استراتژی خروج ناتو از افغانستان توجیهی برای شکست آمریکا
خبرگزاری تسنیم: با آغاز سال ۲۰۱۵ میلادی عملاً مأموریت رزمی ناتو بهرهبری آمریکا در افغانستان پایان یافته و مأموریت غیرنظامی آنها برای آموزش نیروهای نظامی و امنیتی افغان کلید خورده است.
به گزارش دفتر منطقهای خبرگزاری تسنیم، با آغاز سال 2015 میلادی عملا مأموریت رزمی ناتو به رهبری آمریکا در افغانستان پایان یافته و مأموریت غیرنظامی آنها برای آموزش نیروهای نظامی و امنیتی افغان کلید خورده و اکنون پرسش این است که نیروهای آمریکا با توجه به چه استراتژی از افغانستان خارج خواهند شد؟
چندی پیش پنتاگون با انتشار بیانیهای اعلام کرد که نیروهای آمریکایی «سران طالبان را به همراه «ملا عمر» در صورتی که منافع آمریکا را با خطر مواجه نسازند مورد حمله قرار نخواهند داد. حال باوجود این موضوع هدف از جنگ 13 ساله آمریکا در افغانستان چه بوده است؟ و در تغییر 180 درجهای سیاست آمریکا در قبال طالبان چه چیزی نهفته است؟
برای پاسخ به این پرسشها، به این نکته اشاره میکنیم که آمریکا باور دارد که جنگهای «پارتیزانی» هرگز «بُرد و باخت» ندارند.
وضعیت کابل و حملات به این شهر در سال 2014 نسبت به سالهای گذشته وخیمتر بود و این معضل نشان میدهد مخالفان براحتی شکست نمیخورند و باید راهحل دیگری برای پایان جنگ جستوجو کرد.
خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان به این معنا نیست که آمریکاییها در این کشور حضور نداشته باشند، تأثیرگذاری آمریکا بر افغانستان و منطقه زیر سوال میرود، بلکه دولت اوباما نیازمند برنامه و استراتژی قوی برای خروج نیروهایش از افغانستان است تا نه حضور آمریکا در منطقه با وجود تنش میان اسرائیل و ایران نامحسوس باشد و نه از تأثیرگذاری واشنگتن در منطقه کاسته شود.
مردم و نظامیان آمریکایی دیگر از پرداختن به جنگ خسته شدهاند اما این بدین معنا نیست که آمریکا تجربه تلخ «ویتنام» را دوباره در اذهان مردم آمریکا و جهانیان زنده کند و از تاریخ و سرنوشت ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان درس نگیرد.
خروج ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی سابق از افغانستان
از سوی دیگر شاهد بودیم که گروههای «طالبان» و «القاعده» از خروج نیروهای آمریکایی از عراق خوشبین بودند و آن را پیروزی بزرگی میدانستند.
جشن شادباش طالبان و به آغوش کشیدن یکدیگر در قندهار نیز پیام روشنی برای آمریکا داشت و آن اینکه «سرنوشت آمریکاییها در افغانستان به مانند سرنوشت روسها در دهه 80 میلادی رقم خواهد خورد.
مردم و عوام در مناطق جنوبی و شرقی افغانستان به خروج قطعی آمریکاییها و شکست کشورهای عضو ناتو ایمان دارند و در صورتی که به این مقوله لباس واقعیت پوشانیده شود، طالبان دوباره پرقدرتتر از گذشته ظهور خواهند کرد و بقایای القاعده در افغانستان پناهگاههای امنی خواهند یافت.
اگر بخواهیم جنگ آمریکا در افغانستان را با جنگ ویتنام در سال 1975 مقایسته کنیم، پراکنده بودن جنگ و چریکی بودن آن وجه اتفاق بارزی هستند که خودنمایی میکند.
نظامیان آمریکایی در میدان جنگ در «ویتنام»
از طرفی طراحی برنامهای برای خروج نیروها در این جنگها، ورشکسته شدن اقتصاد آمریکا و عدم حمایت مردمی از آن کاملا محسوس میباشد.
آمریکا در نظر دارد تا با ارائه کمکهای اقتصادی به پاکستان راه فشار دیپلماتیک به اسلامآباد را باز کرده تا از این طریق طالبان را وادار به گفتوگو نماید.
هم اکنون طالبان در مناطق جنوبی و شرقی افغانستان در حال تقویت و تجدید قوا هستند و احتمال اینکه مجددا بر اریکه قدرت در افغانستان تکیه بزنند و این مناطق را به پایگاههای امن القاعده مبدل سازند، وجود دارد.
افراطگرایی و نشر مطالب افراطی در میان مردم سنتی جنوب و شرق افغانستان از سوی طالبان بیشترین تأثیر را بر مردم آن مناطق دارد، تا حدی که هنوز فرزندانشان به جای رفتن به مدارس دولتی ترجیح میدهند در مکاتب سنتی به تحصیل بپردازند.
طالبان به مراتب قویتر و عملیتر از دولت در افغانستان عمل میکند، از پخش مطالب و عقاید توسط شبنامهها که شیوه سنتی در افغانستان برای جلب حمایت مردم است گرفته تا مدرنترین روش که داشتن صفحات اینترنتی مانند وبسایت فیسبوک، تویتر، یوتیوب و سایر فنآوریهای معاصر بهره میبرند.
اگر جامعه جهانی و دولت افغانستان میخواهند برنده جنگ در این کشور باشند، در قدم نخست باید پیامی فراتر از «پشتونوالی» (سهم خواهی قبیلهای پشتونها) ایجاد کنند، کشاورزان را تقویت نمایند تا از کشت خشخاش دست بردارند و با ریشسفیدان محلی وارد مذاکره شوند تا از حمایت طالبان دست بردارند.
بازدید نظامیان «ناتو» از مزرعه خشخاش در جنوب افغانستان
آمریکا پس از حادثه 11 سپتامبر در جامعه غرب، شروع جنگ در افغانستان را اعلام کرد و توانست بزرگترین نیروی بینالمللی را با خود متحد کند، اما آیا از این جنگ برای مردم افغانستان همانگونه که برای مردم آمریکا و جهانیان تعریف شده بود، تعریفی صورت گرفت؟
اینجا باید گفت که اگر آمریکا واقعا قصد داشت که افغانستان دارای حکومتی مقتدر و توانمند برای مبارزه علیه تروریسم باشد، هرگز تجهیزات سنگین و پیشرفته نظامی خود را از افغانستان خارج نمیکرد و آنها را در اختیار دولت این کشور قرار میداد.
این موضوعی بود که در زمان شکست نیروهای ارتش سرخ جماهیر شوروی از مجاهدین افغانستان اتفاق افتاد و آنها مقدار زیادی سلاح سنگین و تجهیزات نظامی را در هنگام خروج از این کشور از خود برجای گذاشتند.
شرایط مناسبی برای آمریکا در افغانستان وجود دارد، از طرفی پاکستان مدعی است که متحد واشنگتن در رسیدن به منافعش است، از این رو آمریکا میتواند با فشار آوردن به پاکستان، طالبان و سایر نیروهای مسلح مخالف دولت کابل را به دور میز مذاکره جمع کند.
جامعهی جهانی به هر نحوی در طول 13 سال گذشته از جنگ آمریکا در افغانستان حمایت کرده و حتی اکثر کشورهای به اصطلاح اسلامی نیز از جنگ پنتاگون در این کشور حمایت میکردند.
از همه مهمتر اینکه وضعیت داخلی در افغانستان تاحدودی به مراتب بیشتر به نفع آمریکا رقم خورد و تصویب امضای پیمان امنیتی در «لویه جرگه» مشورتی، نیز امتیازی برای واشنگتن بود.
مراسم امضای پیمان امنیتی «کابل-واشنگتن» 24 ساعت پس از روی کار آمدن «محمد اشرفغنی» به عنوان رئیسجمهور افغانستان
باید گفت که ادامه جنگ بیشتر از این به احتمال زیاد پای چین و روسیه را به میان خواهد کشید و آنگاه کار برای آمریکا در افغانستان دشوارتر خواهد شد، زیرا از سویی مردم آمریکا شدیدا مخالف ادامه جنگ هستند.
جنگ افغانستان طولانیترین و پرهزینهترین حضور نظامی در تاریخ آمریکا بوده است به طوری که ژنرال «آلن» یکی از مقامات نظامی پنتاگون در کنفرانس سالانه استراتژی خارجی آمریکا در 15 ژولای 2012 اظهار داشت: تاریخ ثابت کرده که جنگهای پارتیزانی هرگز نمیتوانند از طریق اقدامات نظامی به نتیجه برسند و واشنگتن نیز نمیخواهد دیگر تجربه تلخ شکست ویتنام را در افغانستان مجددا تکرار کند.
جنگ ناتو در افغانستان به رهبری آمریکا، واشنگتن را از لحاظ اقتصادی دچار مشکل کرده است و وضعیت روحی و روانی سربازان آمریکایی را به شدت تضعیف نموده بطوری که خانوادههای آنها خواهان پایان حضور نظامیان این کشور در افغانستان هستند.
حکومت کرزی در 13 سال گذشته از لحاظ فساد و گسترش تولید و گشت مواد مخدر شهرت جهانی یافت و آمریکا هرگز نتوانست به شعار خود مبنی بر ایجاد ثبات و امنیتی در افغانستان جامه عمل بپوشاند و در این شرایط اوباما نیز بیشتر بر دستآوردهای ناچیز واشنگتن در افغانستان تأکید میورزید و میگفت: صلح در کشوری که این همه جنگ را در خود تجربه کرده تأمین شدنی نیست مگر اینکه امنیت سیاسی در آن کشور به وجود آید.
در این تئوری اوباما تأکید میکند که فرآیند گفتوگو با طالبان باید متضمن امنیت مردم افغانستان باشد، قانون اساسی تغییر کند و قدرت بصورت متمرکز به محلات انتقال یابد و اوباما نیز مصمم است مناطق جنوبی و شرقی را به مخالفان دولت اشرفغنی واگذار نماید.
در سال 2011 نخستین دور گفتوگوها با طالبان آغاز شد، اما بیش از یک سال دوام پیدا نکرد و در سال 2012 دوباره متوقف شد، جامعه جهانی از آمریکا خواست، پای پاکستان را به گفتوگوهای صلح میان افغانستان و طالبان به رهبری افغانها برای افغانیزه شدن امور، بکشاند.
از سویی افکار عمومی جامعه آمریکا نیز معطوف به خروج نیروهای این کشور به هر قیمتی از افغانستان است و میخواهند افغانها خود مشکلشان را حل کنند.
تظاهرات ضد جنگ افغانستان توسط شهروندان آمریکایی
در واقع این ذهنیت مردم آمریکا در دوران جنگ ویتنام نیز به سود منافع دشمن دیرینه واشنگتن یعنی روسیه گردید و با وجود شرایط فعلی باید دید که این وضعیت به کدامین سو کشانیده خواهد شد و آیا آمریکا همچنان جنوبزده؛ طالبان را صاحب مناطق جنوبی افغانستان خواهد کرد.
جنگ افغانستان بیشتر از هر چیز دیگری میتواند به صورت جنگ تاریخ یاد شود، زیرا آمریکا بر پایه رویدادهای تاریخی این جنگ را در افغانستان آغاز کرد.
«جورج بوش» رئیسجمهور سابق آمریکا در کتاب «لحظههای تصمیمگیری» دلایل آغاز جنگ در افغانستان را چنین بیان میکند:
تصمیم من ناشی از ضعف سیاستهای دو دهه اخیر در آمریکا بود و پس از بمبگذاری نیروهای حزبالله در پایگاه نیروهای دریایی و سفارت ما در لبنان در 1983، «ریگان» رئیسجمهور وقت نیروهای ما را به عقبنشینی واداشت و درست زمانی که مخالفین در سومالی یکی از بالگردهای «بلک هاوک» ارتش آمریکا را در سال 1993 منفجر کردند، «کلینتون» رئیسجمهور وقت نیز نیروهای پنتاگون را از آنجا خارج کرد.
در سال 1998، با بمبگذاری در 2 سفارتخانه آمریکا در آفریقای شرقی توسط شبکه القاعده، برای کلینتون هشداری بود تا مراکز القاعده را در افغانستان مورد حملات موشکی قرار دهد، اما از طرفی پایگاههای آموزشی القاعده نیز رو به گسترش بودند و واشنگتن همچنان به حملات خود از راه دور اکتفا میکرد و حتی زمانی که نیروهای القاعده کشتی نیروی دریایی آمریکا را در سواحل یمن مورد حمله خود قرار داد، بازهم آمریکا به صورت آشکارا از خود واکنشی نشان نداد.
با اینحال، آمریکا جنگ را در افغانستان ناسنجیده آغاز نکرده و کاخ سفید از جنگ ویتنام درسهای خوبی گرفته است.
شکست آمریکا در برابر جنگهای پارتیزانی در ویتنام برای پنتاگون یک پیام ویژه داشت و آن تکرار نکردن تجربه تلخ ویتنام در افغانستان بود.
زمانی که تصمیم بوش پس از ماجرای 11 سپتامبر 2001 از سوی کنگره آمریکا مورد تأیید قرار گرفت و فرمان جنگ در افغانستان صادر شد، قبل از آن «جان مکین» سناتور جمهوریخواه و یکی از سیاستمداران جنگ ویتنام هشدار داده بود که واشنگتن نباید تجربه جنگ ویتنام را در افغانستان تکرار کند.
اما آیا جنگ افغانستان از سوی آمریکاییها بهصورت مشخص محاسبه شده بود؟
آمریکا و متحدانش هرگز تصور این را هم نمیکردند که جنگ افغانستان به طولانیترین جنگ واشنگتن تبدیل شود.
حملات طالبان در سال 2004 آغاز و طی سالهای بعدی بهصورت چشمگیری افزایش یافتند، بطوری که توانستند جنگ آمریکا را در افغانستان به طولانیترین جنگ کاخ سفید مبدل کنند.
حمله طالبان به یک خودروی زرهی نظامیان آمریکایی در شرق افغانستان
حمله طالبان به کمپ «باستیون» در هلمند
حمله به اتوبوس حامل کارمندان و نیروهای وزارت دفاع افغانستان در کابل
گروه طالبان در سالهای اخیر و بویژه سال 2014 میلادی، سالی که با پایان مأموریت رزمی نیروهای ناتو در افغانستان همراه بود، نشان داد که توانمندتر از گذشته به مناطق مورد نظرشان حمله میکنند که حمله به کمپ «باستیون» و فرودگاه «شوراب» در هلمند از بارزترین آنها بود.
کشته شدن افسران عالیرتبه آمریکایی در فرودگاه کابل که از مناطق امن این شهر است، کشته شدن 2 افسر ارشد آمریکایی در داخل وزارت کشور افغانستان در 25 فوریه 2012، حمله به کمپ باستیون در هلمند و حملات منظم این گروه به میدان هوایی کابل همه بیانگر یک موضوع هستند و اینکه هماهنگی کامل میان «حرف» و «عمل» طالبان وجود دارد.
در عین حالی که کابل را به جهنم مبدل کردهاند، سران این گروه در قطر پرچم سیاسی خود را با نام «امارت اسلامی» برافراشتهاند و به جهانیان نشان دادند که طالبان قدرت آن را دارد که دوباره در کابل مستقر و نظام جدیدی را راهاندازی نماید.
گروه طالبان در کنار حملات مرگبار بر نیروهای امنیتی افغانستان و ناتو، استراتژی قویتری را در میان مردم سنتی مناطق مرزی پاکستان و افغانستان، مناطق جنوب افغانستان و شرق و شمال روی دست گرفته است و آن هم جذب نیروی جوان اما محروم این کشور و تأمین خانوادههای آنها از لحاظ معیشتی پیام روشنی را به دولت افغانستان و جامعه جهانی میرساند.
یکی از مدارس خودگردان طالبان در افغانستان
در مدارس خودگردان طالبان، عضوگیری و آموزش از سنین پایین آغاز میشود
طالبان، خانوادههای نیروهای کشته شده خود را بیمه عمر میکنند و شرایط زندگی را برای آنها فراهم میسازند، چیزی که سربازان نیروهای امنیتی و نظامی افغان از آن محروماند و در نبود آنها خانوادههایشان بهشدت رنج میبرند.
طالبان در مورد کشتههای خود «ترانه و اشعار» حماسی میسرایند و نوارهای صوتی و تصویری آن را در میان خانوادههای افراد خود پخش میکنند که این امر تأثیر مستقیم بر روح و روان مردم سنتی افغانستان دارد، زیرا در اذهان آنها شیوه تاریخی اجداد و پدرانشان را در جنگ علیه کفار زنده میکند، ولی در مقابل دولت افغانستان حتی نمیتواند زمینه انتقال اجساد سربازان خود را به خانههایشان فراهم آورد و جنازه سربازان روزها در میدانهای نبرد هلمند و قندهار و زابل و ارزگان و کنر و پکتیا باقی میمانند.
طالبان نه تنها در شیوه برخورد با قربانیان و خانوادههای آنها نسبت به دولت افغانستان عملکرد بهتری دارد، بلکه از لحاظ فرهنگی و سیاسی نیز خط مشی این گروه نسبت به دولت افغانستان در میان بیشتر مردم سنتی این کشور از محبوبیت خاصی برخوردار است.
همه تلاش طالبان برای شکست نیروهای آمریکایی در افغانستان و بدست آوردن قدرت در این کشور عوامل دیگری نیز با خود به همراه داشته است و آن هم ضعف نیروهای آمریکایی و عدم مطالعه آنها از افغانستان و همچنین همچنان عدم هماهنگی میان نیروهای خارجی و دولت افغانستان میباشد.
نیروهای ناتو که اکنون مأموریت رزمیشان در افغانستان به مأموریت «حمایت قاطع مبدل شده، تاکنون 3هزار و 485 کشته دادهاند.
از سویی تلفات سنگین نیروهای ناتو به رهبری آمریکا در افغانستان ناشی از رفتارها و عملکرد زشت این نیروها در مناطق مختلف افغانستان بوده است که منجر به تقویت طالبان و گروههای مسلح این کشور شده است.
بطور مثال؛ کشتن افراد بیگناه در «پنجوایی» ولایت قندهار در شب 11 مارس 2012 توسط یک سرباز آمریکایی، سوزاندن قرآن کریم در بگرام در فوریه 2012، ادرار کردن سربازان آمریکایی بر اجساد طالبان و . . . همه اینها بینظمی و فشار عصبی سربازان آمریکایی را نشان میدهند.
سوزانده شدن قرآن به طور علنی توسط سربازان آمریکایی در بگرام باعث واکنشهای زیاد مردم افغانستان شد
بی احترامی سربازان آمریکایی پس از کشتن طالبان به جنازههای آنها
ژنرال «جان آلن» و ژنرال «پترائوس» از مقامات عالیرتبه وزارت دفاع آمریکا که به عنوان فرماندهان نیروهای «ایساف» در افغانستان حضور داشتند، در مارس 2012 به فساد اخلاقی متهم شدند و بالاجبار از مقام خود کنارهگیری کردند.
همچنین گزارشی که اخیرا توسط کنگره آمریکا در مورد شکنجه افراد و زندانیها فاش شد، همه نشان میدهند که نیروهای آمریکایی از نبود یک استراتژی منظم خروج از افغانستان سخت رنج میبرند.
در این شرایط دولت افغانستان در نخستنیاز دارد خط مشی طالبان را در مناطق ناامن این کشور با طراحی یک برنامه وسیع اطلاعاتی فلج کند و از دوگانگی در برابر آنها پرهیز و موضع خود را به صورت آشکار مشخص کند.
دوم، تعریف و ساختاری را که طالبان در مناطق ناامن از اسلام ارائه کردهاند را شکسته و سطح آگاهی مردم را از قوانین اسلامی واقعی به گونهای درست افزایش دهند تا دیگر اذهان عمومی مردم پذیرای تفکرات افراطی نباشد.
سوم، حکومت افغانستان رابطه میان سه ضلع مثلث شومی که باعث تباهی این کشور شده را ازهم بپاشد.
دولت کابل باید رابطه میان «تریاک»، «تروریسم» و «اسلحه» را در آن مناطق جنوبی، شرقی و ناامن افغانستان از بین ببرد و زمینه را برای کشاورزان جهت جایگزینی گندم و دیگر محصولات زراعی بجای خشخاش فراهم کند و افراد مسلح غیرمسئول را خلع سلاح و قاچاقچیان را محاکمه قضایی نماید.
همچنین دولت افغانستان نباید از برجسته سازی نقاط ضعف و عملکردهای نادرست طالبان برای آگاه سازی مردم این کشور غافل باشد.
حمله طالبان به مساجد و مدارس دینی، منع کودکان از ادامه تحصیل، قتل مردم بیگناه در «پکتیا»، «ارگون»، «غور» و «دایکندی» نکاتی هستند که دولت افغانستان میتواند از آن برای همراه کردن اذهان عمومی مردم با خود استفاده کند.
از طرفی هم گسترش اطلاعرسانی کارهای مثبتی را که دولت کابل در طول 14 سال گذشته انجام داده، از قبیل بازسازی افغانستان، معرفی روند صلح و آشتی ملی، برابری قومی در میان مردم میتواند در امر هماهنگی افغانها با حکومت این کشور مؤثر باشد.
در پی تغییر «مأموریت رزمی» به «مأموریت حمایت قاطع» نیروهای ناتو بهصورت فزیکی افغانستان را ترک کردند و سربازان این نیروها به رهبری آمریکا جشن خروج از «جهنم» افغانستان به راه انداختهاند.
مراسم پایان مأموریت رزمی ناتو و ایساف در افغانستان
حال با انتقال مسئولیتهای امنیتی از نیروهای ناتو به نظامیان افغان، آن هم بدون تجهیز نیروهای افغانستان به سلاحهای پیشرفته و سنگین کار سادهای نخواهد بود
پرسش اساسی این است که ناتو افغانستان را در چه وضعیتی ترک کرده است؟ و پایان «مأموریت رزمی» آیا متضمن پایان تاریخ یک جنگ است؟
ناتو هیچگاه نتوانسته همچون روسیه در زمان خروج دولت مقتدر و دارای امکانات اقتصادی و نظامی برجا بگذارد.
بارها شنیده شده که با قطع کمکهای ناتو، دولت افغانستان حتی یک ماه نمیتواند به نیروهای امنیتی و مأموران دولتی حقوق پرداخت کند، اما آنچه مهم است «به خاطر سپرده شدن» جنگ در افغانستان است.
چرا سپرده شدن جنگ در خاطرهها مهم است؟ زیرا جنگ ظاهراً در برابر تروریسم و شبکه القاعده در افغانستان آغاز شد، القاعدهای که در افغانستان پناهگاه امنی داشت و طالبان را حمایت میکرد.
جنگ 13 ساله افغانستان تلفات انسانی سنگینی از خود برجای گذاشته و تنها تعداد کشتههای نیروهای آمریکایی به 3هزار و 478 نفر میرسد، گذشته از این نیز تلفات نیروهای عضو سازمان ناتو در این کشور به هزاران نفر میرسد.
تلفات نظامیان آمریکایی در افغانستان به 3هزار و 478 نفر رسیده است
خانوادههای سربازان آمریکایی همیشه از کشته شدن فرزندان خود در جنگ افغانستان ابراز نگرانی میکنند
قبرستان نظامیان آمریکایی در واشنگتن
آمریکا و کشورهای عضو ناتو در کنفرانس «لندن» به مردم افغانستان متعهد شدند که این کشور را تنها نمیگذارند و کمکهای خود را در درازمدت با این کشور ادامه خواهند داد.
با اینحال تاریخ به دو دلیل جنگ افغانستان را در دل خود ثبت خواهد کرد:
نخست، معنا یابی برای جنگ در پرتو قربانیان ناشی از آن
دوم، در صورت عدم پایبندی آمریکا و ناتو بر تعهدات خود، کشورهای عضو ناتو حمایت مردمی را در جنگهای مشابه بعدی از دست خواهند داد.
جهانیان و مردم افغانستان بدون شک در مقایسه جنگها در این کشور، دچار ذهنیتهای مختلفی هستند و تفکر غالب «شکست» نیروهای ناتو در این کشور تقویت میشود.
گذشته از این، حقایق تاریخی افغانستان نشان داده که در مبارزه علیه متجاوزان همواره مردم این کشور پیروز بودهاند.
جنگ افغانستان و انگلیس در زمان «شاه شجاع» نمونه بارز و روشن این مدعاست، هجوم ارتش سرخ جماهیر شوروی سابق در افغانستان از نمونههای بسیار قوی دیگر است.
آنچه بهصورت عموم ایده «شکست» ناتو را تقویت میکند، تجمع دلایل و نشانههای تاریخی مشابه در این جنگها است.
در جنگ انگلیس و افغانستان، انگلیسها مدعی بودند که زمینههای اقتصادی و نظامی محسوسی را برای «شاه شجاع» فراهم خواهند کرد، در هجوم ارتش سرخ شوروی سابق به این کشور در توافقنامه ژنو به صورت مشخص مسکو را مکلف میکرد تا حکومت افغانستان را تقویت کند، چیزی که روسیه تا مدت زمانی توانست به آن پایبند باشد.
در جنگ ویتنام آمریکا ویتنام جنوبی را زمانی ترک کرد که به حکومت «تیو» متعهد شده بود تا کمکهای اقتصادی و نظامی درازمدتی را ارائه دهد.
در جنگ عراق، آمریکا با شعار «عراق را تنها نمیگذاریم» این کشور را ترک کرد. اکنون نیز در جنگ افغانستان ناتو با شعار «حمایت قاطع» این کشور را ترک میکند.
تنها الفاظ و چهرهها تغییر کردهاند ولی پیام همه موارد یکی بوده است و آن اینکه پس از خروج از یک کشور جنگزده، کشورهای حامی بهزودی آن کشور را فراموش میکنند.
این در حالی است که در 13 سال گذشته ناتو نتوانست حکومت افغانستان را از لحاظ اقتصادی، نظامی، اجتماعی، سیاسی و حکومتی خودکفا سازد.
در دورانی که بیش از 150هزار نیروی نظامی کشورهای عضو ناتو به رهبری آمریکا، در افغانستان حضور داشتند، بالغ بر 45درصد مردم افغانستان زیر خط فقر زندگی میکردند و بر این امر نیز تأثیر مثبتی از خود بجای نگذاشتند، با این حال چه تضمینی وجود دارد با حضور 9 تا 10 هزار سرباز آمریکایی، دولت افغانستان بهسوی خودکفایی گام بردارد؟
روی دیگر این ماجرا، شروع، ادامه و پایان جنگ افغانستان است زیرا جنگها معمولاً با تعریف مشخصی آغاز میشوند و بر مبنای همان تعریف ادامه مییابند و بر مبنای همان تعریف پایان میپذیرند.
هرگاه تعریف جنگ نامشخص باشد، ادامه آن به خودی خود به سوی نامعلومی حرکت میکند و پایان مجهولی در انتظارش خواهد بود.
شروع جنگ در افغانستان برای آمریکا و متحدانش مشخص است، اما ادامه و پایان آن یا به تعبیری فرار از آن نامشخص بود.
جنگ افغانستان حتی برای مردم این کشور نیز هیچ تعریفی حتی در شروع نداشته، چه برسد به آنکه ادامه و پایان آن برای افغانها متعارف باشد.
موسسه تحقیقاتی «PBS Newshour» برنامه تحقیقاتی را در سال 2011 در مناطق جنوبی هلمند و قندهار راهاندازی کرد که بر اساس آن تصاویر حادثه 11 سپتامبر سال 2001 میلادی که با حمله به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی همراه بود، برجها را در حال سقوط به 1000 نفر از ساکنان محلی نشان دادند و از آنها پرسیدند که در مورد تصویر چیزی میدانند؟ که در نتیجه از آن 1000 نفر، هیچکسی در مورد آن تصاویر چیزی نمیدانست جز یک نفر که وی نیز فرماندار شهرستان «مارجه» بود.
حمله به برجهای دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک آمریکا که بهانه تهاجم نظامی واشنگتن به افغانستان را فراهم کرد
گفته میشود در روز حادثه به کلیه کارمندان یهودی برجهای دوقلوی تجارت جهانی گفته شده بود تا به محل کار خود نروند
پس از برخورد دو هواپیما به هریک از برجهای دوقولی تجارت جهانی با گذشت دو ساعت برجها بصورت عمودی فرو ریختند
کارشناسان معماری نحوه فرو ریختن برجهای دوقلو را ناشی از یک حادثه نمیدانند و آن را برنامهای از پیش طراحی شده دانستند
در حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادی دو هزار و 974 نفر کشته شدند
در ادامه این تحقیق، سوالی از 1000 نفر دیگر پرسیده شد به این مضمون که «اسامه بن لادن در 11سپتامبر 2001 به مرکز تجارت جهانی در نیویورک حمله کرد و آمریکا در پاسخ به آن و برای متلاشی کردن شبکهی القاعده و دستگیری «اسامه بنلادن» به افغانستان هجوم آورد و حالا این کشور دارای یک حکومت مقتدر و دارای قدرت مرکزی است، آیا در مورد این میدانید چیزی میدانید؟»
از مجموع رقم مذکور، 8 درصد بلی، 11 درصد خیر و 81درصد نمیدانم پاسخ دادند.
همچنین در بخش دیگری از این تحقیق نشان داده میشود که 70 درصد مردم مناطق جنوبی و شرقی افغانستان هدف آمریکا را از حمله به این کشور «شیطانی» میدانند.
با این وجود نیز تعریف جنگ افغانستان از سوی آمریکا که «کشتن اسامه بن لادن و تخریب پناهگاههای شبکه القاعده در افغانستان و جلوگیری از نفوذ دوباره آن در افغانستان» بود، در جامعه غرب نیز اهمیت خود را از دست داده است.
با پایان مأموریت رزمی نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان دیگر ادامه جنگ در این کشور تعریف خود را از دست داده است و اکنون در تلاش برای یافتن تعریف دیگری برای توجیح حضور و یا پایان آن در این کشور هستند.
موضوعاتی در دوران مأموریت رزمی ناتو و نیروهای آمریکایی در افغانستان لاینحل باقی ماندهاند.
مشکلات خط مرزی دیورند میان افغانستان و پاکستان نه تنها یک معضل تاریخی، بلکه یکی از عوامل به درازا کشاندن حضور آمریکا در افغانستان نیز بوده است.
کشورهای عضو ناتو و خصوصا آمریکا در 13 سال گذشته هرگز روی خوش به این معضل نشان ندادند، تنش میان افغانستان و پاکستان که رابطه مستقیم با خط دیورند دارد پس از خروج ناتو از افغانستان همچنان پا برجا است.
از سوی دیگر عدم تقویت نیروهای هوایی در افغانستان معضل بزرگ دیگری است که متأثر از عملکرد آمریکا در افغانستان میباشد.
مقامات پنتاگون گفتهاند تا 4 سال آینده 60 بالگرد نظامی آمریکایی مدل MD-530F را به افغانستان تحویل خواهند داد که در حال حاضر فقط 6 دستگاه از این نوع بالگرد در این کشور وجود دارد.
افغانستان در زمان حکومت نجیب 275 بالگرد در داخل کشور و 100 بالگرد حمایتی در خارج از کشور داشت، اما اکنون حکومت این کشور در مجموع کمتر از 150 بالگرد دارد.
هواپیماها و بالگردها جنگی را حکومت افغانستان در طول 13 سال گذشته هرگز تجربه نکرده است.
معضل دیگر که از پیامدهای عملکرد و حضور نظامیان آمریکایی و نیروهای ناتو در افغانستان است؛ ناامنی و افزایش توانایی و گسترش فعالیتهای طالبان در این کشور میباشد.
استراتژی خروج نیروهای ناتو و آمریکا از افغانستان یا به معنایی دیگر پایان مأموریت رزمی آنها در این کشور و حضور بخش اندکی از نظامیان آمریکایی تنها یک هدف را دنبال میکند، گفتوگو با گروه طالبان در دو سال 2015 و 2016 میلادی.
آمریکا به هر عنوان و از هرطریقی که شده میخواهد با طالبان گفتوگو کند و احتمالا برای رسیدن به این هدف تئوری «سپردن قندهار را به طالبان و پکتیا را به حقانی» عملی سازد، قانون اساسی افغانستان را تغییر دهد و قدرت را از مرکز به محلات این کشور منتقل کند.
انتهای پیام/پ