حمایت انگلیس و آمریکا از عربستان از انقراض تفکر وهابی و سلفیت افراطی جلوگیری کرد
خبرگزاری تسنیم: استاد جامعهشناسی دانشگاه ملی سنگاپور با اشاره انقراض سریع فرق و نحلههای افراطی در تاریخ اسلام، حمایت انگلیس و آمریکا از عربستان و ثروت سرشار نفت این دولت را عامل اصلی جلوگیری از انقراض تفکر وهابی و سلفیت افراطی دانست.
گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم –
تاریخ همزیستی جوامع مسلمان، شهرت و آوازه اسلام و حیات روزمره پیروان آن طی سالهای اخیر دستخوش نابسامانیهای شدیدی شده است بهگونهای که تردیدها و هراسهایی جدی را در مورد مسیر پیشروی این جوامع و امکانپذیری تحقق رشد و توسعه در آنها به وجود آورده است. هرچند در بررسی علل شکلگیری چنین وضعیتی به مؤلفههای گوناگونی اشاره میشود اما بنا به شواهد متعدد پدیده سلفیگری و افراطیگرایی برخاسته از آن یکی از مهمترین پدیدههای دخیل است. خاصه اینکه طی حدود چهار سال گذشته و همزمان با خیزش مردمی در برخی کشورهای مسلمان، شاهد اوجگیری دوباره این پدیده هستیم تا جایی که برخی هواداران این تفکر ادعای تشکیل "دولت اسلامی" را کرده و حتی در مقاطعی توانسته است سرزمینهایی را به زیر بیرق خود آورد، این جدای از حضور پنهان و آشکار آن در دیگر سرزمینهای اسلامی و غیراسلامی و ظهور و بروز آن در طیف متنوعی از فعالیتها از ارائه خدمات اجتماعی و وعظ و خطابه ایجابی و سلبی گرفته تا حملات تروریستی کور و هدفمند، است.
برای بررسی بهتر این موضوع، به گفتگو با «سید فرید العطاس» (Syed Farid Alatas) استاد جامعهشناسی دانشگاه ملی سنگاپور (National University of Singapore) و از پژوهشگران به نام در حوزه تاریخ تفکر اجتماعی اسلام پرداختیم. در این گفتگو، العطاس بر نقش دولت سعودی و ثروت و قدرت حاصل از نفت و حمایت کشورهای غربی از آن، فقدان گفتگوی کافی بین علما، دانشمندان و فعالان اجتماعی مسلمان، و مسئولیتگریزی دولتهای اسلامی به عنوان عوامل اصلی گسترش "ایدئولوژی سلفیت" و تهدیدهای برخاسته از آن تأکید کرد. در ادامه متن این گفتگو ارائه شده است:
تسنیم: در ابتدا میخواستم ارزیابی کلان شما را از وضعیت کنونی همزیستی جوامع مسلمان همچنین تهدیداتی که از سوی تفکرات افراطی که طی دهههای اخیر، خاصه سه سال گذشته، نسبت به آن ظاهر شده و رشد یافتهاند را بدانم؟
العطاس: آنچه طی 30 گذشته شاهد آن بودهایم، زوال روابط بین شیعه و سنی بوده است، خاصه که شاید بتوان گفت طی 10 سال گذشته این موضوع شدیدتر هم شده است. شما این وضعیت را در عراق، عربستان سعودی، بحرین، یمن، پاکستان، و حتی اخیرا در اندونزی و مالزی نیز مشاهده میکنید. ما شاهد سرکوب سیاسی شیعیان، خشونت بین شیعیان و اهل سنت، قلع و قمع و تعقیب قضایی شیعیان هستیم که این مورد اخیرا در مالزی آغاز شده است. وضعیت به طور خلاصه اینگونه است. البته این مشکل به طور مستقیم به رشد و خیزش سلفیگری و افزایش نفوذ آن مرتبط است.
یکی از مهمترین مشخصات سلفیگری، موضع عقیدتی ضدِ تشیع آن است. در واقع سلفیت از نظر عقیده، فقه و باور به شدت رویکرد مخالفی نسبت به شیعیان دارد. سلفیها آنچنان مخالف تشیع هستند که شیعیان را "تکفیر" میکنند. این رویکرد چندین قرن است که در بین سلفیها وجود دارد. اما در بیشتر تاریخ اسلام، چنین دیدگاههایی در مورد شیعیان در سطح علمای دینی باقی مانده است، اما در دوران مدرن، آنچنان که به نظر میرسد، به علت ماهیت آموزشهای مذهبی و دسترسی وسیعتری که علمای مذهبی به تودههای مردم دارند، همچنین انتشار سریع پیامها و نقشآفرینی رسانههای نوین، ایدههای سلفی علمای ضد تشیع در بین عامه مردم گسترش یافته است. همچنین شاهد سیاسیشدن این ایدهها هستیم، اینکه ایدههای ضد شیعی توسط سیاستمداران و برای ایجاد جدایی بین جوامع مسلمان مورد سوءاستفاده قرار میگیرند، این ماجرا در پاکستان، عربستان سعودی، مالزی، اندونزی و بسیاری از دیگر کشورها رخ میدهد. بنابراین، نکته اینجا است که دیدگاه ضد تشیع سلفیت بیش از پیش در دسترس عامه مردم مسلمان قرار میگیرد.
طی 30 سال گذشته شاهد افزایش تنش در روابط بین مذاهب اسلامی بودهایم ... این مشکل به طور مستقیم به رشد و خیزش سلفیگری و افزایش نفوذ آن مرتبط است
نکته دوم راجع به افزایش فعالیتهای ضدشیعه در بین سلفیها با وقوع انقلاب اسلامی در ایران مرتبط است. زیرا خیزش جمهوری اسلامی ایران، به خاطر ماهیت ضدامپریالیستی آن، توجه بسیاری از مسلمانان را در سرتاسر جهان به خود جلب کرد، و موجب ایجاد ترس در بین برخی حلقههای قدرت در جهان اسلام شد، هراسی مبنی بر اینکه تشیع در حال گسترش است، و در واقع تشیع نیز گسترش یافت زیرا در بسیاری از بخشهای جهان اسلام، اهل سنت به ایدههای شیعی، ایدئولوژی تشیع، تفکر اجتماعی شیعه همچون افکار مطهری، شریعتی و طالقانی، محمدباقر الصدر و دیگران، علاقهمند شدند.
البته جدای از آن، باید گفت که شاهد یک پدیده نوین نیز بودیم، اینکه اهل سنت به تشیع گرویدند، این پدیده در بسیاری از کشورهای مسلمان رخ داد. و تجربه من در مالزی، اندونزی و سنگاپور نشان میدهد که تعداد قابل توجهی، البته طبعا اقلیتی از جنبه درصد جمعیتی، به تشیع گرویدند، اما این پدیده بسیار قابل توجه بود که شما شاهد گرایش اهل سنت به تشیع بودید، و در بین افرادی که شیعه شدند شاهد سیاستمداران، دانشمندان، نویسندگان، روزنامهنگاران، دانشجویان بودیم، ما اکنون شاهد نسل دوم شیعیان در اندونزی و مالزی هستیم. زیرا والدین اینها کسانی بودند که به تشیع گرویدند. هرچند این افراد همچنان اقلیت هستند اما در جامعه مسلمانان دارای اثرگذاری هستند، تأثیراتی در حوزه اندیشه و تفکر همچنین تأثیراتی فرهنگی، زیرا دارای مؤسسات و نهادها، مراکز تحقیقاتی، مساجد، انتشارات شامل مجله و نشریه هستند.
در نتیجه نوعی از ترش و نگرانی در بین برخی گروههای اهل سنت و سلفی وجود دارد مبنی بر اینکه تشیع تأثیرگذارتر خواهد شد تا جایی که از هلال شیعی سخن گفتند. من فکر میکنم که این ترس، پس از سقوط صدام حسین و تشکیل اولین دولت شیعه عرب، بیش از پیش ابراز شد. پیش از آن تنها ایران دارای دولتی شیعه بود، اما اکنون دارای یک دولت عرب شیعه در عراق هم هستیم. و در پی آن نگرانیهایی بابت احتمال خیزش شیعیان در کشورهای خلیج (فارس)، خاصه در بحرین و عربستان سعودی، به طور خاص نواحی شرقی عربستان سعودی وجود دارد. بر این اساس، من فکر میکنم که در واکنش به این وضعیت بود که گروههای سلفی به خصوص در عربستان سعودی تبلیغات ضد شیعه خود را افزایش دادند.
بنابر این شاهد نوعی نزاع و تنش بین شیعیان و سنیها هستیم. اما دو نکته مهم در اینجا وجود دارد، یکم اینکه در واقع امر، نزاعی بین شیعیان و اهل سنت وجود ندارد، زیرا این افرادی که ضد شیعه هستند سنی نیستند، بلکه این سلفیت و سلفیها هستند که موضعی ضد شیعه دارند. و باید سلفیها را از اهل سنت جدا و متمایز کرد. برای مثال وقتی در مورد داعش سخن گفته میشود، رسانههای غربی از داعش تحت عنوان شبهنظامیان اهل سنت نام میبرند. اما آنها شبهنظامیان اهل سنت نیستند، بلکه سلفی هستند. رسانههای غالب جهانی بین این دو تمایزی قایل نمیشوند. من بر این باور هستیم که اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت در جهان، ضد شیعه نیستند. و اکثریت علمای اهل سنت در جهان نیز ضد شیعه نیستند. البته آنها رویکرد و دیدگاهی انتقادی نسبت به اعتقادات تشیع دارند، و البته عکس آن هم صادق است، اما شیعیان را به عنوان کافر به حساب نمیآورند و به اعمال خشونت علیه شیعیان باور ندارند.
تسنیم: این همان نکتهای است که این پدیده سلفیگری مدرن را از آنچه در تاریخ جوامع مسلمان وجود داشته است، متمایز میکند ...
العطاس: بله، این همان نقطه تمایز است. همچنین ما شاهد افراطیهای شیعه هم هستیم که ضد اهل سنت هستند. برای مثال فرقه شیرازیها که ضد سنی هستند. اما یک نکته متفاوت در اینجا وجود دارد، اینکه در کشورهایی که دارای اکثریت شیعه هستند یا دارای حکومتی شیعه هستند، ضدیت با اهل سنت از سوی دولت حمایت نمیشود. برای مثال، دولت ایران از فرقه شیرازیها حمایت یا پشتیبانی نمیکند. اشاره به این نکته مهم است.
نقطه تمایز سلفیگری مدرن از آنچه در تاریخ اسلام شاهد آن بودهایم، «تکفیر» است ... در بین اهل سنت تفکر وهابی و در بین شیعیان فرقه شیرازیها چنین رویکردی دارند
بنابر این از نظر من، خطر اصلی در این است که همزمان با گسترش بیش از پیش تبلیغات سلفیها، اهل سنت ایدههای سلفیت را اتخاذ کنند.
تسنیم: در واقع این نکته با سوال بعدی من مرتبط است، اینکه وضعیت گسترش و همهگیری اندیشههای سلفیت را، خصوصا آنطور که در رسانهها بیان میشود، چگونه ارزیابی و تحلیل میکنید؟ این پدیده که گاهی اوقات ترجیجا از آن تحت عنوان تکفیری نام برده میشود، تا چه میزان و چگونه در حال گسترش است؟
العطاس: در وهله اول باید به این نکته دقت کرد که تمام سلفیها رویکردهای ضد شیعی ندارند. در واقع ما درباره جهادیهای سلفی-تکفیری سخن میگوییم که اقلیتی از سلفیها هستند، اما با این وجود، به علت هواداران بسیار پر شور آن و در کنترل داشتن "دولت" داعش، دارای نفوذ و تأثیرگذاری زیادی هستند. همچنین شاهد حضور تعداد زیادی از وعاظ سلفی در عربستان سعودی هستیم که ایدههای سلفی را تبلیغ میکنند، اگرچه ایدههای تکفیری را گسترش نمیدهند، اما ایدههای سلفی را که ضد تصوف و تشیع است در بسیاری از کشورهای جهان و زمانی که برای ایراد خطبه، سخنرانی و یا تدریس و آموزش مذهبی دعوت میشوند، تبلیغ و گسترش میدهند.
بر اثر فعالیتهای وعاظ سلفی سعودی و افزایش تأثیر سلفیهای تکفیری، هماکنون با خطر سلفیشدن عالم اسلام مواجه هستیم
بنابراین میتوان گفت هم تفکرات جهادی-سلفیِ تکفیری و هم ایدههای سلفی غیرخشونتگرا، که از دیدگاه اهل سنت، به عنوان رویکردهایی افراطی ضد تصوف و تشیع در نظر گرفته میشوند در حال گسترش در بین اهل سنت هستند. در اینجا خطری بزرگی وجود دارد، آنچه ما نظارهگر آن هستیم در واقع آغازی بر فرآیند سلفیشدن اهل سنت در عالم اسلام هستیم، آنهم بدون اینکه خود اهل سنت متوجه این وضعیت شوند. مردم عادی اهل سنت در حال اتخاذ و درونی کردن ایدههای سلفی هستند در حالی که نمیدانند این ایدهها برخلاف منش، سیره و تاریخ اهل سنت و جماعت است.
تسنیم: هرچند گسترش تفکر و ایدههای تکفیری و سلفی از مهمترین تهدیدهای موجود علیه جوامع اسلامی و آینده آنها هستند، اما به عنوان یک متخصص علوم اجتماعی که تجربه حضور در بسیاری از کشورهای اسلامی را دارید، اگر بخواهید عوامل و متغیرهای دیگری که تهدید کننده کشورهای اسلامی، همزیستی و توسعه آنها هستند را ذکر کنید، به چه مواردی اشاره میکنید؟ خاصه اینکه بسیاری از اینگونه عوامل با یکدیگررابطه متقابل داشته و همدیگر را تقویت میکنند.
العطاس: از نظر من، فساد، خاصه فساد نخبگان سیاسی از جمله موارد قابل توجه دیگر است. زیرا فساد به توسعه اقتصادی و سیاسی کشورها مرتبط است؛ و توسعه اقتصادی و سیاسی کشورها نیز به مشکل سلفیگری مرتبط است. در بسیاری از کشورهای اسلامی شاهد دولتهای بسیار فاسدی هستیم، فسادی که به انحراف بودجهها از پروژههای توسعه و نابرابری اقتصادی منجر میشود نمیتواند فرصتهای مناسبی برای حیات مردم مهیا کند و این وضعیت نهایتا به رادیکالیزهشدن مردم منتهی میشود. در واقع زمانی که مردم از نظر اقتصادی تحت فشار قرار دارند و ابزارهای دموکراتیکی برای ابراز شکایت و اعتراض و تغییر رهبران سیاسی خود ندارند به ایدئولوژیهای رادیکالتر پناه میبرند و پس از آن جذب ایدههای سلفی میشوند.
معضل فساد، عدم کارایی و سوءمدیریت نخبگان سیاسی و دولتها در کشورهای مسلمان به طور مستقیم با خطر جذب افراد به سلفیت مرتبط هستند
البته این امر تاحدی به خاطر بحران هویت و دستیابی به هویت اصیل اسلامی است. آنها چنین هویتی را در کشورهای خود نمییابند. آنها دولت را فاسد میبینند، اینکه جامعه غیراسلامی است، و به دنبال یک هویت اصیل اسلامی هستند، و چنین هویتی از سوی سلفیها و همراه با سخن گفتن از بازگشت به منش و سلوک سلف صالح، به آنها ارائه میشود که برای آنها نیز جذاب به نظر میآیند، اما همراه با ایدهها، شاهد انتقال ایدهای ضد تشیع و ضد تصوف هستیم. ایدههایی که نسبت به سنت و منش تاریخی مسلمانان موضعی مخالف دارند، چه اینکه تشیع باشند و چه تصوف. بنابراین من فکر میکنم معضل فساد، عدم کارایی، سوءمدیریت، با موضوع و خطر جذب افراد به سلفیت مرتبط هستند.
تسنیم: با توجه به تبلیغات گسترده وعاظ سلفی و آنچه شما تحت عنوان سلفیشدن جهان اسلام توصیف کردید، نقشآفرینی دیگر همتایان خود، شامل علما، دانشمندان و روشنفکران جوامع مسلمان در رسیدگی و پرداختن به این مسأله و معضل را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا شاهد نوعی بیتوجهی از سوی اندیشمندان و علما در این زمینه نیستیم؟
العطاس: احساس من این است که روشنفکران و متفکران شیعه و اهل سنت این مشکل را جدی نگرفتهاند. زیرا شاهد هیچ تلاش بینالمللی از سوی مسلمانان برای تعامل در چارچوب یک دیالوگ بین شیعیان و اهل سنت نیستیم. به نظر من، در حال حاضر گفتگوی شیعیان و اهل سنت امری بسیار حیاتی است. در وهله اول نه به خاطر مخالفت با سلفیگری بلکه برای پایبندی شیعیان و اهل تسنن به زندگی مسالمتآمیز در کنار یکدیگر. بین علمای تشیع و اهل سنت بایستی گفتگو و دیالوگی برقرار باشد، برای درک تاریخ روابط شیعیان و اهل سنت، اصول عقیدتی و فقهی یکدیگر و تفاوتهای آنها، و اینکه در مورد تفاوتهای یکدیگر تصویر مشخصی داشته باشند، همچنین برای اینکه مشخص شود که این تفاوتها آنچنان نیست که به خصومت منجر شود. زیرا از نظر تاریخی میتوانیم ببینیم که بین آنها مباحثه و گفتگو وجود داشته است اما هیچ خصومتی وجود نداشته و هیچگاه یکدیگر را تکفیر نکردهاند، البته به جز برخی افراطیها.
اما آنچه در حال حاضر واجد اهمیت است کشاندن پای این مباحث و ایدهها از طریق خطبه، آموزش و وعظ بین عامه مردم است. برای مثال، علما بایستی در کار وعظ و تبلیغ خود این را عنوان کنند که «بله اینها اهل سنت یا شیعه هستند و بین ما عدم توافق بر سر موضوعاتی وجود دارد اما ما برادران یکدیگر هستیم و تکفیر، کشتن و از بین بردن اموال یکدیگر حرام است. اینکه ما تفاوتهایی داریم، ما به عقیده و شیوه عمل خود علاقهمندیم و آنها نیز همینگونه هستند، اما تکفیر، کشتن و از بین بردن مال و ناموس یکدیگر حرام است». این همان چیزی است که رهبران تشیع و اهل سنت در بین جوامع خود بایستی انجام دهند.
روشنفکران و متفکران مسلمان مشکل گسترش سلفیگری و افراطیگرایی را جدی نگرفتهاند ... در کنار آن هیچ اراده سیاسی نیز برای تشویق گفتگو بین علمای مذاهب اسلامی و مقابله با سلفیگری وجود ندارد
به نظر من هیچ اراده سیاسی برای انجام چنین کاری وجود ندارد، برای مثال بر اساس آنچه در مالزی و اندونزی تجربه کردهام، اگر شما اهل سنت باشید و بیانی مثبت و ایجابی در مورد تشیع اظهار کنید، شما را به شیعهگری متهم میکنند و پس از آن اعتبار خود را از دست میدهید و به این خاظر مردم از انجام چنین کاری هراس دارند، از بیان حقیقت به خاطر ترس از حملات انتقادی و مواجه شدن با چنین اتهاماتی خودداری میکنند. من فکر میکنم که جو سیاسی به مردم اجازه چنین اقدامی را نمیدهد.
تسنیم: به غیر از علما و فقها، در مورد متفکران و فعالان اجتماعی چطور؟ آنها چگونه با این مسأله مواجه شدهاند؟
العطاس: در مورد این افراد نیز وضعیت مشابهی وجود دارد. فعالان و متفکران اجتماعی از انجام چنین کاری هراس دارند. گفتگو و مباحثه درباره این موضوع باید شامل علما، متفکران اجتماعی، مورخان، و تمام کسانی باشد که نگران وحدت اسلامی هستند.
تسنیم: به نظر شما، با توجه به وضعیتی که توصیف شد، جوامع مسلمان میتوانند تفکر سلفی - تکفیری را دفع کرده و آن را به انزوا بکشانند؟ اگر بنا بر این باشد و توان این کار را داشته باشند، چگونه میتوانند این گونه از تفکرات افراطی را به عقب برانند؟
العطاس: من فکر میکنم که افراطیگرایی در حال رشد و گسترش است. مشکل خاورمیانه شامل جنگ و پدیده داعش است. ظهور پدیده داعش در دیکتاتوریهای خاورمیانه ریشه دارد، جایی که دولتهای استبدادی غیردموکراتیک که گاهی شدیدا سرکوبگر هم هستند، حاکم هستند و در نتیجه این شرایط شاهد ظهور پدیده داعش و افراطیگراها هستیم. البته برخی دولتهای منطقهای از آنها حمایت میکنند، دولتهایی که برخی از آنها از سوی ایالات متحده و برخی دیگر از سوی دیگر قدرتهای جهانی پشتیبانی میشوند. در نتیجه وضعیت برای رشد و خیزش افراطیگرایی مساعد و مهیا است. اما در مقابل شاهد هیچ جنبش قدرتمندی در ضدیت افراطیگرایی نیستم. بر این باورم که در «میان مدت»، طی چند سال آتی، افراطیگرایی روبه رشد و گسترش خواهد بود. ما شاهد افزایش «سلفیشدن» در بین جمعیت اهل سنت خواهیم بود و این پدیده سالها پیش از آنکه جمعیت اهل سنت، رهبران و سیاستمداران آنها تشخیص دهند که چه دورانی غمناک را رقم زدهاند، رخ میدهد. البته باید گفت که این فرآیند سلفیشدن به طور ضمنی از سوی برخی دولتهای سنی حمایت میشود.
تسنیم: چرا برخی دولتها چنین کاری انجام میدهند، آیا علایق خاصی وجود دارد، برای مثال ادامه بقای خود را در این مسائل میبینند؟
العطاس: بله دقیقا، منافع سیاسی در این میان دخیل است. زیرا آنها از این سیاست به عنوان شیوهای برای وانمود کردن به حمایت از اسلام استفاده میکنند. برای مثال در مالزی، برخی سیاستمداران اظهار داشتهاند که آنها از اهل سنت و جماعت حفاظت میکنند و این علتِ چرایی اقدامات آنها علیه تشیع است. در نتیجه میبینیم که چنین سیاستمدارانی خود را به عنوان پشتیبانان اسلام به جامعه مسلمانان عرضه میکنند. هرچند شاید تشخیص ندهند که این گونه دیدگاههای اتخاذ شده به هیچ وجه دیدگاه علمای اهل سنت طی تاریخ نبوده بلکه همان ایدههای سلفیتِ ضد شیعیان است. به نظر من حتی تشخیص نمیدهند که چنین دیدگاههایی اثرات معکوسی علیه خودشان داشته باشد.
برخی دولتها به دلایل منافع سیاسی خود و وانمود کردن به حمایت از اسلام، از گسترش سلفیگری حمایت میکنند
برای مثال، وقتی شما به عنوان یک سیاستمدار موضعی ضد شیعه اتخاذ کنید، شما افرادی از اهل سنت را خواهید داشت که برای جنگ در کنار داعش به عراق و سوریه میروند تا شیعیان را به قتل برسانند. در روزنامهها و رسانههای مطالب متعددی در این مورد وجود دارد. زیرا یکی از مهمترین دشمنان از دیدگاه داعش، شیعیان هستند، و آنها بیان میکنند که عراق و سوریه را از حضور شیعیان پاک کنند و شیعیان را بر این اساس به قتل میرسانند. بنابراین سیاستمدارانی که ایدههای ضد شیعه را گسترش میدهند نیز باید مسئول شناخته شوند. زیرا آنها نوعی نفرت را ضد شیعیان ایجاد میکنند. علما، امامان جماعت و سیاستمداران، چه در مالزی و اندونزی، چه در پاکستان و عربستان سعودی، و حتی وعاظ سلفی در اروپا این فضای نفرت را ایجاد کردهاند. زمانی که آنها این حس نفرت را ایجاد میکنند، شما شاهد افرادی خواهید بود که به عضویت داعش در میآیند. در واقع زمینه را برای چنین امری مهیا میکنند. درنتیجه، ما باید به این فکر باشیم که سیاستمداران به مسئولیت خود در این ماجرا پاسخ دهند.
تسنیم: در اینجا میخواهم درباره تجربه زیسته شما پرسشی را مطرح کنم. بنا به ماهیت فعالیتهای خود و به عنوان یک دانشگاهی مشهور مسلمان که از بسیاری کشورهای غیرمسلمان دیدار داشته و تعاملاتی عمیق با اندیشمندان غیرمسلمان برقرار میکنید؛ افراد و شخصیتهای غیرمسلمان هنگامی که چنین صحنههایی را در جوامع اسلامی میبینند که در آن یک مسلمان سر دیگری را بریده و یا عدهای از همکیشان خود را به رگبار میبندد، چه دیدگاهی درباره ماهیت اسلام برایشان حاصل میشود؟ در واقع بر اساس به تجاربتان، شهرت و آوازه اسلام تا چه حد تحت تأثیر چنین اقداماتی قرار گرفته است؟
العطاس: بر اساس آنچه که من از گفتگو با غیرمسلمانان و درک دیدگاههایشان حاصل کردهام، فکر میکنم که دیدگاههای متفاوتی بین غیرمسلمانان در این باره وجود دارد. در بین برخی از غیرمسلمانانها، آنچه توسط داعش، رشد سلفیت، نزاع شیعیان و سنیها، و قتل مسیحیان رخ میدهد، به گسترش اسلامهراسی منجر میشود. هرچند اسلامهراسی پیش از ظهور داعش وجود داشته است، اما این اقدامات به این دهنیت را ایجاد میکند که اسلام دین خشونت و جنگافروزی است.
از یک بعد دیگر، تعداد بسیاری از مسلمانان و غیرمسلمانان وجود دارند که به اسلام علاقهمند هستند، و میدانند که این قبیل اعمال بخشی از اسلام نیستند، اما این وضعیت موجب ناراحتی آنها و از بین رفتن این احساس علاقه میشود. وقتی چنین اقدامات افراطی رخ میدهد اطمینان و اعتماد آنها نسبت به توانایی مسلمانان و اسلام برای پرداختن به مشکلات و مسائل عصر مدرن از بین میرود.
گسترش افراطیگرایی و خشونتورزی در جهان اسلام ... برخی را به این باور میرساند که آن مسلمانانی که غیرخشن هستند، اساسا مسلمانان پایبند و راستکرداری نیستند
اما از یک بعد دیگر، گسترش افراطیگرایی در جهان اسلام و تمام مشکلاتی که از قبال خشونتورزی با آن مواجه هستیم، منجر به این میشود که برخی غیرمسلمانان به این باور برسند که اسلام اساسآ یک دین خشونتورز است، و آن مسلمانانی که غیرخشن هستند، مسلمانان پایبندی و راستکرداری نیستند. در اینجا دیگر بحث اسلامهراسی یا ترس از مسلمانان مطرح نیست، بلکه تغییر ارزیابی کلان از اسلام است به این گونه که یک مسلمان متعهد و خوب یک مسلمان افراطی است. مسلمانانی مانند ما که چندان سختگیر و متصلب نیستند، مسلمانان خوبی نیستیم. بنابر این فکر میکنم که تصویر اسلام از همه جوانب به صورتی منفی تحت تأثیر قرار میگیرند.
البته باید به تأثیرات آن بر خود مسلمانان نیز فکر کنیم. مسلمانان نیز تحت تأثیر این اقدامات نسبت به رهبران مذهبی خود دچار تشویش میشوند و در مواردی که مسلمانان عمیقا در اجتماع مسلمین و مناسک آن حضور ندارند، اسلام را در عمل ترک کرده و فراموش میکنند. من فکر میکنم که دستکم بخشی از پدیده ناشی از رفتارهای مسلمانان افراطی است.
تسنیم: بنا به حوزه مطالعاتیتان که تاریخ اندیشه (اجتماعی) در اسلام است، میدانید که در طول تاریخ مسلمانان، شاهد ظهور گروهها و فرق همانند خوارج بودهایم که باورها و اقدامات آنها به تکفیریهای دوران مدرن شبیه است، در آن دوران علما اسلام و دولتهای اسلامی با این گروههای چگونه برخورد میکردند، و آیا رفتار آنها میتواند درسآموز ما در دوران کنونی باشد؟
العطاس: در تاریخ اسلام، ما همواره گروههایی افراطی را داشتهایم، همانطور که شما اشاره کردید، خوارج از نمونههای آن است. اما این گونه گروههای اسلامی پس از گذشت اندک زمانی، به سرعت منقرض شدهاند حال چه اینکه از جنس جنبشهای سیاسی بوده یا جریانات فکری بودهاند. در واقع انواع مختلفی از "ملل و نحل و فرقههایی" ظاهر شدهاند که از نظر اعتقادات یا فقه افراطی بوده و مورد قبول اکثریت مسلمانان نبوده و از سوی هیچ دولتی حمایت نمیشدند و به سرعت منقرض شدهاند.
تفاوت آنها با شرایط امروزه در وهابیت و دولت سعودی ریشه دارد. وقتی این دولت برپا شد، دو عامل تاریخی به این تفکر (وهابی) اجازه داد که به یک پدیده جهانی تبدیل شود. اگر این دو عامل رخ نمیداد، ایدئولوژی وهابی نیز همانند خوارج منقرض میگشت. اما آنچه رخ داد در وهله اول به دولت سعودیی وهابی به عنوان پشتوانه اصلی تفکر وهابیت، مربوط بود، این دولت در ابتدای کار خود مورد حمایت انگلیس بود، زیرا در آن زمان به عنوان بخشی از راهبرد مقابله با عثمانی به حساب میآمد. هماکنون نیز تحت حمایت آمریکا قرار دارد.
حمایت انگلیس و آمریکا ا ز دولت سعودی و ثروت سرشار نفت آن از انقراض تفکر وهابی جلوگیری کرد و آن را در عرصه جهان گسترش کرد
اما عامل مهمتر دیگر ذخایر عظیم نفتی بود که در اختیار این دولت قرار دارد. میتوان گفت که اگر نفت وجود نداشت، عربستان سعودی چیزی شبیه به یمن میشد، و حتی ممکن بود وضعیتی بدتر از یمن داشته باشد. زیرا یمن دارای یک تمدن کهنسال است در حالی عربستان سعودی یک سرزمین بی اهمیت بود و ایدئولوژی وهابی هیچ گونه تأثیری در هیچ جایی نداشت. اما به خاطر منابع عظیم نفتی تحت کنترل دولت سعودی و حمایت انگلیس و آمریکا از آن ، نهایتا به این منجر شده که افکار و ایدههای سلفی در گسترهای جهانی منتشر شود. این ایدئولوژی و دولت سعودی که پیوند وثیقی با آن دارد با این پشتوانه و از طریق ارائه بورسهایی برای ادامه تحصیل در دانشگاه مدینه، همچنین ترجمه و منتشر کردن آثار سلفی در سطح جهان و انتشار ترجمه خاص و متفاوتشان از قرآن، توانست جهانی شود. با توجه به این شرایط میتوان گفت که مبارزه با سلفیگری، یک تقابل سیاسی و مذهبی است. به این دلیل یک مبارزه سیاسی است، زیرا نیازمند اراده سیاسی حکمرانان ما برای جدی گرفتن مسأله وحدت اسلامی است.
برای مثال حدود ده سال پیش، علما و سیاستمداران سنی و شیعه از سرتاسر جهان در امان پایتخت اردن نشست مشترکی را برگزار کردند و سندی را تحت عنوان "بیانیه امان" را امضا کردند. در آن سند آمده است که چهار مذهب اهل سنت، و مذاهب جعفری، زیدی و اباضی و چند مورد دیگر که الان در ذهن ندارم، همگی در چارچوب اسلام هستند، و هیچ گونه خشونتی نباید علیه هیچ یک از آنها و پیروانشان اجرا شود. همه حضار از جمله یوسف القرضاوی و بسیاری دیگر از علمای مشهور آن را امضا کردند. اما شما مشاهده میکنید که در بسیاری از کشورها، آن را جدی نگرفتند.
تسنیم: چرا جدی گرفته نشد؟
العطاس: به علت منافع سیاسی، زیرا دچار کوتهبینی بوده و مشکلات را در افق بلندمدت درک نمیکردند. علاوه بر آن به خاطر بحران فقدان "شرف" و پایبندی است. برای آنها مهم نیست که به آنچه امضا کردهاند عمل کرده و متعهد باشند. اگر کسی شرف داشته باشد و توافقی را انجام دهد، باید از آن پیروی کند. در نتیجه هیچ گونه احساس تعهدی در این زمینه وجود نداشت. همچنین آنها درک نمیکنند که این وضعیت ضد منافع بلندمدت خودشان است.
تسنیم: شما پروژهای مطالعاتی را برای بازخوانی افکار اجتماعی و تاریخ تفکر اجتماعی مسلمانان آغاز کردهاید و حتی کارگاه و سخنرانیهایی را در این زمینه در ایران برگزار کردهاید. این گونه تلاشها در زمینه بازخوانی اندیشه، سنن و منش مسلمانان طی تاریخ، چه نقشی در رویارویی ما افراطیگرایی دوران مدرن میتواند داشته باشد؟ چنین تلاشهایی در جهان اسلام تا چه میزان رواج دارد؟
العطاس: من فکر میکنم ما هنوز به موقعیتی نرسیدهایم که از این طریق بتوانیم تأثیرگذاری داشته باشیم. زیرا همانطور که پیشتر بیان شد، جو سیاسی اجازه گفتگو و مباحثه آزاد را در کشورهای مسلمان، حتی در کشورهای دموکراتیکتر آن را نمیدهد، جایی که مردم ممکن است اجازه بیان و مباحثه را داشته باشند اما از فشاری که نسبت به آنها ایجاد میشود هراس دارند. اجازه دهید یک مثال بزنم، اگر ما بخواهیم به سلفیها اجازه دهیم که به شیعیان حمله کنند، آنها بیان خواهند کرد که شیعیان نادرست، بد، شر و فاسق هستند زیرا شیعیان با خلفا مخالفت کرده و از آنها انتقاد میکنند. در این شرایط سلفیها به اهل سنت میگویند که در اسلام انتقاد ار خلفا مجاز نیست، اما این امر با واقعیت تطابق ندارد و نادرست است زیرا در تاریخ اهل سنت، علمایی را داریم که خودشان از خلفا انتقاد میکنند، البته به معنای لعن کردن نبوده است. باید بین انتقاد و لعن کردن تفاوت قائل شد. حتی در دوران خلافت عباسیان، ما علمایی را داشتهایم که سیدنا علی بن ابیطالب را برتر از دیگر خلفا میدانستند و از جناب عثمان به خاطر نقض سنت پیامبر انتقاد میکردند. بنابراین مواردی اینچنین را در سیر اندیشه و تفکر اهل سنت میتوان یافت.
اگر اهل سنت با تاریخ خود آشنایی بیشتری داشته باشند، متوجه خواهند شد که برخی انتقادهای مطرح علیه تشیع غیرمعتبر است. برای مثال، سلفیها، شیعیان را به خاطر تقیه کردن مورد انتقاد قرار میدهند اما فراموش کردهاند که در طی تاریخ، اهل سنت نیز تقیه پیشه میکردهاند و علما از تقیه به عنوان ابزاری برای حفظ جان حمایت کرده و آن را تأیید میکردند، این امر مجاز بوده است. در حالی که در حال حاضر این باور به وجود آمده است که تقیه شیوه شیعیان و حرام است.
تسنیم: البته گاهی اوقات احساس میشود که بین عامه مردم اهل سنت و تشیع، ارتباطات و تعاملات کمی وجود دارد که خود این وضعیت میتواند زمینهساز شکلگیری برخی تصورات قالبی نسبت به یکدیگر شود، آنهم در شرایطی که به گفته شما سلفیها با شدت در حال تخریب ذهنیت مسلمانان و ترویج ایدههای افراطی هستند.
العطاس: واقعیت این است که ما شاهد فقدان ارتباط و تماس کافی هستیم. حتی در برخی کشورها که تماسهایی برقرار است، ما شاهد وقوع تنشهایی هستیم، مانند پاکستان، عراق و بحرین. زیرا این تنشهای ناشی از جو سیاسی است. در برخی کشورهای دیگر نیز شیعیانی وجود ندارند یا تنها یک اقلیت کوچک باشند، ما شاهد فقدان تماسها و ارتباطات عادی و روزانه هستیم. من درباره ایران اطلاعات خاصی ندارم، اما فکر میکنم که تماسهای بیشتری در این کشور برقرار است. زیرا بسیاری از اهل سنت در شهرهای بزرگ این کشور ساکن هستند.
دانشمندان، علما، روشنفکران و فعالان اجتماعی مسلمان بایستی بیش از هر زمان دیگری به طور مستقل در مورد ساختار سیاسی و قدرت، تفکر و تدبر کرده و بر این اساس دست به اقدام بزنند
اما بالنسبه برای من، یکی از کارهایی که در پیش گرفتهام ایجاد فرصتهایی برای برقراری تماسها و ارتباطاتی اینگونه است. برای مثال من هر دو سال یکبار گروهی از دانشجویان را از دانشگاه محل کارم که ترکیبی از مسلمانان و غیرمسلمان هستند را به میزبانی دانشگاه تهران به ایران میآورم. در چارچوب یک بازدید مطالعاتی و علمی که 8 تا 9 روز را در تهران به سر میبرند و در برنامههایی همچون سخنرانیهایی در مورد تاریخ ایران، تمدن، فرهنگ، و تشیع شرکت میکنند. ما همچنین میزبان دانشجویانی از ایران در دانشگاه خود در چارچوبی مشابه هستیم. به نظر من فعالیتهای بیشتری از این دست باید انجام شود. شاید لازم باشد ایران بیش از پیش در این زمینه فعال شده و نقشی پیشرو را داشته باشد و دانشجویان جوانی را از دیگر کشورهای خاصه کشورهای مسلمان دعوت کند. این یک حرکت کوچک آغازین است، اما به نظر من کار بسیار مهمی است. زیرا هرچند تعداد دانشجویان کم است اما این افراد زمانی که دانشآموخته میشوند، برخی از آنها سیاستمدار میشوند، برخی وارد کسب و کار میشوند، برخی استاد دانشگاه میشوند و میتوانند تأثیرات قابل توجهی را در آینده داشته باشند.
تسنیم: در آخر اگر از نظر شما نکتهای مهم دیگری وجود دارد خوشحال میشویم پذیرای آن باشیم.
العطاس: باید بر این نکته تأکید کرد که دانشمندان، علما، روشنفکران و فعالان اجتماعی مسلمان بایستی بیش از هر زمان دیگری به طور مستقل در مورد ساختار سیاسی و قدرت، تفکر و تدبر کرده و بر این اساس دست به اقدام بزنند، و در سرتاسر جهان اسلام متحد شده و بین آنها تماسهای مداومی برقرار باشد تا بتوانند یک جبهه متحد را تشکیل داده و مردم را در کشورهای خود در رابطه با ضرورت اتحاد اسلامی آموزش داده تا بتوانند با جریان سلفیگری (ضد شیعه) یا رویکردهای ضد اهل سنت در بین شیعیان مقابله کنند. ما نمیتوانیم منتظر اقدامات دولتها باشیم زیرا دولتهای در این زمینه مسئولیتپذیر نیستند و ما در این مسیر مجبوریم که به خود تکیه کنیم.
سید فرید العطاس، دانشیار جامعهشناسی دانشگاه ملی سنگاپور، از پژوهشگران به نام تاریخ تفکر اجتماعی اسلام است. حوزه مطالعاتی تخصصی وی شامل جامعهشناسی تاریخی، جامعهشناسی علوم اجتماعی، جامعهشناسی دین و گفتگوی بین ادیان است. از جمله مشهورترین آثار وی میتوان به کتابهای «گفتمانهای بدیل در علوم اجتماعی آسیا: پاسخی به اروپامحوری»، «کاربست ابنخلدون: بازیابی یک سنت فراموش شده در جامعهشناسی» و «وابستگی دانشگاهی و تقسیم کار جهانی در علوم اجتماعی» اشاره کرد.
گفتگو از امیر خالقیان
انتهای پیام/پ