علم اسلامی و غربی نداریم؛ معلم مسلمان و غیرمسلمان داریم
خبرگزاری تسنیم: عضو هیئت علمی دانشگاه تهران میگوید: در حال حاضر اگر علوم سیاسی دانشگاههایمان را غربی بدانیم، کمی غیرمنطقی است. کلا از حدود ۲۶ درس کارشناسی، یکی دو تا درس در مورد غرب است، یعنی کمتر از ۵ درصد کل درسها!
به گزارش خبرگزاری تسنیم، متن پیشرو گفتاری شفاهی از حجتالاسلام داود فیرحی، استاد علوم سیاسی و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران است که به بررسی جایگاه علوم غربی در علوم سیاسی در دانشگاههای ایران و راهکارهای تبیین اندیشههای جدید در عرصه علم پرداخته است. این گفتوگو در آستانه همایش «گذر از علوم سیاسی غربی به علوم سیاسی اسلامی» که بهمن ماه سال جاری به همت مرکز تحقیقات بسیج دانشگاه امام صادق(علیهالسلام) برگزار میشود انجام شده است.
علم اسلامی و علم غربی نداریم
من باورم بر این است که علم، اسلامی و غربی ندارد. علم، علم است. در واقع علم دانشهایی است که روی موضوعاتی بار میشود و وقتی که این موضوعات روی دانشهای بار میشود، ممکن است عرضهکننده مسلمانها یا غیر مسلمانها باشند. حتی ممکن است در درون دانشمندان اسلامی هم تفاوتهایی در دیدگاهها وجود داشته باشد. در ادبیات معصومین هم وقتی فرمودهاند «اطلبُوا العِلمَ وَلو بالصینِ»، به علم خاصی اشاره نکردهاند، گفتهاند هر چیزی که علم است، هر جایی که هست، بیاموزید. منظور از «ولو بالصینِ» هم فقط دوری مکانی نیست، بلکه خیلی چیزهای دیگر را هم در بر دارد، مثل دوری مذهبی.
یک نکتهی دیگر هم وجود دارد: چرا نمیتوانید بگویید ادبیات فارسی یا دانش فقه را از غرب، یا ادبیات مسیحی را از غیر مسیحیان و ادبیات کنفوسیوسی را از غیر آنها یاد بگیرید؟ اصطلاحا در این مورد میگویند «صاحبُ البیتِ أولی بالبیت». علم با موضوع سر و کار دارد و خیلی نمیتوان قائل به غربی و شرقی و اسلامی و غیر اسلامی بودن آن شد. چون در مورد موضوع، هم یک غربی میتواند نظر بدهد، هم یک شرقی، هم یک مسلمان، هم یک بودایی...
روشی در تحقیق به نام «ادبیات موضوع» یا «ادبیات تحقیق» وجود دارد. در ادبیات تحقیق محقق باید بداند کسانی که نظری دربارهی موضوع داشتهاند، چه چیزهایی گفتهاند. بعد از آن محقق نظر برتر را از لحاظ منطقی، عقلی و حتی دینی برمیگزیند. این سبک کار محققان است. وقتی میبینید که مثلا در منطق از افلاطون و ارسطو مثال میزنند، از مسلمانها و غیر مسلمانها، به خاطر همین مطلب است.
در علوم سیاسی هم وقتی به واحدهای درسی نگاه کنید، آنها را میتوان در چند بخش تقسیم کرد: بخشی از آن راجع به مسائل ایران است و یک دانشجوی علوم سیاسی، از آن جهت که ایرانی هست آن را میخواند، بخشی از درسها مربوط است به مسائل اسلامی و دانشجو از آن جهت که باید آشنا باشد با این که مسلمانها چگونه فکر میکنند آن را میخواند، بخش دیگری مربوط به دنیای غرب است برای این که دانشجو باید بداند در غرب، متفکران مارکسیست و لیبرال و مدرن و پُست مدرن، چگونه فکر میکنند... به این ترتیب علوم سیاسی ما ترکیبی از اینهاست: فصلهایی مربوط به ایران است، واحدهایی مربوط به اسلام و قسمتهایی هم مربوط به غرب است. در تمام این بخشها هم بحثهای اندیشهای و جامعه شناسی هست. مثلا در جامعه شناسی هم چنان که از ابن خلدون، خواجه نصیر و خواجه نظام الملک بحث میشود، از مارکس و دیگران هم سخن به میان میآید. وقتی به این بحث نگاه میکنیم، من ندیده ام که چیزی به عنوان علوم سیاسی غربی وجود داشته باشد. چون واحدهایی که دانشجو میخواند، ترکیبی از اینهاست. حتی واحدهایی وجود دارد در مورد ایران باستان تا دانشجو بداند در آن دوران چه خبر بوده است. تمام این مسائل به تدریج وارد علوم سیاسی جدید شدهاند. ما حتی «باستان گرایی معاصر» داریم که اگر ندانیم در ایران باستان چه میگذشت، نمیفهمیم آنهایی که در حال حاضر به نظام شاهی توجه دارند، چه میگویند.
الان از کل واحدهایی که در رشتهی علوم سیاسی تدریس میشود، از حدود 140 واحد، حداکثر 10 واحد مربوط به اندیشههای غرب است. این که این علوم سیاسی را غربی بدانیم، کمی غیر منطقی است. کلا از حدود 26 درس کارشناسی، یکی دو تا درس در مورد غرب است و نمیتوان این علوم سیاسی را غربی دانست، یعنی حجم درسهای غربی، از 5 درصد کل درسها هم کمتر است. البته باید در مورد غرب بخوانیم، چون امکان ندارد کسی در دنیا زندگی کند و از غرب خبر نداشته باشد و در کار خودش موفق شود. خود غربیها هم همین الان دانشجوهای زیادی را برای مطالعه روی خاورمیانه جذب میکنند. ولی با این حال نمیتوان گفت که علوم آنها اسلامی است.
دانشهای ما اطلاعات است، بخشی از این اطلاعات از مذهب، بخشی از ملیت و بخشی درمورد زندگی در جهان است. الان ما تلاش میکنیم بفهمیم اهل سنت چگونه فکر میکنند که از درونشان چیزی مثل داعش متولد شده است، آیا اسم این دانش، دانش سنی شده خواهد بود؟ این خلاصهی درکی بود که من از دانش سیاسی بر اساس تجربهی خودم به دست آورده ام.
وقتی دانشی رشد میکند که چند ویژگی همراه هم در آن جمع شوند: یکی استاد خوب است، یک استاد خوب دانشجو را با خود میبرد. امروز در دنیا تنظیم سر فصلها و نظارت بر درسها کارآیی ندارد. یکی از ویژگیهای استاد خوب این است که وقتی در موضوعی تحقیق میکند، از نتیجه ترسی نداشته باشد. آزادی استاد و آزادی دانشجو و اعتماد به استاد و دانشجو برای رشد دانش مهم است. باید برای تربیت اساتید خوب، یک فرایند جامع جذب و به کارگیری اساتید شکل بگیرد، تا کسانی که در این حوزه شناخته شده هستند وارد این حوزه شوند، نه این که کسانی به عنوان استاد وارد کار شوند که تجربه نداشته باشند.
برای رشد دانش باید به تولیدات آن اعتماد داشته باشیم. در قدیم واژهی «سلطان» را برای دو گروه به کار میبردند: یکی برای کسی که حجت و دلیل دارد، یعنی علم یک موضوع را دارد، یکی هم برای کسی که قدرت دارد. در ادبیات کلاسیک گفتهاند که «الاُمراءُ – یا المُلوک- حکّامٌ علی النّاس و العلماءُ حکامٌ علی المُلوک». اگر این موازنه به هم بخورد، یعنی حاکمان بر دانشمندان حکم برانند، دانشی تولید نخواهند شد، تولید دانش هیچ وقت اتفاق نخواهد افتاد. بنابراین فرایند استخدام و جذب و اعتماد خیلی مهم است.
این فرایند با یک چیز تکمیل میشود: آزادی و رقابت. اگر دانش رقابتی نباشد، مثل کالایی انحصاری میشود. شما فکر کنید که چرا «ایران خودرو» هیچ وقت پیشرفت نمیکند. چون همیشه روسای این شرکت از طریق دولت سعی میکنند رقبای خود را دور نگه دارند. رقیب باید همیشه در همان جا باشد. اگر طلبهای از دیدگاه اسلامی در مورد موضوعی صحبت میکند، در مقابل منتقد قرار نگیرد یاد نمیگیرد چگونه از خودش دفاع کند. مرحوم شهید مطهری این قدر شهامت داشت که میگفت باید برای تدریس مارکسیسم، باید یک مارکسیست در دانشگاه حضور داشته باشد. به این ترتیب حضور متکثر اعضای هیئت علمی باعث شکل گیری رقابت و ایجاد رشد میشود. آن وقت است که دانشجو اقوال مختلف را میبیند و از بین همه انتخاب میکند. وقتی جلوی این رقابت بسته میشود، نباید از این صحبت کرد که یقین داریم دین ما حق است. چون اگر یقین داریم دین ما حق است، مباهله میکنیم، سرکوب میکنیم! سرکوب وقتی اتفاق میافتد که ترس باشد. وقتی هم که ترس وجود داشته باشد، راه به جایی نمیبریم. رانت و انحصار در همه جا بد است، ولی در علوم، بدترین بدهاست. چون خلاقیت در رقابت است و رقابت آزادی میخواهد. البته این به آن معنا نیست که هر کس هر حرفی میخواهد بگوید، هر چند در کشورهایی که دانشگاههای آزاد دارد، هر کسی هر حرفی میخواهد میگوید. معمولا همه جا اصولی کلی وضع میکنند، مثلا میگویند کسی نمیتواند امنیت ملی را به خطر بیاندازد یا با توهین به مذاهب یا رهبران آنها، اختلاف افکنی کند.
در انتخاب دانشجو هم اگر فقط معیارها علمی باشد، وضعیت با وقتی که معیارهای دیگری وارد شود تفاوت پیدا خواهد کرد. مثلا وقتی دانشجو با ظاهرسازی و وصل شدن به برخی افراد میتواند رشد کند، جنبههای علمی تضعیف میشود. دانشجو دنبال موفقیت است و اگر قاعدهای درست شود که از مسیری کج این موفقیت حاصل شود، او به آن سمت خواهد رفت. اگر ما قواعد را طوری تنظیم میکردیم که هر کس کارش بهتر باشد، موفقیت بیشتری کسب کند، دانشجو به جای این که وقت خودش را این جا و آن جا برای کسب امتیاز نزد این آقا و آن آقا صرف کند به کار علمی میپرداخت و مطمئن بود که کارش ارزش هم دارد.
کتاب و منابع دانشگاهی هم بسیار مهم است. جامعهی ما دچار یک تناقض است: از یک طرف اصرار دارد بر نوشتن مقاله و آثاری که در مجامعی مانند ISI مورد قبول باشد، از طرف دیگر ممیزی وحشتناکی قرار میدهد. طبیعی است که وقتی چنین ترسی از بالا وجود دارد، کسی خطر نمیکند که چند سال از عمر خود را روی طرحی صرف کند که نمیداند آیا در آینده منتشر خواهد شد یا خیر. به همین خاطر دو نوع کتاب در دانشگاه وجود دارد: کتابهایی که دانشجویان با علاقه میخوانند و کتابهایی که اساتید به زور به آنها تحمیل میکنند. دانشجو در طول ترم، حدود چهار ماه آن کتابها را میخوانند و 15 روز در ایام امتحانات، آن کتابهای تحمیلی را. اجازه بدهید حرفی را به شما بگویم که در نوشتنها و طرحها، خیلی اهمیت دارد: در جهان اسلام و حتی در دنیا، هیچ طرح سلبی جواب نداده است.
جلوی کتاب بد را نمیشود گرفت، مگر با کتاب خوب
مرحوم شیخ عباس قمی «مفاتیح الجنان» را نوشت. علت آن بود که قبل از آن یک کتاب دعا منتشر شده بود به نام «مفتاح الجنه» یا «مفتاح الجنان» و در آن دعاهای ضعیف و غلط زیاد آمده بود. خیلیها در آن زمان شروع به تحریم این کتاب کردند. بالاخره مردم مسلمان به دعا خواندن نیاز دارند، سراغ این کتاب میرفتند. یک راه در مقابل این کتاب غلط این است که بنشینید و به مردم بگویید سراغ آن نروند، یک راه دیگر هم این است که آثار خوب تنظیم کنید و در بازار ارائه دهید. مفاتیح الجنان بعدها در بازار با استقبال مواجه شد و کار به جایی رسید که کسی اسم مفتاح الجنه را هم نمیشنود. مرحوم شیخ عباس وظیفهی خود دید که به جای حمله بردن، بدلهای خوب درست کند، اساتید خوب را پیدا کند و از آنها برای نوشتن کتابی بهتر استفاده کند. حتی وقتی کسانی به چیزی حمله میبرند، عدهای نسبت به آن آگاه میشوند و شاید به آن روی بیاورند. به همین خاطر ممکن است این حمله کردنها، نتیجهی عکس بدهد... بنابراین من باورم این است که اگر میخواهند رشتههایی مثل علوم سیاسی، رشتههای مفیدی باشند، به جای نگاههای تهاجمی، به جای اساتید ضعیف، استادانی قوی تربیت کنند. هر استاد قوی نظر خودش را خواهد داشت و تابع دیگران نخواهد بود، اگر یک جا اعتراض کند، 10 جا اصلاح میکند. البته اعتراض چنین فردی قابل اعتناست، چون حتما این اعتراض با نظر توأم است.
باید یک بدل خوب برای کتابها و نظریات بد ساخته شود. نمیشود جلوی کتاب بد را گرفت، مگر با کتاب خوب. در ضمن مگر میشود با ممیزی جلوی کتاب بد را گرفت؟ کدام کتاب است که ممیزی جلوی آن را گرفته باشد و از خارج راه اصلی منتشر نشده باشد؟! الان کتابهایی هست که «جلد سفید»ند، یعنی شناسهی وزارت ارشاد و شابک ندارند. دانشجویانی هستند که غذا نمیخورند، پولشان را جمع میکنند و چنین کتابهایی را کپی میکنند. من بعضی کتابها را میشناسم که چند نفر با هم شریک میشوند، میخرند و دست به دست میکنند.
اگر دانشجوی خوب و نمازخوان، در حوزهی علمی خودش هم از همه برتر باشد، الگو میشود. یکی از اساتید در یکی از درسها به شهید چمران 22 داده بود. گفته بود 2 نمرهی اضافی برای خطش به او دادم. چنین کسانی الگو میشوند و باید پیشرو باشند.
فضای دانشگاهها یکی از عوامل دیگر اثرگذار بر دانشگاه است. ما باید به جای این که فضا را یک دست کنیم، باید کاری کنیم که مذهبیها صادق باشند. در زمان شاه، مذهبیها آزاد نبودند و الان غیرمذهبیها آزاد نیستند. هر دوی اینها خطرناک است، چون نفاق ایجاد میکند. در این فضا معلوم نمیشود چه کسی صادق است و چه کسی باورش ساختگی است. یک گلستان یک دست هم به درد نمیخورد، ولی یک کوهستان طبیعی که در آن خار و گل زرد و گل قرمز و... هم هست، بهتر است، این جا خوبها قابل شناخت هستند. اصلا اگر یک جوان نتواند خود را در فضای متفاوت حفظ کند، به چه دردی میخورد؟ چرا مذهبیها در زمان قبل از انقلاب گل کردند؟ چون مارکسیستها بودند و اگر مذهبیها به آنها جواب نمیدادند، محو میشدند. برای همین شب و روز کار کردند. الان اگر جلسهای داشته باشند، دنبال حق جلسهاند، ولی آن زمان چندین جلسه وجود داشت بدون این که کسی توقع پول داشته باشد، چون رقیب وجود داشت.
الان کدام استاد است که از روی سر فصلها تدریس میکند؟ استادی که در حوزهای که تدریس میکند، متخصص است، نیازی ندارد که به سر فصلها نگاه کند. امروز بعضی اساتید مجبورند در هر ترمی سر فصلهای خودشان را عوض کنند، چون مسائل عوض میشود. من دو سال پیش از اخوان المسلمین صحبت میکردم، چون مسألهی آن زمان بود، امروز از داعش صحبت میکنم چون مسألهی امروز است. چقدر هستند کتابهایی که به زور دولتهای نوشته شده ولی با اقبال مواجه نشده است. در مقابل چقدر هستند کتابهایی که به رغم دولتها نوشته شده و باقی مانده است.
به نظر من رویکرد ما برای اصلاح، به جای تضاد با غرب یا با شرق، باید این باشد که ببینیم اصلا چه چیزی علم است. ابن رشد کتابی در مورد «جمهور» افلاطون مینوشت. بخشی از کتاب را که به سنت یونانی مربوط میشد کنار گذاشت. ولی بخشی از کتاب را که «علم» بود و ربطی به یونانی و عرب و ایرانی بودن نداشت، نگه داشت. محقق مثل طلافروش است، میبیند چه قسمتهایی به دردش میخورد، جدا میکند و نگه میدارد. بنابراین از قبل جبهه گرفتن اشتباه است. مگر نمیگویند خداوند زبانهای مختلفی ایجاد کرده، در هر زبان هم حرف حقی قرار داده است. دانش از جمع کردن این حروف حق شروع میشود. من نه باید این کتاب را کنار بگذارم و نه آن کتاب را. نه این کتاب غلط است، نه آن کتاب. همان طور که نه این یکی درست است و نه آن یکی.
دوست معممی نقل میکرد فردی نزد یکی از اساتید در نجف رفت. به ایشان گفت شما کتابی نوشته اید به نام «هیئت و اسلام». اما هیئت علمی است که دائما در حال تغییر است ولی اسلام ثابتات دارد. چون شما اسلام را با هیئت ثابت کردهاید، ممکن است عدهای بگویند اسلام هم متغیر است. او جواب داده بود که به اسلام اعتماد کنید چون خدا آن را حفظ میکند. آن روزی که هیئت عوض شود، یک نفر دیگر پیدا خواهد شد که خط قرمزی روی کتاب من بکشد و یک چیز نو بنویسد. ما باور داریم که دین ما حافظ دارد.
ما تلاش خودمان را میکنیم، توکل هم میکنیم. نباید در مقابل هر کس که حرفی میزند موضع بگیریم. خود امیرالمومنین در مقابل کسانی که دیگران را متهم میکردند واکنش نشان میدادند. برخی به خوارج لقب کافر میدادند. حضرت فرمود اینها کافر نیستند. چون هر کس شهادتین را بگوید مسلمان است. گفتند پس منافقند. حضرت گفتند اینها منافق هم نیستند. چون منافق در نماز سهلانگاری میکند، ولی پیشانی آنها از اثر سجود پینه بسته است. پرسیدند پس خوارجی که ما با آنها میجنگیم، کی هستند؟ گفت: «إخوانُنا علینا»؛ برادران ما هستند که شبههای برایشان ایجاد شده است و علیه ما میجنگند. ما وظیفه داریم بینظمی را سرکوب کنیم و آرامش را به جامعه برگردانیم. وقتی چنین حرفی وجود دارد، غربی خواندن علمی که جوانان ما در آن تحصیل میکنند و جمعا چند واحد بیشتر دروس غربی در آن نیست، بی احترامی به کسانی است که در این زمینه کار میکنند. به نظرم کسانی که چنین دیدگاههایی دارند، دچار مشکل در تعریف هستند.
انتهای پیام/