چرا استاد پرورش حاضر نبود محافظ اختیار کند

خبرگزاری تسنیم: از استاد پرورش ناگفته‌های بسیاری است، بخشی از ابعاد زندگی این استاد مغفول مانده اما یکی از دوستان نزدیک او که ۳ سال با او شبانه‌روز در یک اتاق بود، این خاطرات را بازگو می‌کند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، حسن فقیه، از دوستان نزدیک استاد پرورش است که سال‌ها با او در همان اتاق معروف استاد پرورش در وزارتخانه با او شب‌ها را به صبح گذرانده است. فقیه از جمله افرادی است که حتی در خلوت استاد نیز حضور داشته و حرف‌های ناگفتنی زیادی در مورد او دارد.

فقیه در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در اصفهان با اشاره به خاطرات خود از استاد پرورش اظهار داشت: من از شاگردان استاد پرورش بودم و یاد می‌آید زمانی که حاج‌ آقا وزیر شد، محافظ نمی‌گرفت و تعدادی از بچه‌های اصفهان را در رده سنی بالا انتخاب کرد تا در دفتر خود مشغول به کار شوند.

وی افزود: حاج آقا محافظ نمی‌گرفت و می‌گفت "نباید کسی وقت و جان خودش متوقف کند تا حفظ جان من کند". حتی در آن زمان مقام معظم رهبری در زمان حیات امام خمینی(ره) رئیس‌جمهور بود و متوجه شده بود که  استاد محافظ نمی‌گیرد بنابراین به او تکلیف کرده بودند که محافظ بگیرد و گفته بودند اگر این مسئله را نپذیری، شکایت تو را به امام می‌گوییم.

دوست نزدیک استاد پرورش بیان کرد: آن چیزی که ارتباط من را با سایر شاگردان استاد خاص می‌کند، این بود که من در خلوت حاج‌آقا حضور داشتم و به مدت 3 سال با او در یک اتاق ساده زندگی کردم.

فقیه از فضای آن روزها گفت: آن روزها در اوج ترورها و در جو رعب و وحشت و فضای سنگینی قرار داست. یادم است هرگاه که پیچ رادیو و تلویزیون را باز می‌کردیم، خبرهایی مانند "شهید بهشتی و 72 نفر جاودانه شدند"، "خبر فوت شهید رجایی و شهید باهنر" و از این‌گونه موارد را می‌شنیدیم و روزهای سختی را می‌گذراندیم.

وی خاطرنشان کرد: از استاد پروروش زیاد صحبت می‌کنند اما به نظر من  بخشی از زندگی استاد مغفول مانده و آن عرفان حاج‌آقا است. معتقد هستم کسی او رابه طور کامل نشناخت زیرا شاید مردان بزرگ را هیچ کس به صورت واقعی نمی‌شناسد.

این دوست نزدیک استاد پرورش ادامه داد: من 3 سال هر شب شبانه‌روز با او زندگی کردم و شهادت می‌دهم که یک شب نماز شب او تر ک نشد. ااستاد در نماز شب، دعای کمیل می‌خواند و به دعای کمیل ارادت خاصی داشت زیرا معتقد بود دعای کمیل باید در دل شب خوانده شود و حاج‌آقا به نحوی  دعا را می‌خواند که نیم ساعت مانده به اذان صبح، دعای کمیل او تمام می‌شد.

وی اظهار داشت: یک شب در حیاط راه می‌رفتم دیدم که در حیاط صدایی می‌آید. ترسیدم و جلوتر رفتم و دیدم که حاج‌آقا با یک عبا بر روی شانه‌هایش در دل شب در آن جو ترسناک ترور روی زمین بر روی برف افتاده بود و هق هق گریه می‌کند، استاد در دل شب نماز شب را با این کیفیت می‌خواند.

فقیه افزود: استاد زندگی بسیار ساده داشت و او در یکی از اتاق‌های وزاتخانه زندگی می‌کرد با اینکه سمت‌های مختلفی را پشت سر گذرانده بود و وزیر شد، بسیار محقرانه و ساده زندگی می‌کرد و این ساده زیستی یکی از خصلت‌های استاد بود.

دوست نزدیک استاد پرورش گفت: استاد با حاج اسماعیل دولابی، یکی از عرفای تهران رابطه خوب و سر و سری داشت؛ بیشتر جمعه‌ها استاد با حاج اسماعیل دولابی جلسات عرفانی  داشته و نقل عشق می‌کردند و جالب است بدانید که در این‌باره من و استاد یک رمز داشتیم. چون آن روزها فضای ترور بود و شرایط خوبی بر کشور حاکم نبود، استاد به من می‌گفت "حسن آقا صفا" و من می‌فهمیدم که این رمز یعنی اینکه باید موتور را بردارم و از در پشتی حاجی را که یک کلاه سرش کرده،با موتور به منزل حاج‌آقا دولابی می‌بردم.

وی خاطرنشان کرد: استاد ساعت‌ها با حاج‌آقا دولابی صحبت می‌کرد و من گاهی به بهانه آوردن چای وارد اتاق می‌شدم اما به من می‌گفتند حسن آقا اگر دوست داری، بنشین و من هم از خدا خواسته با اشتیاق پای حرف عرفانی آنها می‌نشستم و از صحبت‌های عرفانی آنها استفاده می‌کردم. آن موقع استاد پرورش ساعت‌ها دوزانو روبروی حاج اسماعیل می‌نشست و دست‌هایش را روی زانوهایش می‌گذاشت و با حالت ادب به این صحبت‌ها گوش می‌داد و من هم  به تبعیت از او، دوزانو می‌نشستم اما نمی‌توانستم دو زانو کامل بنشینم و مرتب پاهایم را جابجا می‌کردم اما استاد ساعت‌ها دوزانو می‌نشست بدون اینکه پاهایش را جابه‌جا کند.

فقیه به ارتباط استاد با عرفای دیگر پرداخت و اظهار داشت: یک‌بار دیدم که ارتباط استاد با حاح‌آقا دولابی کم شد، بنابراین به او گفتم "حاج‌آقا آیا ارتباطتان با ایشان کم شده؟"  و استاد گفت: "آدم وقتی به قله  نگاه می‌کند، می‌بیند بی‌انتها است و فرد سر پیچ‌ها نباید توقف کند و باید راهش را ادامه دهد. برخی آدم‌ها تا یک جایی آدم را می‌کشانند بالا اما نباید روی آدم‌ها توقف کرد و باید بالاتر رود و انسان در این‌باره باید یک پیر داشته باشد که مرشد او باشد". استاد می‌گفت "قدیم‌ها به آدمی که راهنما نداشته می‌گفتند برو ای بی‌پیر"

وی بیان کرد: از آن پس جلسات زیادی با علامه جعفری داشت و ساعت‌ها با او صحبت می‌کرد. در یکی از جلسات ‌آنها حضور داشتم و دیدم که یک ضبط صوت کنارشان بود و استاد اشعار عرفانی مولاناو شمس را می‌خواند و علامه ضبط می‌کند آخر استاد صدای زیبایی داشت و علامه می‌گفت من هربار که بخواهم با خدا عش و راز و نیاز کنم، در خلوتم این اشعار را گوش می‌دهم.

فقیه به دیگر خصوصیات استاد اشاره کرد و افزود: استاد شخص بسیار مودبی بود و برایش فرقی کودک، جوان و پیر فرقی نمی‌کرد و او مقابل همه، ادب را رعایت می‌کرد. نکته دیگر اینکه او فردی یتیم‌نواز بود و به ایتام توجه خاصی داشت و بدون شعار و تبلیغ به آنها توجه می‌کرنه به شکلی  که یتیمی را مورد نوازش قرار دهد، بلکه با باور به او توجه می‌کرد به گونه‌ای که یتیم وقتی با او بود، فراموش می‌کرد که از داشتن پدر محروم است.

وی گفت: حاج‌آقا اگر متوجه می‌شد کسی به کمک احتیاج به کمک دارد و  احساس می‌کرد شخص بی‌کس است، بدون کوچکترین منت به او کمک می‌کرد و خودش به دنبال مشکلات مردم می‌رفت. نمی‌گذاشت مردم برای مشکلات خود به او مراجعه کنند و در سخنرانی‌های خود راهی که رفته بود را به مردم پیشنهاد می‌کرد و‌‌ می‌گفت من این راه را رفته‌ام، به شما هم همین را می‌گویم اما او راهی که نرفته را به دیگران پیشنها نمی‌کرد.

گفت‌وگو از نگین فروغی

انتهای پیام/