حافظ اسد چگونه با آمریکاییها مذاکره میکرد؟
خبرگزاری تسنیم: حافظ اسد در حالی از دنیا رفت که نسبت به شکست مذاکرات سازش ناراحت نبود، بلکه نسبت به موفقیت استراتژی اش در آزاد سازی جنوب لبنان و حفظ استقلال سوریه در سختترین شرایط بینالمللی و منطقهای خوشحال هم بود .
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،روزنامه الاخبار در مقاله ای به بررسی کتاب بثینه شعبان مشاور مطبوعاتی بشار اسد رئیس جمهور سوریه با عنوان "10 سال با حافظ اسد" پرداخت که به زبان انگلیسی نوشته و در سال 2013 در لندن منتشر شده است.
وی در این کتاب تأکید کرد که اگر حافظ اسد به حقوق ملی کشورش پایبند نبود میتوانست با اسرائیل سازش کند و در اردوگاه دشمنی با آمریکا قرار نگیرد. توافقنامه سازش نیز متوازن و قابل استمرار بود و میتوانست ملت سوریه را راضی کند و مانند معاهده اسلو در سال 1993 مبهم نمیشد تا هر بند از آن نیازمند توافق طرفین باشد و تاریخ شکست آن در ایجاد سازش را گواهی دهد.
شعبان در این کتاب مواضع حافظ اسد از جمله نرمش دیپلماتیک و صلابت دینی در تمسک به حقوق را مورد تأکید قرار داده و برخی ابعاد مذاکراتی را که خود مسئول آن بوده را نیز تشریح کرده است.
وی در این زمینه مینویسد که راهبرد مذاکراتی اسد مبتنی بر 3 محور بود:
محور اول وحدت سرنوشت ملتهای منطقه.اما بعد از اینکه فلسطینیها و اردنیها به امضای توافق با اسرائیل روی آوردند، وی بر روی اسم وحدت سرنوشت سوریه و لبنان تأکید کرد.
محور دوم اصرار به عقبنشینی اسرائیل تا مرزهای سال 67 بدون از دست دادن حتی یک وجب از سرزمین فلسطین یا تبادل آن بود.
محور سوم حفظ استقلال و کرامت و توانمندیهای دفاعی سوریه بود. وی در مناسبات سازش طبیعی خود با اسرائیل به دنبال این محورها بود. این مناسبات متفاوت از عادیسازی روابط و مناسبات دوجانبه است. وی تأکید داشت که نمیخواهد جولان را باز پس گیرد و در عوض کل سوریه را تسلیم اسرائیل کند، این همان اتفاقی بود که با مصر و اردن و فلسطین افتاد.
روزنامه الاخبار لبنان با اشاره به اهداف تبلیغاتی این کتاب تأکید کرد که میتوان نویسنده آن را به ویژه در مستندسازی روند مذاکرات ستود، اما در رویکرد انتقادی به این کتاب میتوان گفت که نویسنده در بررسی راهبرد فراگیر حافظ اسد در مذاکره با آمریکاییها ناموفق بوده یا این استراتژی را نادیده گرفته است. این روند روزنامه لبنانی را بر آن داشت تا نقاط عطف رویکردهای مهمترین استراتژیست جهان عرب در قرن بیستم را در ده محور مورد بررسی دقیق قرار دهد.
1- حافظ اسد قدرت را در دست گرفت تا درگیری با جریانهای چپگرای هرجومرج طلب که تحت تأثیر عوامفریبی گروههای فلسطینی بوده و خواستار انحلال ارتش عربی سوریه و تکیه بر شبهنظامیان شده بودند را یکسره کند. آنها به دنبال ایجاد درگیریهای طبقاتی در کشور با عنوان جنگ آزادیبخش مردمی بودند. این جنبش اصلاحی که جنبشی راستگرا بود، در آن زمان یک ضرورت سوری و عربی به شمار میرفت.
اسد ملیگرا و واقع گرا بود و ساختار سوریه و عناصر تشکیل دهنده آن را میشناخت. وی همچنین نقش اصلی سوریه در ابعاد عربی و منطقهای و موقعیت تاریخی این کشور در مبارزه با دشمن اسرائیلی را درک میکرد. به همین علت روش شبه نظامی مبارزه که میتوانست با شعارهای انقلابی به تجزیه ساختارهای ملی کشور منجر شود را رد کرد و در عوض تمام تلاش خود را برای بازسازی مجدد ارتش ملی و اعتقادی جدید بنا نهاد که بتواند همزمان 2 عملیات را دنبال کند: اول حفظ وحدت دولت سوریه و دوم مبارزه با اسرائیل.
این 2 مأموریت در ابعاد سیاسی به تلاش برای ایجاد همبستگی اجتماعی و ملی در سوریه منجر شد، چرا که همبستگی عربی میتوانست تمرکز بیشتری در درگیری با اسرائیل ایجاد کند. این روند میطلبید که کشاورزان و اقشار زحمتکش و سازنده در بخشهای عمومی مورد حمایت قرار گیرند تا درگیریهای طبقاتی در کشور ایجاد نشود.
2- دوره حاکمیت حافظ اسد با مشارکت فعال در ممانعت از هرجومرج در اردن (سالهای 1970 تا 1971) و حفظ ثبات این کشور همراه شد، این در حالی بود که سوریه اختلافات سیاسی با دولت اردن داشت، اما به علت تمایل به ایجاد محیط مناسب برای جنگ با دشمن صهیونیستی روی این اختلافات تکیه نکرد، چرا که همبستگی در بلاد شام را ساختار حیاتی دولت ملی سوریه میدانست.
3- سیاستهای حافظ اسد باعث شد تا سوریه بتواند وارد جنگ اکتبر 1973 شود، انگیزههای وی از این جنگ آزادیخواهانه بود، در حالی که انور سادات به دنبال تحریک طرف مقابل بود، به همین علت انور سادات در حالی که جنگ در جبهه سوریه ادامه داشت، در نیمه راه حافظ اسد را تنها گذاشت. به این ترتیب بود که مصر از روند درگیری با رژیم صهیونیستی خارج شد، انصاف حکم میکند که سطح بالای برنامهریزی نظامی و قدرت مبارزاتی و قهرمانی ارتش سوریه در جبهه جولان در جنگ اکتبر را یادآوری کنیم.
4- حافظ اسد با اسرائیل آتشبس میدانی به امضا رساند و مانند انور سادات به مسیر سازش با این رژیم کشیده نشد، این موضوع عامل اصلی آغاز جنگ داخلی در لبنان بود. اینجا هم دیدگاه هوشمندانه اسد در مورد سرنوشت و نقش شبه نظامیان در تجزیه رژیمهای سرزمین شام مشخص است، حافظ اسد جنگ داخلی در سوریه را مصیبتی در تمامی ابعاد چه از منظر پروژه مقاومت در برابر اشغالگری یا حفظ وحدت لبنان و یا استفاده از این کشور به عنوان گروگانی برای حلوفصل آرمان فلسطین میدانست.
وی تأکید داشت که موضوع فلسطین تنها منحصر به فلسطینیها نیست، بلکه موضوع محوری شام و عربها به شمار میرود، این دیدگاهها مأموریت نجات لبنان را بر عهده اسد گذاشت و به این ترتیب است که ما میبینیم با وجود درگیری دولت سوریه با دیدگاه شبه نظامیان مسیحی، نیروهای سوریه برای ممانعت از مهاجرت دادن آنها وارد عمل شدند. اسد دیدگاههایی بلند مدت داشت و به مسائل مقطعی اهمیت نمیداد، بلکه منافع بزرگ سرزمین شام را مدنظر داشت.
5- حافظ اسد در برابر مذاکرات و معاهده کمپ دیوید ایستاد، وی نیز میتوانست مانند انور سادات از در سازش با اسرائیل درآمده و مانند صحرای سینا، جولان را پس بگیرد و در زمره گروههای آمریکایی درآید، اما این پیشنهادات را رد کرد. چرا که ماهیت واقعی وی سازش به معنی آمریکایی نبود، بلکه او اعتقاد داشت که باید تا پایان با رژیم صهیونیستی جنگید.
وی به استقلال کشور و نقش منطقه ای سوریه ایمان داشت و با اینکه درک عمیقی از سختی جنگ نظامی بدون حضور شریک مصری داشت، اما به رویکرد خود براساس مبانی اخلاقیاش ادامه داد. وی در این مرحله راهبرد خود را در 3 محور تعریف کرد: تلاش برای توسعه و سازندگی از داخل، آغاز ایجاد توازن استراتژیک بین سوریه و دشمن، ادامه روش جنگی با دشمن در خارج از این کشور.
6- آمریکا و رژیمهای مرتجع عربی به مقابله با این استراتژی پرداختند و با تحریک و حمایت و تأمین مالی و تجهیز گروههای وابسته به اخوان المسلمین، آنها را بر ضد سوریه شوراندند. کسانی که آن روزهای سیاه را به خاطر دارند، انفجارهای متعدد در مدارس و مجتمعهای مسکونی و ترورهای مختلف و جنایتهای دیگر را به یاد میآورند.
7- بخش اول دهه 80 دوره درگیری دمشق با طرفهای مختلف بود. سوریه جنگ نظامی شدیدی با اخوان المسلمین در داخل و با اسرائیل و آمریکا و وابستگان فتح و شبه نظامیان مسیحی لبنان در لبنان داشت، این در حالی بود که محاصره شدید و فشارهای روزافزون بر ضد این کشور ادامه داشت، اما حافظ اسد در برابر تمام این سختیها ایستاد و به توسعه داخلی و تقویت نیروهای مسلح نیز توجه داشت. وی معاهده لبنان با اسرائیل را از کار انداخت و از ایجاد مقاومت متعهد و منضبط به جای شبه نظامیان در لبنان حمایت کرد و در نهایت هم پیمانی منطقهای به نام حزبالله ایجاد شد. اسد همچنین از مقاومت فلسطین و انتفاضه اول نیز حمایت کرد.
8- در تمام این درگیریها حافظ اسد با وجود ادامه جنگ سرد از حمایت اتحاد جماهیر شوروی و در درجه دوم از طرف همپیمان ایرانی خود حمایت میشد. دیدگاههای راهبردی عمیق وی او را به این نتیجه رساند که اتحاد جماهیر شوروی تجزیه میشود و عرصه سیاست بینالمللی را رها میکند، همچنین ایران نیز با وجود حمایت از دمشق در آن زمان یک قدرت بینالمللی کافی برای تأمین موازنه قدرت به شمار نمیرفت.
علاوه بر اینها ورود نیروهای عراقی به کویت -صرفنظر از عوامل و مشروعیت آن- هشدارها در مورد تخریب عراق و ارتش آن را تقویت کرد، این در حالی بود که عراق و ارتش آن از دیدگاه حافظ اسد عمق استراتژیک سوریه و اردن در مقابله با اسرائیل به شمار میرفت.
9- در این شرایط اسد 2 گزینه پیش رو داشت ، گزینه اول خودکشی در سایه فروپاشی موازنه های بینالمللی و منطقهای قدرت بود و گزینه دوم تسلیم شدن. این رهبر باتجربه با آمیختن این 2 گزینه روش سومی را ایجاد کرد که البته پیچیده بود و خیلیها توان درک آن را نداشتند. وی میدانست که باید هزینه بپردازد، به همین علت تصمیم گرفت که به دشمنانش چیزی بدهد که ارزش عملیاتی نداشت و در مقابل از ابعاد روانی برای آنها هزینه زیادی داشت. مشارکت نمادین در جنگ موسوم به آزادسازی کویت این ایده را عملیاتی کرد. اسد بعد از آن چیز دیگری را به دشمن نداد.
وی مرحله تکقطبی جهان را برای تحقق دستاوردهایی به کار گرفت که مهمترین آنها حفاظت از دولت سوریه و گزینههای اقتصادی و اجتماعی و ملی با حفظ تمامیت و استقلال در سیاست خارجی این کشور و پایان دادن به محاصره و تحریمها و پیشبرد روند اقتصاد داخلی این کشور بود.
توقف جنگ و معیارهای دوگانه قدرت در لبنان و نوسازی ارتش لبنان به عنوان ستون وحدت دولت و ثبات این کشور و ایجاد مقاومت منضبط در این کشور و توانمند شدن آن در حمایت از مقاومت فلسطین و تلاش برای رفع محاصره عراق از دیگر مواضع حافظ اسد در این دوره بود . در نهایت وی موفق شد باخت از دست دادن همپیمان شوروی خود را با دستاوردهایی که با منافع عالی سوریه یا نقش این کشور در مبارزه با اسرائیل منافاتی نداشت، تغییر دهد.
10- در اینجا به مذاکراتی برمیگردیم که شعبان به ذکر آن پرداخته است. طبعاً حافظ اسد جادوگر نبود، بلکه به مجادله تاریخ اعتقاد داشت. وی در زمان ورود جهان به مرحله تکقطبی رکود نداشت. وی به مذاکرات به عنوان مسیری برای سازش شرافتمندانه نگاه نمیکرد، چرا که میدانست این دستاورد غیرممکن است، بلکه به عنوان روشی برای همزیستی با آمریکا در مرحله پیروزی بینالمللی آن با کمترین خسارتها و بیشترین دستاوردهای ممکن به این مذاکرات مینگریست.
شعبان در مراحل متعددی تردیدها و خشم علنی و غیرعلنی اسد از مذاکرات سازش ماراتن گونه را به ثبت رسانده است. ما طبعاً این نکته را رد نمیکنیم که حافظ اسد به این صورت فکر میکرد: اگر این اقدامات به عقبنشینی کامل اسرائیل از جولان تا مرزهای سال 67 بدون دادن امتیازات اساسی و ضربه به استقلال سوریه و نقش و تاریخ ملی و کرامت این کشور منجر شود، این یک نتیجه ممتاز در ابعاد سوری و عربی است.
این روند آزادسازی اراضی سوریه را در بر دارد و در عین حال بیهوده بودن عقبنشینیهای مصریها و فلسطینیها و اردنیها را فاش میکند و شاید آنها را به تجدید نظر در مواضع خود وادار کند. البته اسد با بصیرت و هوشمندی استراتژیک خود میدانست که بازپسگیری جولان در مذاکرات در سایه شرایط بینالمللی و منطقهای موجود در دهه 90 استقلال سوریه را به نفع ائتلاف آمریکایی- اسرائیلی از بین میبرد.
اگر حافظ اسد مانند انور سادات و ملک حسین و یاسر عرفات اهل سازش بود، سازش را مهمتر از دستیابی به چند متر از سرزمینهای خود در سواحل طبریا میدانست. از دیدگاه واقع گرایانه به دست آوردن چند متر از زمین با وجود اهمیت نمادینی که دارد نمیتواند مانعی جدی برای ایجاد سازش باشد. شعبان مینویسد که آنچه اسد از آن میترسید، این بود که عقبنشینی اول به عقبنشینی های متوالی آینده منجر شود. اصرار اصلی حافظ اسد به حفظ استقلال سوریه بود و از دست دادن این موضوع با هیچ امتیازی از سوی طرف مقابل قابل قبول نبود.
اسد مرد صلح بود، اما صلح بین سوریها و سرزمینهای شام و عرب، طبعاً این روش با سازش با اسرائیل منافات دارد.اسد در حالی از دنیا رفت که نسبت به شکست مذاکرات سازش ناراحت نبود، بلکه نسبت به موفقیت استراتژی اش در آزاد سازی جنوب لبنان و حفظ استقلال سوریه در سختترین شرایط بینالمللی و منطقهای خوشحال هم بود، آنهم در زمانی که حتی روسیه استقلال خود را از دست داده بود.
اسد مرد، اما چنین مجد و عظمتی را برای سوریه پیشبینی نمیکرد، وی دولت با همبستگی بالا و ارتش قوی و فرماندهی ثابت قدم را به جای گذاشت، بشار اسد طبعا شجاع تر از پدرش نیست، اما دولت را در شرایطی بهتر تحویل گرفته است: روسیه استقلال خود را باز یافته و ایران قویتر از قبل شده و ارتش سوریه به سلاحهای پیشرفتهتر و تکنولوژیهای برتر دست پیدا کرده و حزبالله به قدرتی شکستناپذیر تبدیل شده و اشغالگری آمریکا در عراق شکست خورده است و اسرائیل شکست خود را در جنگ لبنان 2006 تجربه کرد.
دشمنان سوریه غافلگیر شدند، آنها بشار اسد را جوانی آمریکایی شده میدانستند، اما در این برداشت اشتباه کردند. سوریه مستقل در آستانه خیزش اقتصادی و سیاسی و دفاعی جدید قرار داشت که میتوانست موازنه قدرت در منطقه را دگرگون کند، امپریالیسم سعی کرد از طریق لبنان کودتایی را بر ضد بشار اسد انجام دهد، اما شکست خورد.
مدتی بعد توطئه بزرگ 2011 شکل گرفت، البته در ایجاد این توطئه برخی سیاستهای منحرف شده از روش اسد بزرگ سهیم بود، تسلط اقتصادی و بازار سرمایه داری و عقبنشینی از حمایت از کشاورزان و ایجاد روابط استراتژیک با دشمن ترکی از جمله این اشتباهات بود. البته با این وجود میراث دولت ملی سوریه و قهرمانی ارتش ملی این کشور با فرهنگ بشار اسد و جدیت و صلابت رئیس جمهور جوان این کشور و جامعه متمدن و تولید گرای سوریه عواملی هستند که حتی با وجود بالا بودن هزینهها مژده پیروزی قطعی بر این توطئهها را می دهند.
منبع:مشرق
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.