از ماجرای کوچ اجباری طلایی در دولت اصلاحات تا مدیریت ۱۳ساله اصفهانیها در تهران
خبرگزاری تسنیم: مدیریت ۱۳ساله اصفهانیها در تهران، کوچ اجباری طلایی از اصفهان بهدلیل فشار دولت اصلاحات؛ مقاومت نمایندگان «چپی» مازندران و تحریم معارفه طلایی در این استان بهواسطه «راستی» بودن وی از جمله موارد بخش نخست گفتوگوی طلایی با تسنیم است.
به گزارش خبرنگار انتظامی خبرگزاری تسنیم، ورق زدن خاطرات گذشته شیرین است، هرچند که یادآور روزهای تلخ و سخت باشد؛ گذشتهای که مرور حوادث تلخ و شیرینش در نگاهِ دُورِ تُندِ یادها و خاطرات، ابهت پوشالی و ابدی کابوس تلخیها و فنا ناپذیر بودن قصر شیرینیهای زندگی را به سخره میگیرد و در گرداب این اختلاط خاطرات تلخ و شیرین، گوهر ناب «تحلیل و تجربه» را تهنشین میکند؛ گوهری ناب و شفاف که از گذار شفافیت آن میتوان آینده پیش رو را واضحتر ترسیم کرد.
یک ماهی تا فرارسیدن هفته نیروی انتظامی مانده بود؛ چند باری تلاش کردیم تا برای آن هفته، قرار مصاحبهای با «سردار طلایی»، رئیس پلیس پایتخت دیروز و «آقای طلایی» عضو کتوشلوارپوش شورای شهر پایتخت امروز، تنظیم کنیم و تورقی بر خاطرات گفته و ناگفتهاش داشته باشیم؛ حتی دو سه باری هم وقت و بیوقت و در خلال جلسات، بهصورت حضوری موضوع را یادآورش شدم و هربار با سرتکان دادن و لبخند، وعده «سر فرصت مناسب» را حوالهمان کرد؛ وعدهای که تا چند روز مانده به هفته نیروی انتظامی نیز فرصت مناسبش دست نداد؛ کار به عصر روز عرفه کشید و به جایی رسید که شور جوانی غالب شد و پیامکی با مضمون گلایه از فرصت از دست رفته، برای «مرد مو جوگندمی شورای شهر» ارسال شد؛ تیری که شاید ناخواسته در چله کمان نشسته بود و صدای اصابتش صبح فردای آن روز با تماس «حاج آقا» با تلفن همراهم بلند شد.
قرار ملاقات ساعت 9:30 دفتر شورایاریهای پایتخت؛ هرچه زنگ زدم جوابی از آیفون نیامد؛ درگیر «دو دو تا چارتای» موضوع بودم که «سردار» سررسید؛ زنگ زدن سردار میان حال و احوال و دیده بوسی روز عید هم به جایی نرسید و ما ماندیم و وسط خیابان؛ بهشوخی پیشنهاد نشستن در کافی شاپ را پراندم و او هم در عین ناباوری پذیرفت و پیش افتاد و ما هم از پس او؛ گرچه ساعت 10 صبح شده بود و کمکم جمعیت تک و توک مردانی که با چشم پُفکرده و شلوار ورزشی در پی نان داغ از خانه بیرون زده بودند، بیشتر میشد ولی هنوز برای باز بودن کافی شاپها زود بود و دریغ از یک کافیشاپِ باز؛ خلاصه نه کافیشاپِ ما شد و نه صندلیِ پارکی که مرد اصفهانی شورای شهر تهران پیشنهادش را داده بود؛ قسمت این گپ و گفت در یکی از طبقات ساختمان خبرگزاری رقم خورده بود... گپ و گفتی که در آن از هر دری سخن به میان آمد؛ از چرایی و حکمت 13 سال مدیریت متوالی اصفهانیها بر پلیس تهران تا هجرت اجباری از وطن در زمان اصلاحات؛ پشت پردههایی از غائله یکماهه کوی دانشگاه سال 82 تا بازخوانی ماجرای دستگیری آیتاللهی که در دام سرویسهای اطلاعاتی دشمن افتاد... اما شاید جالبترین نکته این گفتوگو، فارغ از ماجرای مخالفت همسر مرد مو جوگندمی شورای شهر با قالیباف، نگاه سردار بازنشسته ناجا به پلیس است که بهشدت معتقد است پلیس و نیروی انتظامی نباید تضعیف شود... .
این گفتوگو بهدلیل حجم بالای آن در دو نوبت منتشر میشود و در بخش نخست آن، مدیریت 13ساله اصفهانیها در تهران، فعالیت وی در سپاه پاسداران، مأمور شدن طلایی از سپاه به نیروی انتظامی، کوچ اجباری طلایی از اصفهان بهدلیل فشار مدیران اصلاحطلب نصفجهان پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات؛ مقاومت مدیران مازنی دولت «چپیها» در برابر انتقال طلایی «راستی» به این استان در فضای دوقطبی آن روزها و تحریم تودیع و معارفه وی در مازندران مطرح شده است و در بخش دوم به ماجرای شنیدنی آمدن طلایی به تهران، مخالفت همسر وی با پیشنهاد انتقال طلایی به مشهد از سوی قالیباف، غائله براندازی یکماهه کوی دانشگاه در سال 82، کارتنخوابی طلایی، مجوز وزارت کشور و علوم وقت برای هجوم نیروی انتظامی به کوی دانشگاه، تدابیر پلیس در برابر معضلات فرهنگی و موضوع مد شدن شلوارهای پاچهکوتاه، درگیر شدن وی با نیروهای تندرو و غائله بزرگ کاظمینی بروجردی پرداخته شده است.
پیش از هر موضوعی باید موکداً و مکرراً این نکته را یادآور شد که این گفتوگو پیش از فرارسیدن هفته نیروی انتظامی و برای بازخوانی خاطرات سردارِ طلایی تهران انجام شده بود و بهدلیل برخی از موضوعاتی که در هفته نیروی انتظامی پیش آمد و مشغله خبرنگاران و فضای خبری خاصی که در زمان نمایشگاه مطبوعات وجود داشت، انتشارش به تعویق افتاد.
تسنیم: سردار، هفته نیروی انتظامی را پیش رو داریم و شما بهعنوان یک پیشکسوت در این عرصه سالها تلاش کردهاید و امروز نیز حداقل از دور، دستی بر آن دارید؛ هفتهای که برای تجلیل از تلاش سربازان و فرماندهان از دورترین نقاط مرزی شرقی تا دورترین نقطه مرزی در غرب کشور است...
طلایی: درست است، در ابتدا فرارسیدن این هفته را به تمام فرزندان نیروی انتظامی از فرماندهان، درجهداران، افسران تا سربازان و پیشکسوتان در سراسر کشور، از دورترین نقاط مرزی تا مرکز کشور تبریک میگویم. به یادمان باشد چهرههایی همچون امیر بهرامپور، امیر نجفدری، امیر ریسمانچیان، امیر لطفیان، امیر سیفاللهی، امیر سهرابی و سایر پیشکسوتان کسانی بودند که عمر خودشان را تقدیم استقرار امنیت مردم این آب و خاک کردهاند و نام و یاد آنها همواره باید در ویترین تاریخ انقلاب اسلامی و پلیس بدرخشد.
چرا برای تجلیل از آنهایی که هنر و زورشان نه در چهره و بازویشان، که در عقل و خردشان است، هیچ تندیس زرین و بلورینی نداریم؟ً
تسنیم: البته کمتر دیده شده که نامی از این تلاشگران پیشکسوت به میان بیاید و این افراد برای مردم بسیار ناشناختهاند.
طلایی: متأسفانه من غصه میخورم از این که نام بسیاری از تلاشگران کشور که عمرشان را برای آبادانی، عمران، ارتقای فرهنگ و اعتلای نام و آوازه این کشور صرف کردهاند، جایی برده نمیشود و به مردم شناسانده نمیشوند و در هیچ برنامه تلویزیونی و در هیچیک از رسانهها به افتخارات و تلاش آنها پرداخته نمیشود و در هیچ برنامه نود و در هیچ جشنوارهای از آنها تجلیل نمیشود؛ البته من به هیچ وجه مخالف تجلیل از بازیگران و ورزشکاران نیستم ولی دردآور است که یک معلم، یک سرباز، یک پلیس و بسیاری از اقشار زحمتکش دیگر در اوج مظلومیت زندگی میکنند و نام آنها در لیست اهدای هیچ تندیس بلورین و زرینی، هیچ هدیه و تقدیری، هیچ مجوز واردات خودرو و اهدای زمینی قرار ندارد؛ آنهایی که هنر و زورشان نه در چهره و بازویشان، که در عقل و خردشان است و هیچ کمیته، فستیوال، جشنواره و المپیکی برای آنها برگزار نمیشود؛ البته از نظام استکباری چنین انتظاری نیست که بخواهد صاحبان فکر و اندیشه و تلاشگران را بهعنوان الگوی یک جامعه معرفی کند ولی این انتظار از نظام اسلامی ما و مسئولان کشور بوده و هست که به علوم انسانی و معرفتی بهعنوان اصل حافظ این نظام نگاه کند؛ در این نگاه است که مقام معلم پاس داشته میشود.
رمز و راز 13 سال فرماندهی اصفهانیها بر تهران
تسنیم: بگذریم. شما بهعنوان یک اصفهانی، 6 سال توانستید فرماندهی شهر تهران و پایتخت کشور را عهدهدار شوید و پس از شما نیز سردار رادان و سردار ساجدینیا، که همگی اصفهانی بودند در این جایگاه قرار گرفتند و بهنوعی شما آغاز کننده مدیریت اصفهانیها بر پلیس پایتخت بودید که تا امروز نزدیک به 13 سال به طول انجامیده؛ پایتختی که مدیریت بر آن بهواسطه شرایط سیاسی، فرهنگی و با توجه به وسعت و جمعیت قابل توجه آن، کار سختی است؛ چه اتفاقی افتاد که پای فرماندهان اصفهانی به تهران باز شد و دلایل موفقیت آنها چه بود؟
طلایی: البته شاید تصادفی بوده که در مقطعی سه تن از رؤسای پلیس تهران، اصفهانی بودهاند ولی فارغ از این موضوع نمیتوان ویژگیهای مردان اصفهان در عرصههای گوناگون صنعت، دفاع مقدس، اقتصاد و امنیت را نادیده گرفت؛ تلاشی که بهواسطه پشتکار، انگیزه و تدبیر و محاسبه این افراد به ثمر نشسته و تا اندازه زیادی در موفقیت آنها تأثیرگذار بوده است. البته این موضوع به فرهنگ کار بین اهالی اصفهان، مثل مقتصد بودنشان، نیز برمیگردد. این درحالی است که موفقیت در تأمین امنیت تهران بهواسطه شرایط سیاسی، جمعیتی و گستردگی فرهنگ آن، نیازمند داشتن یک رویکرد اجتماعی محور قوی و همدلی نیز هست؛ روحیهای که باعث شده مردم شهر اصفهان در خونگرمی و ارتباطات جمعی زبانزد باشند و این همبستگی اجتماعی تا جایی پیش برود که بهعنوان مثال در شهر اصفهان چیزی بهعنوان تکدیگری وجود نداشته باشد؛ البته عدم وجود تکدیگری در این شهر بهمعنای آن نیست که قشر نیازمند در اصفهان وجود ندارد، بلکه شبکههای اجتماعی فعال در این شهر با کمک و همدلی، برنامه قوی و مستحکمی در دستگیری از نیازمندان داشتهاند؛ لذا من تصور میکنم موفقیت اصفهانیها در بسیاری از عرصهها محصول تجمیع این فرهنگها است و نمونه بارز آن را در دوران دفاع مقدس و خطشکنی نیروهای اصفهانی در جنگ نیز میبینیم و نام شهدایی همچون خرازی، همت، کاظمی، میثمی، ردانیپور در سطح ملی میدرخشد. البته این فرهنگ چیزی نیست که بخواهم بگویم مختص مردم اصفهان است و در دیگر نقاط این کشور وجود ندارد، ولی شاید این ویژگیها در اصفهان بیش از دیگر شهرها ملموستر باشد، بهعنوان مثال لشگر 25 کربلای مازندران نیز یک لشگر خطشکن بود که آوازه آن جهانی شد و اسمش لرزه بر اندام عراق میانداخت و این شرایط برای دیگر استانها نیز وجود داشت و این ویژگیهای منحصر به فرد هر خطه و استانی است که یکپارچگی کشور و انسجام ملیمان را به وجود آورده است.
همچنین نباید این موضوع را هم فراموش کرد که ورود من به نیروی انتظامی تقریباً با ورود فرماندهان موفق سپاه به نیروی انتظامی همچون برادر آقاخانی، رادان و ساجدینیا نیز مصادف و همزمان بود.
بهدستور تیمسار سیفاللهی به فرماندهی سپاه خوانسار، میمه و شاهینشهر منصوب شدم/ سال 67 توانستیم رتبه نخست بیشترین اعزام نیرو به جبهه را کسب کنیم
تسنیم: تا جایی که من اطلاع دارم شما پس از انقلاب در سپاه پاسداران کار خودتان را آغاز کردید و سالها در این مجموعه فعالیت داشتید، چه اتفاقی افتاد که وارد نیروی انتظامی شدید؟
طلایی: برای پاسخ به این سوال مجبورم کمی به عقب برگردم؛ من تا پیش از سال 64، به عنوان یکی از مدیران بسیج اصفهان در این مجموعه فعالیت میکردم و به یاری خدا و با کمک دوستان توانستیم اقدامات خوبی را در این مجموعه انجام دهیم؛ لذا در سال 64 و پس از عملیات کربلای 4 و 5، که 25 نفر از فرماندهان سپاه خوانسار یکجا به شهادت رسیدند، به دستور تیمسار سیف اللهی که آن زمان فرمانده سپاه اصفهان بود، به شهرستان خوانسار رفتم و یکسال فرمانده سپاه این شهرستان بودم؛ البته در آن دوران اتفاق ناگوار دیگری رخ داد و در یک سیلی که در این شهرستان جاری شد، 25 نفر از شهروندان این شهر نیز جان باختند و شهر یکپارچه ویران شد، از طرفی مسائل داخلی شهر هم بسیار پیچیده بود ولی به لطف خداوند متعال در 6 ماهه نخست فرماندهی من در آنجا توانستیم حوزههای علمیه این شهر همچون حوزه آیتالله ابنالرضا، علوی و غضنفری را به صورت یکپارچه و همسو با سپاه این شهرستان قرار دهیم و با احداث یک کارخانه صنعتی در سالن هنرستان این شهر، جوانان خوانسار را به زندگی در این شهر امیدوار کنیم، لذا این اقدامات باعث شد که از سوی فرمانده سپاه استان، به فرماندهی شهرستان برخوار، میمه و شاهین شهر در نظر گرفته شوم؛ شهرستانی که با داشتن 6 امام جمعه، از شرایط خاصی برخوردار بود و تا سال 67 در این شهرستان حضور داشتم و همدلی ایجاد شده در این شهرستان به اندازهای بود که این شهرستان در سال 67 بالاترین رتبه در اعزام نیرو به جبهههای جنگ را به دست آورد و همه این موفقیتها در حالی رخ داد که به نظر من تمامی آنها از برکات روضه سیدالشهدا و توجه ویژه به خانواده کارکنان بود که در تمامی مسئولیتهای خود، اهتمام و حساسیت خاصی به این دو موضوع داشتم.
پس از آن در همان سال 67 و پس از پایان جنگ به شهرستان کاشان رفتم که به واسطه برخی سوءمدیریتها، شهر کاشان علیرغم پتانسیل بالایی که داشت، دو دستگی خاصی و اختلافاتی میان بچههای سپاه ایجاد شده بود، که به حمدالله با احداث یک کارخانه فرش صنعتی و واگذاری 75 درصد از سهام آن به خانواده پرسنل و 25 درصد به فعالیت فرهنگی بسیج و اقدامات دیگر، توانستیم شرایط قبل را تغییر دهیم و سپاه کاشان را به رتبه نخست کشوری برسانیم؛ این درحالی بود که در سال 70 زمان پایان خدمتم در کاشان و در جلسه تودیع، مردم این شهر یک کامیون پر از هدایا برای من آورده بودند.
جزئیات مامور شدن 15 ساله طلایی از سپاه در نیروی انتظامی
در سال 70 فرماندهان سپاه در تلاش بودند که من به عنوان رئیس ستاد سپاه استان اصفهان منصوب کنند و این درحالی بود که همزمان با این ماجرا، تیمسار سیف اللهی از سوی مقام معظم رهبری به عنوان فرمانده نیروی انتظامی منصوب شدند؛ لذا تیمسار سیف اللهی نیز مایل به مامور شدن من از سپاه به نیروی انتظامی و فرماندهی اصفهان را داشتند. از سوی دیگر نیز آقای سلامیان هم که از سپاه به عنوان استاندار چهارمحال بختیاری در وزارت کشور مامور شده بودند، اقداماتی برای مامور شدن من در وزارت کشور و فرمانداری شهرستان بروجن انجام داده بودند. از این رو بین این سه گزینهای که به صورت همزمان در آن دوران برای من مطرح شده بود، تیمسار سیفاللهی حکم ماموریت من در نیروی انتظامی را گرفت و من به عنوان مامور به خدمت از سپاه به ناجا رفتم و 15 سال به عنوان مامور به خدمت از سوی سپاه در نیروی انتظامی ماندگار شدم.
در اصفهان درب کلانتریها را بر روی بسیج باز کردم/ اولویتم در اصفهان برخورد با اراذل و اوباش بود
پس از این اتفاق با توجه به شناخت من از اصفهان و آشنایی با شرایطی که باعث شده بود در آن زمان امنیت اجتماعی شهر اصفهان مخدوش شود، سیاستگزاری وسیعی را در این شهر پیریزی کردیم؛ این درحالی بود که نزاع بین دستهها و گروههای خلاف کار این شهر و فعالیت اراذل و اوباش، امنیت این شهر را خدشهدار کرده بود که خوشبختانه با تعامل و شناختی که با بچههای بسیج و سپاه داشتم، توانستیم تا سال 76 شرایط این شهر و استان را تغییر دهیم و طرحهای اجتماعی را در نیروی انتظامی و پلیس به اجرا درآوریم و من در این ایام برای نخستین بار درب کلانتریها را به روی بسیج باز کردم و از ظرفیت اجتماعی بسیج برای تامین امنیت شهر و استان بهره گرفتم و موفق شدیم طرحهای مشترک بسیاری را با بسیج به اجرا درآوریم. لذا این اقدامات و دستاوردهای مطلوب آن در تامین امنیت شهر اصفهان و استان، باعث شد که چهره من به عنوان یک فرمانده شاخص، مورد توجه قرار گیرد.
دومین نفری بودم که از سپاه در ناجا مامور شدم/ انتقال از سپاه به نیروی انتظامی یک ریسک بود
تسنیم: همانطور که خودتان گفتید، شما علاوه بر نیروی انتظامی، دو انتخاب خوب دیگر نیز داشتید؛ باید قبول کرد که آمدن از سپاه به نیروی انتظامی با شرایطی که نیروی انتظامی در آن زمان داشت و چشم پوشی از دو گزینه دیگر، ریسک بزرگی بود، چراکه در آن دوران هیچ چشم انداز روشنی برای ناجا متصور نبود، درسته؟
طلایی: این موضوع صحت دارد و در آن زمان حضور در نیروی انتظامی که به تازگی شکل گرفته بود و به هم ریختگیهای بسیاری که به دلیل ادغام کمیته، شهربانی و شهربانی در آن وجود داشت، مامور شدن در این سازمان، یک ریسک بود ولی من به واسطه اعتمادی که به تیمسار سیفاللهی داشتم این موضوع را پذیرفتم و پس از حضور تیمسار سیفاللهی در نیروی انتظامی من دومین نفری بودم که از سپاه و پس از سردار مهاجری، به نیروی انتظامی مامور شدم؛ لذاپس از آمدن و موفقیتهایی که به لطف خدای متعال به دست آمد، راه برای بسیاری دیگر نیز باز شد و بسیاری از فرماندهان از سپاه به نیروی انتظامی ملحق شدند.
البته دوران ادغام و گذار از این مرحله درسهای بسیاری را برای من و سایر فرماندهان این نیرو داشت و به قول معروف ما را آب دیده کرد، چراکه کنارهم درآمدن یک نیرو با سه فرهنگ متفاوت ژاندارمری، شهربانی و کمیته انقلاب اسلامی در کنار پلیس قضایی، موضوع پیچیدهای بود که اداره ردههای پلیس را بسیار سخت کرده بود.
طلایی، رادان، ساجدینیا و تمامی فرماندهان ناجا در دوره امیرلطفیان و سردار قالیباف محصول دوره 6 ماهه «کوثر» بودند
تسنیم: البته من در جریانم که شما با امیر لطفیان نیز ارتباط بسیار خوبی داشتهاید و درجایی از شما شنیدم که مدیریت شما محصول تجربه در دوران امیر لطفیان است.
طلایی: پس از سال 76 و مصادف با تغییر فرماندهی نیروی انتظامی، امیر لطفیان به فرماندهی ناجا منصوب شد؛ فردی که تفکر تشکیلاتی استراتژیک خاصی داشت و از جمله فرماندهانی بود که شاید بتوان گفت همتایی در آن زمان و در حال حاضر نیز ندارد. از جمله کارهای بسیار عمیق وی، شناسایی قابلیتهای پلیس و فرماندهان موجود در آن زمان بود؛ امیر لطفیان در بدو ورودشان به نیروی انتظامی مکانیزمی را طراحی کرد که طبق آن تمامی ظرفیتهای موجود را بدون آنکه کسی از آینده آن و هدفش مطلع باشد شناسایی کرد؛ ایشان پس از شناسایی این ظرفیتها، تمامی این ظرفیتها را در تهران گردهم آورد و یک دوره 6 ماهه به عنوان «دوره کوثر» برای این ظرفیتهای بالقوه برگزار کرد.
تسنیم: این دوره فقط برای فرماندهان برگزار شد؟
طلایی: خیر. در این دوره هم من که در آن زمان جانشین فرماندهی استان اصفهان بودم حضور داشتم و هم یک رئیس کلانتری ساده که از نظر امیر لطفیان توانایی بالقوهای داشت، حضور داشت. من به خاطر دارم که در آن دوره افرادی همچون سردار ساجدینیا، سردار رادان، سردار بیگی، سردار جاپلقی و بسیاری دیگر حضور داشتند و در مجموع میتوان گفت تمامی فرماندهان نیروی انتظامی در دوران امیر لطفیان و سردار قالیباف محصول آن دوره بودند.
احکام فقهی پلیس در دوره «کوثر» شناسایی و تبین شد/ جزو ممتازین دوره کوثر ارزیابی شدم
تسنیم: پس در این دوره یک کادرسازی کامل انجام شد. درسته؟
طلایی: در این دوره، 6 ماه تمامی این افراد مستعد، گرد هم جمع شدند و از سراسر کشور به تهران آمدند و امیرلطفیان با برگزاری این دوره تمامی این افراد مستعد که هرکدام قابلیتهای بسیاری داشتند را خمیر کرد و از نو به شکلی هماهنگ و پویا شکل داد؛ در این دوره فرماندهانی شکل گرفتند که علیرغم تمامی سلیقهها و قابلیتها، یک تفکر سیستماتیک در آنها شکل گرفت و توانایی انجام عملیات تشکیلاتی با درنظر گرفتن عمق راهبردی و اهداف استراتژیک خاص برای آنها ترسیم شد. در این دوره 6 ماهه شبانه روزی، فرماندهانی تربیت شدند که بتوانند در سختترین شرایط بهترین عملکرد را داشته باشند و با پرهیز از نگاههای سطحی، داشتن نگاهی عمیق به موضوعات را فراگیرند و زیرساختهای لازم برای بهرهگیری در آینده را طراحی کنند.
امیرلطفیان برای نخستین بار احکام فقهی پلیس را استخراج و برای افراد مستعد در این دوره تشریح کردند؛ این درحالی بود که پیش از آن زمان، بسیاری از احکام فقهی پلیس همچون موضوع فقهی چگونگی برخورد پلیس با زنان و رفتار پلیس با مردم در مواجهه با ماموریتهای خاص آن ناشناخته مانده بود؛ حتی در حوزههای اخلاقی و برگزاری دوره در محضر اساتید حوزههای علمیه نیز ایشان اقدامات بسیاری را انجام داد و توانست مختصات پلیس اسلامی را در ذهن بچهها ترسیم کند.
البته پس از برگزاری این دوره، ارزیابی دقیقی نیز از عملکرد شرکت کنندگان در این دوره انجام شد و با تناسب به این ارزیابی و قابلیتشان، پستهای این افراد تعیین شد که خوشبختانه من در آن دوره توانستم جزو ممتازین شرکت کنندگان آن دوره شوم؛ لذا پس از مشخص شدن نتایج، آقای لطفیان من را خواستند و وقتی من به خدمتشان رسیدم، ایشان من را به مدت یک ماه مامور کردند که به مازندران بروم و گزارشی از وضعیت این استان تهیه کنم. این در حالی بود که خود امیرلطفیان اهل مازندران بود و شناخت عمیقی از شرایط این استان داشت و برای من این ماموریت، یک نشانهای از عمق دقت ایشان و اهمیت تصمیم گیری صحیح او داشت. لذا من یک ماه به مازندران رفتم و گزارشی از وضعیت پلیس در تمامی شهرها و روستاهای این استان تهیه کردم و در اختیار ایشان گذاشتم و پس از این گزارش ایشان من را مخیر به انتخاب فرماندهی قم یا مازندران کردند که من عازم مازندران شدم.
هجرت ناخواسته و اجباری از اصفهان/ دولت اصلاحات فشار زیادی به رفتن من از اصفهان داشت/مدیر ارشد وقت استان بر رفتن من مصر بود
تسنیم: چرا شما به عنوان فرماندهی استان اصفهان منصوب نشدید؟ به نظر فرماندهی استان اصفهان به مراتب پست حساستری از استان مازندران است.
طلایی: درست است و من بایستی به طور طبیعی و در شرایط معمول، فرمانده استان اصفهان میشدم ولی شرایط آن زمان به گونهای پیش رفت که ماندن من در استان اصفهان امکانپذیر نبود و من به طور ناخواسته مجبور به هجرت از این استان شدم.
تسنیم: منظورتان شرایط سیاسی دوران اصلاحات است؟
طلایی: در سال 76 و مصادف با انتخابات ریاست جمهوری در این استان، شرایط سیاسی استان اصفهان به نحوی تغییر کرد که باعث شد جریانات انتخاباتی و پیروزی جریان دوم خرداد، ماندن من در این استان را غیر ممکن کند. به هر حال پس از برگزاری انتخابات و پیروزی جریان دو خرداد، یکی از خواستههای ناگفته و نانوشتهای که این جریان داشت و به شدت آن را پیگیری میکرد، عدم ماندن من به عنوان طلایی شناخته شده در اصفهان بود که این افراد معتقد بودند به دلیل عدم هماهنگی تفکراتی بین من و این جریان، من نباید در مدیریت انتظامی این استان باقی بمانم و معتقد بودند که چون آقای طلایی در جریان پیش از انتخابات از طیف دوم خرداد طرفداری نکرده نمیتواند در استان ادامه فعالیت بدهد.لذا بخشی از فشارهای دولت تازه روی کار آمده اصلاحات باعث شد که من از استان اصفهان کوچ کنم و این اولین ضربهای بود که من از جریان موسوم به اصلاحات خوردم. لذا امیر لطفیان به سرعت تدبیر کردند و من را از اصفهان خارج کردند.
تسنیم: بیشتر چه کسی روی نماندن شما در اصفهان پافشاری داشت؟
طلایی: آن زمان مدیر ارشد وقت استان آقای ... خیلی روی این موضوع اصرار داشت؛ البته من خیلی مایل نیستم با گذشت سالها از آن دوران، خاطرات آن را تداعی کنم. بگذریم...
در آن شرایط امیرلطفیان تدبیر کرد و من را به مازندران فرستاد/نمایندگان مازندران میگفتند طلایی «راستی» است و نباید به این استان بیاید
تسنیم: البته شاید این هجرت را بتوان یک دوره عطف در دوره فعالیت کاری و سیاسی شما عنوان کرد؛ دورهای که با فرماندهی در مازندران شروع شد و به فرماندهی پایتخت و پس از آن شورای شهر تهران ختم شد.
طلایی: علاوه بر این شرایط سیاسی خاص کشور نیز باعث شده بود تا رفتن من به این استان نیز با مشکلاتی روبرو باشد. حتی نمایندگان مجلس، استاندار وقت و حتی در درون سازمان نیز در برابر رفتن من به مازندران، مقاومت خاصی میکردند و عنوان میکردند طلایی، «راستی» است و آمدنش به مازندران باعث فلان و بهمان میشود ولی آقای امیرلطفیان بر تصمیمشان ایستادگی کرد و من عازم مازندران شدم. این درحالی بود که در مراسم معارفه من در این استان نیز، هیچ کس از مسئولان وقت حضور نداشتند و با تحریم این مراسم در مراسم معارفه من حاضر نشدند و اینها ناگفتههایی است که امروز بخشی از آن را گفتم. (باخنده...)
البته کار در مازندران به واسطه وسعت آن زمان این استان که تلفیقی از استانهای مازندران و گلستان فعلی بود و همچنین تسلط خاصی که امیرلطفیان به واسطه اهلیتش بر آن استان داشت، کار در مازندران را سخت میکرد؛ از سوی دیگر در ابتدای مسئولیت من در مازندران رضایت شغلی ماموران پلیس در پایینترین سطح خود قرار داشت و در تحقیقی که من از دانشگاه مازندران برای تعیین رضایت شغلی و انگیزش خدمتی ماموران پلیس درخواست انجام آن را دادم، مشخص شد رضایتمندی ماموران پلیس در سطحی معادل 25 درصد قرار داشت.
رضایتمندی شغلی ماموران پلیس مازندارن 25 درصد بود/ کلانتری عروس مازندران سرویس بهداشتی نداشت
تسنیم: چرا سطح رضایتمندی ماموران پلیس از شغلشان تا این حد پایین بود؟
طلایی: من در گزارشی که به امیرلطفیان داده بودم به برخی از دلایل این موضوع اشاره کرده بودم؛ به عنوان مثال زمانی که من به مازندران رفتم متوجه شدم که یکی از پرسنل درجهدار پلیس، به واسطه انجام ماموریت مجروح شده و مدتی است در بیمارستان بستری است؛ زمانی که به ملاقات او رفتیم با خبر شدیم در طول یک ماهی که از بستری شدن وی میگذشت، هیچیک از فرماندهان این استان به ملاقات وی نرفته بودند؛ حتی مشکلات زیرساختی بسیاری در این استان وجود داشت و برخی از کلانتریهای ما از جمله کلانتری عروس مازنداران (رامسر) از داشتن سرویس بهداشتی محروم بودند ولی با توجه به اقداماتی که در این استان انجام شد، موفق به کسب مقام برتر مدیریت نمونه در این استان شدم. در این استان هم آنچه که بیش از دیگر اقدامات تاثیرگذار بود، توجه ویژه به هیئات و خانواده پرسنل و ساخت زیرساختهای عمرانی لازم بود و کار به جایی رسید که در زمان اتمام ماموریت من در این استان، تحقیقات انجام شده، نشان دهنده رشد 60 درصدی رضایتمندی پرسنل از شغلشان بود و رضایت شغلی در بین ماموران پلیس استان به 85 درصد ارتقا یافت.
به خاطر دارم در 6 ماهه نخست حضورم در آن استان، وضعیت ابنیه نیروی انتظامی به اندازهای نامناسب بود که شخصاً خدمت امیرلطفیان رسیدم و بودجهای از ردیف بودجه غیرشمول از ایشان گرفتم و مستقیم به ذوب آهن اصفهان رفتم و آهن لازم برای ساخت ابنیه مورد نیاز را سفارش دادم؛ البته برخی ها در آن زمان نیز گفتند که طلایی پول مازندران را برده اصفهان ولی من گوش به این حرفها ندادم و به حمدالله موفق شدم بالغ بر 100 هزار متر مربع ابنیه برای سازمان و کلانتریهای استان مازندران بسازم. همچنین من در این استان طرح سرکشی به خانواده پرسنل را آغاز کردم و خودم شخصا با تشریفات کامل به خانه پرسنل، خانواده شهدا، بسیجیان و عموم مردم شهر میرفتم و با آنها دیدار میکردم؛
سرکشی به خانه مردم و خانواده شهدا، گلایه بسیاری از مدیران استان را به همراه داشت
تسنیم: این سرکشیها تشریفاتی و نمایشی بود یا نتیجه عملی هم داشت؟(با خنده)
طلایی: این موضوع به حدی سروصدا کرد که در شورای اداری استان، سایر روسا گلایه مند بودند از این حرکت من؛ حرکتی که باعث شده بود پرسنل دیگر دستگاهها نیز از روسای خود توقع این کار را بکنند. این مساله به یک مطالبه عمومی تمام کارکنان دستگاههای دیگر هم تبدیل شده بود و به هیچ وجه نمایشی نبود. من به یاد دارم در یکی از بازدیدها از منزل یکی از کارکنان، متوجه شدم که این پلیس خدوم، دو فرزندش را به واسطه بیماری خاصی که داشتند، در یک قفس نگهداری میکرد؛ لذا متوجه شدم که باید به حوزه درمان نیز وارد شویم ولی به واسطه مشکلات منابع مالی، جایی برای احداث درمانگاه نداشتیم؛ از این رو منزلی که از سوی نیروی انتظامی برای من درنظر گرفته شده بود و وسعتی در حدود 3000 متر مربع داشت را به درمانگاه تبدیل کردم؛ تلاش آن مجموعه در آن شرایط زمانی و مکانی باعث شد تا به سرعت در مازندران تحول شگرفی ایجاد شود و آثار و تبعات آن به واسطه ملی بودن شرایط این استان و سفرهای فصلی، در سطح ملی دیده شد و آوازه طلایی در بسیاری از نقاط پیچید.
تسنیم: در طول 4 سالی که در مازندران بودید واقعه خاصی در این استان رخ نداد که جنبه ملی پیدا کند؟ چالشها یا شورشها؟
طلایی: یادم میآید در شرایطی که واقعه 18 تیر در کوی دانشگاه تهران در سال 78 رخ داد، حادثه مشابهی در دانشگاه بابلسر نیز به وقوع پیوست. در آن زمان من با آقای ...، معاون سیاسی امنیتی استاندار وقت تماس گرفتم و به او گفتم « شما به عنوان معاون سیاسی امنیتی استاندار مسئولیت دارید و باید به روسای دانشگاه گوشزد کنید که اعتراض صنفی و دانشجویی، تنها در داخل دانشگاه معنا دارد و کشیده شدن این ماجرا به خارج از دانشگاه تبعات بسیار بدی خواهد داشت. لذا خودتان پیش از آنکه موضوع به ورود پلیس بیانجامد، به مساله وارد شوید» از این رو با تدبیر انجام شده و تعامل با سایر مسئولان وزارت کشور و دانشگاه، اجازه داده نشد آنچه که در کوی دانشگاه تهران رخ داد، در دانشگاه بابلسر نیز اتفاق بیافتد.
یکی دیگر از مسائلی که در استان مازندران و در جریان فرماندهی من در این استان رخ داد، واقعهای بود که در یکی از روستای اطراف بابل به دنبال تخلیه زباله شهر بابل رخ داد؛ همچنین بحران دشت ناز ساری که در پی کشت آزمایشی در یک قطعه زمینی که دراختیار بنیاد مستضعفان قرار داشت، بدون هیچگونه تلفاتی حل و فصل شد؛ همچنین جداسازی بدون حاشیه استان گلستان از مازندران یکی دیگر از شرایط بحرانی و حادی بود که به حمدالله و با لطف خداوند، بدون کوچکترین مشکلی انجام شد.
ادامه دارد...