"بچه پولداری ملی" و ابعاد پیدا و پنهان آن
خبرگزاری تسنیم: خامفروشی منابع زیرزمینی و به تعبیر رهبر انقلاب اخلاق "بچه پولداری ملی" و اداره کشور به شکل "بچهپولداری" سرنوشت کشور را به دست سیاستمداران کلان دنیای نفت میسپارد.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، چندی پیش بود که رهبر معظم انقلاب سخن از یک ویژگی تأسفبار در زندگی ما ایرانیان به میان آورد و توجه رسانهها به آن جلب شد: بچهپولداری ملی.
همه میدانیم که بچهپولدار به جوانی اطلاق میشود که صبح و شب در حال مصرفکردن سرمایهای است که پدر مهربانش در جیبش میگذارد! بچهپولدار یعنی بچه یک پدر پولدار که با سرمایه پدرش خوش میگذراند! برگردیم به سخنان رهبری. ایشان در دیدار نخبگان جوان دانشگاهها و برگزیدگان المپیادها با تأکید بر اینکه اتکا به درآمدهای نفتی یعنی سپردن سرنوشت اقتصاد کشور بدست سیاستگذاران جهانی، گفتند: باید یک زنجیره کامل و شبکه عظیم تولید علم ایجاد شود. این اولین بار نیست که ایشان و بسیاری دیگر از دلسوزان مملکت بر معایب نظام اقتصادی کشور ما صحه میگذارند و جالبتر اینکه بسیاری از مسئولین نیز که بار اصلی در تحقق واقعی این سیاست، منوط به تلاش آنها است، فقط حرف میزنند. در گزارش حاضر قصد داریم ابعاد این ویژگی را بشکافیم و در مورد راههای خروج از آن با توجه به ظرفیتهای داخلی به بحث بنشینیم تا شاید تلنگری باشد و به سهم خود وارد میدان عمل شویم.
اقتصاد ما به نفت، معتاد است
مگر بچهپولدارها چه اخلاقی دارند؟
ما اصلاً مخالف پولداربودن نیستیم. اصلاً نوش جانشان اگر حلال است ولی پولداربودن با بچهپولداربودن فرق میکند. حتی یک بچهپولدار یعنی جوانی که همه پول تویجیبش را پدرش میدهد نیز ممکن است آدم خوبی باشد و این پول بادآورده را به خوبی بکار گیرد. اما بحث ما در اینجا روی این افراد نیست. ما میخواهیم دقیقاً بر آفات بچهپولداری تمرکز کنیم (گر چه شاید همه این آفات با هم در همه بچهپولدارها جمع نشده باشد) تا در قسمتهای بعد ببینیم آیا این آفات در نظام اقتصادی و ساختار اجتماعی ما رخنه کرده یا نه.
1- اسراف: بچه پولدارها چون برای سرمایهای که دارند زحمت نکشیدهاند، قدر آن را نمیدانند برای همین باکشان نیست که پولشان هدر برود یا بخشی از آن گم بشود.
2- عدم آیندهنگری:بچهپولدارها فقط به فکر پول تو جیبی امروز خود هستند، فردا خدا بزرگ است! اصلاً وقتی پدرش هم بعد از 120 سال فوت کند، خُب خانه پدریاش را میفروشد و میگذارد توی جیبش!
3- وابستگی به دیگران: این افراد بیشتر میخرند تا بسازند. اصلاً بیشتر میخورند تا اینکه نانخور داشته باشند. بچهپولدارها عادت ندارند خیلی به خود زحمت بدهند چون میدانند هر چیزی را به هر قیمتی باشد میتوانند بخرند! برای جاروکردن کف یک اتاق هم که باشد صبر میکنند تا خدمتکارشان سر ساعت همیشگی برسد. اصلاً شاید جای وسایل خود را هم بلد نباشند و از همان خدمتکار بپرسند. این هم خودش لذتی دارد!
4- تنبلی: وقتی همه زندگی یک فرد توسط کس دیگری تأمین شود، دیگر چه احتیاجی به کار و تلاش است؟! وقتی میتوان امروز را با خرجکردن یک میلیون تومان خوش گذراند و فردا هم پدر مهربانش به دادش میرسد، چه انگیزهای دارد برای اینکه از صبح تا شب بدود دنبال یک لقمه نان؟
5- نوسان در زندگی با توجه به میزان متغیر پولتوجیبی: تقصیر خوشان نیست که نمیتوانند برای آینده برنامهریزی کنند، چون مشکل اصلی اینجا است که بچهپولدارها وابسته به پول توجیبی روزانه هستند و این هم ممکن است بنا به نظر پدر بزرگوار یا هر مشکل دیگری که پیش آید، گاهی کم و زیاد شود. برای همین زندگی بچهپولدارها اگر چه خوش میگذرد اما نوسان دارد.
6- بهرهوری پایین و بیدقتی در هزینه: وقتی قرار نیست فردا با سودی که از کار امروز به دست میآید اداره شود، بنابر این «آنچه دلم میخواهد» مهمترین اصل در هزینهکردنِ آن سرمایه زبانبسته میشود. در واقع همه چیز «مصرف» میشود نه «سرمایهگذاری».
7- عدم بکارگیری ابتکار: ابتکار وقتی بروز میکند که یا راههای موجود به بنبست برسد یا اینکه در رقابت با کس دیگری مجبور شوی راه جدیدی را ابداع کنی. الحمدلله هر دو مورد برای بچهپولدارها منتفی است! بنابراین عموم بچهپولدارها تقریباً به یک نوع زندگی میکنند: خانه بزرگ + ماشین آخرین مدل + رستوران بالای شهر + ویلای مجلل + سفر تفریحی به اقصا نقاط دنیا!
8- بیتجربگی و آزمون و خطا: بچهپولدارها همه چیز را تجربه کردهاند اما بیتجربهاند. مثل کسی که به همه جای شهر سر زده باشد اما با آژانس. چنین فردی خودش هیچ راهی را بلد نیست و تنها توانایی بینظیرش نشاندادن برج میلاد با انگشت است! بچهپولدارها چون هیچکاری را بلد نیستند و برای ساختن هیچ چیزی تلاش نکردهاند، دائماً آزمون و خطا میکنند. جالب این است که به این روش خود افتخار هم میکنند: آدم باید همه چیزو تو این دنیا یه دفعه امتحان کنه!
9- پز عالی ولی توخالی: آخرین ویژگی بچهپولدارها، پز عالی ولی توخالی است یعنی زندگی آنها را که نگاه میکنی فکر میکنی به قول معروف، کارشان درست است ولی وقتی از نزدیک با آنها زندگی میکند، میبینی هر چه پوشیدهاند و سوارند و میخورند و ... همه وارداتی است! همه چیز دارند ولی از خودشان هیچ چیز ندارند. خودشان در ساختن این زندگی هیچ نقشی جز استفاده از دستگاه کارتخوان نداشتهاند! یعنی اگر او را برداری و جایش کس دیگری را بنشانی، هیچ اتفاقی نمیافتد.
1- اسراف: بچه پولدارها چون برای سرمایهای که دارند زحمت نکشیدهاند، قدر آن را نمیدانند برای همین باکشان نیست که پولشان هدر برود یا بخشی از آن گم بشود.
2- عدم آیندهنگری:بچهپولدارها فقط به فکر پول تو جیبی امروز خود هستند، فردا خدا بزرگ است! اصلاً وقتی پدرش هم بعد از 120 سال فوت کند، خُب خانه پدریاش را میفروشد و میگذارد توی جیبش!
3- وابستگی به دیگران: این افراد بیشتر میخرند تا بسازند. اصلاً بیشتر میخورند تا اینکه نانخور داشته باشند. بچهپولدارها عادت ندارند خیلی به خود زحمت بدهند چون میدانند هر چیزی را به هر قیمتی باشد میتوانند بخرند! برای جاروکردن کف یک اتاق هم که باشد صبر میکنند تا خدمتکارشان سر ساعت همیشگی برسد. اصلاً شاید جای وسایل خود را هم بلد نباشند و از همان خدمتکار بپرسند. این هم خودش لذتی دارد!
4- تنبلی: وقتی همه زندگی یک فرد توسط کس دیگری تأمین شود، دیگر چه احتیاجی به کار و تلاش است؟! وقتی میتوان امروز را با خرجکردن یک میلیون تومان خوش گذراند و فردا هم پدر مهربانش به دادش میرسد، چه انگیزهای دارد برای اینکه از صبح تا شب بدود دنبال یک لقمه نان؟
6- بهرهوری پایین و بیدقتی در هزینه: وقتی قرار نیست فردا با سودی که از کار امروز به دست میآید اداره شود، بنابر این «آنچه دلم میخواهد» مهمترین اصل در هزینهکردنِ آن سرمایه زبانبسته میشود. در واقع همه چیز «مصرف» میشود نه «سرمایهگذاری».
7- عدم بکارگیری ابتکار: ابتکار وقتی بروز میکند که یا راههای موجود به بنبست برسد یا اینکه در رقابت با کس دیگری مجبور شوی راه جدیدی را ابداع کنی. الحمدلله هر دو مورد برای بچهپولدارها منتفی است! بنابراین عموم بچهپولدارها تقریباً به یک نوع زندگی میکنند: خانه بزرگ + ماشین آخرین مدل + رستوران بالای شهر + ویلای مجلل + سفر تفریحی به اقصا نقاط دنیا!
8- بیتجربگی و آزمون و خطا: بچهپولدارها همه چیز را تجربه کردهاند اما بیتجربهاند. مثل کسی که به همه جای شهر سر زده باشد اما با آژانس. چنین فردی خودش هیچ راهی را بلد نیست و تنها توانایی بینظیرش نشاندادن برج میلاد با انگشت است! بچهپولدارها چون هیچکاری را بلد نیستند و برای ساختن هیچ چیزی تلاش نکردهاند، دائماً آزمون و خطا میکنند. جالب این است که به این روش خود افتخار هم میکنند: آدم باید همه چیزو تو این دنیا یه دفعه امتحان کنه!
9- پز عالی ولی توخالی: آخرین ویژگی بچهپولدارها، پز عالی ولی توخالی است یعنی زندگی آنها را که نگاه میکنی فکر میکنی به قول معروف، کارشان درست است ولی وقتی از نزدیک با آنها زندگی میکند، میبینی هر چه پوشیدهاند و سوارند و میخورند و ... همه وارداتی است! همه چیز دارند ولی از خودشان هیچ چیز ندارند. خودشان در ساختن این زندگی هیچ نقشی جز استفاده از دستگاه کارتخوان نداشتهاند! یعنی اگر او را برداری و جایش کس دیگری را بنشانی، هیچ اتفاقی نمیافتد.
بچهپولدارها به سبک زندگی خود افتخار میکنند!
البته زندگی بچهپولدارها خوبیهایی هم دارد. اگر واقعاً یک بچهپولدار، قدر مزیت خود نسبت به جوانان دیگر را بداند، از سرمایهای که پدرش در اختیار وی گذاشته حسن استفاده کرده و با سرمایهگذاری مناسب آن در کنار تلاش و ابتکار شخصی، رشد بیشتری نسبت به جوانانی خواهد یافت که تنها بر تلاش شخصی اتکا دارند. این رویکرد، دقیقاً همان چیزی است که کشور ما بدان نیاز دارد و بدان خواهیم پرداخت.
نقش نفت در اقتصاد و سیاست ایران: مثبت یا منفی؟
توجیبی بادآورده بچهپولدارها، در ابعاد ملی میشود همین نفتی که زیر پای ما خوابیده است. از این رو بد نیست به نقش نفت در ایران و تاریخچه مختصر اثرات آن بپردازیم.
اقتصاد ایران پیش از اکتشاف نفت شامل سه بخش اصلی، یک بخش فرعی و یک بخش تازهتأسیس بود. آن سه بخش اصلی عبارت بود از: کشاورزی (عمدتاً توسط روستائیان)، دامداری (عمدتاً توسط عشایر)، صنعتگری (پیشهوران شهری مثل آهنگر و بنا به علاوه کارگاههای ابریشمبافی و قالیبافی و ...) و آن بخش فرعی عبارت بود از گمرک جاده ابریشم و عبور کاروانها از مرزهای ایران. دولت هم از هر چهار بخش مالیات میگرفت و امورات دولتمردان را میگذراند. بخش تازهتأسیس نیز سرمایهگذاری خارجی در برخی صنایع مثل شیلات و نساجی بود یعنی کارگاهها و کارخانههایی که روس و انگلیس در ایران تأسیس کرده بودند و به استخدام کارگران به عنوان یک قشر جدید میپرداخت. تعامل دولت با این بخش بر اساس امتیازنامهها و قراردادهای فیمابین بود.
محصولات کشاورزی که قدیمیترین منبع درآمد کشور است بخشی عمده از صادرات غیرنفتی را تشکیل میدهد
نفت دقیقاً در همین بخش آخر وارد شد یعنی شرکت نفت و پالایشگاههای مرتبط با آن بر مبنای سرمایهگذاری خارجی تأسیس شد و با رؤسا و مهندسان خارجی و کارگران ایرانی به فعالیت میپرداخت. اگر چه ایران به عنوان راه دستیابی روسیه به آبهای گرم و حصار مستحکم هند از نظر انگلیسیها در نظر گرفته میشد، اما اکتشاف نفت، نقش مؤثری در انگیزه انگلیس و روسیه برای چنگاندازیهای بعدیِ بر ایران داشت. به تدریج این بخش تازهتأسیس آنچنان فربه شد که عایداتش از چهاربخش پیشین بیشتر شد و دولت را به شدت به خود وابسته کرد. دولتمردان نیز که گویا از یک گنج بیپایان باخبر شده بودند، قرارادها را یکی پس از دیگری واگذار کردند؛ گر چه بسیاری از آنها به دلیل عدم وجود نفت در مناطقی از ایران، بینتیجه میماند.
البته باید از اثرات مثبت نفت در حفظ کشور از فروپاشی اقتصادی نیز سخن گفت. از اواخر دوره صفویه تا انتهای قاجاریه، سیر ورشکستگی اقتصادی در هر سه بخش اصلی و بخش فرعی گمرک، تقریباً به صورت مستمر تداوم داشته است (که در دورههایی ناشی از ناامنی داخلی و در دورههایی ناشی از ورود کالاها و محصولات ارزان خارجی با سوءاستفاده از امتیازنامهها بود) در حالی که این دوره دقیقاً همزمان با رشد اقتصادی کشورهای اروپایی بود. این وضعیت منجر به گسترش مهاجرت از کشور برای دستیافتن به زندگی بهتر شد. فروش نفت تا حدودی در این شرایط توانست ایران را از فروپاشی اقتصاد نجات دهد گر چه عواید زیادی نیز برای کشورهای اروپایی داشت.
در دوره محمدرضا پهلوی نیز باید از دو نقش مهم نفت سخن بگوییم: اولاً کاهش قیمت نفت در آستانه انقلاب اسلامی منجر به تعطیلی بسیاری از پروژههای ملی و تخلف دولت از وعدههای بسیاری بود که با توجه به افزایش ناگهانی قیمت نفت پس از تشکیل اوپک به مردم داده بود. این مسأله بر نارضایتی مردم از رژیم پهلوی افزود و یکی از پایههای اعتراضها و تظاهرات در سال 56 و 57 شد. ثانیاً اعتصاب شرکت نفت به دستور امام خمینی (ره) شریان حیاتی طاغوت را قطع کرد و در فروپاشی رژیم پهلوی و فرار آنان از کشور مؤثر بود. پس از انقلاب اگر چه فعالیت شرکتهای خارجی در بخش نفت تداوم یافت اما قراردادهای جدیدی بر مبنای ملیکردن صنعت نفت امضا شد.
کاش لولهای که نفت مسجدسلیمان را به پالایشگاه میبُرد، درآمد نفتی را نیز برای سرمایهگذاری به بخشهای تجاری و صنعتی منتقل میکرد
نفت پس از انقلاب نیز دستکم 5 نقش مهم داشته که مانند گذشته، برخی مثبت و برخی منفی بوده است:
- فشار به ایران با کاهش قیمت نفت در دوره جنگ تحمیلی: کشورای خارجی با همکاری عربستان سعودی تلاش کردند قیمت نفت را پایین آورده و از طریق کاهش بوجه کشور در مدیریت اقتصاد داخلی و جنگ با عراق بر ایران فشار بیاورند. اگر چه فداکاری مردم تا حدودی بر این تهدید فائق شد اما نمیتوان از اثرات منفی این اهرم فشار خارجی، چه در تحلیل مسائل دفاع مقدس و چه در برنامهریزی برای آینده کشور غافل بود و آینده را به خدا و جانفشانی مردم برای انقلاب و نظام واگذار کرد.
- توسعه کشور پس از جنگ: دو منبع اصلی سازندگی کشور در دوره پس از جنگ، فروش نفت و جذب سرمایهگذاری خارجی بود.
- گسترش و پیشرفت دانش به عنوان پایه رشد آینده کشور: اگر چه بودجه کشور که بخش مهم آن از طریق فروش نفت تأمین میشد، در همه حوزهها هزینه شد اما به ویژه باید از نقش درآمدهای نفتی در گسترش آموزش عالی از جمله ساخت دانشگاهها و جذب تعداد بیشتری از دانشجویان در رشتههای مختلف سخن گفت. در واقع کشور از این طریق تلاش کرد تا از درآمدهای حاصل از پایه گذشته اقتصاد کشور یعنی نفت، برای ساختن پایه آینده اقتصاد یعنی پیشرفت دانش استفاه کند. البته بخشی از این انتقال به صورت ناخواسته صورت گرفت.
- وابستگی مردم به دولت به جای وابستگی دولت به مالیات مردم: وقتی عمده فعالیتها در کشور به صورت مستقیم یا غیرمستقیم وابسته به بودجه دولتی باشد و چشم همه به میزان فروش نفت و قیمت آن باشد، عملاً زندگی مردم در دست دولت قرار میگیرد. اما اگر فعالیتهای مستقل و خصوصی در اقتصاد داخلی، زمینه را برای مدیریت کشور با استفاده از مالیات مردم فراهم کند، عملاً گذران امور دولت و تحقق وعدههای دولتمردان وابسته به همکاری مردم در خوداظهاری و دادن مالیات می شود. وابستهبودن مردم به دولت اثرات منفی زیادی در مسائل اجتماعی و سیاسی ایفا میکند.
افزایش ناگهانی درآمد نفتی کشور دست شاه را برای آغاز پروژههای مختلف در کشور باز گذاشت اما ناگهان با کاهش قیمت نفت و تعطیلی پروژهها نارضایتی مردم از دولت اوج گرفت
شاید بپرسید ما پیش از اکتشاف نفت در کشور، مثلاً در دوره قاجاریه نیز با احساس عدم نیاز دولت به مردم مواجه هستیم چون هر جا مردم به صورت داوطلبانه با اوامر شاه و سیستم مالیاتی همکاری نمیکردند با دشنه مأموران والی و گاهی هجوم ارتش دولت مرکزی مواجه میشدند. این سخن درست است اما باید توجه داشت در آن دوره آنچه به دولت امکان میداد که با وجود اهمیت مالیات مردم در بودجه دولتی، به مردم احساس نیاز نداشته باشد، از طرفی بیسوادی مردم و خواب سنگین نخبگان بود و از طرف دیگر جدایی اقوام و مذاهب و عدم شکلگیری احساس ملیت که اجازه نمیداد مردم به صورت یکپارچه در برابر دولت، مطالبهگری کنند. هر دو عامل یادشده با توجه به نهضتهایی چون مشروطه و به برکت انقلاب اسلامی برطرف شده است.
- بروز اختلاس و گذشتن از کنار آن: یکی از اثرات منفی بودجهریزی بر مبنای درآمدهای نفتی، افزایش احتمال اختلاس در میان مسئولین است. در واقع اگر درآمد دولت عمدتاً از مالیات مردم تأمین شود قوه قضائیه و مردم بسیار بیش از وضعیت فعلی نسبت به فساد اقتصادی و بروز اختلاس واکنش نشان میدهند. به بیان دیگر، پول نفت در افکار عمومی بیش از اینکه پول مردم به حساب آید، پولی بادآورده به حساب میآید از این رو طبیعتاً حساسیت روی آن بسیار کمتر است.
اقتصاد نفتی اصلاً آینده روشنی ندارد
اکنون با یک نگاه ساده به نقش نفت در اقتصاد و سیاست ایران، آن گونه که شرح دادیم، به راحتی پیوند آن را با تکتکِ اخلاق بچهپولدارها (که در بخش گذشته برشمردیم) میفهمیم. مردم و دولت ایران، تا حدود زیادی «بچهپولدار» اند و انکار این حقیقت هیچ دردی را دوا نمیکند. این همان حقیقت تلخی است که رهبری با نگاه کارشناسانه خود در سالهای گذشته بارها بر آن تأکید کرده و فرمودهاند ما باید به آن رشد اقتصادی در داخل برسیم که درِ چاههای نفت را بگذاریم.
راه رهایی از بچهپولداری ملی
بچهپولداری در ادبیات سیاسی و اقتصادی به رانتیریسم (Rentierism) مشهور است و باور بسیاری از اندیشمندان علوم انسانی و اجتماعی بر این است که وجود مقدار معتنابهی از منابع طبیعی در کشورهای جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا موجب اثرات منفی داخلی در فضای سیاسی و اقتصادی این کشورها شده و انگیزه تغییر و اصلاح را در میان مردم و نخبگان کاهش داده است. این کشورها عموماً برای افزایش تولید ناخالص داخلی و درآمد کشور، به افزایش استخراج نفت و گاز متمایلترند تا افزایش تولیدات غیرنفتی. ضمن اینکه وجود این منابع طبیعی که فناوری اسخراج و استفاده از آن در هیچکدام از این کشورها به صورت کامل بومی نشده است موجبات سوءاستفاده کشورهای اروپایی و آمریکا فراهم کرده به گونهای که با توجه به بالاتربودنِ قدرت رقابتِ کشورهی غربی در صنایع گوناگون، از رشد صنعت بومی کشورهای این منطقه در حوزههای نفتی و غیرنفتی جلوگیری میکنند و این کشورها را در حد صادرکننده مواد خام برای صنایع پیشرفته در غرب و شرق دنیا نگه میدارند. این دو عامل داخلی و خارجی دست به دست هم داده و از رشد کشورهای منطقه جلوگیری میکنند.
رشد صنایع پیشرفته در کشورهای غربی که از سده 16 آغاز شد، علاوه بر تلاش و پشتکار صنعتگران (با انگیزههای شخصی، قومی و مذهبی) و حمایت دولت از بخشهای خصوصی با گرفتن امتیازهای اقتصادی از کشورهای استعمارشده، مدیون انتقال ثروتهای تمدنهای کهن در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا به اروپا و آمریکای شمالی بود. این انتقال یا با تهدید نظامی (مثل مورد چین) و یا با فریب (مانند برخی کشورهای آمریکای لاتین و تا حدودی ایران) انجام میشد. رشد اقتصاد خصوصی توسط بورژوازی (با انگیزههای مثبت و منفی) در کنار حمایت دولت از این گروه، موجبات استفاده از این سرمایه عظیم برای پیریزی صنایع پیشرفته و فناوریهای نوین را فراهم کرد و کشورهای استعمارشده را به واردات این کالاها با پولی که از فروش مواد خام خود از اروپاییان گرفته بودند علاقمند ساخت. بنابر این نه تنها منابع طبیعی خود، بلکه درآمد خود از فروش منابع طبیعی را نیز به شرکتها و دولتهای اروپایی دادند.
حال سؤال اصلی اینجا است که اگر منابع طبیعی کشورهایی مانند ما (که بواسطه امتیازات اقتصادی توسط غربیها استخراج میشد) و همچنین درآمد حاصل از آن (که در برابر کالاها به جیب اروپاییان میرفت) پایه رشد اروپا را فراهم کرد، چرا از این دو برای رشد کشور خودمان بهره نگیریم؟ مگر اروپاییان چه امتیاز ویژهای داشتند که ما نداریم؟
کاش روزی برسد که به پشتوانه رشد بخشهای غیرنفتی در اقتصاد، درِ چاههای نفت را داوطلبانه ببندیم
قطعاً الگوی ما توسعه به سبک غربی نیست یعنی در اینجا نمیخواهیم دقیقاً پا جای پای غربیها بگذاریم. اما میتوانیم از برخی تجربیات آنها در رشد کشورشان، برای رشد کشورمان بهره گیریم. اگر از انگیزههای مذهبی در تلاش صنعتگران (که توسط اندیشمندانی چون ماکس وبر مطرح شده است و چگونگی ترکیب آن با انگیزههای مادی در کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری بررسی شده است) و وجدان کاری، پشتکار و نظم آنان (که مورد تأیید رهبر انقلاب قرار گرفته است) بگذریم، یکی از محورهای اصلی در رشد کشورهای غربی، بهرهگیری همهجانبه از نخبگان خود و حتی جذب نخبگان از سایر کشورها است. در این یک مورد شکی نداریم که آنان تلاش پیگیرانهای برای استفاده حداکثری از فکر و خلاقیت نخبگان در رشتههای مختلف انجام میدهند و با تأمین شرایط برای فعالیت آنان، از محصول کارشان برای طراحی و پیشبرد اَشکال جدیدِ صنعت و دستیافتن به فناوریهای نوین، کیفیت بالاتر و قیمت کمتر بهره میگیرند. این یعنی بهرهوری.
ما در مطلب دیگری به دلایل بهرهوری پایین در ایران اشاره کردیم و گفتیم که بهرهوری در ایران یکچهارم میانگین کشورهای توسعهیافته است. اما در اینجا اضافه میکنیم که برای حل مشکل بهرهوری پایین در ایران باید کار را به نخبگان سپرد. تنها یک اتاق فکر دقیق و دانشمند میتواند بهترین روشِ استفاده از منابع برای رسیدن به بهترین محصول را طراحی کند. ما به مسئولان کشور در قوای مختلف بدبین نیستیم اما این را نیز میدانیم که با توجه به اینکه آنها دغدغههای مربوط به خود را دارند، این کار از آنها بر نمیآید و اجرای آن در عمل، بسیار کُند پیش میرود.
نرخ بهرهوری که به میزان تولید ناخالص داخلی در یک ساعت کار اطلاق میشود، توسط مراکز متعددی اندازهگیری میشود. به گفته وزیر رفاه در سال گذشته، رشد سالیانه این نرخ در ایران، 1.3٪ بوده است که نسبت به وضعیت فعلی کشورهای غربی بد نیست اما حقیقت این است که تا پیش از بروز بحران اقتصادی یعنی سال 2006 میلادی رشد بهرهوری در اتریش 3.3٪، در جمهوری چک 6.7٪، در فرانسه 2.9٪، در آلمان 3.6٪، در سرزمینهای اشغالی 3.2٪، در کره جنوبی 4.1٪ و در انگلیس 2.2٪ بوده است.
بنابر آنچه گفته شد، فکر خلاق نخبگان یکی از پایههای رشد کشورهای غربی و بکارگیری سرمایههای موجود برای پیشرفت است.شاید برخی فناوریهای جدید (مثلاً اپلیکیشنهای تلفن همراه) مورد تأیید من یا شما نباشد، اما این قطعی است که رسیدن به این ابتکارات بدون پشتوانه نخبگان امکانپذیر نبوده است. پس ما هم میتوانیم از ظرفیت خلاقیت و فکر نخبگان خود و حتی سایر کشورها برای رسیدن به فناوریهای اخلاقی بهره گیریم. البته طرح مسأله فناوری و تکنیک، تنها یک مثال بود که مؤید آن، آشنایی عمده نوجوانان و جوانان با نرمافزارهای پیشرفته و حتی هَک برخی سایتهای معتبر کشورهای غربی توسط این نخبگان جوان است، و الا ظرفیت ایران در رشتههای تجربی و انسانی و حتی هنر، به هیچ وجه کمتر از سایر کشورها نیست.
برای مثال، ایران به تدریج در حال تبدیلشدن به قطب پزشکی منطقه است که سرمایههای عظیمی را راهی کشور خواهد کرد. همین اتفاق میتواند در تمام رشتهها بیافتد. دانشگاهها و پژوهشگاههای علوم انسانی ما نیز میتواند محل مراجعه خیل عظیم جویندگان دانش در منطقه باشد و دانشجویان را از کشورهای مختلف پذیرش کند، آنچه اکنون کشورهایی چون مالزی و امارات متحده عربی از آن بهره میگیرند. این رشتهها همچنین میتوانند کمک شایانی به بازسازی ساختار اجتماعی ما متناسب با آرمان پیشرفت کشور باشند، اگر مورد اعتماد واقع شوند و اگر خود نیز از اندیشمندان کشورهای دیگر بیاموزند نه اینکه صرفاً تقلید کنند.
ما در مطلب دیگری به دلایل بهرهوری پایین در ایران اشاره کردیم و گفتیم که بهرهوری در ایران یکچهارم میانگین کشورهای توسعهیافته است. اما در اینجا اضافه میکنیم که برای حل مشکل بهرهوری پایین در ایران باید کار را به نخبگان سپرد. تنها یک اتاق فکر دقیق و دانشمند میتواند بهترین روشِ استفاده از منابع برای رسیدن به بهترین محصول را طراحی کند. ما به مسئولان کشور در قوای مختلف بدبین نیستیم اما این را نیز میدانیم که با توجه به اینکه آنها دغدغههای مربوط به خود را دارند، این کار از آنها بر نمیآید و اجرای آن در عمل، بسیار کُند پیش میرود.
نرخ بهرهوری که به میزان تولید ناخالص داخلی در یک ساعت کار اطلاق میشود، توسط مراکز متعددی اندازهگیری میشود. به گفته وزیر رفاه در سال گذشته، رشد سالیانه این نرخ در ایران، 1.3٪ بوده است که نسبت به وضعیت فعلی کشورهای غربی بد نیست اما حقیقت این است که تا پیش از بروز بحران اقتصادی یعنی سال 2006 میلادی رشد بهرهوری در اتریش 3.3٪، در جمهوری چک 6.7٪، در فرانسه 2.9٪، در آلمان 3.6٪، در سرزمینهای اشغالی 3.2٪، در کره جنوبی 4.1٪ و در انگلیس 2.2٪ بوده است.
بنابر آنچه گفته شد، فکر خلاق نخبگان یکی از پایههای رشد کشورهای غربی و بکارگیری سرمایههای موجود برای پیشرفت است.شاید برخی فناوریهای جدید (مثلاً اپلیکیشنهای تلفن همراه) مورد تأیید من یا شما نباشد، اما این قطعی است که رسیدن به این ابتکارات بدون پشتوانه نخبگان امکانپذیر نبوده است. پس ما هم میتوانیم از ظرفیت خلاقیت و فکر نخبگان خود و حتی سایر کشورها برای رسیدن به فناوریهای اخلاقی بهره گیریم. البته طرح مسأله فناوری و تکنیک، تنها یک مثال بود که مؤید آن، آشنایی عمده نوجوانان و جوانان با نرمافزارهای پیشرفته و حتی هَک برخی سایتهای معتبر کشورهای غربی توسط این نخبگان جوان است، و الا ظرفیت ایران در رشتههای تجربی و انسانی و حتی هنر، به هیچ وجه کمتر از سایر کشورها نیست.
برای مثال، ایران به تدریج در حال تبدیلشدن به قطب پزشکی منطقه است که سرمایههای عظیمی را راهی کشور خواهد کرد. همین اتفاق میتواند در تمام رشتهها بیافتد. دانشگاهها و پژوهشگاههای علوم انسانی ما نیز میتواند محل مراجعه خیل عظیم جویندگان دانش در منطقه باشد و دانشجویان را از کشورهای مختلف پذیرش کند، آنچه اکنون کشورهایی چون مالزی و امارات متحده عربی از آن بهره میگیرند. این رشتهها همچنین میتوانند کمک شایانی به بازسازی ساختار اجتماعی ما متناسب با آرمان پیشرفت کشور باشند، اگر مورد اعتماد واقع شوند و اگر خود نیز از اندیشمندان کشورهای دیگر بیاموزند نه اینکه صرفاً تقلید کنند.
ابتکار نخبگان، مهمترین ویژگی رشد دانشبنیان است
هوش ایرانی و انسجام ملی ظرفیتی را برای ما ایجاد کرده است که میتوانیم با بکارگیری درآمدهای نفتی برای فراهمسازی فعالیت نخبگان، پایه اقتصاد کشور را از نفت به دانش منتقل کنیم تا روزی که نفت تمام شد، حوزه پیشرفتهای برای کسب درآمد داشته باشیم. این همان چیزی است که با نگاه کارشناسانه توسط مسئولان کشور مطرح شده است اما همه میدانیم که هنوز به خوبی اجرایی نشده است. نشانهاش این است که هنوز با بالا و پایینشدنِ قیمت دلار، بسیاری از امور کشور دچار بیثباتی میشود. برای بهرهگیری از نخبگان و جذب آنان، باید موانع همکاری با آنان را برطرف سازیم.
درد اصلی نخبگان کشور ما چیست؟
پیشرفت کشور بر پایه رشد دانش از همه بیشتر بر عهده نخبگان است. از این رو در پیش از هر چیز باید ببینیم چه موانعی بهرهگیری کشور از نخبگان را در شرایط فعلی محدود ساخته است تا با برداشتن این موانع، حرکت کشور به سمت پیشرفت دانشبنیان را تسهیل کنیم.
آنچه معمولاً در مورد گلایه نخبگان از وضعیت کشور به ذهن متبادر میشود، کمبود تسهیلات رفاهی است. عمدتاً تصور میکنیم نخبگان از رشتههای فنی و رایانه گرفته تا علوم اجتماعی و سیاسی، اگر از کشور میروند یا میمانند و اصطلاحاً غر میزنند، بیشتر به خاطر عدم رسیدگی مالی و رفاهی دولت به آنها است. نخبگان وضعیت اقتصادی زندگی خود را با همتایان خارجی خود یا کسانی که از ایران به خارج رفتهاند، مقایسه کرده و از اینکه مجبورند به جای پروژههای پژوهشی خود نگران اجارهبها و قسطهای عقبافتاده باشند، گلهمندند. این پُربیراه نیست اما اصل قضیه چیز دیگری است که اگر حل شود، حتی با وجود مشکلات مالی و رفاهی، به جز افراد معدود، بقیه میمانند و این آب و خاک را تا آسمان به دوش میکشند.
درد اصلی نخبگان کشور ما چیست؟
پیشرفت کشور بر پایه رشد دانش از همه بیشتر بر عهده نخبگان است. از این رو در پیش از هر چیز باید ببینیم چه موانعی بهرهگیری کشور از نخبگان را در شرایط فعلی محدود ساخته است تا با برداشتن این موانع، حرکت کشور به سمت پیشرفت دانشبنیان را تسهیل کنیم.
آنچه معمولاً در مورد گلایه نخبگان از وضعیت کشور به ذهن متبادر میشود، کمبود تسهیلات رفاهی است. عمدتاً تصور میکنیم نخبگان از رشتههای فنی و رایانه گرفته تا علوم اجتماعی و سیاسی، اگر از کشور میروند یا میمانند و اصطلاحاً غر میزنند، بیشتر به خاطر عدم رسیدگی مالی و رفاهی دولت به آنها است. نخبگان وضعیت اقتصادی زندگی خود را با همتایان خارجی خود یا کسانی که از ایران به خارج رفتهاند، مقایسه کرده و از اینکه مجبورند به جای پروژههای پژوهشی خود نگران اجارهبها و قسطهای عقبافتاده باشند، گلهمندند. این پُربیراه نیست اما اصل قضیه چیز دیگری است که اگر حل شود، حتی با وجود مشکلات مالی و رفاهی، به جز افراد معدود، بقیه میمانند و این آب و خاک را تا آسمان به دوش میکشند.
دولتها به نخبگان نیاز دارند، نه به عکس. چون اگر کشوری هوای نخبگانش را نداشته باشد، هواخواهان زیادی در صف پذیرش آنها نشستهاند
آنچه واقعاً درد اصلی نخبگان است در سه محور خلاصه میشود:
ما قصد سیاهنمایی نداریم و آنچه گفته شد طبیعتاً در همه جای کشور و در همه نهادها عمومیت ندارد و حتی بسیاری از مشکلات، ناشی از خودِ نخبگان است. اما آن موارد سهگانه در میان مسائل دیگر از اثرگذاری و اهمیتِ نسبیِ بیشتری برخوردار است.
- باندبازی در هیأت علمی بسیاری از دانشگاهها و پژوهشگاهها: خیلی از نخبگان برای آینده کاری خود، عضویت در هیأت علمی دانشگاهها و پژوهشگاهها را مد نظر دارند. مدارک آنها هم نشان از لیاقتشان است اما جدا از اشباع مراکز علمی پایتخت و چند شهر بزرگ، یکی از موانع عمده در تحقق آرزوی آنها باندبازی در این مؤسسات است. شاید در نگاه اولیه، یک استاد دانشگاه با سوابق پررنگ و ژست علمی خیلی بعید است که ثروت را بر علم ترجیح داده و برای حفظ منصب خود از ورود نخبگان جدی جلوگیری کند. اما واقعیت این است که با وجود دانشگاهیان باتقوا و فداکار، بسیاری از اساتید نیز تنها به کسانی اجازه ورود میدهند که همجناحی، همشاگردی، همنژادی یا از همه بدتر، فامیل آنها باشند. تازه در صورتی که ورود فرد جدید، بازار اساتید موجود را کساد نکند. به یبان دیگر، اگر قرار باشد با ورود یک نخبه به هیأت علمی دانشکده «الف»، دانشجویان از پای درس استاد «ب» که پیشتر به تدریس واحد «ج» میپرداخت، پراکنده شوند، خُب خیلی بعید است به او اجازه دهند با خیال راحت وارد دانشکده شود!
- امکانات اندک برای پروژههای پژوهشی: یکی دیگر از گلایههای اساسی نخبگان، کمبود آزمایشگاه، کتابخانه، پول و هرگونه امکاناتی است که برای اجرای یک پروژه پژوهشی (در هر رشتهای اعم از علوم فنی، انسانی و تجربی) مورد نیاز است. این امکانات به صورت یکنواخت در سراسر کشور وجود ندارد و تازه اگر هم باشد به هر کسی تعلق نمیگیرد. این جدا از بوروکراسی بعضاً طولانی برای دستیافتن به این امکانات و لزوم مراجعه به این دفتر و آن اداره است؛ به گونهای که نخبه احساس میکند نه اعتماد چندانی به وی به عنوان نخبهای دلسوز با دغدغه علمی دارند.
- تأثیرگذاریِ اندکِ دانشمندان در حرکت کلان کشور: آنچه از همه بیشتر موجب آزار خیل نخبگان کشور میشود، این است که پس از مدتی تعامل با مراکز مختلف، نخبه محترم احساس میکند که کسی برای مدیریت امور خود و پیشرفت کشور به وی محتاج نیست. همه دارند کار خود را میکنند و این وسط فقط من زیادیام! یعنی نه ایدههای بدیع دانشمندان علوم فنی و رایانه بکار گرفته میشود و نه سخن نظریهپردازان علوم اجتماعی و انسانی شنیده میشود. امور کشور در قوای مختلف بر مبنای دانش اداره نمیشود. بسیاری از نخبگان احساس میکنند حتی اگر به رشد اقتصادیِ دانشبنیان دست یابیم، خیلی بعید است به اداره دانشبنیانِ کشور برسیم. این دو با هم خیلی فرق دارد و لازمه دومی شایستهسالاری است نه حتی استفاده از مشاوران شایسته. انگیزههای سیاسی و موانع اجرایی مانع اداره دانشبنیان کشور شده است.
ما قصد سیاهنمایی نداریم و آنچه گفته شد طبیعتاً در همه جای کشور و در همه نهادها عمومیت ندارد و حتی بسیاری از مشکلات، ناشی از خودِ نخبگان است. اما آن موارد سهگانه در میان مسائل دیگر از اثرگذاری و اهمیتِ نسبیِ بیشتری برخوردار است.
آیا خواهیم توانست از درآمد نفتی جهت برساختن پایههای رشد دانشبنیان بهره گیریم؟
جمعبندی
از قدیم گفتن یه سوزن به خودت بزن یه جوالدوز به دیگران. حقیقت تلخ این است که آنچه ما به کشورهای عربی نسبت میدهیم، خود نیز بدان دچاریم. تصور عمومی ما بر این است که کشورهای عربی منطقه با فروش نفت به خرید کالاهای خارجی میپردازند و اگر چه در ظاهر مثل اروپائیان زندگی میکنند اما در واقع از فرهیختگی و توان کمی به ویژه در عرصههای علمی، فنی و اقتصادی برخوردارند. اما کشور ما نیز نه به شدت کشورهای عربی اما در همان حدودی که در این گزارش شرح دادیم به مشکل کشورهای عربی دچار است. این منافاتی با باور به تمدن کهن ایران، تلاش کمابیشِ مردم و مسئولان و یا پذیرش آرمانهای بلند انقلاب ندارد.
با وجود این وضعیت، کشور ما در صورت کاهش قیمت نفت که طلیعه آن پدیدار شده است، با زیانهای جبرانناپذیری روبرو خواهد شد. ذخایر عظیم نفتی در کشورهایی چون عربستان در کنار نفتی که آمریکا برای آینده ذخیره کرده است، هر لحظه ممکن است با توافق میان کشورهای اروپایی، آمریکایی و برخی دول عربی به بازار سرازیر شود و قیمت نفت را به پایینترین حد ممکن برساند.
1- خودمان با آیندهنگری به انتقال پایه رشد کشور از نفت به دانشهای نوین اقدام کنیم، آنچه به تدریج در حال انجام است اما آفاتی چون عدم ارتباط میان صنعت و دانشگاه، انگیزههای منفی در میان مسئولان در دولتهای مختلف و عدم رفع گلایههای نخبگان، گریبانگیر آن است.
2- تا دقیقه 90 صبر کنیم و ببینیم پس از پایان ذخایر نفت و گاز و یا کاهش شدید قیمت آن، کشورهای منفعتطلب دنیا چه نقشهای برای ما دارند: جداکردن مردم از نظام اسلامی با فشار اقتصادی؛ استحاله سیاستهای انقلابی با وابستهکردن بیش از پیشِ ایران در تمام سیاستهای داخلی و خارجی به چند کشور قدرتمند جهان؛ گرفتن امتیازات مختلف با سوءاستفاده از نیاز ایران به نفت؛ و چندین سرنوشت تلخ دیگر برای ما و آرمانهای جمهوری اسلامی.
اکنون این ماییم و این مسئولیت خطیر برای تشخیص صحیحِ درد بچهپولداری، اراده راسخ برای درمان آن و نهایتاً ساختنِ سرنوشت سرافرازانه کشورمان.
منابع:
http://www.irna.ir/en/News/81355907
http://stats.oecd.org/Index.aspx?DataSetCode=PDB_GR
http://www.forbes.com/innovative-companies
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/255339
http://stats.oecd.org/Index.aspx?DataSetCode=PDB_GR
http://www.forbes.com/innovative-companies
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/255339
منبع:مشرق
انتهای پیام/