برمبنای فلسفهی مادی، غیردینی و الحادی استوار است و لذا بههیچوجه نمیتواند مورد پذیرش فرد مسلمان یا جامعهی اسلامی قرار گیرد. پس اولین مسئله این است که براساس عقلانیت دینی و منابع اسلامی، طرح جامعی از مبانی فلسفی (انسان، هستی، معرفت) و در مرحلهی بعد، مبانی ارزششناختی و دینشناختی متناسب و همراه با پاسخ به سؤالات و چالشهای جدید ارائه گردد. در نتیجهی ارائهی موفق این طرح جامع و سپس آموزش مؤثر این مبانی به دانشجو و پژوهشگر علوم سیاسی، آنها قادر به تولید نظریات جدید و همراستا با مبانی اسلامی خواهند بود و همچنین با نقادی فعال علوم سیاسی غربی، از ایدهها و بخشهای مفید این سنت علمی استفاده میکنند.
ثانیاً فهم سیاست و مسائل سیاسی در جامعهی ایران و کشورهای اسلامی، برای نیل به تحلیل سیاسی صحیح، باید از طریق مطالعات عمیق میدانی از قبیل مردمشناسی، شناخت شاخصههای فرهنگ سیاسی، الگوهای رفتاری در شرایط مختلف، شناخت دقیق سنتهای فرهنگی و اجتماعی، الگوی دینداری، نحوهی مواجهه با ابعاد مختلف تمدن غرب و اثرات آن و... صورت پذیرد و در نتیجهی آن، نظریات توصیفی و تحلیلی دقیقی تولید شود. همچنین در کاربست نظریات غربی در محیط اجتماعی در کشورهای اسلامی، بنا به مورد، باید اصلاحات و بازنگریهایی صورت پذیرد.
ثالثاً کارآمدی علوم سیاسی در ظرف انقلاب اسلامی، علاوه بر دو جهتگیری پیشگفته، از زاویهی دیگری نیز میتواند نگریسته شود. علوم سیاسی در هر صورت و بیانی، متکفل پاسخگویی به سؤالات عرصهی سیاست عملی است که پس از تحلیل یک مسئله، به تجویز و اتخاذ راهبردهایی جهت رفع و حل مسئله اقدام میکند.
بنابراین پژوهشگران و مراکز دانشگاهی و پژوهشی علم سیاست باید بیش از پیش با مسائل عینی سیاست در سطوح نظری و عملی تعامل داشته باشند. به میزانی که پژوهشگران بتوانند مسئلهها و پرسشهای جدیدی از مسائل عملی سیاست تدارک دیده و به فراهم نمودن پاسخ بپردازند، علم سیاست جنبهی کاربردیتر و نتیجتاً کارآمدی بیشتری خواهد داشت.
البته این مهم با موانعی نیز روبهروست. از طرفی برخی پژوهشگران علوم سیاسی بر اثر عدم اشراف مناسب به مبانی دینی و ملاحظات بومی و نیز القائات ممتد رسانههای معاند نظام در جهت شکاف میان نخبگان و حکومت، چندان ارتباطی با این سنخ مسائل سیاست برقرار نمیکنند و یا در صورت ورود به این عرصه، پرداخت مطلوب و شایسته را ندارند و متأسفانه طیفی از پژوهشگران و بعضاً اساتید دانشگاهها دیده میشوند که تنها در زمینهی نظری غرب تأمل نموده و سیر میکنند. از طرف دیگر، مجموعهی دستگاههای حکومتی با پذیرش بروز کاستیها و خلأهای احتمالی در این مسیر، باید زمینه را بیش از پیش برای ورود پژوهشگران فراهم نمایند و تنها در این صورت خواهد بود که یک جریان پایدار فکری و کاربردی را در عرصهی سیاست تجربه خواهیم نمود.
منابع
1. علوم سیاسی؛ پروژهای میان رشتهای، سید ابراهیم سرپرست سادات، فصلنامهی مطالعات میانرشتهای، زمستان 1389، ص 23.
2. The hand book of political scince, 211.
3. رجوع شود به دیپلماسی و جاسوسی در عصر خشونت، الکساندر دمارانش و دیوید ای، ترجمهی سهیلا کیانتاژ،
4. ارتش سرّی روشنفکران، پیام فضلینژاد، انتشارات کیهان.
5. برزگر، رهیافت بومیسازی علوم انسانی، روششناسی علوم انسانی، تابستان 1389، شمارهی 63، ص 30.
منبع:برهان
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.