«بوفالو» و تبعت ساختار و فرم از محتوایی بیش از حد تازه
خبرگزاری تسنیم: شخصیتها و روابط انسانی بوفالو آنقدر نو و از این نظر سست و غیرثابت هستند که نمیتوان با شکلهای ثابت و محکم سینمای کلاسیک بیانشان کرد. به تعبیری محتوا، فرم خود را در اثر ایجاب میکند و هنرمند از تبعیت فرم از محتوا تبعیت میکند.
«ساموئل بکت»، نخستن هنرمندی است که به طور جدی با فرم و ساختار مالوف روایتگری در قصه و نمایشنامه درافتاد و اعلام کرد که نمیتوان برای سخن گفتن از معنایی که او در نظر دارد، به فرم و ساختار روایی نویسندگان کلاسیک تارخ ادبیات پایبند بماند. کاری که بکت کرد فروپاشی ساختار قصهگویی مالوف و پذیرفته شده از درون بود، و او خوب میدانست که هر نقد، واکاوی، تخریب و فروپاشی اگر بخواهد تاثیرگذار و ماندگار شود باید از درون باشد.
سینمای ایران پس از انقلاب اگر به سان جوانی قلمداد شود که قرار است امکانهای پیش رویش را به فعلیت برساند، تنها و تنها از طریق تجربههای جدید درونیی در زمیینههایی محتوا، روایت، ساختار و فرم است که میتواند به شناخت خود و درک توانمندیهای هنریاش نایل شود. این تجربهها چه در حوزه محتوا و چه در ساختار و فرم در دهه سوم انقلاب اسلامی سینمای بعد از انقلاب را در نوردیده و این را باید به فال نیک گرفت. اگر چه به نظر میرسد سینماگران کلاسیکساز ایرانی که اسم و رسمی هم پیدا کردهاند کمتر خطر میکنند و خود را در این مسیر قرار میدهند و این کشف جانها و جهانهای تازه را به جوانترها واگذاردهاند، اما جوانان هم خوب یا بد، به دلیل روحیه تنوعطلبشان به تاخت در این راه میتازند؛ برای درک بوفالو ساخته کاوه سجادی حسینی باید این فیلم را در این متن ارزیابی کرد.
اما باید دانست که این تجربهها سینمایی نو معمولا در دو راه قرار گرفتهاند؛ نخستین آنها راهی که جوانترها تحت تاثیر محتوای سینمای مدرن و بهروز دنیا به محتوای سینمای سنتی کلاسیک پشت کرده و به اصطلاج به دنبال معناسازی درونی از طریق هنر هستند، از سوی دیگر دسته دوم ظاهرا معتقدند که محتوای سینمایی اعم از سنتی و کلاسیک و مدرن و احیانا پستمدرن و ... یک چیز بیشتر نیست و آن، همه مناسبات، دغدغهها، روابط و عوارض موجودی است به «انسان» و از این نظر ننیازی به تخریب محتوا وجود ندارد، آنچه ضروری است تغییر در نوع نگرش و ساختار روایت و فرم و... است.
«بوفالو» صراحتا در دسته دوم قرار میگیرد؛ با این توضیح که گویا کارگردان برای ساختن و انتقال آنچه که در نظر دارد، نمیتواند چندان به روایت کلاسیک سینما وفادار بماند، شخصیتها و روابط انسانی بوفالو آنقدر نو و از این نظر سست و غیرثابت هستند که نمیتوان با شکلهای ثابت و محکم سینمای کلاسیک بیانشان کرد. به تعبیری محتوا، فرم خود را در اثر ایجاب میکند و هنرمند از تبعیت فرم از محتوا تبعیت میکند. این دغدغه بکتی در هنر گاه و بیگاه اتفاق میافتد و گریزی از آن نیست و باید سجادی حسینی را در این امر محق دانست. او داستان شخصیتهایی را روایت میکند که به شدت شکننده و غیرثابتاند، غیر دقیق و غیرقابل پیشبینی! شخصیتهایی که در کنار مرداب فیلم زندگی میکنند درست به اندازه خودِ مرداب لیز و لزج و گریزان از تعریفاند. شاید به همین دلیل سجادی حسینی گفته است که خود «مرداب» هم در این فیلم یک شخصیت است؛ عبارتاخرای این اظهار نظر سجادی حسینی این است که «همه شخصیتها در بوفالو، مرداب هستند»! این همان حقیقتی است که دو شخصیت اصلی فیلم خودآگاهانه به آن اذعان میکنند!
انتهای پیام/