این وصله به انقلاب و امام نمی‌چسبد


خبرگزاری تسنیم: امام هرگز کلمه‌ای درباره صلح با آمریکای یاغی که قبل از انقلاب از ملت ما حق توحش می‌گرفت و پس از انقلاب لحظه‌ای از دشمنی دست نکشید، سخن نگفت؛ درباره صدام نیز چنین بود و ما فقط قطعنامه «آتش‌بس» را پذیرفتیم.

به گزارش تسنیم، روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز امروز دوشنبه 13 بهمن خود نوشت : هندسه و مهندسی انقلاب اسلامی یک کل به هم پیوسته است که معمار عظیم‌الشأن آن حضرت امام خمینی (رضوان‌الله تعالی علیه) با نقشه راه کلی اسلام ناب محمدی(ص) بنا نهاد. این کلیت و به هم‌پیوستگی چنان عمیق است که اگر کسی به خطا و اشتباه یا از سر تعمد و مغالطه و تحریف اقدام به جابه‌جایی و جایگزینی بخشی از آن هندسه کلی کند، مانند وصله‌ای ناچسب به چشم می‌آید.

انقلاب اسلامی هرچند پنجه در پنجه استبداد طاغوت انداخته بود اما به اعتبار رگ و ریشه خارجی رژیم طاغوت، ذاتا بر مبنای نفی استکبار شیطان بزرگ و نظایر آن شکل گرفت. این انقلاب، اعلام جنگ به استکباری بود که در طول دهه‌ها و قرن‌ها پنجه اختناق بر حلقوم ملت ایران و دیگر ملت‌ها می‌فشرد. خباثت شیطان بزرگ و کوچک را ملت ما نسل به نسل با گوشت و پوست خود لمس کرد و اغراق نیست بگوییم که انزجار از این منش تعدی و تجاوز وارد ژن ایرانی شد.

تکوین و تداوم انقلاب اسلامی به عنوان نفی استکبار و استبداد، زاده ضرورت‌های ماندگار روزگار معاصر است. امروز آمریکا و انگلیس همان آمریکا و انگلیس 35 سال پیش بلکه خبیث‌تر، مستکبر و ستیزه‌جوتر هستند. انقلاب اسلامی به عنوان یک امر واقع و نه صرفا نظریه و شعار، شروع جنگ نامتقارن و موفق ملت ما با شیطان بزرگ بود و همین جنگ نامتقارن در دفاع مقدس، تحریم اقتصادی و جنگ فرهنگی (نرم) پس از آن ادامه پیدا کرده است. مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل در طول 7 دهه اخیر در کنار انواع خباثت‌ها و توطئه‌ها- نظیر کودتای 28 مرداد- 12 جنگ ویرانگر را به چهار گوشه غرب آسیا از جمله ملت ایران تحمیل کرده و به حیات ده‌ها میلیون نفر آسیب‌های بزرگ زده‌اند.

آیا این واقعیت قابل انکار است؟ قطعا نه. واقعیت غیر قابل انکار دیگر، پیروزی و پایداری و پیشروی انقلاب اسلامی در منطقه درست خلاف میل استکبار است. اگر جوهره هویت استکبار «دست‌درازی و تفرعن و تسلط نامشروع» است، جوهره تخلف‌ناپذیر و سنگ بنای انقلاب اسلامی، نفی این دست‌درازی به حقوق بشر و کرامت انسانی است. با این اوصاف آیا می‌توان از صلح با آمریکا و عادی‌سازی روابط با او سخن به میان آورد؟ آیا خوش‌گمانی و خوش‌خیالی نسبت به دشمن شماره یک ملت‌ها می‌توانست واقعیت را تغییر دهد؟ این توهم از کجا آمد که 3 تا 6 ماهه می‌توان با آمریکا- که کدخدا توصیف شد- «بست» و به توافق رسید؟

آقای روحانی چهارشنبه گذشته ضمن حضور در حرم حضرت امام خمینی(ره) و «تجدید میثاق» اظهار داشت «امامی که در مقاطع مختلف در برابر دشمن و استکبار ایستادگی کرد و استکبارستیزی را به ما آموخت، شهامت آن را داشت تا آنجا که ضروری است راه صلح را برگزیند و مسیر توسعه و ثبات کشور را ادامه دهد... امام همه مسیر را در سایه اجتهاد طی کرد و انقلاب را به پیروزی رساند؛ اجتهادی که مستمر، پویا و دایمی است را امام پیش روی ما ترسیم کرد... باید بدانیم آثار امام به کلام امام محدود نمی‌شود مصداق‌ها را نباید اصل قرار دهیم بلکه باید ملاک‌ها را اصل قرار دهیم و ببینیم که اگر امام در میان ما بود چه می‌کرد. ما همواره باید خود را در محضر امام ببینیم و راه اجتهاد امام را ادامه دهیم.  خودمان را مانند متحجرین در برخی کلمات بی‌روح محصور نکنیم و ببینیم که مسیر امام چه بود و همان را ادامه دهیم». آیا از دل چنین رویکردی می‌توان آمریکا را کدخدا و اوباما را میانه‌رو و مودب توصیف کرد و به تواتر به برخی رفتارهای «نابه‌جا» دست زد و آنگاه دست پیش گرفت که کسانی در داخل برای دشمن کف می‌زنند؟ قبیل این اظهارات درباره صلح حدیبیه و... گفته شده است.

در اینجا چند ملاحظه دقیق وجود دارد. امام هرگز کلمه‌ای درباره صلح با آمریکای یاغی که قبل از انقلاب از ملت ما حق توحش می‌گرفت و پس از انقلاب لحظه‌ای از دشمنی دست نکشید، سخن نگفت. درباره صدام نیز چنین بود و ما فقط قطعنامه «آتش‌بس» را پذیرفتیم. در مقابل چه اتفاقی افتاد که قابل تأمل است؟ ارتش صدام شروع به تعدی و دست‌درازی کرد و از آن‌سو منافقین ورشکسته را برای فتح چند روزه تهران روانه کرد! چند ماه بعد از آن هم جبهه استکبار ماجرای گستاخی سلمان رشدی را علیه پیامبر اعظم(ص) برپا کردند.

ادبیات امام را در پیام قطعنامه و سپس منشور روحانیت و برخی سخنرانی‌ها مرور کنید. کجای این اظهارات- در سال آخر حیات مبارک حضرت امام- بوی صلح و سازش با دشمن و استکبار می‌دهد؟! آیا حتی کلمه صلح را در این ادبیات پیدا می‌کنید یا اینکه ادبیات حضرت روح‌الله در برابر دشمن تهاجمی‌تر و انقلابی‌تر شد؟ امام بود که راه سازش‌طلبی در مقابل آمریکا را با وجود خوش‌خیالی و فریب‌خوردگی برخی رجال سیاسی خاص بست که بعدها همان‌ها اذعان کردند امام مانعشان شده است. امام تا ماه‌های آخر حیات مبارکشان فرمودند مرگ بر آمریکا نباید منسی (فراموش) شود و این منطق پایدار بزرگمردی بود که در رفتار خود نیز اعلان کرد «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم»، «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» و «ما را نترسانید از اینکه نظامی می‌آوریم، ما نظامی‌های شما را اینجا دفن می‌کنیم.»

نکته دوم در باب اجتهاد حکومتی است. این منطق روشن دینی چه به لحاظ شرعی، چه به لحاظ قانونی و چه به اعتبار هندسه انقلاب اسلامی، چارچوب و هویت مشخصی دارد اگرنه، آقای ابوالحسن بنی‌صدر- که بعدها ارتباط وی با لانه جاسوسی آمریکا با اسم رمز SDLURE و همکاری‌اش با سازمان منافقین فاش شد- نیز مدعی اجتهاد بود(!) که وسط شبیخون و ایلغار رژیم صدام با دل‌آرامی تمام، به تخطئه مقاومت پرداخت و گفت زمین می‌دهیم و زمان می‌گیریم؛ این‌چنین خو‌ش‌خیالی و نرمشی با گستاخی دشمن و تقدیم جان بهترین مدافعان میهن و دین قرین شد.

عقبه‌اش را اگر در صدر اسلام در نظر بگیریم یک اجتهاد روز صلح حدیبیه بود که دشمن حقیقتا پذیرفته بود صلح کند اما همان‌جا مومنان به جای اینکه هر کدامشان سازی بزنند، با پیامبر(ص) پیمان شهادت و صیانت از دین تا پای جان بستند. یک اجتهاد هم رفتار صحابه‌ای بود که به حکم پیامبر(ص) برای همراهی سپاه اسامه بن زید تمکین نکردند و سپس یکی از همان‌ها وقتی پیامبر(ص) خواستار حاضر کردن قلم و دوات برای نوشتن آخرین وصایای رسول خدا شد، به حضرت جسارت کرد و مانع شد. پس از آن نیز کتابت حدیث و سنت پیامبر(ص) ممنوع اعلام شد اما اجتهادهای  از سر خودرأیی که تماما بدعت و انحراف بود، ترویج گردید. یا در روزگار خلافت امیر مومنان(ع) جناب ابوموسی اشعری مدعی رجلیت و اجتهاد بود که دعوت امام برای همراهی با سپاه ایشان و سرکوب شورشیان جمل را فتنه خواند و از مردم کوفه خواست زه کمان را بگشایند و شمشیر در غلاف کنند و در خانه بمانند!

منطق امام خمینی و امام خامنه‌ای درباره شیطان بزرگ و دشمن شماره یک ملت‌ها کاملا روشن است. منطق انقلاب و اسلام و منطق قانون اساسی و واقعیت‌ها نیز همین را امضا می‌کند همچنان که تداوم پویایی انقلاب نیز در اندیشه معمار آن وابسته به ولایت فقیه است. «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.» نمی‌شود از امام و رهبری دم زد- که حق همه همین است- اما اجتهاد در مقابل نص نمود. نمی‌شود پشتیبانی رهبر معظم انقلاب از تیم مذاکره‌کننده را برجسته کرد (که سرمایه بزرگ و بی‌بدیلی هم هست) اما به رفتارهای نابه‌جا که در ادبیات معظم له اشاره شده ادامه و وسعت داد یا از چارچوب‌ها و خط قرمزهای کلی اعلام شده عبور کرد.

هیچ کس نداند رئیس‌جمهور محترم می‌داند- و آقای ظریف در کمیسیون امنیت ملی اعلام کرد- که مصادیق رفتارهای نابه‌جا کدام است. آیا اظهار بدبینی رهبر معظم انقلاب (مستند به واقعیت‌های متعدد غیرقابل انکار) با برخی ابراز خوش‌گمانی‌های بی‌مبنای دولتمردان و سپس غافل شدن از خنجرهای زهر‌آگین دشمن که آخرین آن در ضربه نفتی مشترک آمریکا و آل سعود جلوه پیدا کرد، کمترین انطباقی دارد؟ اگر ملاک «اشداء علی‌الکفار» و «اعزهًْ علی‌الکافرین» است، پس تمجید و کرنش و نرمش یک‌سویه در قبال مقامات آمریکایی را با کدام اجتهاد گله گشادی می‌توان برچسب اسلامی و انقلابی زد؟ یا این گونه بپرسیم که رفتارهای تحقیرآمیز دشمن- نظیر دیپورت نماینده ویژه آقای روحانی برای سازمان ملل و تروریست خواندن وی- به کدام خط قرمز باید برسد تا به عزت و شرافت و حیثیت و اعتبار دولت محترم بربخورد؟

ابتنای انقلاب اسلامی، گرفتن خود از شیر وابستگی به آمریکا و غرب بود و نمی‌توان ملتی رشید را که 35 سالگی انقلاب اسلامی و گسترش جهانی آن را با افتخار جشن می‌گیرد، به دوره شیرخوارگی بلکه به دوره نکبت‌بار اعتیاد به قدرت‌‌های بیگانه بازگرداند. این صریح ادبیات حضرت امام درباره خودباختگی برخی رژیم‌های منطقه است که «اینها خیال می‌کنند اگر گرفتار شدند، آمریکا می‌آید و جلوی این را می‌گیرد که مبادا به آنها صدمه‌ای وارد شود... تمام شیره جان شما را می‌کشند و می‌برند و ملت شما را آن‌طور ضعیف و زبون و بیچاره می‌کنند... ما ننشسته‌ایم که آمریکا یک کاری برای ما بکند. ما نشسته‌ایم که آمریکا اگر بخواهد شیطنت کند جلویش را بگیریم، نشسته‌ایم که اگر شوروی بخواهد کاری بکند جلویش را بگیریم. ما دنبال این نیستیم که آمریکا برای ما کار بکند. ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم در این امور؛ نمی‌گذاریم که دخالت در امور بکند.»

هر جا در این 35 ساله با عزت و اقتدار پیش رفتیم، محصول وفاداری به نقشه راه کلی نظام- ترسیم شده از سوی امام و رهبری- بود و هر جا دچار لنگی و گرفتاری و نابسامانی شدیم، غیر از فشار دشمن، حاصل عدم التزام و وفاداری به خطوط اصلی ترسیمی از سوی راهبر و مقتدای انقلاب بود. این واقعیت کمابیش در دولت‌های موسوم به دفاع مقدس، سازندگی، اصلاحات، عدالت (مهرورزی) و اعتدال دیده می‌شود. انتظام انقلاب و بالندگی نظام اسلامی مبتنی بر پایبندی کارگزاران و نخبگان به منطق ولایت و امامت است. «فجعل‌الله طاعتنا نظاما للملّهًْ و امامتنا اماناً من‌الفرقهًْ».

محمد ایمانی

انتهای پیام/