«جنگ بزرگ» به روایت «رخ دیوانه» و «عصر یخبندان»
خبرگزاری تسنیم: این برای دومین بار است که در فیلمهای جشنواره فیلم فجر به روایت تقابل بزرگ و پرسابقهای به درازای تاریخ برخورد کردهایم. مواجهه فقیران و اغنیاء. یک بار در «عصر یخبندان» و یک بار در «رخ دیوانه» به دو شیوه کاملا متفاوت.
خبرگزاری تسنیم- حمیدرضا بوالی:
این برای دومین بار است که در فیلمهای جشنواره فیلم فجر به روایت تقابل بزرگ و پرسابقهای به درازای تاریخ برخورد کردهایم. مواجهه فقیران و اغنیاء. یک بار در «عصر یخبندان» و یک بار در «رخ دیوانه» به دو شیوه کاملا متفاوت. اتفاقی که به نظر میرسد بالاخره بستر مناسبی برای گفتگوی سینمای ایران درباره این ماجرای تاریخی بزرگ را به وجود آورده است و این یکی از مبارکترین اتفاقات جشنواره فجر امسال است.
در «عصر یخبندان» ما مواجهه خشن و بیرحمانهای از تقابل به زعم فیلم ذاتی ثروتمندان و فقرا را با وضوح و جسارت تحسین برانگیزی میبینیم، یک رویکرد رادیکال که به نحوی صریح معتقد است بخش بزرگی از فلاکت و فقر آدمها در جامعه ایران ناشی از ثروتاندوزی طعمورزانه بخش دیگری از اجتماعی است. آب ثروتمندان و فقرا در «عصر یخبندان» با هم در یک جوب نمیرود و سیر داستان نهایتا به انتقام تاریخی عدالت به دست فقرا از ثروتمندان منتهی میشود. بهرام رادان، ثروتمندترین شخصیت فیلم، آقازادهای است که ثروتش انباشته شده از مسیرهای غیرقانونی و سوءاستفادههایی است که از عنوان پدرش انجام میدهد. او به شکل دائم در حال استثمار فقیران و زیردستانش است و نهایتا با اقدام به کشتن دخترک همخانه و شوهر رفیق تازه رها کردهاش تبدیل به دیوی میشد که در حال بلعیدن طبقه محروم اجتماعی در دسترسش است. علاوه بر آن در چند جای فیلم به صورت تلویحی یا صریح به این اشاره میشود که مسبب بدبختی و فقر طبقات اجتماعی پایین، نه یک مصنوع طبیعی یا اختلافی فرهنگی که دخالت ثروتمندان در وضعیت زندگی آنهاست. یک تقابل رودررو. چشم در مقابل چشم.
اما در «رخ دیوانه» ماجرا تقریبا به صورت واژگونی روایت میشود. بدبینی و سوء ظن اولیه دو جوان فیلم که وضعیت مالی مساعدی ندارد به سایر شخصیتها و به خصوص «ماندانا» که «دختر پولداره» ماجراست نهایتا به یک خوشبینی مفرط ختم میشود: اینکه فقیر و ثروتمند ندارد، همه ما سر یک سفره نشستهایم، همهمان درگیر مشکلات و معضلات و مصائب زندگی در جامعه امروز ایرانی هستیم، مشکلات و معضلات و مصائبی که اساسا ربطی به پایگاه اقتصادی و اجتماعی آدمها ندارد. در ابتدای فیلم پولدارها دست به دست هم میدهند که فقرا را دست بیندازند، اما رکب میخورند و این بار فقرا هستند که نقشه میکشند برای سرکیسه کردن ثروتمندان و کنایههای آشکاری هم رد و بدل میشود که باید حقمان را از آنها بگیریم. اما در پایان فیلم فقرا و ثروتمندان به هم میپیوندد، با هم متحد میشوند علیه آن کسی که طعمورزیاش را از چارچوب خارج کرده است. این راه حل «رخ دیوانه» است. کاملا برخلاف «عصر یخبندان» معتقد است اختلافات طبقاتی امری طبیعی است، علاوه بر اینکه عملا ساختارهای اجتماعی را در این دو قطبی تاریخی نادیده میگیرد به صراحت عنوان میکند که ما تنها با چیزی به نام اختلاف فرهنگی روبرو هستیم. مقصری وجود ندارد و نبرد پایان یافته است. باید بنشنیم و با هم گفتگو کنیم تا ماجرایمان حل شود.
اما هر دو راه حل عملا به بیراهه است. در «عصر یخبندان» جنگ با ساختارها به جنگ با نتیجه ساختارها منتهی میشود، اتفاقی که دوباره نتیجهای جز ندیدن ساختارها ندارد. علاوه بر اینکه تجویز این شیوه از برپاداشتن عدالت هم عملا نتیجهای جز تشدید شکاف و نهایتا در خوشبینانهترین حالت، برخوردی تقلیل یافته و موردی با یک مورد از میلیونها مورد ممکن ندارد.
در «رخ دیوانه» ماجرا عملا دوباره به پشت گوش انداخته میشود. مجموعه بزرگی از عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نادیده گرفته میشود و تنها نتیجهای که به بار میاورد فقط تعویق حل این شکاف است. گذاشتن یک درپوش بزرگ بر روی چاهیی که روزانه هزاران نفر را غرق میکند.
چاره چیست؟ چاره کشتن ثروتمندان و به راه انداختن یک جنگ تمام عیار با آنها نیست، همان طور که سر یک میز نشستن و تلقی فرهنگی از اختلافات اقتصادی و اجتماعی بینادین جامعه نیست، چاره شکستن دیوارهای خانههای الهیه و جردن یا بالارفتن از آنها هم نیست، همان طور که از بین بردن مرزهای روی نقشه منطقههای جغرافیایی تهران هم راه به جایی نمیبرد، چاره شکستن همه دیوارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که امروز آدمهایی به نام «ثروتمندان» و آدمهایی به نام «فقرا» را به وجود آورده است. واژگونی مرزهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نه تنها جامعه ایران که جامعه جهانی است و این اتفاقی است که جایش در سینما به شدت خالی است. بیشتر حرف خواهیم زد.
انتهای پیام/