از دویدنهای استاد پرورش در وزارت آموزش و پرورش تا دست به یقه شدن با بنیصدر
خبرگزاری تسنیم: سالگرد ارتحال استاد پرورش فرصت خوبی است تا بار دیگر یادی کنیم از استادان فرهیخته علم و معرفت، استادانی بنام همچون مرحوم سید علیاکبر پرورش که گرچه اینک زمین از نورانیت آنان محروم بوده اما ستاره وجودشان تا ابد در آسمان میدرخشند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، استاد سید علیاکبر پرورش، از مبارزان انقلاب اسلامی بود که در جریان انقلاب اسلامی تلاشهای بسیاری برای پیروزی انقلاب انجام داد، ششم دی بهعلت شدت بیماری در 71 سالگی در بیمارستان شهید صدوقی اصفهان به ملکوت اعلی پیوست.
ویژگیهای بسیار استاد پرورش سبب شده که با گذشت ماهها از درگذشت ایشان، همچنان نقلقولهایی درباره این استاد مطرح باشد و یاد و خاطره وی، همواره در شهر اصفهان و کشور جاری باشد.
سید علیاکبر پرورش از پیشگامان انقلاب اسلامی و وزیر آموزش و پرورش در سالهای 1360 تا 1364 بود؛ محوریت در مبارزات قبل از انقلاب اسلامی در اصفهان که سبب دستگیری وی شد، عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، دو دوره نامزدی انتخابات ریاست جمهوری، عضویت شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی از سال 1372 تا 92 و قائممقامی دبیرکل حزب مؤتلفه اسلامی از سال 1372 تا سال 80 از سوابق سید علیاکبر پرورش است.
نخستین سالگرد ارتحال استاد پرورش، فرصتی به ما داد تا بار دیگر مصاحبه سید صالح پرورش فرزند سوم و پسر ارشد مرحوم استاد سید علیاکبر پرورش که در دفتر نمایندگی خبرگزاری تسنیم در استان اصفهان صورت گرفت، درباره خاطرات ویژه استاد پرورش که هرگز منتشر نشده، منتشر شود.
متن گفتوگوی این میهمان دفتر خبرگزاری بینالمللی تسنیم در اصفهان با محوریت ابعاد شخصیتی و خاطرات مرحوم استاد پرورش را از زبان وی میخوانید.
ماهها از درگذشت مرحوم استاد پرورش میگذرد، چقدر دلتنگ پدر هستید؟
درست است که انسان گاهی نزدیکترین فرد زندگی خود را از دست میدهد اما یاد و خاطرهاش همیشه در ذهن باقی میماند. این موضوع برای همه کسانی که عزیزان خود را از دست میدهند واقعیتی دردناک است ولی همیشه با خود میگویم کاش شرایط حاج آقا به گونهای بود که ما بیشتر میتوانستیم کنارشان باشیم.
حتما منظورتان بحث مشغلهها، درگیریها و مسائل دیگر است؟
بله. استاد پرورش حدود 30 سالی بود که بیماری قند داشتند و به واسطه کارهای سیاسی و اداری و دیگر مشغلهها خیلی فرصت توجه به این بیماری را نداشتند به گونهای که این بیماری درنهایت به کلیههای ایشان آسیب رساند و کم کم به بقیه اعضای بدنشان هم صدمه وارد شد. برای همه ما تعجبآور بود که در مدت خیلی کوتاهی پس از آسیب به کلیهها، ایشان زمینگیر شدند اما به هر حال دوری ایشان خیلی سخت است.
جالب است که در صحبتها، ایشان را حاجآقا خطاب میکنید؟
من برای ایشان آنقدر احترام و شخصیت قائل بودم که به ندرت پیش میآمد ایشان را پدر خطاب کنم. همیشه میگفتم حاج آقا؛ و البته ایشان هم زیاد از این مسئله خوششان نمیآمد و حتی یک بار گفتند چرا میگویی حاج آقا؟ و من گفتم: خجالت میکشم بگویم بابا و این به دلیل قداستی بود که شخصیت ایشان برای من داشت و احساس میکردم کلمه بابا برای ایشان کم است و شاید در خطاب کردن ایشان نوعی بیاحترامی تلقی شود. البته شاید هم تعبیر درستی نباشد ولی به دلیل شخصیت ایشان خودم به این موضوع راغب نبودم و این موضوع هیچ ارتباطی هم به نوع روابط من با پدرم نداشت چون روابطِ بسیار صمیمانهای داشتیم.
کوران حوادث دوران پس از انقلاب را تقریبا خوب به یاد دارم. من علاقه زیادی داشتم که حاج آقا هر کجا میروند، من هم دنبال ایشان بروم و ایشان هم با اینکه سن کمی داشتم، مرا در نشستها و سخنرانیها با خود همراه میکردند و البته باتوجه به اینکه حاج آقا همه شئونات زندگیشان توأم با نکات اخلاقی و تربیتی بود، این اقدامشان هم به نظرم حاوی نکته تربیتی برای اجتماعی شدن بیشتر فرزندشان بود.
دوستان و اطرافیان حاجآقا خاطرات زیادی از حضور من در کنار ایشان دارند که تعدادی از آنها را برایم تعریف میکنند و برای خودم هم آشناست اما بعضی از آنها را به یاد نمیآورم ولی بیشتر میگویند در خیلی از مجامعی که ایشان حضور پیدا میکردند، من هم همراهشان بودم و گویا حتی شیطنتهای بچگی شما نیز زبانزد شده است.
حاجآقا در مقایسه با دیگر مسئولیتهای شغلی، بیشتر به شغل معلمی خود علاقهمند بودند و به آن افتخار میکردند. خاطرهای که از دوران کودکی خود به یاد دارم و حجتالاسلام والمسلمین قرائتی هم یکی 2 بار حتی در برنامههای تلویزیونی خود به عنوان نکته تربیتی و اخلاقی به آن اشاره کرده بودند این بود که، در سالهائی که حاج آقا وزیر آموزش و پرورش بودند من کلاس اول یا دوم دبستان بودم.
منزل ما در داخل وزارتخانه آموزش و پرورش در بهارستان بود. وسط ساختمان وزارتخانه استخر بزرگ اما کم عمقی وجود داشت که دایره شکل بود؛ درست یادم نیست چه کار کرده بودم ولی به دلیل شیطنتی که کرده بودم، حاجآقا دنبال من دویدند که من را بگیرند و من هم فرار کردم و آمدم داخل محوطه وزارتخانه و همانطور که دور استخر میدویدم حاج آقا هم به دنبال من میدویدند و نمیتوانستند مرا بگیرند. ناگهان حاج آقا ایستادند و شروع کردند به اشک ریختن. من هم خیال کردم ایشان از اینکه نتوانستند مرا بگیرند، ناراحت شدهاند و گریه میکنند و به همین دلیل برگشتم به سمت ایشان. حال تصور کنید کودکی بازیگوش در محوطه وزارتخانه درحال دویدن است و وزیر آموزش و پرورش هم به دنبال او گرداگرد استخر میدود...
سالها بعد حاج آقا در مورد علت گریه کردن خود اینگونه تعریف میکردند که: آن روز یک لحظه به خود آمدم و گفتم خدایا وقتی من از عهده فرزند خود بر نمیآیم و قادر به کنترلش نیستم، اگر تو مرا کمک نکنی چگونه میتوانم 11میلیون دانشآموز را تربیت و کنترل کنم؟
و این نکتهای اخلاقی و تربیتی بود که در آن موقعیت ناگهان همچون جرقهای به ذهن حاجآقا زده شد؛ اینکه انسان در همه امور آموزشی حتی در تربیت فرزند خود هم باید بداند اصل هدایت و تربیت از طرف خداست و خاضعانه و خاشعانه آن را از خدا طلب کند.
خیلی مواقع انسان مشاهده میکند افراد مدعی که میگویند من متخصص فلان کارم یا مثلا دکتری علوم تربیتی دارم اما درواقع میبینیم آن فردِ مدعی، حتی در زندگی خودش هم نتوانسته تخصص خود را پیاده کند یا تربیت درستی برای فرزندانش داشته باشد و این برمیگردد به همان توسل و توکل به خداوند یکتا.
آن روز وقتی من با مشاهده چهره اشک آلود پدر به سمت ایشان برگشتم، تعبیرم ناراحتی حاج آقا از این بود که نتوانسته بودند مرا بگیرند اما ایشان گفتند وقتی من در برابر خداوند اظهار ناتوانی کردم و به خدای خود متوسل شدم، شماهم به اذن پروردگار آرام شدی و به طرف من آمدی و گفتی بابا گریه نکن و این بازهم یعنی اینکه اگر در برابر خداوند خشوع و اظهار ناتوانی کنیم، خداوند، خود اسباب کمک و هدایت انسان را فراهم میکند.
بسیاری از شاگردان و هم دوره ای های استاد پرورش، شیوائی ایشان در تفسیر قرآن و نهجالبلاغه را از ویژگیهای منحصر به فرد استاد میدانستند؛ نظرتان در این زمینه چیست؟
یکی از ویژگیهای اصلی ایشان که همه ماهم شاهد و ناظر آن بودیم، مطالعات عمیق ایشان در زمینه مبانی اسلامی به ویژه قرآن و نهجالبلاغه بود. پیش از انقلاب هم به غیر از تدریس در مدارس، در خانهها و مساجد کلاسهائی داشتند و خیلیها از همین محافل شاگرد ایشان شدند که تعداد زیادی از آنان شاگرد مدرسهای حاج آقا نبودند، و بیشتر در همین کلاسهای اخلاقی و مذهبیِ ایشان شامل تفسیر قرآن کریم ونهج البلاغه حضور داشتند.
ویژگی کلاسها و جلسات حاج آقا تلفیق مباحث دینی و اخلاقی با شعر و ادبیات بود. به طوریکه در مباحث خود از اشعار، امثال و حکم استفاده میکردند و همین بر جذابیت و دلنشینی جلسات ایشان میافزود و البته نکته دیگر که در جذب جوانان ونوجوانان و افراد مؤثر بود این که ایشان فقط در کلاس معلم نبودند، بلکه در خارج از کلاس درس هم با دید پدر و فرزندی با افراد برخورد میکردند و برای رفع مسائل و مشکلات شخصی دیگران بسیار وقت میگذاشتند.
یک بار از ایشان پرسیدم شما چند بیت شعر از حفظ هستید؟ گفتند خودم یکبار محاسبه کردم دیدم حدود 50 هزار بیت شعر حفظم.
50 هزار بیت؟ بله- ایشان انس خاصی با مولوی و حافظ داشتند.
نوع فعالیت و کار استاد پرورش چقدر در دلنشینی گفتار و رفتار ایشان تأثیرگذار بود؟
به قول معروف: چون سخن از دل برآید لاجرم بر دل نشیند...
خیلیها هستند که حرفهای زیبایی بیان میکنند اما ممکن است دلنشین نباشد، بنابراین سخنی بر دل مخاطب مینشیند که از دل سخنران برآمده باشد و عالِم عامل به آن باشد.
بعد از رحلت حاجآقا، توفیقی پیش آمد تا به دیدار تعدادی ازآیات عظام ومراجع تقلید برویم که یکی از آنان حضرت آیت الله جوادی آملی بودند؛ ایشان به نکته جالبی اشاره کردند و فرمودند: حیات و ممات برای افرادی مثل آقای پرورش یکسان است و فرمودند ایشان مصداق بارز العلماء باقون ما بقی الدهرهستند. یعنی تا روزگار باقی است علما هم هستند و تاکید کردند ایشان ارتباطشان با علما، بزرگان و مراجع بسیار نزدیک و صمیمانه بود به طوریکه به سبب همین ارتباطات، در مرحله نخست، معارف قرآن و عترت را به خوبی درک و دریافت کرده بودند، در مرحله دوم باور کرده بودند و در مرحله سوم متخلق شده بودند و در مرحله چهارم به همه آنها عمل میکردند.
آیتالله جوادی آملی فرمودند استاد پرورش تفاوتش با بسیاری از موعظه کنندگان این بود که اول خودش راه را میرفت وسپس میگفت من رفتم شما هم بیائید نه اینکه بگوید راه این است بروید.
توجه استاد پرورش به مباحث تربیتی چقدر بود و ایشان چگونه در مباحث تربیتی ورود پیدا میکردند؟
ویژگی بارز دیگری که داشتند این بود که از هر اتفاقی که در زندگیشان رخ میداد، برداشتهای تربیتی و اخلاقی خیلی جالب و خاصی میکردند و همیشه بر روی 2 چیز بیشتر تأکید داشتند و میگفتند اگر انسان میخواهد به مرتبه و درجهای برسد، باید این 2 نکته را رعایت کند تا خداوند به وی عنایت داشته باشد؛ یکی نماز اول وقت بود که ایشان بسیار بر روی آن تأکید داشتند و دیگری مناجات سحرگاهی.
معتقد بودند بر اساس روایات دینی درهای آسمان هنگام سحر و بعد از نیمههای شب به روی آدمی باز میشود و انسان مورد تفضل و عنایت خداوند قرار میگیرد و هرچه به اذان صبح نزدیکتر میشویم، مقدار تفضل الهی هم بیشتر میشود. و میگفتند توجه به این موضوع است که مسیر آدمی را تسهیل میکند و افراد را به سمت بالا میکشاند. ضمن اینکه همیشه میگفتند خوب نیست آدم، مشهور باشد خوب است معروف باشد.
میگفتند شهرت مختص اهل زمین و معروف بودن مخصوص اهل آسمان است. یعنی بهتر است آدمی اگر مشهور هم میشود بین اهل آسمان باشد نه زمین؛ به همین دلیل هم بر عبادات و مناجات قبل از اذان صبح تأکید داشتند و ما هم شاهد بودیم که ایشان همیشه قبل از اذان صبح بیدار بودند و بعد از نماز هم حدود یک ساعت پیادهروی میکردند.
استاد پرورش چقدر از مباحث سیاسی در خانه و در جمع خانوادگی صحبت میکردند؟
ایشان معمولا مباحث سیاسی و کاری را در خانه مطرح نمیکردند و همیشه به حدیثی از اهل بیت(ع) استناد میکردند که مرد باید همیشه مسائل و مشکلات واتفاقات روزانه کاری را پشت درِ خانه بگذارد و خود وارد خانه شود و به این ترتیب اهالی خانه را درگیر مسائل کاری خود نکند، البته اگر از ایشان در مورد مسائل کاری سوال میکردیم با مناعت طبع پاسخ میگفتند.
تا چه میزان متوجه احوالات ایشان که تحت تأثیر مسائل و وقایع سیاسی به ویژه در دوران انقلاب بود میشدید؟ مسئلهای بود که ایشان را نگران و ملتهب کند؟
حاج آقا همیشه میگفتند خداوند هیچ چک تضمین شدهای نداده که این انقلاب به همین شکل حفظ شود و اگر خود مردم مراقبت نکنند و قدرآن را ندانند، ممکن است این نعمت و رحمت ازدست برود. البته این گفته مطابق آموزههای دینی ما هم هست که سرنوشت هر قومی به دست خودش رقم میخورد.برای مثال ایشان درباره فتنه 88 ، معتقد بودند مسائلی که پیش آمد بر اثر منیتهایی بود که افراد برآن پافشاری میکردند و ایشان تعبیرحضرت آقا درباره حوادث آن دوران به فتنه را تعبیر دقیق و بجائی میدانستند و در تبیین بحث فتنه میگفتند که ما همیشه جنگ اسلام و کفر را داشتهایم. اندکی که از آغاز دوران ابتدائی اسلام گذشت این جنگ تبدیل شد به جنگ با نفاق؛ در حقیقت منافق کسی بود که به ظاهر شهادتین میگفت اما از پشت خنجرمیزد، ولی ما جنگ سومی هم داریم که جنگ مؤمن با مؤمن است. این را هم اسلام میگوید. در این جنگ سوم هرکس خود را طرف حق معرفی میکند. در واقع 2 گروه با نام ایمان باهم در گیر میشوند اینجاست که گرد وغبار ناشی از فتنه که فضا را پرکرده خیلیها را به اشتباه میاندازد.
از دید ایشان فتنه 88 از کدام جنس بود؟
حاج آقا میگفتند درگیریهای انتخابات 88 درگیری کفر با ایمان نبود، درگیری نفاق و ایمان هم نبود، بلکه از جنس درگیری مؤمن با مؤمن بود و ما درهمین حوادث انتخابات دیدیم چه افراد شاخصی بودند که متأسفانه راه را گم کردند، از این رو مقام معظم رهبری برای پرهیز از اشتباه در مواقع فتنه بحث بصیرت را مطرح کردند که شاخصه مهمی است.
علاوه براین در طول دوران انقلاب اسلامی هم هر وقت درگیری و تنشهای سیاسی در کشور به وجود میآمد ما شاهد بودیم که به شدت ذهن ایشان را به خود مشغول میکرد که چه باید کرد.
به خاطر دارم زمانیکه پس از انتخابات سال 76 تنشهای لفظی و در گیریهای سیاسی به خصوص میان احزاب در کشور اوج گرفته بود، حاج آقا میگفتند احساس میکنم مقام معظم رهبری به شدت ناراحت و آزرده خاطرند و باید چارهای اندیشید.
گویا استاد بر همین مبنا و در آن مقطع حساس فعالیتهای شاخصی هم داشتند؟
بله. به دنبال این درگیریها و حوادثِ کوی دانشگاه در سال 78 بود که به همراه 12 نفر از سران و افراد مؤثرِ تشکلهای مطرح سیاسی، خدمت رهبر معظم انقلاب شرفیاب شده وپس از آن جلسه، به پیشنهاد حاج آقا، گروهی به نام وفاق تشکیل میشود.
این گروه متشکل از افراد مؤثردر برخی احزاب سیاسی بود و تلاش گستردهائی پس از آن صورت گرفت تا یک فضای گفتمان و وحدتی بین همه احزاب معتقد به اصول و آرمانهای انقلاب اسلامی و نظام ایجاد شود.
خوشبختانه این اقدامات تاحدود زیادی در کاهش تنشهای آن دوره زمانی در کشور مؤثر واقع شد، آنچنانکه حاج آقا با دست خط خود در نامهای به مقام معظم رهبری، که در آن امضای تعدادی از مسئولان احزاب و جریانهای سیاسی هم وجود داشت، گزارش کاری ارائه کرده و مورد تأیید و خوشحالی حضرت آقا هم قرار گرفت.
آن نامه هم اکنون موجود است و البته بعدها از تجربیات گروه وفاق در تشکیل جلسات وحدت بین اصولگرایان استفاده شد و نتایج آن هم را در انتخاباتهای پس از خرداد 76 هم شاهد بودیم.
از خاطرات دوران وزارت استاد بیشتر بگوئید؟
دهه نخست انقلاب یا به عبارتی دهه 60، کوران حوادث مختلفی است که کشور در گیر آن بود. از یک طرف جنگ تحمیلی و شرایط ناخوشایندی که در کشور حاکم بود و از طرف دیگر اوج مشکلات و کمبودهای اقتصادی و بودجه؛ در این میان در بین نیروهای معتقد به انقلاب به دلیل اختلاف سلیقههایی که در اداره امور کشور به وجود آمده بود، 2 دسته یا طبقه شکل گرفته بود، یکی جریان معروف به راست و دیگری جریان معروف به چپ، در این شرایط حاج آقا به واسطه ارتباطهائی که در دوران پیش و پس از انقلاب با شهیدان بهشتی، رجائی و باهنر داشتند به کابینه دعوت میشوند.
به دنبال شهادت آقای رجائی و باهنر و ریاست جمهوری حضرت آیتالله خامنهای، حاج آقا دوباره برای وزارت آموزش و پرورش معرفی و وارد کابینه میشوند. اما همانطور که گفتم این درست زمانی است که به دلیل اختلاف سلیقه در اداره امور کشوردر کابینه وزرا، فضائی 2 قطبی ایجاد میشود.
از این فضای دو قطبی بیشتر بگوئید. نظر استاد به کدام گروه متمایل بود؟
به تعبیر خود حاج آقا، عدهای از وزرا که شامل آقایان ناطق نوری، عسگراولادی، مرتضی نبوی، احمد توکلی و ولایتی و یکی دونفر دیگر میشدند و به خط و مشی مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیسجمهور بودند، نزدیک بودند که البته به این جمع به شوخی میگفتند انجمن اسلامی دولت.
این اعضا معتقد بودند که دولت باید مردمی شود، به عبارت دیگر قائل به مشارکت گسترده مردم در اقتصاد بودند اما در مقابل عده دیگری از وزرا که از اتفاق تعدادشان هم بیشتر بود، به رهبری مهندس موسوی معتقد بودند مردم باید دولتی بشوند؛ به عبارتی معتقد به دخالت دولت در همه شئونات اقتصادی کشور بودند.
دسته اول در جریان شناسی سیاسی به راست و دسته دوم به چپ معروف شدند، به علاوه این موضوع و دیدگاه را حاج آقا با دست خط خود برای حضرت امام (ره) هم در نامهای که نزد من موجود است، با امضای آن وزرا مینویسند که حاضرند برای اینکه دست دولت باز شود، همگی کنار بروند؛ با این حال این وضعیت کجدار و مریض تاپایان دولت نخست مهندس موسوی ادامه پیدا میکند.
استاد در آن زمان به همین خاطر دچار حملات غیرمنصفانه بسیاری هم شدند، درست است؟
بله. در این گیرو دار و اختلاف نظرها در درون کابینه، در انتخاباتی که برگزار شد مجلس هم در اختیار طیف چپ قرار گرفت و اینجاست که آن گروه در دولت، هم از داخل دولت و هم از مجلس زیر فشار مضاعف قرار گرفته و متأسفانه رقیب برای حذف جریان مقابل، به انواع و اقسام تهمتها و لجن پراکنیها متوسل میشود، که خب طبیعتا حاج آقا در نوک پیکان این حملات قرار میگیرند از جمله در بحثهای ادعاهای مربوط به هزینه کردنهای نابجا در آموزش و پرورش باسندسازیها و فاکتورسازیها دروغین و...
حتی کار به جائی رسیده بود که بهقول یکی از دوستان و معاونان حاج آقا در زمان وزارت، یکی از مدیران کل آموزش وپرورش استانهای غربی کشور که هم اکنون جزو بالاترین رده وزارتخانه آموزش و پرورش دولت فعلی است در زمان حاج آقا عملا با الفاظ تند و تیز استفاده و در مجامع عمومی از حاجآقا انتقاد میکرد، یعنی مدیرکل از وزیر!
این بنده خدا میگفت ما گزارشش را به حاج آقا دادیم که فلانی دارد همچین کاری میکند وحتی کار حالت توهین آمیزی بهخود گرفته و میگفت حاج آقا با کمال آرامش گفتند از من انتقاد میکند یا از انقلاب؟! گفتیم: از شما؛ گفتند: اشکال نداره!! علاوه بر این، غیر از مسائلی که اشاره کردم به بهانههای مختلف ازجمله عضویت در انجمن حجتیه و امثال آن، سیل اتهامات و تهمتها برای حذف جریان یاد شده ادامه پیدا کرد.
پس در کل باید گفت که استاد از همه این اتفاقات سربلند بیرون آمدند و شاید به این دلیل بود که مقام معظم رهبری اینگونه به ایشان علاقه داشتند.
بله. در اینجا لازم است نکتهای را از رهبر معظم انقلاب عرض کنم که همین چند ماه پیش که برای اعلام تشکر از الطاف ایشان در طول مدت بیماری حاج آقا و همچنین پیام گرانبهائی که به مناسبت ارتحال حاج آقا محبت فرموده بودند، خدمتشان شرفیاب شدیم ایشان فرمودند: من آقای پرورش را از دوران قبل از انقلاب و پیش از آنکه ببینم میشناختم.
ایشان فرمودند: مشهد که بودم شنیدم فردی به نام آقای پرورش در اصفهان سخنرانیهای قوی و روشنگرانهای در مبارزه با رژیم انجام میدهد و برای امام و مبارزه با دستگاه طاغوت از انجمن حجتیه خارج شده و این موضوع تأثیر زیادی بر نیروهای انجمن گذاشته و تزلزلی در بین آنان به وجود آورده و مطالب جالبی در این باره فرمودند و بعد اشاره کردند به ابعاد شخصیتی حاج آقا که ایشان شخصی صادق، با صفا، پایبند و پایدار، اهل ذکر و توجه و تضرع به پروردگار، و اهل معرفت و گذشت بود؛ و بعد فرمودند: در دوران مسئولیت ایشان به ویژه در آموزش و پرورش من شاهد بودم که عدهای ایشان را خیلی اذیت کردند و تهمت زدند. وخاطرهای هم در این زمینه تعریف کردند و فرمودند اما آقای پرورش بخاطر اسلام، امام و انقلاب همه این بداخلاقیها وتهمتها را به جان خرید و به نفع مصلحت نظام و انقلاب خیلی جاها سکوت کرد و این بسیار قابل تقدیر و با ارزش بود.
استاد پرورش در زمینه برخورد با مردم و مسائل روزمره چگونه رفتاری داشتند؟
بیشتر کسانی که با حاج آقا در ارتباط بودند و نشست و برخاست داشتند، نحوه رفتار و منش ایشان را به خوبی به یاد دارند و این گفته من را تصدیق میکنند که ایشان همیشه ما و دوستان را به احترام و تواضع در برابر خلق خدا سفارش کرده و معتقد بودند تواضع مثل بال پرواز برای مؤمن است و انسان تا افتادگی و تواضع نکند به مقامات روحی و معنوی نمیرسد.
و باز میگفتند با افراد طوری برخورد کنید که اگر بعد متوجه شدید آن فرد از اولیاءالله بوده شما از برخوردتان پشیمان نشوید. به هر حال روی این موضوعات خیلی تأکید داشتند و حتی یکی از نشانههای تواضع و فروتنی را پیش قدم شدن در سلام کردن به خصوص افشای در سلام عنوان میکردند.
البته به خوبی به یاد دارم که در طرف مقابل این بحث نیزتأکید میکردند و اینکه در عین حال تکبر در برابر متکبر و کسی که زیر بار حرف حق نمیرود هم عین تواضع است و البته به گمانم این کلامی از امیرالمؤمنین است و من به عینه و بارها این هر 2 خصلت مربوط به تواضع را در زندگی سیاسی و اجتماعی حاج آقا بارها شاهد بودم.
اما جنبه دیگری که در این زمینه قابل ذکر است، این است که ایشان هیچ وقت قضاوت یک طرفه درکارها نمیکردند و من همیشه یادم هست که به دلیل وجههای که داشتند به عنوان مرجع داوری عموم افراد بهحساب می آمدند، چه داوری در جریانات سیاسی و چه در حل و فصل اختلافات 2 گروه فرهنگی یا اجتماعی و یا حتی اختلافات زناشویی، به همین دلیل همیشه خانه ما پر رفت و آمد بود و حاجآقا بیشتر اوقات مشغول رفع مشکلات و داوری و مصالحه بین طرفین دعاوی بودند.
قضاوتهای استاد چگونه بود؟
ایشان ابتدا صحبتهای هر 2 طرف را میشنیدند و سپس قضاوت و اقدام میکردند اما امروز متأسفانه در خیلی از افراد مشاهده میکنیم از جمله شاید خود بنده که پیش از شنیدن و درک و فهم همه مطالب و وقایع پیرامون یک موضوع، قضاوت عجولانه میکنیم و حتی برهمان اساس تصمیم هم میگیریم.
در همین زمینه خاطرهای را از قول یکی از مدیران کل حاج آقا در زمان وزارت آموزش و پرورش نقل میکنم که حاوی هر 2 نکتهای است که به آن اشاره کردم.
این برادر بزرگوار تعریف میکرد که یک روز در مشهد و در سمینار معاونان و مدیران کل آموزش و پرورش سراسر کشور بودیم و سخنران آن، استاد پرورش بهعنوان وزیر آموزش و پرورش بودند. گویا چند روز قبل از برگزاری سمینار گزارش ناخوشایندی از ادارهکل آموزش و پرورش یکی از استانهای جنوبی کشور به دست حاج آقا میرسد و ایشان خیلی ناراحت میشوند و بهشکل خصوصی و در تماسی تلفنی، مدیرکل مربوطه را مورد عتاب و خطاب قرار میدهند، اما پس از مدتی متوجه میشوند که گزارش واصله چندان دقیق و درست نبوده است بنابراین در روز سمینارِ مدیران کل، قبل از اینکه صحبتهای اصلی خودشان را شروع کنند رو کردند بهطرف مدیرکل مربوطه و گفتند: من میخواهم در حضور همه شما از آقای فلانی بابت برخوردی که ناشی از یک گزارش اشتباه بود عذرخواهی کنم و سپس گفتند من اینکار را در جمع شما انجام دادم تا خودم را تنبیه کنم که هیچگاه قضاوت عجولانه و زودهنگام نکنم!
این رویه را در زندگی حاج آقا و حتی در ارتباطات ایشان با خودمان هم به وضوح شاهد بودیم. چند باراتفاق افتاده بود که مثلا به علت خطائی که خودمان مرتکب شده بودیم، مورد تذکر وعتاب ایشان قرارمیگرفتیم اما چند ساعت بعد ایشان بهعلت اینکه احساس میکردند شاید مقداری زیادهروی شده از ما عذرخواهی میکردند!
چگونه میشد که استاد پرورش به سمتها و مقامهای شغلی دلبستگی و وابستگی نداشتند؟
به هرحال حاجآقا درباره سمتها و مقامهای شغلی بسیار بیتفاوت بودند و در مقابل، بر وجهه و شغل معلمی خودشان بسیار افتخار میکردند و آن را از الطاف و توفیقات الهی میدانستند و میگفتند: من پذیرش مسئولیتهایم براساس اجبار وتکلیفی بود که بر دوشم گذاشته شده بود. از جمله اینکه میگفتند مسئولیت آموزش و پرورش را براساس تکلیف شهید رجائی و باهنر و دیگر بزرگان پذیرفتم و گرنه عشق و علاقه من معلمی است و حتی عبارت جالبی داشتند و میگفتند خدا شاهد است اگر انتخاب دست خودم بود، معلمی درنقطهای دور افتاده مثل ابرقو را بر وزارت ترجیح میدادم، چون در حقیقت معلمی را شغل انبیا میدانستند و مسئولیتهای حقوقی را فقط برای ادای وظیفه و خدمت به مردم قبول میکردند.
جدای از پست صدارت، ایشان در دوران حضور در مجلس هم خصوصیات را داشتند، درست است؟
بله، 2 خاطره را هم در این زمینه در اینجا نقل میکنم؛ یادم هست زمانیکه ایشان نائب رئیس مجلس بودند در مجلس چهارم از طرف آقای رفیق دوست بعنوان سرپرست کاروان جانبازان هم انتخاب شدند و باید برای اداره امور، به حج میرفتند. در حج درکنار اداره امورجاری کاروان جانبازان، جلسات خیلی خوب عرفانی و مذهبی با حضور عزیزان جانباز در آنجا برگزار میکردند، که بعضی وقتها برخی از جانبازان عزیز که بنده را میبینند و از ارتباطمان مطلع میشوند، از حلاوت و شیرینی وتفاوت آن سفری که با حاج آقا به حج رفته بودند برایم تعریف میکنند.
اتفاقا یکی از ایام حج مصادف شد با انتخابات هیئت رئیسه مجلس، که هرسال انجام میشد و بر اساس قانون، حاجآقا برای انتخاب مجدد بهعنوان نائب رئیس مجلس، باید آن روز در مجلس حضور پیدا میکردند.
من به حاج آقا گفتم هفته آینده انتخابات هیئت رئیسه مجلس است و اگر نباشید، به طور طبیعی نمیتوانید نامزد شوید. امسال نروید یا حداقل با تأخیر بروید که به انتخابات هیئت رئیسه مجلس برسید؛ علاوه بر اینکه رأی آوردن شما هم با توجه به فضای مجلس قطعی است.
ایشان همان جا کلامی از امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) که در حال حاضر عین عبارت خاطرم نیست، درباره بیارزش بودن چنین چیزهائی خوانده و گفتند که این سفر خیلی بیشتر برای من ارزش دارد تا نائب رئیسی مجلس و به حج رفته و اتفاقا اسمشان از فهرست کاندیداها حذف شد!
خاطره دیگر هم مربوط به آخرین سمت اجرائی حاج آقا در سازمان بینالمللی فرهنگی اکو بود که ایشان از طرف 10 کشور عضو این سازمان بهعنوان رئیس مؤسسه فرهنگی اکو انتخاب شدند، این سازمان چون سازمانی بینالمللی بود، حقوق رئیس و کادر اجرایی آن به دلار محاسبه و پرداخت میشد و یادم هست که حقوقی 5000 دلاری در ماه برای ایشان مشخص شده بود و معاون ایشان که فردی پاکستانی بود، 3500 دلار در ماه حقوق دریافت میکرد.
یک روز که مثل بعضی از وقتها به مؤسسه فرهنگی اکو رفته بودم که به اتفاق حاج آقا به منزل برگردیم؛ حاج آقا به من گفتند که آقاصالح امروز قبل از منزل به اتفاق میخواهیم برویم به فلان بانک. گفتم: در خدمتیم. در بانک من دیدم که حاج آقا مشغول پرکردن فیش واریزی به مبلغ 75000 دلاربهحساب مجمع جهانی اهل بیت هستند! گفتم حاج آقا قضیه چیست؟ گفتند: این مجموع حقوقی است که در این مدت به حساب من ریختند ومن آنرا یکجا به همین حسابی که میبینی واریز کردم! در تعجب فرو رفته بودم و گفتم: دست کم یک بخشی از آن را برای خودتان بردارید، که گفتند: لازم نیست، و بعد گفتند: سرراه برویم مجمع جهانی اهل بیت که فیشش را به آنها بدهم، وهمین کار را هم کردیم و الان کپی آن فیش را هم بنده دارم.
از این نمونهها از حاج آقا که بی تعلقیشان به مادیات و شغلهای اجرائی را نشان میداد هم من زیاد سراغ دارم و هم دوستان نزدیک ایشان.
شنیدهایم که استاد در بحث کمک به نیازمندان هم پیشگام بودند؛ در همین اصفهان برخی میگفتند که استاد در دوران وزارت بارها به خانوادههای نیازمند کمک میکردند؛ درست است؟
یکی از مسائلی که من میدیدم حاج آقا با جدیت و حساسیت پیگیر آن بودند، همین موضوع کمک به فقرا و نیازمندان بود. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی خیلی از افرادی که نقش محوری در مبارزات با رژیم داشتند، بیشتر تمرکز خود را بر راهها و شیوههای مبارزه با حکومت ازجمله سیاسی و یا فیزیکی معطوف میکردند، اما حاج آقا در کنار این موضوعات از بحث کمک و مدد به نیازمندان و روشنگریهائی که از این راه میشد، در این طبقه از جامعه که تعداد آنها کم هم نبود، در مبارزه با حکومت بهکار گرفت، غافل نشدند و ضمن رفع مشکلات ونگرانیهای محرومان که از دستورات دینی است و به تعبیر امروز شیوههای نرم، اهداف مبارزه را هم پیش میبردند.
از این رو پیش از انقلاب با مجموعهائی از دوستان، پایه گذارانجمن مدد کاری امام زمان (عج) شدند که تا زمان حاضر این انجمن منشأ خیرات و برکات فراوان در کمک به نیازمندان شده است.
حاجآقا از شیوهها و راههای دیگری هم در این زمینه بهره میبردند، برای مثال بارها وبارها زمینههائی فراهم کردند که افرادی که تمکن مالی دارند در پروژههای مربوط به نیازمندان مثل ساخت مسکن یا تهیه جهیزیه یا سرپرستی ایتام ورود پیداکنند. چند وقت پیش یکی از دوستان در مورد اهتمام حاج آقا در کمک به نیازمندان میگفت: من قبل از انقلاب خودروی وانتی داشتم که با آن کار میکردم. گهگاهی حاج آقا به من زنگ میزدند که فلانی امشب مأموریت داریم، ساعت 12 شب فلان جا وعده. من هم با وانتم نصف شب میرفتم به محلی که حاج آقا گفته بودند و به اتفاق وانت را پرمیکردیم از آذوقه و خواروبار ومیبردیم در مناطق فقیرنشین اصفهان توزیع میکردیم.
بله، چند وقت پیش خودم به اتفاق اعضای خانواده و یکی از خواهرانم بر سر مزار حاج آقا ایستاده بودیم که یک مرتبه دیدم پیرزنی عصا زنان آمد کنار مزار حاجآقا و گفت: شما نسبتی با ایشان دارید؟ گفتیم: بله فرزندانشان هستیم؛ بعد آن پیرزن شروع کرد به گریه و زاری و گفت که من سالها پیش، شوهرم را براثر اتفاقی از دست دادم، خودم بودم و چند بچه صغیر. در یکی از محلات حاشیه اصفهان درمانده شده بودم که چه کنم، تا اینکه یک شبی آقایی آمد و درِ خانه ما را زد و مقداری خوار و بار به ما داد.
همان جا به آن آقا مشکلم را گفتم و تقاضای کمک کردم، آن آقا به من قول کمک داد و بعد از آن ماهانه به من کمک میکرد تا اینکه بچههایم بزرگ شدند و الان برای خودشان کسی شدهاند. چند سال پیش بود که فهمیدم آن آقا، آقای پرورش بودند و الان شبی نیست که برایشان قرآن و نماز نخوانم و مرتب برسرمزارایشان هم میآیم.
و خلاصه کلی اشک ما راهم درآورد...
همانطور که اشاره کردید شما دیداری هم پس از ارتحال استاد پرورش با آیات عظام و مراجع تقلید داشتید از آن دیدار و دیدگاه و نظرات بزرگان درباره شخصیت استاد بگوئید؟
مدتی پیش توفیقی شد که در معیت خانواده و برای عرض سپاس و تشکر از عدهای از مراجع عظام که پس از ارتحال حاج آقا ابراز لطف و محبت کرده بودند، به محضرشان برسیم، از جمله حضرات آیات مکارم شیرازی، نوری همدانی، جوادی آملی، سبحانی، مظاهری و گرامی.
همه این بزرگواران خیلی ابراز لطف و محبت کردند و مطالب ارزشمند و جالبی در تبیین شخصیت حاج آقا گفتند که برای خود من خیلی جالب و دلنشین بود.
مثلا آیت اللهالعظمی مکارم شیرازی فرمودند استاد پرورش شخصیت فوق العادهای بود از جمله کسانی بود که از ابتدا تا آخر در مسیر صحیح انقلاب بود و هیچگاه مسیرش را تغییر نداد و یا اشاره داشتند به پیام حضرت آقا که این پیام، پیامی کم نظیر، پرفیض و پرمعنا بود و ناشی از شناخت عمیق رهبری از استاد پرورش بود. و بعد اهتمام حاج آقا به بحث عبادات و معنویات بخصوص تقید به نماز شب و تحجد وشب زندهداری و زیارت عاشورا را مورد ستایش قرار دادند و بعد فرمودند: استاد پرورش در بیان خطابههای دینی بسیار قوی و پرشور صحبت میکردند و جلسات ارزشمندی در راستای ترویج قرآن و معارف اسلامی داشتند و شاگردان زیاد و فرهیختهای را هم تربیت کردند؛ بعد از آن، این شناخت دقیق ایشان برای خودم سوال شد که متوجه شدم حضرت آیتالله مکارم شیرازی به اتفاق حضرت آیتالله سبحانی و جوادی آملی در مجلس خبرگان با حاج آقا مأنوس بودند و مراوده زیادی داشتند و این شناخت حضرات بیشتر، ازآنجا ناشی میشد.
آیت الله سبحانی هم در ابتدا به آیه شریفه "ان الذین امنو و عملو الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا" اشاره کردند و فرمودند که آقای پرورش مصداق بارز این آیه است که هم انسان مؤمنی بود، هم عمل صالح انجام داد، و خدای متعال هم به همین سبب محبت اورا درقلوب مردم قرار داده بود، و دیدید که تشییع جنازهائی برای ایشان برگزار شد در حد مراجع تقلید و بعد اشاره کردند به همنشینی با حاج آقا در مجلس خبرگان واینکه همه فکر و ذکر استاد پرورش این بود که قانون اساسی تنظیم بشود که هم دنیای مردم را تأمین کند وهم آخرتشان را.
آیتالله نوری همدانی هم که خدمتشان رسیدم، ابتدا به سابقه آشنائی خودشان پیش ازانقلاب با حاج آقا اشاره کردند و فرمودند: وقتی بنده در سال 56 و پس از قیام مردم قم توسط رژیم شاه به سقز تبعید شدم، آقای پرورش به همراه دوستانشان از اصفهان به دیدن من میآمدند و به بنده برای ادامه مبارزه دلگرمیمیدادند! بعد از آن به نقش محوری سخنرانیهای حاجآقا در روشنگری و بیداری مردم در دوران مبارزات ستمشاهی اشاره کردند و اشارهای هم به مسئولیتهای حاج آقا داشتند و تأکید براین نکته که استاد پرورش شخصیت متواضعی داشتند و این تواضع از کلام و گفتارشان مشخص بود.
حضرت آیتالله مظاهری هم همواره به ایشان توجه ویژهای داشتند؟
بله، آیتالله مظاهری هم در دیدار با ما فرمودند که به خاطر خدماتی که استاد پرورش به اسلام و انقلاب داشتند، همه باید از ایشان تشکر کنیم و پیام مقام معظم رهبری در این خصوص پیام مقدسی بود و در آن از ایشان خوب تشکرشده بود؛ ایشان بعد از آن نیز بعد فرمودند که از الطاف الهی درحق آقای پرورش این بود که هم خواص ایشان را قبول داشتند و هم عوام و کم هستند افرادی که هم در قبل از انقلاب منشأ خدمات بودند و هم بعد از انقلاب، و درعین حال تا آخر، خودشان را حفظ کرده باشند.
دیدار دیگر ما نیز با آیتالله گرامی بود که ایشان در این دیدار به سابقه آشنایی خودشان از سال 47 با حاج آقا اشاره کرده و عنوان کردند که من در ایشان 2 جهت را بهطور مشخص دیدم، یکی تلاش ایشان در راستای کسب معارفِ وحیانی به سبب مطالعات زیاد و مراوده با علما، ودوم نشر و آموزش این معارف به دیگران که بسیار ارزشمند بود. بعد هم به ذکر نمونههائی از توسلات ایشان و اهتمامشان به برخی ادعیه اشاره کردند.
به ویژگیهای شخصیتی استاد باز گردیم؛ یکی از ویژگیهایی که همواره از قول آشنایان استاد نقل میشود، سطح علمی و معنوی بالای استاد و سیر مطالعات ایشان به شمار میرود؟
بله؛ استاد علاقه زیادی به مطالعه کتابهای قرآنی و عرفانی به خصوص تفاسیر قرآن کریم و نهجالبلاغه داشتند. خودشان اشاره میکردند شاید بیش از 30 دور کامل تفاسیر قرآن را مطالعه کردند؛ اما هیچکدام به حد تفسیر المیزان نبوده، و خودِ تفسیر المیزان را هم من شاهد بودم و هم خودشان میگفتند بارها مطالعه کردند.
نکتهای که دراین بین وجود دارد این است که آنقدر این مفاهیم و تفاسیر با جسم و جان حاج آقا عجین شده بود که همانطور که پیش از این در مورد ویژگیهای سخنرانیهای حاج آقا اشاره کردم درصحبتهایشان هرکجا میخواستند موضوعی دینی و اخلاقی را تبیین کنند، ابتدا با زبان شعر و ادبیات و پس از آن کلامی از قرآن و تفاسیر مربوط را در کنارهم قرار میدادند و بهگونهای بیان میکردند که موضوع مورد بحث را بسیار دلنشین میکرد.
از کتب تالیفی استاد هم بگوئید؟
در بحث تألیفات، علاقه و دلبستگی حاج آقا به اهل بیت(ع) به خصوص پیامبر مکرم اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) سبب شده بود حاج آقا در همان سنین جوانی که مقطع سنی بین 30 تا 33 سالگی ایشان بود، نخستین تألیفات خودشان را به شناخت بیشتر شخصیت پیامبر(ص) وامیرالمومنین(ع) اختصاص بدهند، از جمله کتاب پیامبر در مکه و علی در مدینه ، والبته چند جلد کتاب دیگرهم در حوزههای دینی و اسلامی مثل پیشگامان کهف، پدیده جاهلیت در اسلام، قرآن وخطوط انفاق و یکی دوعنوان دیگر که همگی در همین سیر بود.
البته از حاج آقا جزوهها و دست نوشتههائی هم باقی مانده است که منتشر نشده و قصد داریم با همت جمعی از دوستان، آنها راهم منتشر کنیم، از جمله نوشتهای از حاج آقا در باب زهد که شهید مطهری (ره) در کتاب سیری در نهجالبلاغه خود به این بحث و یافته استاد پرورش از زهد اشاره میکنند که جالب است.
البته استاد سالها پس از این تألیفات اولیه، دیگر علاقهای نداشتند مطلبی از خودشان منتشر کنند و حتی چند باری هم که دوستان اجازه میخواستند اینکار را انجام دهند میگفتند: همان چند جلد کتابی را هم که منتشر کردم پشیمانم.
علت این کار را نمی دانید؟
خود من بارها تقاضا کردم که اجازه دهید حداقل خاطراتتان درباره انقلاب که بهگفته خودشان منحصر بفرد هم بود را ضبط کنیم که اجازه نمیدادند. البته یکی از بزرگان این حالت حاج آقا را مرتبهای از عرفان میدانستند که فرد در سیر و سلوک عرفانی خود به درجهای میرسد که غیر از خدا هیچ نمیبیند و نمیخواهد در این عرصه چیزی یا نشانهائی از خود باقی بگذارد. به هرحال، الله اعلم...
چند سال پیش بود مستندی با موضوع انقلاب در اصفهان ساخته شد...
خاطرات فیروزه ای؟
بله. تصویر و صحبتهای ایشان هم در مستند بود چگونه ایشان را راضی به صحبت کردید؟
سال 87 از طرف تلویزیون مکلف شده بودیم در مورد وقایع انقلاب اسلامی در اصفهان که چند سال پیش در قالب مستندی تلویزیونی با عنوان خاطرات فیروزهای پخش شد، از افراد وشخصیتهای انقلابی مصاحبه بگیریم، وقتی موضوع را به حاج آقا گفتم که از شما هم میخواهیم مصاحبه بگیریم ایشان مخالفت کردند و اصلا قبول نمیکردند.
من چاره کار را در این دیدم که از راه دیگری وارد شوم. دوستان گزارشگر و تصویربردار و دیگر عوامل را به عنوان میهمان به منزل حاج آقا دعوت کردم و بعد که دوستان وسائل تصویربرداری را چیدمان کردند، رفتم و به حاج آقا گفتم همکاران بنده برای ضبط خاطرات انقلاب در اتاق کناری هستند و ایشان گفتند: من که گفتم صحبت نمیکنم.
من هم عرض کردم: بسیار خب لااقل یک سلامی به آنها بفرمائید، مگر شما اینهمه در باب تکریم میهمان نمیگویید! اینها در حال حاضر میهمانند و خلاصه با این بهانه حاج آقا را به اتاق بردیم و توانستیم مختصر خاطراتی از ایشان ضبط کنیم.
یکی از مقاطع حساسی که استاد پرورش در آن نقش داشتند، عضویت در شورای عالی دفاع در زمان جنگ بود؛ از آن دوران مطلبی دارید؟
بله؛ بنیصدر از جمله افراد نفوذی در بدنه انقلاب بود که دارای افکارعمیق سکولار با شکل و ظاهراسلامی بود، و از همان روزهای پیروزی انقلاب اسلامی با رخنه در بین انقلابیون درصدد بهرهبرداریهای خاص خودش بود، و در این راه ازهیچ کوششی فروگذار نمیکرد. از ترور شخصیتی نیروهای برجسته انقلاب گرفته تا دروغ پراکنی و ایجاد فضای التهاب و تنش در کشور...
خب در این شرایط حاج آقا از نخستین کسانی بودند که پی به ماهیت مزدورانه بنیصدر برده بودند و در 2 مقطع یکی جلسات شورای عالی دفاع و دیگر تلاش در مجلس برای عزل بنی صدر اقدامات مؤثری انجام دادند.
حاج آقا تعریف میکردند که بنی صدر روحیه هوچیگری و در عین حال متکبرانهای داشت. و به عنوان مثال به عمد در جلسات شورای عالی دفاع دیرتر از همه میآمد تا بقیه جلوی پای او بلند شوند، یا خودش با هواپیماهای تشریفاتی شاه به دزفول میرفت و درکاخ شمس مستقر میشد، بعد جمع اعضا به اتفاق مقام معظم رهبری و آقای هاشمی و یکی 2 نفر دیگر از دوستان را برایاینکه به زعم خودش تحقیر کند، ساعتها در فرودگاه معطل میکرد بعد هم برای ما هواپیماهای ملخی c130 که حاوی تجهیزات و اقلام خطرناک و مخصوص حمل بار بود، میفرستاد، که تا دزفول چند ساعت در راه بودیم، بعد جلسات را که برگزار میکرد مرتب با افراد حاضر در جلسه از موضع بالا و با تحقیر برخورد میکرد، بعد هم که جلسه پس از ساعتها و گاهی تا نیمههای شب طول میکشید تمام شود، مجبور میشدیم برای استراحت به پایگاهِ وحدتی که مملو از سربازان بود، برویم و با دردست گرفتن یک پتوی سربازی به اتفاق مقام معظم رهبری و یکی دونفر دیگر از دوستان در میان سربازها جائی برای خود پیدا کرده و بخوابیم.
جالب اینکه با این شرایط، بنی صدر به تهران میرفت و خدمت حضرت امام به شکایت و گله گذاری که من زیر توپ و موشک مشغول اداره جنگم و آقایان درتهران زیر کولر هستند و هیچ اقدام مؤثری نمیکنند.
استاد پرورش چگونه در برابر این گستاخی های او برخورد می کردند؟
حاج آقا میگفتند در این شرایط چون مقام معظم رهبری و آقای هاشمی از طرف امام در شورای عالی دفاع حضور داشتند، برای اینکه بهانه دست بنیصدر ندهند که به امام شکایت و گلهگذاری کند، بسیاری مواقع در برابر بیادبیهای او سکوت میکردند، اما من چون از طرف مجلس عضو شورای عالی دفاع شده، بودم دستم بازتر بود، و مرتب با او در جلسات درگیر بودم، به خصوص اینکه بهگفته حاج آقا بنی صدر سواد اسلامی خیلی پائینی هم داشت و حتی روخوانی قرآن مجید را هم بهدرستی بلد نبود و وقتی مباحث را به این حوزهها میکشاندیم، گیر میکرد ودیگر چیزی نمیگفت.
از اتفاق چندی پیش که عرض کردم به همراه خانواده خدمت رهبر معظم انقلاب رسیده بودیم ایشان ضمن صحبتهایشان به خاطرات جلسات شورای عالی دفاع و طیفبندی که در شورا ایجاد شده بود اشاراتی داشتند و برنقش حاج آقا در مقابله با بنی صدر در آن جلسات صحه گذاشتند.
از داستان درگیری ایشان با بنیصدر بیشتر بگوئید. این درگیری ادامه هم یافت؟
به هرحال این روحیه و شخصیت کسی بود که خودش را یک ایدئولوگ به همگان معرفی کرده بود. حتی یکبار حاج آقا میگفتند: درحاشیه یکی از جلسات که بحث نخست وزیری شهید رجائی مطرح شد، بنی صدر که تنفرعجیبی از شهید رجائی داشت گفت (البته عذرخواهی میکنم از ساحت شهید بزرگوار رجائی)، این چه کاری بود که مجلس کرد و یک درشکهچی را برای نخست وزیری به من معرفی کرده، باید صلاحیت رجائی بررسی شود! حاج آقا میگفتند آنجا بود که از کوره در فتند و با بنی صدر حتی دست به یقه هم شدند.
در این اوضاع و احوال و توهینهای بیحد و حصر بنی صدر بود که حاج آقا گفتند یکبار که با اعضای شورا خدمت حضرت امام(ره) رفتیم، مقام معظم رهبری وصف حال خود را در قالب یک بیت شعر اینگونه به امام (ره) عرض کردند که:
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
به هرجهت این فضائی بود که در آن ایام در کشور و در آن شرایط سخت جنگ حاکم بود، از اینرو حاج آقا به همراه تعداد دیگری از دوستان در مجلس، طرح عزل بنی صدر را کلید زده و افشا گریهائی که صورت میگیرد باعث آشکار شدن چهره و ماهیت اصلی بنی صدر و خیانتهای او به کشور برای مردم میشود و در نهایت به برکناری او میانجامد.
چه شد که اصلا استاد پرورش به عرصه مسائل فرهنگی و سیاسی ورود پیدا کردند و درگیر وقایع انقلاب شدند؟
حاج آقا تقریبا در سن 6 سالگی پدر خود را از دست دادند و مادرشان هم سوادی از نظر خواندن و نوشتن نداشتند که بتوانند در این زمینه کمک یا راهنمائی عملی به ایشان کنند. البته مادر ایشان که مادر بزرگ بنده هستند، بانوئی بسیار پاکدامن وخیلی مذهبی بودند و به یقین خدا از این جهت اصل هدایت را مقرر فرموده بود، اما از بُعد ظاهری، کار اینگونه بود که به واسطه هم محلهائی بودن با شهید بزرگواربهشتی و فعالیتهای فرهنگی شهید بهشتی در محل برای جذب نوجوانان و جوانان محله، رابطهای برقرار میشود که این ارتباط هر سال که از آن میگذرد عمیق تر میشود، و البته این شهید بزرگوارهم که از نظر سنی تقریبا 14 سال از حاج آقا بزرگتر بودند استعدادهائی در ایشان کشف کرده بودند که برای شکوفایی بیشتر آنها ، تشویقهای زیادی میکردند.
به هرحال این ارتباط تا عضویت حاج آقا در معیت شهید بهشتی درشورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و مجلس خبرگان قانون اساسی تا هنگام شهادت ادامه پیدا میکند. حاج آقا میگفتند از ویژگیهای بارز شهید بهشتی این بود که بهشدت شخصیت جذب کنندهای داشت. با هر قشر و شخصی به گونهای حساب شده و متناسب برخورد میکرد، طوری که مخاطب را درهمان برخورد اول جذب میکرد.مثلا میگفتند ایشان در آن زمان نوجوانان و جوانان محل را شناسائی کرده بودند و خودشان به سراغ آنان میرفتند و برایشان برنامه ریزی میکردند.
به نظر من اینها همه درس است برای ما بخصوص برای قشر روحانی که متأسفانه بعضی از آنان در مساجد و محلات جاذبهای که ندارند هیچ، دافعه زیادی هم دارند! برخی ازآنان اصلا در برقراری ارتباط مشکل دارند. روحیات و خصلتها و نیازهای نسل جوان را نمیشناسند و به طوری طبیعی نمیتوانند برنامه درستی به منظور نشر و ترویج معارف اسلامی به ویژه برای نسل جوان داشته باشند، بنابراین باید از این تجربیات موفق درس گرفت، البته علاوه بر شهید بزگوار بهشتی که سرمنشأ ورود حاج آقا به عرصههای فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی بودند، ارتباط ایشان با برخی دیگر از روحانیان محلهشان از جمله مرحوم حاج آقا مصطفی بهشتی نژاد در زمانی که حاج آقا در دوره سنی دبیرستان بودند هم در ورودشان به فعالیتهای سیاسی و فرهنگی مؤثر بوده است.
از جمله اینکه در همین مقطع سنی ودر سال 40 و همزمان با فوت آیت الله بروجردی، در معیت برخی علما و ازجمله مرحوم بهشتینژاد، در سفری 6 روزه به قم می روند که پس از این سفر در گیر مبازات میشوند و نخستین دستگیری ایشان هم در سال 44 اتفاق میافتد، که پس از آن با پیگیریهای آیتالله خادمی به طور موقت آزاد میشوند، و همین موضوع سبب میشود حاج آقا با قوت و قدرت بیشتری وارد جریانات انقلابی و مبارزاتی شوند.
دیدگاه سید صالح پرورش به عنوان کسی که مسیر درست انقلاب را به واسطه پدر ملاحظه کرده ولی امروز شاهد تغییر رفتار برخی از هم دورهایهای استاد بوده، چیست؟
به نکته مهمی اشاره کردید در جائی جملهای از حضرت امام(ره) دیدم که از ایشان پرسیده بودند اگر یک دعای مستجاب داشته باشید چه دعائی میکنید؟ ایشان فرموده بودند: دعا برای عاقبت به خیری. بینید این نکته خیلی ظریف و مهمی است، هیچ ضمانتی نیست که بنده که در حال حاضر معتقد به مبانی دینی وانقلابی و اسلامی هستم، خدای ناکرده بر اثر هوای نفس یا چشیدن چرب و شیرین دنیا همین مسیر را ادامه دهم، بنابراین انسان باید مرتب از خدا بخواهد که خودش هدایت نمایند وانسان را تا آخر، عاقبت بخیر کند.
البته نمونههای تاریخی فروانی در این موضوع داریم از صدر اسلام تا به امروز؛ مگر از صحابی پیامبر نبودند که بعدها برروی امیر المومنین(ع) شمشیر کشیدند؟!
بله. این اتفاق در انتخابات 88 هم رخ داد؟
اتفاقا حوادث انتخابات 88 که به وقوع پیوست، دست کم برای خودِ من خیلی درس آموز بود، از این نظر که مثلا تاریخ صدر اسلام را که انسان میخواند، در فکر فرومی رود که چطور میشود شخصی مثل شریح قاضی که قاضی منصوب امیرالمومنین(ع) بود اینگونه دچار انحراف ولغزش بشود، که حکم بر مباح بودن خون امام حسین(ع) را بدهد! یا طلحه و زبیر با آنهمه خدمات در کنار پیامبر(ص) چگونه میشود که رو در روی امام علی (ع) قرار می گیرند و موارد مشابه که با دیدن اتفاقات سال 88 و اینکه چه شخصیتهای بزرگ وانقلابی به بیراهه افتادند و بهقول خودمان خراب کردند هم، از حیث درک بهتر وقایع تاریخی پند آموز بود.
این مسئله در هر زمانی ممکن است وهم از جهت اهمیت بحث عاقبت بخیری...
در نتیجه هیچ تضمینی به راسخ ماندن افراد در مسیر اصلی وجود ندارد مگر بر اثر مراقبت و استمداد از خدای متعال، بر همین اساس هم هست که این جمله حضرت امام(ره) بهتر درک میشود که در تبیین وضعیت افراد و شخصیتها برای مسئولیت میفرمودند: ملاک، حال فعلی افراد است.
به هرصورت اگر ملاک افراد به ویژه فرزندان یاران انقلاب بهدست آوردن دنیا باشد حسرتهای زیادی را هم این مسیر به دنبال دارد، اما اینها برمیگردد به ارزشهای فردی هر شخص. از فرزندان افرادی که زمانی پدرشان از استوانههای این انقلاب بوده و متأسفانه در فتنه به جاده خاکی زدهاند، به واسطه یکی از معتمدان شنیدم که میگویند پدر ما در شکلگیری این انقلاب نقش زیادی داشته و رنج زحمات زیادی کشیده و این سهم ما وحق ماست که حالا که گشایشی حاصل شده از امکانات و امتیازات بهره ببریم !!
به نظر شما دلیل این استدلال چیست؟
ببینید این استدلال که متاسفانه در قشری از مسئولان و منتسبان به آنها حاکم است و بر پایه همین تاکنون آثار زیانباری برای نظام در پی داشته، چگونه میتواند انسان را از اهداف و آرمانهای ابتدائی دور کند؟ به هرحال هیچ کس حق ندارد ونباید بر سراین انقلاب و مردمی که انقلاب کردند منتی بگذارد، بلکه برعکس این انقلاب و مردم هستند که باید برسرآنان منت بگذارند.
استاد در این زمینه چه نظری داشتند؟
حاج آقا همیشه به ما تأکید میکردند به گونهای رفتار و حرکت نکنید که این شائبه ایجاد شود که شما به واسطه انقلابی که ما در آن نقش داشتیم، از امکانات یا فرصتهائی بهره مند میشوید یا دنبال رانتی هستید؛ بر همین اساس من هم همیشه از موقعیتهای شائبهبرانگیز به خصوص در بخش اقتصادی که ممکن بود به برداشتهای ناخوشایندی دامن بزند، دوری و احتراز میکردم و همیشه این دغدغه را داشتم ودارم که به گونهای رفتار و برخورد نکنم یا کاری انجام ندهم که لطمه و آسیبش بر وجهه و شخصیت حاجآقا اثر سوء بگذارد، بنابراین درحال حاضرهم شغل اداری دارم و بیشترتمایل و دغدغهام انجام کارهای فرهنگی است.
در پایان اگرنکتهای دارید بفرمائید؟
تشکرمیکنم از شما و برای خبرگزاری بینالمللی تسنیم که به نظر خیلی از دوستان و اهل فن در این مدت کوتاهِ فعالیت خود، ره 100 ساله را یک شبه طی کرده آرزوی موفقیت میکنم.
در دنیای امروز و به ویژه در بخش خبر واطلاعرسانی، رسانهائی ماندگار میشود که هم سرعت عمل بالائی در اطلاعرسانی داشته باشد و هم محتوای مناسب و مخاطب پسندی برای ارائه؛ که تسنیم به نظر چنین میآید.
انتهای پیام/