ابعاد پیروزی در عملیات شبعا فراتر از جنگ ۳۳ روزه بود/ مقاومت مرزهای جغرافیایی را در نوردید
خبرگزاری تسنیم: یک تحلیلگر مسائل منطقهای با برشمردن دلایل و مستنداتی ثابت کرد که ابعاد پیروزی محور مقاومت در عملیات مزارع شبعا فراتر از دستاوردهای این محور در جنگ ۳۳ روزه بود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، ناصر قندیل تحلیلگر مسائل راهبردی منطقه در مقالهای با اشاره به سخنرانی اخیر سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان نوشت: قبل از سخنرانی سید مقاومت من از کسانی بودم که عملیات مزارع شبعا را یک عملیات استثنایی میخواندم که تأثیرات آن تا حد یک جنگ کامل میرسد، به اعتقاد من تأثیرات این عملیات از طریق ترسیم موازنه های بازدارنده از یک سو و ارسال پیامهای تثبیت موقعیت برتر مقاومت منطقه از سوی دیگر قابل بررسی است، این در حالی است که عملیات القنیطره به دنبال از بین بردن این موقعیت برتر محور مقاومت در ابعاد موازنه های منطقهای و بینالمللی بود.
موضوعی که سید حسن نصرالله در سخنان خود پیش از انجام عملیات القنیطره در عبارتی کوتاه و خلاصه شده از آن پرده برداشت و گفت که معادله بازی به پایان رسیده است، اما اسرائیل از طریق عملیات القنیطره میخواست بگوید که بازی هنوز تمام نشده و چیزی قطعی نشده است. عملیات مزارع شبعا این پیام را داشت که: «ما اینجا هستیم اگر بازی هنوز تمام نشده، وارد جنگ شوید.» اما اسرائیل منزوی شد و معادله تقویت گشت.
بعد از سخنرانی سید حسن نصرالله و مدلهای جدیدی که از سوی وی ارائه شد، خیلی ها آن را در موقعیت ارزیابی و مقایسه این عملیات استثنایی با جنگ ژولای دانستند. آنها تأکید کردند که عملیات مذکور نتایج جنگ 33 روزه را بعد از تلاش های مکرر اسرائیل جهت نادیده گرفتن آن تثبیت کرد. عملیات مزارع شبعا از دیدگاه برخی دیگر بخش پایانی جنگ 33 روزه بود تا نتایج کامل این تغییرات که در آن زمان ارائه نشده بود را نشان دهد. برخی دیگر اعتقاد دارند این جنگ با هزینهای بسیار کمتر از جنگ ژولای نیمی از دستاوردهای آن را محقق کرد. به این ترتیب با کسب اجازه از سید مقاومت بعد از سخنرانی وی میتوان گفت که عملیات شبعا یک جنگ کامل بود و کمتر از آن ارزش نداشت، بلکه بیشتر از یک جنگ کامل ارزش داشت و جایگاه استراتژیک آن حتی از جنگ ژولای نیز بیشتر است.
جنگ ها مانند مسابقه شطرنج نیستند که چینش مهرهها و قواعد بازی ها مشابه باشد، تراکم نیروها از مرحلهای تا مرحله آینده و یا روش بازی در جنگ معنا ندارد. جنگ در همه چیز غیر از این دو موضوع مانند شطرنج است. به این ترتیب که یک جنگ کوچک که بر تراکم تاریخی مبتنی باشد و بتواند سرنوشت پروندهها و نقش و موقعیت کشورها را تعیین کند، از دیدگاه استراتژیک جایگاهی بیشتر از یک جنگ خواهد داشت که سالها به طول انجامد و هزاران نفر در آن کشته شود و شهرها ویران گردد ، اما نتواند معادلات بزرگی را به اثبات برساند، چرا که چنین جنگ بزرگی از لحاظ زمان بندی و تراکم همچنان در ابتدای راه است.
موقعیت استراتژیک درگیریهای نظامی هرگز با مدت درگیریها و حجم آتش و یا خسارتهای ایجاد شده در طرف مقابل بررسی نمیشود، چرا که اگر این معیارها حاکم بود، جنگ ژولای برای اسرائیل یک پیروزی به شمار می رفت، اما این جنگ یک پیروزی تاریخی برای مقاومت و شکستی مفتضحانه برای اسرائیل بود. علت آن در 2 نکته خلاصه میشود و همین 2 نکته موقعیت و ارزش استراتژیک جنگ و درگیری ها را مشخص میکند.
نکته اول درجه تطابق و نزدیکی مرحله پایانی جنگ به آن چیزی است که یکی از طرفها برای خود ترسیم کرده یا از روز اول جنگ احتمال داده به این هدفها خواهد رسید. موضوع دوم نحوه خروج هر کدام از طرفین در مقایسه با طرف دیگر از جنگ است، از این منظر که کدام طرف بیشتر قدرت تفکر برای ورود مجدد به جنگ را خواهد داشت. از منظر این 2 معیار بود که مقاومت در جنگ تابستان 2006 پیروز شد و اسرائیل شکست خورد.
از دیدگاه تحولات تاریخی، زمان درگیری ها می تواند موقعیت استراتژیک اساسی به آن بدهد و قابل مقایسه با حجم و نتایج مادی درگیریها نیست، عملیات شبعا در تمامی موازنه های جنگی و درگیریهایی که پیش از آن بود تأثیر گذاشته و قطعاً بر تحولات پس از خود نیز سیطره خواهد داشت. ذکر این سخن که لحظه تاریخی عملیات قنیطره در تمامی ابعاد برابر با تصمیم اسرائیل به ورود به جنگ بود، یک سخن انفعالی یا مبالغه آمیز نیست، چرا که اسرائیل مدعی شد که این خطوط قرمزی است که نباید از آن عبور شود و کسی که این جسارت را انجام دهد، باید وارد جنگ شود و اسرائیل آماده جنگ است. این درحالی است که خطوط قرمز در دست نیروهای مقاومت است، چرا که جایگاه برتر در موازنه نهایی باز دارندگی را در اختیار دارد، موازنه هایی که با سخنرانی سیدحسن نصرالله چند روز قبل از عملیات القنیطره تغییر کرده و معادله موازنه ترس یا بازدارندگی متقابل به بازدارندگی تحت تسلط مقاومت تبدیل شده است.
خطوط قرمز اسرائیل تصمیم این رژیم به ایجاد کمربند امنیتی در جولان با استفاده از گروههای وابسته به جبهه النصره و ممانعت از تسلط و اقدامات مقاومت و سوریه بر اساس باز بودن جبهه جولان بود. اسرائیل مدعی بود که نزدیک شدن به این خطوط از سوی حزب الله ممنوع است. اما همان طور که "سید" گفت وقتی که اسرائیل تصمیم به این عملیات گرفت، این نکته را میدانست که به سمت یک جنگ پیش میرود . با این حال این تصمیم را گرفت تا مقاومت را در برابر یک چالش قرار دهد، اما مقاومت این چالش را نپذیرفت و تصمیم به واکنشی سنگین و بیسابقه و استثنایی گرفت. البته مقاومت نیز در حالی این تصمیم را اتخاذ کرده که سناریوی جنگ را پیش روی خود میبیند. اما تفاوت سرنوشتساز در این است که معادله دست بالای مقاومت تثبیت شده و اسرائیل منزوی میشود یا اینکه اسرائیل مانند عملیات گروگانگیری در جولای 2006 به سمت جنگ و پیامدهای آن میرود و در این حالت نیز باز به انزوا کشیده میشود. انزوای اسرائیل از این منظر است که تسلیم نتایج جنگی شد که اصلا اتفاق نیفتاد، اما در محاسبات و دیدگاههای سران سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی نتیجه قطعی شکست برای این رژیم ثبت شد.
مشخصه اول بین این جنگ با جنگ ژولای وضوح و ملموس بودن پیروزی سرنوشتساز در آن است. پیروزی مقاومت در جولای 2006 مرتبط با شکست اسرائیل در تحقق اهداف و خسارتهایی قتلوا که به توان بازدارندگی اسرائیل وارد شد و باعث شد این رژیم قدرت کمتری برای ورود به جنگ ها داشته باشد. اما در این عملیات پیروزی قطعی بود. به این معنا که اسرائیل از به چالش کشیدن طرف مقابل دست برداشت و خود را کابینه ای معرفی کرد که برای ورود به جنگ آمادگی ندارد. این علاوه بر به هم خوردن تلاشهای بسیاری بود که عدهای برای تشویش در پیروزی مقاومت در جنگ ژولای مطرح کرده و در این راستا به هزینههای سنگین لبنان در تخریب تأسیسات و کشته شدن تعداد زیادی از شهروندان پرداختند و خسارت های اسرائیل را بسیار کمتر از این مورد برآورد کردند. این در حالی بود که در عملیات اخیر چهرهای شگفتانگیز و بسیار ملموس و شفاف از پیروزی به دست آمد که انکار آن نا ممکن شد.
مشخصه دوم در این است که پیروزی در جنگ 33 روزه به پایانی نظامی و امنیتی و دیپلماتیک با عنوان قطعنامه 1701 منجر شد. اسرائیل با وجود تمام حمایتهای بینالمللی از صادر کردن این قطعنامه به نحوی که تمایل داشت شکست خورد، چرا که سعی داشت لبنان را تحت فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد برده و خلع سلاح مقاومت را در آن مطرح نماید. اما این تلاشها با پایداری مقاومت و شکست اسرائیل در تحقق اهداف و استمرار پرتاب موشک به شهرهای سرزمینهای اشغالی و آغاز فروپاشی جبهه داخلی این رژیم شکست خورد و اسرائیل کم کم سقف اهداف خود را پایین آورد تا به حدی رسید که نتوانست خللی به سلاح مقاومت وارد کند یا لبنان و جنوب این کشور را تحت شرط نیروهای بین المللی یا فصل هفتم منشور سازمان ملل قرار دهد ، بلکه تنها نیروهای یونیفل در جنوب لبنان مستقر شدند که مأموریت آنها حمایت از ارتش لبنان بود. اما با وجود تمام این مسائل قطعنامه 1701 که نسبت مشخصی از پیروزی مقاومت لبنان به شمار میرود، قید و بندهایی در تحرکات نظامی و امنیتی مقاومت نسبت به دوره قبل از جنگ ایجاد کرد. با وجود اینکه این قید و بندها ماهیت اساسی و نقش مقاومت و سلاح آن را مورد تهدید قرار نمیداد، اما باز هم انکار آن قابل قبول نیست.
این در حالی است که در عملیات جدید مقاومت از دست این قید و بندها رها شد و سطح تحرکات امنیتی و نظامی و مانورهای میدانی خود را گسترش داد و سقف تحرکات استراتژیک خود را نیز افزایش داد. سید مقاومت قواعد درگیریها را از بین برد و اعلام کرد که جداسازی میدانهای جنگ را نمیپذیرد. وی جبهههای جغرافیایی مقابله با دشمن را با هم مرتبط دانست و این بدان معنا است که مقاومت از مرحله پس از جنگ ژولای که منحصر به حمایت از لبنان در صورت تعرض رژیم صهیونیستی بود و موضوع مزارع شبعا را به دولت واگذار کرده بود، به مرحلهای رسیده است که "مسیر به سمت قدس" را میپیماید و به مقاومتی منطقهای تبدیل شده که جدا سازی جبهه جنوب لبنان و جبهه جولان در سوریه و حتی جبهه داخلی فلسطین را برنمیتابد و مرز عملیات خود به عنوان یک قدرت لبنانی را در دایره مرزهای لبنان محدود نمیکند. به این ترتیب بود که این حزبالله در مزارع شبعا و در آستانه ورود به جولان و الجلیل آغاز شد.
تفاوت سوم بین 2 جنگ این است که جنگ 33 روزه در اوج رویکرد آمریکایی برای استفاده از قدرت روزافزون اسرائیل جهت ایجاد خاورمیانه جدید ایجاد شد و در آن زمان پایداری مقاومت برای از بین بردن این توطئه کافی بود و باعث شد سیاستهای آمریکایی به سمت انتخاب جایگزینهای دیگر متمایل شود، تلاش برای تعیین حاکمیت در ایران تا تلاش برای براندازی مقاومت در غزه و دیکته پروژههای سازشکارانه فلسطینی – اسرائیلی یا ایجاد ائتلاف عربی -اسرائیلی برای مقابله با مقاومت تا آغاز جنگ بر ضد ایران تعدادی از این گزینهها بود تا این که موضوع براندازی دولت سوریه با سوءاستفاده از خیزش ملی عربی مطرح شد تا این کشور را به سمت هرج و مرج فراگیر پیش ببرد و فرصت همکاری با ترکیه و قطر و اخوان المسلمین برای براندازی سوریه و شکستن کمر محور مقاومت را آزمایش نماید.
اما جنگ کنونی بین قنیطره و شبعا با پایان راه آمریکا و شکست فراگیر این کشور و فلج شدن هم پیمانان آن همراه شد و جنگی برای مبارزه با تروریسم شکل گرفت و چالشی که آمریکا برای رقبا و دشمنان خود طراحی کرده بود، خود این کشور و هم پیمانانش را در معرض آن قرار داد. به این ترتیب بود که آمریکا اولویتهایی را انتخاب کرد که در نتیجه محاسبات بحران ناگزیر از آنها بود، اما در نهایت اسرائیل مانند عربستان سعودی و ترکیه به عنوان هم پیمانان محور شکست خورده در خارج از محور آمریکایی قرار گرفتند.
چهارمین تفاوت این است که جنگ ژولای در حالی آغاز شد که تهران تحت محاصره و تهدید و تحریم قرار داشت و جنگ مقاومت به صورت غیرمستقیم هم که شده برای دفاع از این کشور بود. اما جنگ کنونی در شرایطی شکل گرفته که ایران بعد از سه و نیم دهه مقاومت و پایداری در برابر جنگها و فشارها؛ پیروزی دیپلماتیک و سیاسی و اقتصادی به دست آورد و مذاکرات به سمت پایانی خوش برای این کشور در جریان است، بنابراین اگر جنگ اول را آزمونی برای شناختن صداقت محور مقاومت در برابر مهم ترین همپیمانان یعنی ایران بدانیم ؛ این جنگ را میتوان آزمونی برای شناختن صداقت ایران در ائتلاف با مقاومت دانست. این جنگ همچنین نشان دهنده موازنه های استراتژیک در جایگاه مذاکرات نسبت به مبانی راهبردی هر کدام از طرفهای آمریکایی و ایرانی نشان داد که این آمریکا است که مبانی خود را فروخته و از هم پیمانان خود برای عدم اختلال در روند مذاکرات و نتایج آن دست برداشته است، نه ایران.
به این ترتیب یک محور استراتژیک و بسیار با اهمیت شکل گرفته که دست برتر در معادلات منطقهای را نشان میدهد و مشخص میکند مبانی چه کسی در دوره بعد از توافقهای منطقهای حاکم خواهد بود و کدام طرف نیاز بیشتری به مذاکرات دارد و هزینههای حمایت از مذاکرات را از جیب همپیمانان خود میپردازد. ایران به حزبالله و حق این حزب در پاسخ علنی به تجاوز پایبند است، این در حالی است که آمریکا از اسرائیل و آنچه " حق مشروع این رژیم در دفاع از خود" نام میبرد ، دست برداشته است.با توجه به تمام این موارد میتوان گفت جنگ اخیر پیروزیهایی بیشتر از پیروزی در جنگ 33 روزه داشت. در روزهای آینده نشانههای بیشتری از این واقعیت برای کسانی که چشمشان غبار گرفته است، روشن خواهد شد.
انتهای پیام/ر