نقد خشونت با صدای بلند، تا صدای شرشر خون شنیده نشود

خبرگزاری تسنیم: امروز ما با صدای بلند نقد خشونت می‌کنیم تا صدای شر شر خونی که بر زمین می‌ریزیم را نشنویم و این به روشنی یک عمل هیستریک است. ما از افراط در عمل به افراط در نظر رسیده‌ایم. این به معنی آن نیست که هر ناقد خشونتی عامل خشونت است.

خبرگزاری تسنیم- محمدرضا آزادی:

خشونت چیست؟ سؤالی که امروزه سخت می‌توان پرسیدش و سخت می‌توان به آن جواب داد به نحوی که در ‌‌نهایت، نوک تیز پیکانش به سمت خود ما نشانه نرود. مفهوم خشونت که در بدو امر به نظر می‌رسید مفهومی دم دستی و قابل تصور برای همگان باشد به چه سبب دچار این گونه پیچیدگی‌ها شده است؟ پاسخ روشن است: خشونت، به مانند سایر مفاهیم انسانی، آنچنان ما را دربرگرفته و در زندگی امروز ما آنچنان حضور دارد که از درک تمامی ابعاد آن عاجزیم، خشونت امروز بر زندگی ما محاط شده است.

خشونت برای ما مثل هواست؛ آنقدر نزدیک است که آن را نمی‌بینیم، آنقدر بدیهی است که نمی‌دانیم با آن چگونه مواجه شویم و آنقدر ضروری است که نفی آن عملاً نفی تمامیت زندگی جدید ماست. خشونت امروز در همه شئون زندگی ما نفوذ کرده است و حائلی شده بین ما و خودمان، آن زمانی که خود را از پس مقولاتی سفت و سخت می‌سنجیم، بین ما و خانواده‌هایمان، آن زمانی که تنش‌های روز را شب به خانه می‌بریم، بین ما و همسایگانمان آن زمانی که بر سر سطل زباله منازلمان نمی‌توانیم توافق کنیم، بین ما و کشورمان آن زمانی که در کشور خودمان احساس غربت می‌کنیم و بین ما و کل جهان و جهانیان آن زمانی که به طبیعت، آینده و دیگری نامعلوم خیانت می‌کنیم. ما امروز خشونت می‌کنیم تا زنده بمانیم و این‌‌ همان داستان معروف «تنازع برای بقا»ست؛ نزاعی که هر چند صورت نازیبایی برای ایده «انسان متمدّن» امروز است ولی زندگی جدید مقتضی آن است و گویی از آن گریزی نیست.

در ارتباط با خشونت باید به یک پارادوکس با دقت نگاه کرد: از سویی هر تریبون رسمی و شخصی برطبل قباحت خشونت می‌کوبد و از سویی دیگر نگاه‌ها و دست‌ها سخت به آن مشغول‌اند. دلیل آن چیست؟ پارادوکس را باید با ارجاع یکی از آن دو به دیگری حل کرد: بدین معنی که از آن روی قوه نظری در نفی آن سخت به کار گرفته می‌شود که قوه عملی او با قوت آن را تأیید می‌کند؛ از آن روی ذهن به نحو وسواس آمیز آن را نقد می‌کند که دست به نحو جنون آمیز عامل آن است. امروز ما با صدای بلند نقد خشونت می‌کنیم تا صدای شر شر خونی که بر زمین می‌ریزیم را نشنویم و این به روشنی یک عمل هیستریک است. ما از افراط در عمل به افراط در نظر رسیده‌ایم. این نه به معنی آن است که هر ناقد خشونتی عامل خشونت است بلکه بدین معنی است که نوع بشر امروز درگیر یک چنین وضعیتی است.

در این میان سینما نقش بسیار بزرگی را بر دوش گرفته است؛ سینما امروز رسالت به رخ کشیدن آن چیزی را دارد که ما نمی‌خواهیم در درون زندگی و با عمل دست‌های خودمان آن را ببینیم. می‌گوید و نشان می‌دهد آنچیزی را که ما جرئت گفتن و نشان دادنش را نداریم. و ما با دقت این وفور بی‌مهابای افراطی خشونت فیزیکی، جنسی و نمادین در سینمای امروز را می‌بینیم و آنچنان به آن چشم می‌دوزیم و برای خرید بلیط‌هایش صف می‌کشیم که گویی به باغ وحش می‌رویم. ولی اینجا باغ وحش نیست. ما امروز همه درگیر یک مسئولیت جمعی هستیم.

برای سینمایی که درگیر مخاطب و جذابیت است، یا در بیانی دیگر برای سینمایی که تجلی روح زمانه خویش است، خشونت یک ابزار است. نمی‌توان سینما را به دلیل نشان دادن این حد از خشونت نکوهید. امروز سینما با شکل‌های مختلف نمایش خشونت اساساً قوام می‌گیرد و کل داستان هنوز مؤید این شعار قدیمی است که «که هنرمند برای مردم کار می‌کند.» هنرمند از مردم است و با زبان مردم و برای مردم سخن می‌گوید و مردمی که خشونت می‌طلبند بر «پرده مقدس سینما» هم خشونت خواهند دید؛ حال در هر شکلی که می‌تواند این خشونت به مخیله انسان خطور کند. مگر سینمای موفق و یا یک هنر موفق تعریف دیگری دارد جز آنکه بتواند به بهترین نحو برای مخاطبان خود باشد؟ بنابراین امروز سینمای ژانر خشونت به واسطه اقبال عمومی به آن یک سینمای موفق است.

هرچند قرار است زوایا و اَشکالی از خشونت در سینما را عرضه کنیم اما حقیقت آن است که کل ماجرا چیزی جز حدیث نفس نیست...

انتهای پیام/