فهمی هویدی: مرحله بعد از انقلاب نقاط ضعف جامعه مصر را نشان داد
خبرگزاری تسنیم: فهمی هویدی در مقاله ای نوشت گر چه انقلاب ۲۵ ژانویه نشانگر نقاط قوت جامعه مصر بود، اما مرحله بعد از انقلاب نقاط ضعف این جامعه را نشان داد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از روزنامه لبنانی السفیر، فهمی هویدی تحلیلگر مسائل مصر در مقاله ای نوشت: اگر انقلاب 25 ژانویه بخشی از نقاط قوت جامعه مصر را نشان داد، ، مرحلهای که بعد از انقلاب پیش آمد، نقاط ضعف این جامعه را نشان داد که شایسته است بررسی و پیگیری شود.
(1)
هویدی نوشت: در جهان ورزش تیمها براساس معیارهای برتری و شایستگی تقسیم بندی می شوند، به ذهنم رسید که این ایده را در واکنش به مسابقه جاری در عرصه سیاسی مصر نیز وارد کنم، چرا که این مسابقه هنوز تمام نشده و همچنان در نیمه اول آن است.
از این منظر من اعتقاد دارم که ما تیمی هستیم که به تازگی وارد رقابتهای سیاسی شده ایم و هنوز موقعیت و جایگاه آن در بین تیمهای موجود مشخص نیست. بازیگران این تیم نیز از افراد متفاوتی تشکیل شده اند، برخی از آنها تماشاگرانی بودند که وارد ورزشگاه شدند اما ناگهان خود را در قلب بازی یافتند. گروهی دیگر بازیگرانی هستند که به تازگی از بازیهای محلی خارج شدند و میخواهند حضور خود در باشگاهها را تجربه کنند.
منظور من این است که تمام بازیگران درجه دوم و سوم هستیم که بعضی با توانمندیهای متوسط و برخی نیز رقتبار هستیم. به برخی نیز پیشنهاد میشود که به دنبال یک بازی دیگر باشند. همه عناصر این تیم نیاز به مربی و دروس فشرده خاص دارند. آنچه می گویم منطبق بر جریانهای غیرنظامی و اخوانیها و سلفی ها است. عذر همه آنها پذیرفته است، چرا که آنها به تازگی وارد مسابقات شدند و در طول 60 سال گذشته از آن دور بوده اند. بنابراین به اعتقاد من آنها هم مظلوم و هم ظالم هستند. مظلوم از این منظر که در گذشته نتوانستند وارد ورزشگاه شوند و ظالم از این منظر که در رقابتی وارد شدند که نمیتوانستند آن را دنبال کنند. آنها درک نکردند که مصر بزرگتر از جامعه آن هاست، علاوه بر این که بزرگتر از هر گروهی با هر حجم و اندازه ای است.
هویدی می افزاید: متن بالا بخشهای از مقاله من است که در تاریخ 11 دسامبر 2012 با عنوان " مسابقه بین هواداران در ورزشگاه سیاست " منتشر شد. در این مقاله من ارزیابی خود از 5 ماهه اول حاکمیت محمد مرسی رئیس جمهور سابق مصر را ارائه خواهم داد و گفتم که اگر اخوانیها در رهبری و سازماندهی جماعت خود موفق هستند، لزوماً به این معنی نیست که در رهبری کشور نیز موفق باشند. آنچه در مقاله امروز مورد توجه من است این که من در آن زمان در یکی از نقاط ضعف عرصه سیاسی مصر تأکید کردم، ضعفی بود که بعد از انقلاب مصر روشن شد.
این نقطه ضعف شامل فقدان شخصیتهای رهبری و احزاب سیاسی است، موضوعی که در سایه مرگ سیاست و حالت رکود 4 دهه ای این کشور کاملاً مفهوم است. من در آن زمان گفتم که تمامی بازیگران با رویکردهای مختلف خود ، تنها هواداران درجه دوم یا سوم هستند و به صورت ضمنی اشاره کردم که هیچ سیاستمدار طراز اولی در بین شخصیتهای مصری وجود ندارد. من الان نیز گمان میکنم که در سال 2015 در همان نقطه قرار داریم. من ارزش و اهمیت افرادی که برای آنها احترام قائل هستم را کم نمیکنم، اما در مورد نصیب و بهره آنها از اجماع مردمی و محبوبیت ایشان در افکار عمومی مصر صحبت میکنم.
خلأ عنوان اصلی روند سیاسی کشور شده است، این چیزی بود که ما در جریان انتخابات ریاست جمهوری که در سال 2012 برگزار شد ، نیز درک کردیم و الان در هیاهو و کشمکش های موجود در آستانه انتخابات پارلمانی با وضوح بیشتری آن را حس میکنیم.
من الان از شرایط مخالف با دولت یا چالشهای پیرامون آن صحبت نمی کنم بلکه از رژیمها و مؤسساتی صحبت میکنم که توازن را در مقابله با قدرت حس میکنند و در برابر غول آسا شدن آن مقاومت کرده و خودکامگی آن را مهار میکنند و مانع از یکه یازی و حاکمیت مطلق آن بر سرنوشت جامعه شوند، ازآنجایی که چنین مؤسساتی وجود ندارد ، جامعه مصر یکی از مهمترین عوامل مصونیت خود را از دست داده و این شکاف باعث شده مهم ترین نمودهای ضعف در جامعه خود را نشان دهد.
(2)
درست است که جریانات اسلام سیاسی مسئولیت اصلی ناکارآمد کردن انقلاب را بر عهده دارند، اما سکوت در مورد نقش فرصتطلبی که جریانهای دیگر بازی کردند، از عمق تحلیل حوادث موجود می کاهد، به ویژه آنهایی که با دروغ و فریب خود را شهروند و لیبرال نامیدند. این جریانها مانند گذشته کاملاً تمامیت خواه بودند و حاکمیت بر فرهنگ و جنبش و سازمانهای دیگر و سیاست را می خواستند. اینها در واقع گروههای واپسگرایی بودند که به دموکراسی و لیبرالیسم و مبانی حقوق بشر اعتقاد نداشتند.
پاراگراف گذشته نوشته من نبود بلکه برگرفته از مقاله ای بود که روزنامه الشروق در 22 ژانویه از دکتر احمد عبد ربه استاد علوم سیاسی منتشر کرد. وی ملاحظات مهمی در مورد مسائل مسکوت مانده در چهار سال گذشته از عمر انقلاب ژانویه مطرح کرده است. جزئیات مسائل مطرح شده در زمینه بحران نخبگان که من آن را یکی از نقاط ضعف در طول انقلاب چهار ساله مصر میدانم، مرا از ادامه مطرح کردن جزییات این موضوع بینیاز کرد، همین روند بود که باعث تخریب درک عمومی شد تا بر ضد دموکراسی درگیریها و کشمکشهای وحشتناکی را در کشور ایجاد کنند که اجماع ملی را هدف قرار داده و باعث شد اشتباهات با اشتباهات بزرگتر بررسی شود. من فقط به نوشتههای وی دو نکته اضافه میکنم، اول اینکه وی به طرفهای فرصتطلب اشاره کرد و از غیرنظامیان و لیبرالها صحبت کرد و نقش چپگرا ها را که به همان مقدار برجسته بود را مورد اشاره قرار نداد.
دوم اینکه درگیری و صف بندیهایی منفی گروههای مختلف فقط برای دستیابی به وجاهت اجتماعی و تمامیت خواهانه نبود ، بلکه به دنبال تسویه حساب های اختلافات ایدئولوژیکی از طریق ائتلاف هایی بود که به دنبال منزوی کردن طرف دیگر با ابزار قدرت و سلطه و به شکست کشاندن آنها در ابعاد سیاسی و ایدئولوژیک بودند.
(3)
طارق البشری در نوشتههای اخیر خود که به ندرت منتشر میشود، همچنان زنگ خطر و هشدار نسبت به برخی مظاهر ضعف که واقعیت جامعه مصر از آن رنج میبرد را به صدا درآورد، وی در ابتدای نوشته خود با عنوان " سیستم دولتی و ادامه حاکمیت در مصر" به سابقه حالتهای فوقالعاده از زمان تصویب قانون اساسی سال 1923 تاکنون پرداخت و تأکید کرد که سه چهارم قرن اخیر را مصرل در حالت فوقالعاده ثابتی به سر برده که دستگاههای مدیریت دولتی به آن عادت کردند و تجربه و مهارتها و روشهای مدیریتی خود در تعامل با شهروندان را بر اساس آن پایه گذاشتند، این بدان معنا است که فرهنگ مدیریتی کشور به حکم تجربه و آموختههایش نمیتواند جز در حالت فوقالعاده و با در اختیار داشتن قدرت و اختیارات نامحدود با شهروندان خود تعامل داشته باشد. این پیش زمینه باعث شده که وی نسبت به امکان حاکمیت و مدیریت در مصر تردید کرده و بگوید که این روند همچنان از تجربه استبداد و عادت به تعامل با افراد براساس آن دور نیست. این یکی دیگر از مشکلاتی است که انقلاب 25 ژانویه و شکستهای پس از آن با مواجه بوده است.
البشری در پژوهش دیگری با عنوان " مصر دیروز و امروز " که روزنامه السفیر لبنان آن را در 3 بخش منتشر کرد، به موضوع سستی جامعه مصر و دوری آن از عافیت اشاره و تأکید کرد که این جامعه از خیزش و ارائه نمونه ای متمدن ناتوان شده است. علت آن نیز به پدیده فرسایش و از بین رفتن طبقه متوسط در جامعه برمیگردد، منظور وی از طبقه متوسط اقشار مختلف اجتماعی دارای حقوق دریافتی از دولت و بخش خصوصی و بخشهای خدماتی و شغلهای آزاد است.
وی برای تشریح این دیدگاه به اقدامات سلطان سلیم اول پادشاه عثمانی بعد از فتح مصر در سال 1517 و الحاق آن به دولت خود اشاره کرد و نوشت در آن زمان تشکیلات متمدن مصر که مبتنی بر علم و فن و صنعت بود از بین رفت و زیباترین ابداعات مصر به آستانه منتقل شد، چرا که کشور از پتانسیل ابداعی و کارگران ماهر خود خالی شد، به همین علت فروپاشی تمدنی در کشور ایجاد شد که درخشش و جایگاه مصر را از بین برد. مصر پس از 300 سال و تنها در عهد محمد علی پاشا بود که موفق شد این شکست را جبران کند.
البشری می افزاید که مهاجرت گسترده به کشورهای خلیج فارس از دهه 70 نقش مصر را از پتانسیل ابداعی و کارگران ماهر آن خالی کرد و اوضاع این کشور را شبیه به دوره بعد از حمله سلطان سلیم اول کرد. این موضوع نتایج خود را بعد از انقلاب مصر نشان داد، همان جایی که همه دچار تردید شده و نتوانستند پروژه متمدن کاملی برای ارکان ملی و اجتماعی و اقتصادی کشور طراحی کنند.
(4)
آنچه گفته شد تمام نقاط ضعفی نبود که در طول 4 سال انقلاب مصر خود را نشان داده است، این موضوع میتواند دعوت به باز کردن این پرونده و مدیریت گفتوگو در زمینه این موضوع با جدیت و مسئولیتپذیری باشد. من شکی ندارم که عوامل دیگری نیز وجود دارد که تجربه سالهای گذشته میتواند باعث شناخته شدن آنها شود. البته این موضوع نیاز به بررسی دارد. آنچه مدنظر است نشان دادن عیبها و زشتیها نیست، چرا که موضوع مهمتر این است که با درست بررسی کردن شکافها دیدگاه مردم بهتر شده و ترتیب اولویتها تغییر میکند. در این صورت ما به صورت علنی به وفاق ملی میرسیم که تعهد به آزادی و دموکراسی را بار دیگر مطرح میکند و حجم خسارتهای سنگین مصر و هزینههای گسترده برای بهبود نقش و جایگاه آن بعد از بازی با مفاهیم دموکراسی و گمراه کردن مردم را نشان میدهد.
انتهای پیام/ر